موضوع: "نوشته های معاون پژوهش مدرسه"

کارگاه توجیهی مقالات پایانی

جلسة توجیهی تبیین موارد آیین نامة تدوین مقالات پایانی، در تاریخ 24/7/97 در مدرسه حضرت ولی‌عصر (عجل‌‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) برگزار گردید.

در این جلسه ابتدا قوانین جدیدی که از سوی مرکز ابلاغ شده، تشریح گردید و در ادامه شیوه‌نامة تدوین مقالات پایانی توضیح و تبیین شد.

تعدادی از طلاب نیز موضوعات پیشنهادی خود را مطرح کرده که به صورت کارگاهی مورد ارزیابی قرار گرفت.

مریم علیپور، معاون پژوهش

ویرایش و ویراستاری

ویرایشگری یا ویراستاری یا ادیتوری به فرایند انتخاب و آماده‌سازی محصولات نوشتاری، دیداری، تصویری، شنیداری، و رسانه‌ایِ برای انتقال اطلاعات می‌گویند. در فرایند ویرایش ممکن است تصحیح، تلخیص (خلاصه‌سازی)، ساماندهی و بسیاری از تغییرات دیگر به قصد تولیدِ اثری منسجم، یکدست، درست، دقیق و کامل صورت گیرد. به شخصی که ویرایش می‌کند ویرایشگر یا ویراستار می‌گویند.

هر نوشته باید از جهات گوناگون مانند محتوا، بیان، صحّت و اعتبار، دقت، نظم، آراستگی و علایم نگارشی بررسی و بازبینی شود. به این بازبینی «ویرایش» یا «ویراستاری» می‌گویند.

ویراستار موظف است که ضمن رعایت سبک صاحب نوشته یا مترجم، خطاهای دستوری، حشو، تکرار، گزافه‌گویی و عبارت‌های بی‌شیرازه و پریشان را سامان دهد.

ویرایش، از دیدگاهی کلی، به دو نوع اصلیِ «ویرایش عمومی» و «ویرایش ویژه» تقسیم می‌شود.

ویرایش عمومی: ویرایش‌های «صوری»، «زبانی» و «محتوایی ـ ساختاری» که عموم نوشته‌ها، بدون توجه به محتوایشان، به همة آنها نیاز دارند، روی‌هم‌رفته ویرایش عمومی نامیده می‌شوند. این سه نوع ویرایش معمولاً به‌دستِ یک ویراستار به نام «ویراستار عمومی» انجام می‌شود.

ویرایش ویژه: هریک از ویرایش‌های «ترجمه»، «علمی»، «تخصصی»، «گفتاری»، «تصویری»، «نمایه‌ای»، «ادبی»، «تلخیصی» و «تصحیحی» که هر نوشته، بسته به محتوایش، ممکن است به یک یا بیش از یکی از آنها نیاز داشته‌باشد، «ویرایش ویژه» نامیده می‌شوند. (ر.ک: جمشید سرمستانی، گزیده شیوه نامه جامع ویرایش و نگارش، نشر سرمستان)

 مریم علیپور، معاون پژوهش

 

اثر کتابخانه ها در پژوهش

کتابخانه ها و مراکز اطلاع رسانی به عنوان مراکز اصلی گردآوری و سازماندهی منابع اطلاعاتی ابزار لازم را برای پژوهشگران و توسعه پژوهش فراهم می کنند.

از آن جا که هیچ پژوهشی نمی تواند بدون برقراری پیوند با پیشینه پژوهشی در حوزه موضوعی خود موفق باشد، دسترسی به منابع اطلاعاتی روزآمد یکی از مهم ترین نیازهای پژوهشگران است.

همه پژوهشگران نیازمند آگاهی از فعالیت هایی هستند که قبلا در حوزه پژوهشی آنان اتفاق افتاده و یا در زمان حال در جریان است.

این آگاهی از طریق دسترسی به منابع اطلاعاتی میسر می شود.

معمولا یافته های سایر پژوهشگران از طریق مجله های علمی، کتاب ها، سایت های اینترنتی و پایگاه های اطلاعاتی منتشر می شود.

کتابداران و متخصصان اطلاع رسانی متولی گردآوری و سازماندهی این اطلاعات هستند و نتایج پژوهش های قبلی را در اختیار پژوهشگران قرار می دهند  . 

مریم علیپور، معاون پژوهش

مراحل فرآیند پژوهش

پژوهش در رشته های مختلف علمی به شیوه های گوناگون انجام می شود و نمی توان یک روش مشخص که در همه شاخه های علوم کاربرد داشته باشد معرفی کرد. با این حال، اصولی کلی بر فرایند پژوهش در رشته های مختلف حاکم است که بیش از آن که با هم متفاوت باشند به هم شبیه هستند.

پژوهش به هر شکل و در هر رشته ای که انجام شود همواره تابع دستور العمل های مدون و منطقی است که پژوهشگران را در انجام کارشان یاری می کنند. هم چنین، به کار بستن این دستورالعمل ها آنان را قادر می سازد که ضمن کسب اطمینان بیشتر نسبت به صحت نتایج کارشان نتایج و آثار سایر پژوهش ها را مورد ارزیابی قرار دهند. معمولا در گام اول همه پژوهش ها با یک یا چند پرسش آغاز می شوند. این پرسش ها ذهن پژوهشگر را به خود مشغول کرده و او را به تلاش در جهت پاسخگویی به آن ها وا می دارد.

