موضوع: "مکالمه عربی با استاد جان محمدی"

مکالمه حضوری درس 8

 

ترجمه مکالمه 7:

معلم: سلام عليکم، هل أنتم بخير؟

دانشآموزان: عليکِ السلام السيدة، شکراً، و کيف حالُکِ؟

معلم: الحمد لله، أنا بخير، طيِّب، أينَ وصلنا من الدرس أو أين کان درسُنا؟

محمد: أيّتُها السيدة کان الدرس في بحث «المثنی»

معلم: إن کان عندکم سؤال عن الدرس السابق إسألوه.

مجيد: أيتها السيدة، أنا ما تعلَّمتُ درس المثنی جيداً. لا أستطيعُ تَثنيةَ الاسم المفرد.

معلم: لا بأس، استمع جيداً حتی تعلَّمَ يا محمد، هل تستطيعُ أن تُعرِّفَ المثنی؟

محمد: نعم، سيدتي، الاسم المثنی کلمةٌ تَدُلُّ علی اثنينِ من الانسان أو من الحَيَوان أو من الأشياءِ

معلم: يا أحمدُ، کيفَ نُحَوِّلُ الاسمَ من المفرد الی المثنَی؟

أحمد: يُصاغُ المثنّی بزيادة «الفٍ و نونٍ» أو «ياء و نون» علی الاسم المفرد

معلم: يا عليُّ برأيُک هل هناک طريقان لصياغة الاسم المثني؟

علی: نعم سيدتي بسبب وجود بحث الاعراب في اللغة العربية، يُضافُ «الف و نون» في حالة الرفع و «ياء و نون» في حالة النصب و الجر الی الاسم المفرد.

معلم: أحسَنتَ يا عليُّ، رائع جداً. هل بامکانِک أن تقولَ ما هو حرکة حرف ما قبل الألف و الياء؟

علی: نعم يا سيدتي قبل الألف و الياء يکون مفتوحتين.

معلم: أحسنتْ، کما يَبدو أنَّکم تعلَّمتُم هذا البحثَ جيداً. يا حسن، قُل الجملتين اللتينِ فيها الاسم المثنی.

حسن: في الغرفة سريران. اشترَی محمدٌ قفصَانِ للعُصفورَينِ.

معلم: أحسَنتْ يا حسن، عندک خطأٌ بسيطٌ. من يستطيعُ أن يقول ما کان الخطأُ؟

حسين: سيدتي، کلمةُ «قفص» مفعول به و يجب أن يُثنَّی ب«ياء و نون».

معلم: نعم، صحيح، کلُّکم أجبتُم جيداً و رائعاً.

مجيد: أشکرکِ يا سيدتي، أنا تعلَّمتُ.

معلم: لو سألتَ من أصدقاءک قبل الصَّفِّ لَتعلَّمتَ قطعاً. المباحثة العلميَّة جيد جدّاً

دانش آموزان: قد دُقَّ الجرسُ

معلم: طيِّب، في أمان الله، راقبوا أنفسکم عند اللعب

 

للتعريب 7:

 عبارات زير را به عربی بنويسيد.

کمال: سلام عليکم، حال شما چطور است؟

سمير: من خوبم خدا را شکر، از ديدن شما خيلی خوشحالم

کمال: شما أهل کجا هستيد؟

سمير: من لبنانی هستم، شما أهل کجا هستيد؟

کمال: من ايرانی هستم و در پايتخت زندگی می­کنم.

سمير: پايتخت ايران خيلی بزرگ است. شغل شما چيست؟

کمال: من استاد دانشگاه هستم و در هفته چهار روز تدريس می­کنم.

سمير: چه خوب، من هم در دانشگاه تهران در رشته «زبان و ادبيات فارسی» تحصيل می­کنم.

کمال: چند سال است که در تهران درس می­خوانيد؟

سمير: سه سال است.

کمال: به همين دليل است که به زبان فارسی مسلط هستيد؟

سمير: بله، زندگی در کشور ايران و خواندن روزنامه­های ايرانی و گوش سپردن به راديو به فهم زندگی ايرانی کمک می­کند.

کمال: کجا زندگی می­کنيد؟

سمير: من در آپارتمان کوچکی در خيابان کارگر زندگی می­کنم. آنجا را برای چهار سال اجاره کرده­ام.

کمال: بسيار خوب اگر چيزی لازم داشتيد به من بگوئيد.

سمير: لطفاً چند کتاب به زبان فارسی به من معرفی کنيد.

کمال: حتماً با کتاب­های «گلستان، بوستان، شاهنامه، …» آشنا هستيد.

سمير: بله اين کتاب­های بسيار خوب را در دانشگاه خوانده­ام.

کمال: پس من يک شب به ديدن شما می­آيم تا در باره آنها بحث کنيم. البته چند کتاب هم برای شما می­آورم.

سمير: خيلی از لطف شما ممنونم. اگر شماره تلفن به من بدهيد، آدرس را برای شما پيامک می­کنم.

کمال: حتماً، بفرما اين شماره من است. ببخشيد من الآن کلاس دارم بايد به دانشگاه بروم. به امید ديدار

سمير: به سلامت، از آشنايی با شما خيلی خوشحال شدم

 

 

مكالمه حضوري درس 7

ترجمه مکالمه 6:

السائق: سلام عليک، أهلاً وسهلاً

السائح: عليک السلام، شکراً. عفواً هل هناک قطار نفقٍ؟

السائق: لا، لم يصل قطار نفق الی هنا بعدُ.

السائح: أين محطَّةُ الباص؟

السائق: المحطَّةُ مقابلَ المطار الدوليّ. و لکن تحرّک الباصُ قبل دقائقَ.

السائح: کيف أستطيعُ أن أذهبَ الی فُندُقٍ؟

السائق: أنا سائق سيارة الأجرة سآخذک بسيارتي اليه

السائح: شکراً، أينَ أضعُ حقيبتي و آلةَ تصويري؟

السائق: من فضلک ضَعْها علی المقعد الخلفيِّ.

السائح: من فضلک حرّکْ من اليمين حتی المفترق.

السائق: من أين أنت؟ هل کنتَ هنا قبلُ.

السائح: أنا ألمانيٌّ. ما کنت هنا قبلاً لکن عندي خريطةٌ.

السائق: لماذا تريد الذهاب من اليمين؟

السائح: أريد أن ألتقطَ صوراً من مناظره الجميلة.

السائق: علی عيني، البتَّة

السائح: أنا أنزِلُ جنب الحديقة لألتقط عدَّة صورٍ.

السائق: طيِّب، أنا أيضاً أنزلُ لأشتري بعض الطعام لأولادي ثمّ نتحرّکُ.

السائح: شکراً علی لطفک

السائق: هل تشتهي الطعام؟

السائح: لا، شکراً، تعِبتُ کثيراً، متی نصلُ الی الفندق؟

السائق: إن شاء الله بعد نصف ساعةٍ.

السائح: ما معنی «إن شاء الله»؟

السائق: أي إن شاء الله و ما حدثَ مشکلةٌ.

السائق: تفضَّل، قو وصلنا.

السائح: شکراً جزيلاً، کم الأجرة؟

السائق: خمس دولارات

السائح: عاشَت يداک، تفضَّل، في أمان الله

السائق: في أمان الله و الی اللقاء

 

للتعريب 7:

 عبارات زير را به عربی بنويسيد.

معلم: سلام، حال شما خوبه؟

دانش آموزان: سلام خانم، ممنون، شما چطوريد؟

معلم: الحمد لله من هم خوبم، خب درسمون کجا بود؟

محمد: خانم درس مثنی بوديم.

معلم: اگر از درس قبل سؤال داريد بپرسيد؟

مجيد: خانم، من درس مثنی رو خوب ياد نگرفتم. نمی­تونم اسم مفرد رو مثنی کنم.

معلم: اشکال نداره، خوب گوش کن تا ياد بگيری. ­­­محمد، می­تونی مثنی رو تعريف کنی؟

محمد: بله خانم، مثنی اسمی است که دلالت بر دو انسان يا دو حيوان يا دو شيء می­کند.

معلم: أحمد، اسم مفرد را چگونه مثنی می­کنيم؟

أحمد: با اضافه کردن «الف و نون» يا «ياء و نون» به اسم مفرد مثنی ساخته می­شود.

معلم: علی، به نظر تو دو راه برای ساختن مثنی وجود دارد؟

علی: بله، خانم چون در زبان عربی بحث اعراب وجود دارد، در حالت رفعی «الف و نون» و در حالت نصبی و جری «ياء و نون» به کلمه مفرد اضافه می­کنيم.

معلم: آفرين علی، عالی بود. می­تونی بگی حرکت ما قبل الف و ياء چيه؟

علی: بله خانم، قبل از الف و ياء مفتوحه

معلم: آفرين، اينطور که معلومه همه اين بحث رو خوب ياد گرفتيد. حسن، دو جمله بگو که در آن اسم مثنی وجود داشته باشه.

حسن: در اتاق دو تخت وجود دارد. محمد دو قفص برای دو گنجشک خريد.

معلم: آفرين حسن، يه اشتباه کوچک داشتی. کی می­تونه بگه چی بود؟

حسين: خانم، کلمه «قفص» مفعول بهِ و بايد با «ياء و نون» مثنی بشه.

معلم: بله درسته، همه خوب و عالی جواب دادید.

مجيد: ممنونم خانم ديگه ياد گرفتم.

معلم: اگر قبل از کلاس از دوستات می­پرسيدی حتما ياد می­گرفتی. مباحثه علمی خيلی خوبه.

دانش آموزان: خانم زنگ خورد

معلم: باشه، خداحافظ، موقع بازی مواظب خودتون باشيد.

 

مکالمه حضوری درس 6

ترجمه مکالمه 5:

 

عبارات زير را به عربی بنويسيد.

سلوَیٰ: سلام عليک

حارس الفُندُوق: عليک السلام يا أختي أهلاً و سهلاً

سلوی: شکراً، أينَ مکتب الاستقبال؟

الحارس: مکتب الاستقبال أمامکِ

سلوی: شکراً يا أخي هل هذا الفندوق نظيفة و طيِّبة و مريحة؟

الحارس: نعم بالطبع و أنا في خدمتکِ دائماً

سلوی: أرجو ذلک، أشکرک.

سلوی: سلام عليک

مُوَظَّفُ الاستقبال: و عليک السلام، تفضَّلي

سلوی: أريد غرفةً لشخصٍ واحد و مُطِلَّة علی الحديقة المجاورة

الموظف: آسف، حُجِزَتْ هذه الغرفة و لکن عندي غرفةٌ ذاتُ سريرَينِ المُطلَّة علی الحديقة نفسها

سلوی: هل يختلف سعرُهما

الموظف: الفرقُ خمسةُ جُنيهات. غرفة لشخصٍ واحد سعرُها ثلاثونَ جُنيهاً و غرفة لشخصَينِ سعرُها خمسةٌ و ثلاثون جُنيهاً.

سلوی: حسناً، لا بأس أريدها

الموظَّف: من فضلکِ أُکتُبي هنا اسمکِ الشريف و عنوانَکِ و وظيفتَکِ و جنسيَّتَکِ و رقمَ جواز سفرکِ و رقمَ هاتفٍ

سلوَی: طيِّب، عفواً، ما في الغرفة؟

الموظف: في الغرفة حمامٌ و سريرينِ و خِزانةُ الملابس و کرسيٌّ و طاولةٌ و علی الطاولةِ هاتفٌ و مذياعٌ و تلفزيون

سلوی: هل في الغرفة جهاز فيديو؟

الموظف: آسف، ليس هناک جهاز فيديو؟

سلوی: و الإينتيرنت؟

الوظف: نعم الاينتيرنت موجودٌ في کل الفُندُوق.

سلوی: حسناً، بأيِّ لغةٍ أکتُبُ اسمی و ما تريده؟

الموظف: بالعربية رجاءً

سلوی: تفضَّل کتبتُ ما تريد.

الموظف: شکراً جزيلاً لکِ و هذا مفتاحُ غرفة رقم مائةٍ و اثني عشر. إنَّها غرفة جميلة و مُريحة.

سلوی: أرجو ذلک

الموظف: و أنا أرجو تُعجبُکِ

سلوی: شکرا جزيلاً، الی اللقاء

الموظف: في أمان الله و حفظه

 

للتعريب 6: عبارات زير را به عربی بنويسيد.

راننده: سلام عليکم، خوش آمديد.

جهانگرد: عليک سلام، ممنون. ببخشيد، اينجا مترو داره؟

راننده: نه، مترو اينجا هنوز آماده نشده.

جهانگرد: ايستگاه اتوبوس کجاست؟

راننده: ایستگاه روبروی فرودگاه بين المللی است. ولی اتوبوس چند دقيقه قبل حرکت کرد.

جهانگرد: چطور می­تونم به يک هتل بروم؟

راننده: من راننده تاکسی هستم شما رو با ماشينم می­برم.

جهانگرد: ممنونم، کيف و دوربينم رو کجا بگذارم؟

راننده: لطفاً روی صندلی عقب بگذاريد.

جهانگرد: لطفاً از سمت چپ تا چهار راه بريد.

راننده: شما اهل کجا هستيد؟ قبلاً اينجا بوديد؟

جهانگرد: من آلمانی هستم. قبلاً اينجا نبودم ولی يک نقشه دارم.

راننده: چرا می­خواهيد از سمت چپ بريد؟

جهانگرد: می­خوام از مناظر زيبای اونجا عکس بگيرم.

راننده: چشم، حتماً

جهانگرد: من کنار باغ پياده میشم تا چندتا عکس بگيرم.

راننده: باشه من هم پياده میشم تا برای بچه­هام مقداری خوراکی بخرم بعد حرکت می­کنيم.

جهانگرد: از لطف شما ممنونم.

راننده: خوراکی ميل داريد؟

جهانگرد: نه، ممنون،  خيلی خسته شدم، کی به هتل می­رسيم؟

راننده: إن شاء الله نيم ساعت ديگه

جهانگرد: «إن شاء الله» يعنی چی؟

راننده: يعنی اگر خدا بخواهد و مشکلی پيش نياد.

راننده: بفرمائيد رسيديم.

جهانگرد: خيلی ممنون، کرايه چقدر شد؟

راننده: پنج دلار

جهانگرد: دست شما درد نکنه، بفرما، خداحافظ

راننده: خدا حافظ و به امید ديدار

 

 

 

مکالمه حضوری درس 5

 

ترجمه مکالمه 4:

سمير: سلام عليکِ يا سميرةُ أختي العزيزة

سميرة: عليکَ السلام يا سمير أخي العزيز

سمير: متی وصلتِ إلی البيتِ؟

سميرة: وصلتُ قبلَ ساعةٍ

سمير: مع مَن جئتِ؟

سميرة: جئتُ مع رفيقاتي جميلةُ، نُهی و سُعاد. و أنتَ مع مَن جئتَ؟

سمير: أنا أيضاً جئتُ مع رفاقي سليمٌ، جميلٌ و طارقٌ

سميرة: بالمناسبة هل سليمٌ طويل القامة؟

سمير: نعم، هو طويلُ القامة و أسمرُ اللون و أسودُ الشعر.

سميرة: إإإ…، فهو يُشبِه أخته تماماً؛ لأنها أيضاً طويلةُ القامة، سمراءُ اللون، و سوداءُ الشعر

سمير: أيُّهما الأکبرُ؟ سليمٌ أو سعادُ؟

سميرة: أظُنُّ سُعاد هي الکبری؛ لأنَّه صديقتي و سليمٌ صديقُک.

سمير: بالمناسبة هل ذهبتُنَّ الي المزرعة؟

سميرة: نعم، ذهبنا أمسِ بعد انتهاء المدرسة.

سمير: ما کان هناک؟

سميرة: کان في المدرسة جملٌ و ناقةٌ و فرسٌ بيضاء و ديکٌ جميلٌ.

سمير: أي ما کان الشجر؟

سميرة: بلی، کانت شجرةُ تفاحٍ و شجرةُ خَوخ. کانت هناک أزهارٌ جميلةٌ

سمير: عفواً، أنا متعبٌ و أُريد أن أستريحَ قليلاً. تُصبحينَ علی الخيرِ

سميرة: لا بأسَ. أنا أيضاً أريد أن أنامَ. تصبحُ علی الخير

 

للتعريب 5: گفتگوی زير را به عربی بنويسيد.

سلوی: سلام

نگهبان هتل: عليک سلام خواهرم، خوش آمدی.

سلوی: ممنون، دفتر پذيرش کجاست؟

نگهبان: دفتر پذيرش روبروی شماست.

سلوی: ممنون برادر، آيا اين هتل تميز و خوب و راحته؟

نگهبان: بله، البته و من هميشه در خدمتم.

سلوی: اميدوارم اينطور باشه، تشکر می­کنم.

سلوی: سلام عليک

کارمند پذيرش: و عليکم السلام، بفرمائيد.

سلوی: يک اتاق يک نفره می­خوام که مشرف به باغ مجاور باشه.

کارمند: متأسفم اون اتاق رزرو شده ولی يک اتاق دو تخته مشرف به همان باغ دارم

سلوی: قيمت آنها فرق داره؟

کارمند: پنج جُنيه فرق داره. اتاق يک نفره 30 جُنيه و اتاق دو نفره 35 جنيه.

سلوی: باشه، اشکالی نداره، اونو را میخوام.

کارمند: لطفاً اسم شريف تون، آدرس تون، شغل تون، مليّت تون، شماره پاسپورت تون و يک شماره تلفن اينجا بنويسيد.

سلوی: باشه، ببخشيد، در اتاق چه چيزی هست؟

کارمند: در اتاق حمام، دو تخت، کمد لباس، يک صندلی، يک ميز وجود داره و روی ميز يک تلفن، يک راديو و يک تلويزيون هست.

سلوی: در اتاق دستگاه ویدئو هست؟

کارمند: متأسفم، آنجا دستگاه ويدئو نيست.

سلوی: و اينترنت؟

کارمند: اينترنت همه جای هتل هست.

سلوی: خوبه، اسم و چيزهای را که می­خواهيد به چه زبانی بنويسم؟

کارمند: به زبان عربی لطفاً

سلوی: بفرمائيد، آنچه می­خواستيد نوشتم.

کارمند: تشکر فراوان از شما و اين کليد اتاق شماره 102 است. اتاق زيبا و راحتی است.

سلوی: اميدوارم اينطور باشه.

کارمند: منم اميدوارم خوشتان بيايد.

سلوی: خيلی ممنون، به اميد ديدار

کارمند: به امان خدا

 

 

 

مکالمه حضوری درس 4

مکالمه 4

ترجمه مکالمه 3

سامر: ببخشيد، سالن انتظار کجاست؟

سامر: عفوّاً، أينَ تقَعُ قاعة الانتظار أو صالة الانتظار؟

هند: نمی­دانم. از مسؤول اطلاعات بپرسيد.

هند: لا أدري إسألْ موَظَّفَ الاستعلامات.

سامر: ممنون خانم، حتماً می­پرسم.

سامر: شکراً سيدتي، سأسألُ حتماً.

هند: برای چه به ايران آمديد؟

هند: لماذا جئتَ أو جئتُم الی ايرانَ؟

سامر: آمدم در مؤسسه زبان ايران زبان عربی تدريس کنم و الآن برای ديدن خانواده­ام به قاهره می­روم. شما برای چه به ايران آمديد؟

سامر: جئتُ لأدرِّسَ اللغةَ العربيَّةَ بمعهد اللغات و الآنَ أذهبُ الی القاهرة لزيارة أسرتي. أنتِ لماذا جئتِ الی ايران؟

هند: من به ايران آمدم تا زبان فارسی را ياد بگيرم.

هند: أنا جئتُ الی ايرانَ لأتَعلَّمَ اللغةَ الفارِسيَّةَ.

سامر: چه خوب، ياد گرفتيد؟

سامر: جيِّد جداً، هل تعلَّمتِ؟

هند: بله، الآن می­توانم به زبان فارسی صحبت کنم.

هند: نعم، الآن أستطيعُ أن أتکلَّمَ باللغة الفارسية.

سامر: چند سال طول کشيد؟

سامر: کم سنةً استغرقَ من الوقت؟

هند: چهار سال طول کشيد. آه ببخشيد شما صدای گوينده را می­شنويد؟

هند: استغرقَ اربع سنواتٍ. آه، عفواً هل تسمع صوتَ المُذيعِ؟

سامر: بله، می­گويد: هواپيمای شماره 198 بزودی پرواز می­کند لطفاً برای سوار شدن آماده شويد.

سامر: نعم، هو يقول: الطائرةُ المُرقَّمةُ مائة و ثمانٍ و تسعين ستُقلِعُ فاستعدّوا للرکوب.

هند: از کدام در بايد بيرون برويم؟

هند: من أيِّ بوّابةٍ يجبُ أن نَخرُجَ؟

سامر: فکر کنم از در شماره دو بايد خارج شويم. عجله کنيد به اتوبوس نقل مسافر برسيم.

سامر: أظُنُّ يجبُ الخروج من البوّابة رقم اثنين. أسرعي لنَصلَ الی حافلة نقل الرُکّاب.

هند: شما برويد من با مادرم می­آيم. به اميد ديدار

هند: إذهَب أنتَ أنا سأجيءُ مع أميّ. الی اللقاء

سامر: به اميد ديدار

سامر: الی اللقاء

 

للتعريب 4: گفتگوی زير را به زبان عربی برگردانيد.

سمير: سلام سميرة، خواهر عزيزم

سميرة: سلام سمير، برادر عزيزم

سمير: کی به خانه رسيدی؟

سميرة: يک ساعت قبل رسيدم.

سمير: با چه کسی آمدی؟

سميرة: با دوستانم جميله، رجاء، نُهی، و سُعاد آمدم. تو با چه کسی آمدی؟

سمير: من هم با دوستانم سليم، جميل و طارق آمدم.

سميرة: راستی سليم بلند قد است؟

سمير: بله او بلند قد، گندمگون و مو مشکی است.

سميرة: إإإ..، پس کاملاً شبيه خواهرش سُعاد است؛ زيرا او نيز بلند قد، گندمگون و مو مشکی است.

سمير: کداميک بزرگتر است؟ سليم يا سُعاد؟

سميرة: گمان کنم سُعاد بزرگتر است؛ چون او دوست من و سليم دوست توست.

سمير: راستی به مزرعه رفتيد؟

سميرة: بله، ديروز بعد از مدرسه رفتيم.

سمير: آنجا چه بود؟

سميرة: در مزرعه يک شتر نر و يک شتر ماده و يک ماده اسب سفيد و يک خروس زيبا بود.

سمير: يعنی درخت نبود؟

سميرة: چرا، يک درخت سيب و يک درخت هلو بود. گلهای زيبايی هم آنجا وجود داشت.

سمير: ببخشيد، من خسته­ام و می­خواهم کمی استراحت کنم. شب بخير

سميرة: اشکالی ندارد. من هم می­خواهم بخوابم. شب بخير

مکالمه حضوری درس 3

ترجمه مکالمه 2 به عربی

 

ليلَی: سلام عليکَ. کيف حالُکَ؟

سمير: عليکِ السلامُ. بخير، و أنتِ؟ أو کيف حالُکِ؟

ليلی: الحمدُ لله. هل قرأتَ قصّةَ «العجوزةَ و الهرَّةَ»؟

سمير: نعم، کانت جيدٌّ جدّاً، لکن ما فهِمتُ لماذا ضجِرَتْ الهرَّةُ.

ليلی: لأنَّ المرأةَ العجوز خرجَتْ من البيتِ. بالمناسبة ما اسمُ العجوزة؟

سمير: أظُنُّ کان اسمُ العجوزةِ «نور» و اسم الهرَّةِ «نُونُو».

ليلی: بعد ذهابِ العجوزةِ ما فعلتْ الهرَّةُ؟

سمير: بدأتْ تَلعَبُ بکرة خيطان الصُّوف.

ثمّ التَفَّ الخيطُ حولَ الزهريَّةِ و شدَّتْ «نونو» الخيطَ فوَقعَتْ الرَّهريَّةُ علی الأرضِ و تَحطَّمَتْ.

ليلی: هل بامکانکَ أن تذکُرَ عدَّةَ اسماءً باللغة العربيَّة؟

سمير: نعم، بهاء، هالة، بهيَّة، مَيّادة، نجاة، سناءَ، و …

ليلی: هل تَعلَمُ لماذا يُستَعمَلُ اسمُ بعض الدول العربية مقترناً بالألف و اللام؟

سمير: هذا الأمرُ سماعيٌّ. بالمناسبة أينَ تقعُ عاصمةُ ايرانَ؟

ليلی: عاصمةُ ايرانَ هي مدينةُ طهرانَ.

سمير: ما هي العملةُ في ايرانَ؟ أو ما هي العملةُ الايرانية؟

ليلی: العُملة الايرانيةُ ريالٌ، أو عملةُ ايرانَ ريالٌ

سمير: عاصمةُ مصرَ هي القاهرةُ و عملتُها الجُنَيهُ.

ليلی: يجب عليَّ أن أذهبَ.

سمير: إذهبي رافقَتکِ السلامةُ، في أمان الله

ليلی: في أمان الله و حفظه

 

للتعريب3

سامر: ببخشيد، سالن انتظار کجاست؟

هند: نمی­دانم. از مسؤول اطلاعات بپرسيد.

سامر: ممنون خانم، حتماً می­پرسم.

هند: برای چه به ايران آمديد؟

سامر: آمدم در مؤسسه زبان ايران زبان عربی تدريس کنم و الآن برای ديدن خانواده­ام به قاهره می­روم. شما برای چه به ايران آمديد؟

هند: من به ايران آمدم تا زبان فارسی را ياد بگيرم.

سامر: چه خوب، ياد گرفتيد؟

هند: بله، الآن می­توانم به زبان فارسی صحبت کنم.

سامر: چند سال طول کشيد؟

هند: چهار سال طول کشيد. آه، ببخشيد شما صدای گوينده را می­شنويد؟

سامر: بله، می­گويد: هواپيمای شماره 198 بزودی پرواز می­کند لطفاً برای سوار شدن آماده شويد.

هند: از کدام در بايد بيرون برويم؟

سامر: فکر کنم از در شماره دو بايد خارج شويم. عجله کنيد به اتوبوس نقل مسافر برسيم.

هند: شما برويد من با مادرم می­آيم. به اميد ديدار

سامر: به اميد ديدار

 

مکالمه حضوری درس 2

بسمه تعالی

مکالمه 2

اعداد: السيدة مريم جمارانيان

برای ترجمه به عربی

لطفاً گفتگوی زير را به زبان عربی بنويسيد.

خالد: ما مهنتُکِ، ما مهنتُکم، ماذا تعملين؟

مريم: أنا معلمةٌ. ما مهنتکَ، ما مهنتُکم، ماذا تعمل؟

خالد: أنا طالبٌ و أدرُسُ في المدرسة العلمية.

مريم: أينَ دَرَسْتَ (درستُم) اللغةَ العربية؟

خالد: أنا درستُ اللغة العربية بمعهد اللغات.

مريم: الآن ماذا تُريدُ أن تفعل؟

خالد: أريد أن أذهَبَ الی زيارة البلدان العربية.

مريم: لماذا؟

خالد: لأنَّ زيارةَ البلدان العربية تُساعدُ علی فهم اللغة العربية.

مريم: أحسنتَ، بارک الله فيک، العيشُ معهم و قراءَةُ صُحُفَهم ضروريٌّ.

خالد: نعم، دونَ شکٍّ فهمُ أفکارهم و رؤية عاداتِهم و تقاليدِهم مفيدٌ.

مريم: هل تُشاهِدُ التلفاز؟

خالد: نعم، خاصةً (خصوصاً، علی الخصوص) البَرامجَ العربيةَ. و أنتِ؟

مريم: أنا أُشاهِدُ البرامجَ العربيةَ أيضاً. بالمناسبة أينَ تعيشُ؟

خالد: أنا أعيشُ في شُقَّةٍ صغيرةٍ.

مريم: غداً عن ماذا نتحدَّث باللغة العربيةِ؟

خالد: عن البلدان العربية التي تَقَعُ في قارّتَينِ هما آسيا و أفريقيا.

مريم: جيِّد جداً (رائع جدّاً، طيِّب جدا). عندي خريطةٌ، الی اللقاء

خالد: الی اللقاء.

للتعريب

ليلی: سلام عليکم. حال شما چطوره؟

سمير: عليک سلام. خوبم. شما چطوريد؟

ليلی: داستان «پير زن و گربه» را خواندی؟

سمير: بله، خيلی خوب بود، ولی نفهميدم چرا گربه آزرده شد.

ليلی: برای اينکه پير زن از خانه بيرون رفت. راستی اسم پير زن چه بود؟

سمير: فکر کنم اسم پير زن «نور» و اسم گربه «نُونُو» بود.

ليلی: بعد از رفتن پير زن گربه چکار کرد؟

سمير: شروع کرد به بازی کردن با کلاف نخِ پشم. بعد نخ دور گلدان پيچيد و «نونو» نخ را کشيد و گلدان روی زمين افتاد و شکست.

ليلی: شما می­توانيد چند اسم دختر به زبان عربی بگوئيد؟

سمير: بله، بهاء، هالة، بهيَّة، مَيّادة، نجاة، سناءَ، و …

ليلی: شما می­دانيد چرا اسم بعضی از کشورهای عربی با «الف و لام» بکار می­رود؟

سمير: اين موضوع سماعی است. راستی پايتخت ايران کجاست؟

ليلی: پايتخت ايران شهر تهران است.

سمير: واحد پول ايران چيست؟

ليلی: واحد پول ايران ريال است.

سمير: پايتخت مصر قاهره و واحد پول آن گينه است.

ليلی: من بايد بروم.

سمير: برو به سلامت، خدا نگهدار

 

 

مکالمه حضوری درس1

خالد: السَّلام عليکِ

مريم: و عليکَ السَّلامُ

خالد: إسمي خالد، ما اسمُکِ

مريم: اسمي مريم

خالد: کيف حالُکِ؟

مريم: بخير، والحمدُ للهِ. و کيفَ حالُکَ يا خالدُ؟

خالد: بخير، والحمدُ لله. شکراً لکِ

مريم: من أينَ أنتَ يا خالد؟

خالد: أنا من مصر، أنا مصريٌّ، و أنتِ من أينَ؟

مريم: أنا من ايران، أنا ايرانيَّة

خالد: أهلاً و سهلاً يا مريمُ

مريم: في أمان الله

خالد: مع السلامة و الی اللقاء

 

 

للتعريب

رجاءً أُکتبْ الحوارَ التالي بالعربية

خالد: شغل شما چيست؟

مريم: من معلم هستم. شما چکار می­کنيد؟

خالد: من طلبه هستم و در مدرسه علميه درس می­خوانم.

مريم: شما زبان عربی را کجا خواندی؟

خالد: من زبان عربی را در کانون زبان خواندم.

مريم: الآن می­خواهيد چکار کنيد؟

خالد: می­خواهم به ديدن کشورهای عربی بروم.

مريم: چرا؟

خالد: برای اينکه ديدن کشورهای عربی به فهم زبان عربی کمک می­کند.

مريم: آفرين، زندگی با آنها و خواندن روزنامه­هايشان ضروری است.

خالد: آری، بدون شکّ فهميدن افکار آنها و ديدن عادت­ها و سنت­های آنها مفيد است.

مريم: شما تلويزيون نگاه می­کنيد؟

خالد: بله، خصوصاً برنامه­های عربی را، شما چطور؟

مريم: من هم برنامه­ های عربی را نگاه می­کنم. راستی شما کجا زندگی می­کنيد؟

خالد: من در يک آپارتمان کوچک زندگی می­کنم.

مريم: فردا به زبان عربی در باره چه چيز صحبت کنيم؟

خالد: در باره کشورهای عربی که در دو قاره آسيا و آفريقا واقع شدند.

مريم: خيلی خوب است. من يک نقشه دارم. به امید ديدار

خالد: به اميد ديدار

نماذج للتدريب «سواء»

النَّبيُّ عزيزٌ عند الله سواءً کنتَ مطيعاً له أو غير مطيع

تأکَّدْ من أنَّک ستَشربُ من الکأس الذي سقيتْ به غيرک سواء کان حلواً أو مرّاً

کيف تتصرفُ إذا في حالة شرقَة الأکلِ سواء أنت أو أحد أفراد أُسرتک

الولادة سواء کانت طبيعيَّة أو قيصريَّة فترة تعرف بالنفاس

فلانٌ سيَرحلُ سواء بالعمل السياسي أو العسکري

أيِّ شخصٍ يتوقف عن التعليم هو عجوزٌ سواء کان في العشرين أو الثمانين

المعروف يجعل المرء يشعر بالراحة سواء کان هو الفاعل أو المتلقي

الحياةُ مستمرَّة سواء ضحکتَ أم بکيتَ

يبقَی الماءُ ماءً سواء قدَّمته في أکواب من الذهب أو أکواب من الفضَّة

ستستمرُّ الحياة سواء تغَيَّروا أشخاص علينا أو بَقَوا مَعنا

سواء کنتَ ناجحاً أو فاشلاً الناسُ قد يتحدَّثوا عنک بالسوء فلا تُبالي

ندعَمُ الفلانَ سواء شارکَ بمحادثات أم لا

أمريکا اتَّخَذَتْ قرار غزو العراق سواء کانت بريطانيا معها أو لا

نرفُضُ کسر هيبة الدولة سواء من النواب المعتصمين أو متظاهرين

نُريد الفوزَ علی الأرجنتين سواء بتواجد ميسي أم لا

الکلُّ متحمس لطرح … سواء مواطنين أو مهتمين بالاقتصاد

نماذج للتدريب «المطلوب»

ليس المطلوب منک وجود مصحفٌ في جيبک بل المطلوب منک وجود آية في أخلاقک

ليس المطلوب توحيد المعارضة و إنَّما توحيد الهدف

ليس المطلوب من الجميع هو القيام بما يُشبِه المعجزة بل المسألةُ تتحقَّقُ بالإرادة

ليس المطلوب هو ارغام الزوجة بل المطلوب الإخلاص لها

ليس المطلوب منا الوصول الی الکمال و لکن المطلوب منّا السعي المستمرّ نحوه

ليس المطلوب منا الصمت في الصف بل المطلوب منا الانتباه للدرسِّ

ليس المطلوب منک أن تَکتُب بل المطلوب منک أن تَقولَ

نماذج للتدريب «ينبغي»

ينبغي عدم الابتداء في أي مشروع إلاّ بعد دراسته بدقّة

يَنْبَغِي أَنْ يَكونَ مُتَوَفِّراً على شُروطِ التَّسْجيلِ

يَنْبَغِي أَنْ يَحْضُرَ أَوَّلاً

ينبغي الأمرُ

يَنْبَغِي لفلان أن يعمل كذا

ينبغي مساعدة المحتاجين

ينبغي نشر السّلام

 ينبغي عليه أن ينشر السّلام

 ينبغي له أن ينشر السّلام

كما ينبغي

يُمَثِّلُ دورَهُ کما ينبغي

نماذج للتدريب «لا يَنبغي»

لا ينبغي للزوج استخدام قوَّته

لا ينبغي المرور مرَّ الکرام علی حادثة مکَّة المکرَّمة

لا ينبغي اعطاءُ الأرقام الخاصَّة باستخدام السِّلاح النَّووِّي

لا ينبغي نقل النزاع داخل البيت إلی الخارج

لا ينبغي أبداً التقاعُس من مکافحة الإرهاب

لا ينبغي علی الولايات المتحدة عرقلة جهود أيِّ بلدٍ

لا ينبغي اصلاحُ صندوق التقاعد من جيوب الموظَّفين

لا ينبغي أن تُصبح البيئةُ ساحةً للمعارک السياسيَّة

لا ينبغي السِّماح لأميرکا بالتحدُّث عن تقسيم العراق

لا ينبغي الاستهانة بالمُنتخب الإيرانيّ

لا ينبغي السِّماح بعکس صورة مُشوَّهة الی العالم عن تَقَدُّمِ ايرانَ

لا ينبغي السِّماح للبعض بتحريف نهج الإمام الخميني

عباراتٌ لا ينبغي علی الإذکياءِ استخدامُها مطلقاً

أطعمةٌ لا ينبغي إعادة تَسخينها

أطعمة مُسرطنة لا ينبغي أبداً أن تدخُل فمکَ

لماذا لا ينبغي تعويدُ طفلکَ علی الآيس کريم

نماذج للتدريب «هکذا»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

هکذا کان يقول الأب

هکذا يَفعَلُ مُوحِشُ القلب الذي لا بيتَ له

هکذا قال بعضُ الشاکرين

هکذا أنتَ الآنَ أمّا غداً فمَن يدري؟

هکذا تَبدو فلانةُ بدون ماکياج

هکذا بَشَّرَتْ بمحمد رسول الله الأناجيلُ

هکذا هُم البشرُ إن کنتَ أفضلَ منهم حسدوا و إن کنتَ أقلَّ منهم تکبروا

هکذا علَّمَتني غُربتي

هکذا تکلَّم زرادشت

هکذا أنا أضحَکُ بصدقٍ

هکذا هي الأمُّ فلا تنسَ ذلک

هکذا احتفلَ فلانٌ

هکذا هزَموا اليأسَ

هکذا عرفتُ الحُبَّ

هکذا کان فلانٌ يوم زفافه

هکذا رَبَّانا جدِّي

هکذا الحياةُ أنتَ تُريدُ و أنا أُريدُ و الله يَفعَلُ ما يُريدُ

هکذا فَقَدتُ وزني

هکذا عاشوراء مع القرآن

هکذا تَمَّ تصوير أشهرِ اللَقَطات في أفلام هوليوود

هکذا کانت تُجري العملياتُ الجراحيَّةُ قبل اکتشاف التخدير

هکذا تحدَّثَ فلانٌ عن صعوبات الحياة

هکذا قتَلوا قُرَّةَ العينِ

هکذا يُفکِّرُ الصِّغارُ

هکذا تمَّ اعتقال العسکريين

إعتَدْتُ في الماضي ألا أَنظُرَ الی فيللا هکذا الاّ عندَ رسم خطةٍ للسَطوِ عليها

هذا ما لا أَشُکُّ فيه مطلقاً بالله لا تَغضَبْ هکذا

فرمَقَه بدهشةٍ قائلاً لِمَ تغضَبُ هکذا؟

جرت مشيئتَهُ بأن تلقاهُ هکذا

کأنَّها تَقبِضُ علی سلاحٍ هکذا ظنَّ

کنْ هکذا و لا تکنْ هکذا

لماذا نحن هکذا

بعض العبارات اسمٌ للکتاب استفيدُوا منه

نماذج للتدريب «حينما»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

حينما يُريدُ المسلمون أن يُصلُّوا يتوجَّهونَ إلی الکعبة

حينما يتوجَّهُ الفلاّحُ إلی حقله يقول يا رضاءَ الله و رضاءَ الوالدين

حينما تسودُ القوة فالإتفاقات ليست ذات بال

حينما عاد إلى البيت وجد صديقه ينتظره

حينما يَخذُلُنا الأصدقاء نعودُ للمارسة أشياء کنّا نمارسُها من قبل کالنوم مبکراً

حينما تُناديک أمُّک لتقضيَ لها حاجةً لِتعلم حينها أنَّ الله ساقَکَ الی عبادته

حينما نتوکَّلُ علی الله يُساق الينا الخيرُ من حيثُ لا نَحتسِب

حينما نَتغَيَّرُ لا نعود أبداً کما کنّا

حينما تقسو عليک الحياةُ إحذَر أن تُصبِحَ مثلها

حينما يمرَضُ من نُحِبّ نقول «ابتلاءٌ» و حينما يَمرَضُ من لا نَوَدُّ نقول «عقوبةٌ» إحذر من توزيع أقدار الله علی هواک

حينما رقدت في المستشفى‏ مَرَّضَنِي‏ المُمَرِّضُ زيدٌ

حينما تَکسِبُ صديقاً حقيقيَّاً خارجَ بلدک فقد کسَبتَ وطناً آخر بأکمله

حينما يَسقُطُ من عيني أحدٌ أفقِد قدرتي في إقامة أيِّ حوارٍ معه

حينما يُرسلُ المعلمُ أوامرَه يَجِبُ السمعُ و الطاعةُ

حينما أتذَکَّرُ أنَّ مثلکَ بجانبي أبتسِمُ و أفرَحُ کثيراً

سيَطمَئِنُّ قلبُک کثيراً حينما تعلمُ أنَّ اللهَ عطاءُهُ عطاء و منعُه عطاء

لَن تَستطيعَ أن تُسمِّيَ نفسَکَ صبوراً الاّ حينما تتحَمَّلُ ما لا تُريدُه

إغفِر لي يا الله حينما لا أستطيعُ الترکيزَ أثناءَ عبادتي

سيأخذ جائزته حينما يعود

زُرْتُهُ حِينَمَا كَانَ نائِماً

سَتُصبحُ الحياةُ أجملَ حينما نُعطي بلا حدود

العاملُ حينَ يَمُدُّ يدَه إلی المِعولِ يقول يا الله

السائقُ حينَ يُديرُ سيّارتَه و يتوجَّه إلی شُغله يقول بعون الله تعالی

نماذج للتدريب «ربَّما»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

ربَّما قامَ زيدٌ

ربَّما يَقومُ زيدٌ

ربَّما ألقاکَ يوماً

ربَّما الأمس أزعجنا و لکن ما ذنبُ اليومِ ليَرَی وجوهاً عابسةً

ربَّما والداک لم يُقدِّما لک کلَّ ما تُريدُ و لکن تأکَّد تماماً أنَّهما قدَّما لک کلَّ ما يَملکانِ

ربَّما يَأتي يوماً و تُخبرُني أنَّهما تَفتَقِدُني کثيراً

ربَّما بالظلمِ تستطيعُ أن تَملِکَ کلَّ ما تُريدُ و لکن بدعوة مظلومٍ واحد تفقُدُ جميعَ ما ملکتَ

ربَّما أعطاکَ فمنَعَک و ربَّما منعَک أعطاکَ

ربَّما بعد کلِّ انتظارٍ هناک أمرٌ مفرَّحٌ و أملُنا بالله کبيرٌ

ربَّما شمسُ الضُّحَی تُشرقُ من صوبِ الغروبِ

ربَّما ذات مساءٍ تلتَقي في طريقٍ عابرٍ من غير قَصدٍ

ربَّما تَلبِسُ ساعتکَ فيخلعُها لک وارثُها

ربَّما تَغلق باب سيارتک فيفتَحُه لک عامل الاسعاف

ربَّما تَغلقِ زرار القميص فيفتحُه لک المغسلُ

ربَّما تغمِضُ عينيکَ في سقف غرفتِکَ فلا تَفتحُها الاّ أمام جبّار السماوات و الأرض يوم القيامة

ربَّما قالَ أحدُهم شيئاً وقَعَ في قلبک للأبدِ

ربَّما يَفتَقِدُنا الأموات أکثرَ مما نفتقِدُهم

ربَّما الابتعادُ قاتلٌ و لکنَّه الأفضلُ من قربٍ بلا تقدير

ربَّما حُزني إذا التَقَی بحُزنک يَصنعان شيءٌ من السعادة

ربَّما القمرُ ليس جميلاً الاّ لأنَّه بعيدٌ

لَربَّما کفاک الله شيئاً تُحِبُّه کي لا يَمسَّک ضررٌ

شيءٌ ما ينقصُني ربَّما أملٌ و ربَّما نسيان

شيئاً مضَی ربَّما لو کان خيراً لَبَقَی

وصلتُ الاستنتاجَ ربَّما متأخر قليلاً

نماذج للتدريب «يزيد و ينقص»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/


هل إيمان الملائکة يَزيدُ و يَنقُصُ

هل الأجلُ يَزيدُ و يَنقُصُ

هل ايمان الأنبياء يَزيدُ و يَنقُصُ

الأسعارُ تَزيدُ و تَنقُصُ فمتی تَزيدُ و متی تَنقُصُ

الاشتباکاتُ تَزيدُ و تَنقُصُ وضِّح بأيِّ شيءٍ تحصلُ زيادتها و نُقصانُها

الايمان قول و عملٌ يَزيدُ و يَنقُصُ يَزيدُ بالطاعة و يَنقُصُ بالمعصية

لماذا يَنقُصُ وزن رضيعي و لا يزيدُ بصورة طبيعيَّة؟

رغم کلَّ ما أفعلُه إلاّ أنَّ وزني ثابتٌ لا يَزيدُ و لا يَنقُصُ

الحُبُّ في الله يَزيدُ في البِرِّ و يَنقُصُ بالجفاء

يبيعُ الحذّاءُ الحذاءَ بثمنٍ مُحدَّد لا يَزيدُ و لا يَنقُصُ

الشهرُ القمريُّ ثلاثون يوماً أو تسعةٌ و عشرونَ يوماً فقط لا يَزيدُ و لا يَنقُصُ ( لا أکثَرَ من ذلکَ و لا أقَلَّ منه)

نماذج للتدريب «جزاء»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

 

جزاكم الله خيرا

جزاکَ ربِّي الفردَوس الأعلی

جزاك الله خير الجزاء حقيقة أستفدت منه جدا

جزاكم الله خير الجزاء هذا البحث هو أفضل ما قرأت في علامات الترقيم

جزاكم الله كل خير هذا الموقع رائع و أکثر من رائع

جزاک الله خيراً و بارک الله فيک و أثابک الله الجنَّةَ إن شاء الله

جزاک الله خيراً و جعلَها في ميزان حسناتکم

جزاک الله ألفَ خيرٍ و بارک فيک و جعله في موازين حسناتک

جزاک الله الجنَّةَ و نعيمَها و کفاک من النّار

جزاک الله جنات تجري من تحتها الأنهارُ، بيَّض الله وجهک يوم الدين و متَّعَکَ بالنظر الی وجهه الکريم

جزاک الله خيراً و أکثَرَ من أمثالک

جزاک الله في الدارَين خيراً

جزاكم الله خيرا, و اسأل الله الكريم, رب العرش العظيم, أن يجعله في موازين حسناتكم

جزاک الله کلَّ خير و نسأل الله لک التوفيق لرفع رأية العلم و الدين و شکراً

احسن الله جزاك

احسنتم جزاكم الله خيراً أفدتموني كثيراً

لا تقَل «جزاک الله ألفَ خيرٍ» بل قُل «جزاک الله خيراً» فإذا قلتَ ألف خير حَصَرتَ الخير في ألفٍ و خير الله واسعٌ لا حصرَ له

الله يجزيك الخير ويجعلها في ميزان حسناتك

جُزيتَ خيرٌ يا غاليَّةُ

جُزيتَ الفردُوسَ أختُنا الغاليَّة

کلمةُ «شکراً» لا تکفي جزاک الله الفردَوس الأعلی

لا يسعني إلا أن أقول؛ جزاكم الله خيرا

 

نماذج للتدريب «شکراً»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

أشكركم سلفا اخواتي

شكرا جزيلا لقد افادني الموضوع جدا

شكراً جزيلاً إستفدتُ كثيراً من هذا الموضوع

شكراً جزيلا على هذا المعلومات القيمة .. اتمنی لك المزيد من التقدم

مشكوررررررررررررررر لكم

بعد الشكر و التحية، أود أن أعرف كيف أنقُط لائحة الاسماء

شكرررررررا جزيلا لكم

شكرا كثيراً لكم والله كنتُ بورطةٍ وانتم أنقذتموني مشكورين

شكرا جزيلا على ما بذلتموه من جهدٍ في هذا المقال

ولكم بالغ الشكر و التقدير

وشكراً على مجهودكم

فعلا حضرتك تستَحق الشكر أنا استفدت كثيراً

لكم جزيل الشكر قبل أن أقرأ الموضوع

شكراً جزيلاً لموقعکم

شكرا جزيلا علی المجهود الرائع لقد افدتني كثيراً

شكراً لكم علي هذا العرض المتميز

شكرًا على هذا الموضوع الرائع، و أسمح لي بسؤال

اشكرك، لقد افادني جداً

شكررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر افادك الله

شكرا جزيلا أختي و آمل أن أكونَ عندَ حُسن ظنك

مشكورين على هذا الموضوع، الذي كنا نجهله

شكرا جزيلا على المعلومات

نماذج للتدريب «ريثما»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

انتظرني ريثما أنهي عملي


ما قعد إلا رَيْثَما انصرف


اِنْتَظِرْنِي رَيْثَما أُنْهِي الحِسابَ


اِنْتَظِرْنِي الوَقْتَ الَّذِي سَيَسْتَغْرِقُهُ إِنْهاءُ الحِسابِ


اِعْتَنِي بِالأَمْرِ رَيْثَما أَرْجِعُ.


ريثما تتناوَلي قدحاً من الشاي سأذهَبُ معكِ


سأتيك بالطعام ريثما تنضَج


استَحِم ريثما أعود


انتظرني ريثما أعود


إنتظر هنا ريثما نُظف الغرفة


ريثما أتي بعد ساعة


انتظِر ريثما ألبس عبائتي


انتظِر أنت هناك و التقِت أنفاسكَ ريثما تعود اليك


ريثما تتناوَلي قدحاً من الشاي سأذهَبُ معكِ


لَم يَلبَثْ ريثما ظنَّ أنِّي قد رَقدتُ

نماذج للتدريب «کَثُرَما»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

کثرما أرشَدتُک (بسيار در گذشته)

کثُرَما قلناهم أُدرُسوا جيداً

کثُرَما درسناه في مدرسةٍ واحدةٍ

کثرما قضيتُ أوقاتي بالتَفکير

کثرما قرأتُ قصصاً عربياً

کثرما دعوتُه الی الطلاةِ و الزکاة

کثرما تلَّقَيتَ مبادئ الدينِ عن الرسول الکريم

كثرما حمدتُ لكَ الوفاء

کثُرما شاهدناه في شاشة التلفزيون

کثُرَما طالعتُ کتباً تاريخيّاً

کثرما عُدتُ الی نفسي

کثُرَما راجعتُ دروسي في الليلِ

بانتظار مشاركاتكم

نماذج للتدريب «قلَّما»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

قلَّما دخلَ في الغيبوبةِ (کمتر بيهوش شده است)


قلَّما کان مريضاً


قلَّما فعلتُ ذلک


قلَّما تکاسلتُ


قلّما رأيتُ رجلاً يستحقها إلا وهو لا يحتاج إليها


قلَّما أخَّرتَ زيارةَ واجبک


قلما زارنا


قلّما يُخْلِفُ النبيل وعْدَه


قلّما تجد الصديقَ الوفيّ


قلَّما نجعلُ من الکتاب خيرَ جليس


وقلما يفعل


هو الذي قلَّما رأهُ يوسفُ من قبل (کمتر در گذشته)


قلَّ ما سافرنا

للتدريب «مثلما»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

فعلتُ ذلِکَ مثلَما فعلَ


لِتَحکِ المسألةَ مثلما هي


سأذهَبُ مثلما تُريدُ أن أذهب


أريدُ أن تُحِبَّني مثلَما يُحِبُّ الشاعرُ أفکارَه


أُحِبُّ أن تَذکُرَهُ مثلما تذکرُ صديقَک


أُريدُ أن تذکرني مثلما تذکُرُ الأُمُّ جنيناً ماتَ في أحشائها قبل أن يَرَی النورَ


أُريدُ أن تَفتکرَ بي مثلما يُفکِّرُ الحالمُ الرؤوفُ بسجينٍ مات قبل أن يَبلُغَهُ عفوَه


سوفَ أَتَرَنَّمُ باسمک مثلما يترَنَّمُ الوادي بصدَی رنين الأجراس


سأَذکُرُک مثلما يذکُرُ الغريبُ المستوحشُ وطنَه المحبوبَ


سوفَ أَفتَکِرُ بهم مثلما يُفکِّرُ الفقير الجائع مائدَةَ الطعام الشهيَّةَ


سأذکرها مثلما يذکر الملک المخلوعُ أيَّامَ عزِّه و مجده


سأفتَکرُ بکم مثلما يُفکِّرُ الاسيرُ بساعات الحريَّةِ


سوفَ أفتکرُ بک مثلما يُفکِّرُ الزارع بأغمار السنابل


ستَفتَکرُ بي مثلما يُفکِّرُ الراعي بالمروج الخضراء


مثلَما تُعاملني أعاملُک


مثلما تدين تدان

نماذج للتديب «يوماً ما»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

 

يوماً ما سأرتاحُ

يوماً ما سَتَشرِقُ شمسي

يوماً ما سيَنتَهي دوري في هذه الحياة

يوماً ما سَتَبحثونَ عني و لَنْ تجدوني وقتها لَستُ في هذه الدنيا

يوماً ما ستُدرکُ أنَّ عتابي لک کانَ حُبِّي عليک

يوماً ما هي ستَمشي علی سطح القمرِ

يوماً ما أريدُ أن أکتُبَ في جريدةٍ شهيرةٍ

يوماً ما سألتَقِطُ صورةً فوتوغرافيَّةً

يوماً ما هما سَيعملانِ في مطعمٍ

في يومٍ ما سنَکتَشِفُ أنَّ کثيراً من الأشياء ما کانت الاّ شيئاً عادياً

يوماً ما کنتُ أُحِبُّها

سنَرحلُ يوماً ما

سأجِدُ الطريقَ يوماً ما

أسوأُ الأعداءِ من کان صديقاً يوماً ما

سَنعودُ يوماً ما

سأعودُ لک يا أميِّ يوماً ما

سَيَعلَمُ الأطفالُ يوماً ما

سَتَصِلُ الی القِمَّةِ يوماً ما

​نمازج لتدريب استعمالات «أکثر»

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

کان أبو طالب يُحِبُّهُ أکثَرَ من أولاده

لَم يَعرفوا أصدَقَ من قوله و لا أکثرَ من أمانته

لکنِّي أهتمُّ به أکثرَ ممّا أهتَمُّ بنفسي

لكنّ كتابي هذا أكثرُ شموليّةً و تبسيطا من هذه المحاولات

زيد أكثرُ إيمانا من سمير

هو ما دلّ على أكثرَ من اثنين

هو ما دلّ على الجنس، لا على الاثنين و لا على أكثر من الاثنين

هذا النوع من الاشتقاق هو أكثرُ أنواع الاشتقاق‏

هو أن ينتزع من كلمتين أو أكثر كلمة جديدة تدلّ على معنى ما انتزعت منه

أكثر ما يكون ذلك في أسماء الزمان‏

أكثرُ ما يستعمل لجمع الذكور العقلاء مبنيّ على السكون‏

أكثر ما يكون ذلك عند ما يكون خبرها جوابا للشرط

أكثر ما تزاد «إن» بعد «ما» النافية

أكثر ما يقع «أن» الزائدة بعد «لمّا» الحينيّة

أكثر ما تستعمل بعد لفظة «كل»، «جاءت النساء كلّهنّ جمع»

أكثر النحاة يمنع جمع «فعل» الصحيح العين قياسا على «أفعال»

أكثر بكون الفينيقيّين تجارا مهرة!

ما أكثر كون الفينيقيّين تجارا مهرة!

نماذج للتدريب «لابَدَّ أنْ»

لابُدَّ من الاجتهاد


لابُدَّ أن يکونَ الطالبُ مُؤَدَّباً


لابُدَّ أن يکونَ له مساعدٌ


لابُدَّ أن يکونَ لَه واهبُ رشادٍ


لابُدَّ أن تُفَتِّشَ عن رجلٍ أمينٍ


لابُدَّ أن نَطمَئِنَّ اليه


لابُدَّ أن نَختارَه لحملِ تلکَ الأمانة


لابُدَّ لشبه الجملة من متعلّق يتعلّق به


لابُدَّ من إضافة جميع هذه الألفاظ إلى ضمير يطابق المؤكّد


لابُدَّ لهذه الجملة من رابط يربطها بصاحب الحال‏


لابُدَّ في الجملة، من أمرين معا هما: التركيب، و الإفادة المستقلّة


لابُدَّ من لقاء البنت


لابُدَّ أن تَعودَ اليَّ


لابُدَّ أنَّک متعَبٌ من العمل طولَ النهار هل أذهبُ و اشتري طعاماً مُعَدّاً


لابُدَّ أنّک تشعُر بالوحدة أيضاً


لابُدَّ لديه سبب ما


لابُدَّ من سببٍ لذلك


لابُدَّ أنه مصرِفُها لا زوجها


لابُدَّ أنك حَزِنتَ عليها


لابُدَّ خالة شيرين قد وصلَت منزلها

​نماذج للتدريب «لا يَحِقُّ لک أنْ»

 

لا يَحِقُّ لکَ أنْ تُقاصِصَني


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تُجازيَ المُسيءَ علی اساءَته


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تُعاقبَ المحسِنَ علی احسانه


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تَدّلَّني علی طريق الشرِّ


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تَنهاني عن طريق الخير


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تأمُرَني بکتابة الفَرضِ


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تَرأفَ بالمجرمِ


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تُرسِلَ اليهم رسالةً


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تُوصِلَهم الی النارِ


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تُعلِّمَنا الأدَبَ


لا يَحِقُّ لکَ أنْ تُفَتِّشَ عن کتابِ سوءٍ


لا يَحِقُّ لنا أنْ نُرسِلَ معه کلَّ أمانةٍ من الأمانات


لا يَحِقُّ له أنْ يُرشدکِ الی طريقِ الشرِّ


لا يَحِقُّ لهُنَّ أنْ يحذِّرْنَکُم من طريق الخيرِ


لا يَحِقُّ لها أنْ تُنکرَني بعد هذه المدةِ

استعمالات «بينما و بينا» للتدريب

بينما هُم علی هذه الحالِ مِن الإرتباک وإذا بالسَّماءَ تَتلَبَّدُ بالغُيومِ.


بينما أنا سائرٌ رأيتُ حادثاً في الطّريق.


بَيْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ إِذْ طَلَعَ عَلَيْنَا رَجُلٌ کريمٌ.


بَيْنَمَا نَحْنُ نَسيرُ إذْ دَقَّ الجَرَسُ.


بينما أنا أقرأ سمعت صوتا.

 

تحدث أمريكا عن حقوق الإنسان بينما تعارض حقوق الفلسطينيين.


يدعو النَّاسَ إلى الكرم بينما هو أبخل البخلاء .


بَيْنَا أنَا أُفَكِّرُ إذْ سَمِعْتُ صَوْتاً يَئِنُّ.


بَيْنا محمد في المكتبة إذ دخل عليه صديقه .

قصَّة

 

رأَی ملِکُ اليَمَنِ أبرَهةُ أنَّ أهلَ اليمنِ يَحُجُّون إلی بيت اللهِ في مکَّةَ فأَقسمَ أن يَبنيَ في مدينة صنعاءَ بيتاً يَحُجُّ إليه العربُ و أهل اليمن.

ففَعل ذلک و بنَی بيتاً سمّاهُ «القَلِّيسَ» و نادَی في العربِ أنْ لا حجَّ إلاّ إلی «القَلِّسَ».

غَضِبَ العربُ و لطَّخوهُ بالأوساخِ فغضِبَ أبرهةُ و أقسمَ أنْ يَهدِمَ الکعبةَ.

جهَّزَ جيشاً و سارَ للحربِ. قال لجيشِه «أيُّها الجنودُ غداً صباحاً نهدِمُ بيت اللهِ فکونوا علی استعدادٍ.

لکن لمّا جاءَ الجنودُ إلی الفيل و أرادُوه أن يَقومَ لَم يَقُمْ و لَم يَمشِ معهم.

أمرَ أبرهةُ الجنودَ أن يَعملوا جُهدَهم في قيامه و لکنَّ الفيلَ بقيَ راقداً.

و بينما هُم علی هذه الحالِ مِن الإرتباک و إذا بالسَّماءَ تَتلَبَّدُ بالغُيومِ و يُظلِمُ الجوُّ و

تعصِفُ الرِّياحُ حاملةً الغُبارَ و الرِّمالَ فَسادَ الهَرجُ و المَرجُ بين الجيش و عَمَّت الفَوضَی.


أرسَلَ اللهُ عليهم طيراً أبابيلَ فتَجْرَحُهُم جروحاً عظيمة و تَقتُلُهُم. فأخذ الجنودُ يَهرُبُونَ و يَدُوسُ بعضُهم بعضاً.

لکنَّ الطيورَ لاحَقَتْ الهاربينَ و رَمَتْهُم بالحجارةِ فماتوا جميعاً و بَقيَ بيت اللهِ سالماً و ستَبقَی عبر القرون و الأعصار.

و من ذلک الوقت سُمِّی هذا العامُ «عامَ الفيلِ».


اقتباس من کتاب «الاسلامُ دينٌ و حياةٌ» أتمَنَّی أن تَنالَ اعجابکم و أشکرکم مسبقاً

بعض استعمالات «القول»

 

سلام عليکم:

قالَ بِنَبرَةِ المُسالِم: با لحن شخص سازشکار گفت


قال مُستَدرکاً: جبران کننده گفت


قالَ مُنفعلاً: منفعلانه گفت


قال بِضَجَرٍ: با بی حوصلگی گفت


قال بيقينٍ: با يقين گفت


قال بهدوءِ ما استطاعَ: تا آنجا که می توانست به آرامی گفت


قال باستسلامٍ: با حالت تسليم شدن گفت


قال بوجهٍ لا يُبيِّنُ عن شيء: با چهره ای که چيزی را نشان نمی داد گفت


قال مُتوَسِّلاً: با التماس گفت


قال بحدَّةٍ: با تندی، با عصبانيت گفت


قالَ بهُدوءٍ نسبيٍّ: با آرامشی نسبی گفت


قال في لَهجَةٍ لَم تَخْلُ من سُخريَّةٍ: با لحنی که خالی از تمسخر نبود گفت


قالَ بصراحةٍ: با صراحت گفت


قال دون مبالاةٍ: بدون اهميت دادن گفت


قال و هو علی الخازُوقِ باسماً: با لبخند در حالی که دلش مثل سير و سرکه می جوشيد گفت


قال متأوِّهاً: آه کشان گفت


قال جادّاً: جدی گفت


قال کالمُتَرَنِّم: مانند کسی که زمزمه می کند گفت


قال في مَرَحٍ طارئٍ: با يک شادی و خوشی ناگهانی گفت


قال برجاءٍ: با خواهش گفت


قال في عتابٍ حليمٍ: با يک سرزنش صبورانه گفت


قالَ بلهجةِ المُعتَذِرِ: با لحن عذر خواهانه گفت


قالَ بلهجةٍ جديدةٍ شاکيَّةٍ: با لحنی جديد و شکوه آميز گفت


قال باصرارٍ: با اصرار گفت


قال ، بعتابٍ: با سرزنش گفت


قال من فمٍ مُکتَظٍّ: با دهان پر گفت


قال بسَخطٍ واضحٍ: با خشم آشکار گفت


قال بهدوئه السابق: با آرامش قبلی گفت


قالَ في دهشةٍ: با يک تعجی گفت


قالَ کالمُنزَعِجِ: مانند شخص ناراحت گفت


قال بلهجة من يَرغَبُ في الاجهاز علی الحديثَ: با لحن کسی که می¬خواهد خاتمه دهد به سخن گفت


قال بسخريَّة خفيفة في الأعماق: با يک سُخريه پنهان گفت


قال فيما يُشبه التحدِّي: با چيزی شبيه مبارزه طلبی گفت


قال برقَّة: با مهربانی و ملايمت گفت


قال بصراحة شمس يوليو: به صراحت خورشيد (ماه هفتم) گفت


قالَ بامتعاضٍ: با خشم گفت

نموذج للکتابة

 

مرحباً بکم من جديد:


ربيِّ الذي أعبُدُهُ لا أبَ و لا أمَّ له و من قالَ إنَّ له أباً أو أُمّاً فهو غير مُسلم بل هو من الکافرين.


ربيِّ يَری کلَّ شيءٍ و يَسمَعُ کلَّ شيءٍ و يَعلَمُ کلَّ شيءٍ و من أنکرَ ذلک فهو عميٌ و صمٌ و بُکمٌ.


سيارتي التي أَقُودُها لا رافدةَ بابٍ و لا زجاجَ لها و من قال لها رافدةُ بابٍ و زجاجٌ فهو کاذبٌ بل هو کذّابٌ.


ابنتي التي رَبَّيتُه لا إثمَ و لا ذنبَ لها و من قالَ لها إثمٌ و ذنب فهو لا يُحاسِبُ حساباً دقيقاً.

 

أرجوکُم أن تُشارکوا

تفسير نشيدٍ

يجبُ علی الطفلِ الصغير أن يکونَ في نشاطٍ کالکبارِ و شَغَلَ طولَ النهار بسرور و اجتهاد و يعتنيَ وقت الدرس بنظامٍ و يُقوِّيَ  في نفسه کلَّ خيرٍ و رشادٍ و يَطلُبَ

بالعلم المنير الذي يُضيءُ قلبَه العيشَ النضيرَ أي الحياةَ الطيِّبَةَ. لأنَّ للعلم فضلٌ کبير و به ترقَی البلادُ.


عليه أن يبغِیَ الفلاحَ في غدوٍّ و رواحٍ و يسألَ اللهَ النَّجاحَ لأنَّه هادي العباد.


استفَدتُ من «نشيد الأطفال» لحافظ ابراهيم

أتمَنَّی أن ينالَ استحسانکم و استحسان اطفالکم

لا اله الاّ هو

عندما أبتدئُ بالأکلِ أقولُ «بسم الله» و إذا انتهيتُ منه أقول «الحمد لله» و اذا أرَدتُ انجازَ عملٍ ما في المستقبل أقول «إن شاءَ اللهُ» فأذکُرُ اسمَه کثيراً في قيامي و قُعودي و في کلِّ حرکةٍ من حرکاتي و عند کلِّ فعلٍ من أفعالي. من هو و لماذا أذکُرُهُ دائماً؟ إنَّ اللهَ الذي أذکُرُهُ کثيراً و أحمدُهُ کثيراً و أقومُ و أنامُ و أستَيقِظُ باسمه هو الذي خلَقني و خلَقَ کلَّ شيءٍ في الدنيا و الآخرةِ. السماءُ و مَن فيها، و الأرضُ و ما عليها من الحيوانات و النباتات و الجماداتِ کلُّها مُلکٌ له و مسخَّرٌ بأمره و خاضعٌ لقدرته و أنا شاکرٌ له لأنَّه لا إلهَ الاّ هو و لا رَبَّ لي الا هو.

أشکرُکم مسبقاً

نشيد

مرحباً بکم

اليوم يوم السَّبت. سمعتُ نشيداً حولَ الأرقام کتبتُه لکم. أتمَنَّی أن ينالَ استحسانَکم و ينالَ اعجاب اطفالکم و هو:

واحد، اثنان، ثلاثة، اربعة، خمسة، ستَّة، سبعة، ثمانيَّة، تسعة، عشرَة

وقَفَ الواحدُ لِيُصلِّيَ

رکَعَ الاثنانِ لرَبِّي

و الثلاثةُ واحدٌ و اثنانِ

و الأربعةُ اثنانِ و اثنانِ

و الخمسةُ کعکةٌ بالسُّکَّرِ

و السِّتَّةُ وقَفَ لِتُفَکِّرَ

و السبعةُ تَنظُرُ للنَّجمةِ

والثمانيةُ عکس السبعةِ

و عصا جدِّي مثلُ التِسعةِ

و الصفرُ مع الواحدِ عشرةٌ

المکالمة

سلام عليکم:

أريد أن أکتبَ باللغة العربية مستفيدةً من الکلمات و بعض الأساليب و أتکلَّمَ بها. أرجو مساعدتکم.