در گام دوم، پژوهشگر به جستجو در منابع علمی زمینه موضوعی خود می پردازد و با بررسی دقیق آن ها به تصویر روشن تری از میزان دانش موجود در آن زمینه دست می یابد، تصویری که مبتنی بر گزارش های منتشر شده سایر پژوهشگران در آن زمینه است. به این مرحله"مرور پیشینه پژوهش” می گویند. اگر در این مرحله منابعی برای پژوهشگر مفید باشد و از آن ها به نحوی استفاده کند، در گزارش تحقیق خود فهرستی کامل از تمام منابع مورد استفاده را به دقت ذکر می کند. استناد به این منابع ضمن آن که پیوندی بین پژوهش او با پژوهش های قبلی نشان می دهد به پژوهش در دست انجام اعتبار بیشتری می بخشد و ارتباط های علمی میان پژوهشگران را افزایش می دهد.

در مرحله سوم، پژوهشگر به گردآوری اطلاعات و داده هایی می پردازد که می تواند در آینده مبنای تحلیل ها و تفسیرهایی قرار گیرد که در نهایت به یافتن پاسخ پرسش های اولیه منجر شود. این بخش از پژوهش که به مرحله گردآوری اطلاعات و داده معروف است می تواند به شکل های کاملا مختلفی انجام شود. مثلا در پژوهش های معمول در حوزه های علوم انسانی و علوم اجتماعی مانند روانشناسی، علوم تربیتی و جامعه شناسی از ابزارهایی مانند پرسشنامه، مصاحبه و مشاهده استفاده می شود. در علوم تجربی پژوهشگران در این مرحله به انجام آزمایش های مختلفی می پردازند و تاثیر عوامل مشخصی را در زمینه کار خود مورد سنجش و آزمون دقیق قرار می دهند.

در مرحله چهارم داده های گردآوری شده به روش هایی مختلف - مثل استفاده از مبانی علم آمار - سازماندهی و خلاصه می شوند. این سازماندهی و خلاصه سازی به نحوی صورت می پذیرد که امکان توصیف و مقایسه نتایج حاصل شده برای پژوهشگر فراهم می شود. ترسیم نمودارها و جدول های مختلف از روش های معمول سازماندهی و خلاصه سازی داده ها به شمار می آید.

در مرحله پنجم پژوهشگر می تواند بر اساس تحلیل یافته های مراحل قبل به تفسیر روشنی از موضوع پژوهش پرداخته و پاسخی برای پرسش های اولیه خویش بیابد.

در آخرین گام، نتایج پژوهش انجام شده می تواند به یکی ازروش های معمول در انتشارات علمی به صورت چاپی یا الکترونیکی منتشر شود. مثلا نتایج پژوهش ها ممکن است در قالب گزارش های مفصل یا مختصر تحقیقی، مقاله های علمی مجله ها، رسانه های گروهی، سایت های اینترنتی یا ارائه در همایش های تخصصی ملی یا بین المللی انتشار یابد. این نتایج می تواند در آینده مورد استفاده سایر پژوهشگران قرار گیرد و مبنایی برای انجام مطالعات بعدی باشد. اگر پژوهش ها از نوع کاربردی باشند نتایج به دست آمده در اختیار کسانی قرار می گیرد که می توانند از آن نتایج برای حل مشکلات موجود استفاده کنند.

معاون پژوهش مریم علیپور.

پژوهشگر موفق

یک پژوهشگر موفق نگاهی کنجکاو و موشکافانه به پدیده‌های اطراف خود دارد.

او نسبت به آن‌چه در اطرافش می‌گذرد حساس است و ذهنی پویا و پرسشگر دارد.

ذهن پرسشگر او همواره در جهت یافتن پاسخ‌های تازه برای پرسش‌های موجود است.

هم‌چنین، او برای انجام موفقیت‌آمیز پژوهش خود، از روش‌های علمی و پذیرفته شده استفاده می‌کند.

علاو بر آن، یک پژوهشگر موفق از مهارت لازم برای یافتن منابع اطلاعاتی مورد نیازش برخوردار است. این منابع از محل‌های مختلف مثل کتابخانه‌ها، مراکز اطلاع رسانی و شبکه های رایانه‌ای ملی و بین‌المللی به دست می آیند.

او به خوبی می‌تواند در این منابع به جستجو بپردازد و با مطالعه پیشینه پژوهشی موضوعی که در آن زمینه فعالیت می‌کنند به درک روشنی نسبت به گذشته آن موضوع دست یابد.

پژوهشگران موفق به کار گروهی در طرح‌های پژوهشی بها می‌دهند و تلاش می‌کنند پژوهش خود را با همکاری یکدیگر انجام دهند.

هم‌چنین، آنان نتایج یافته‌های خود را به نحو موثری منتشر ساخته و در اختیار سایر محققان قرار می‌دهند.

آنان نسبت به توسعه مرزهای دانش احساس مسئولیت کرده و لحظه‌ای از تلاش در جهت ارتقاء مهارت‌های علمی خویش باز نمی‌ایستند.

معاون پژوهش مریم علیپور

پژوهش و پژوهشگر

در دنیای امروز دانایی یکی از محورها و شاخص‌های اصلی پیشرفت و تعالی هر جامعه محسوب می‌شود. 

سنجش سطح دانایی به میزان تولید و مصرف اطلاعات و گسترش دانایی به دسترسی سریع و آسان به منابع علمی موثق وابسته است. 

دانسته‌های ما یا از طریق مطالعه منابع اطلاعاتی موجود حاصل می‌شود یا براساس پژوهش‌هایی که خود انجام می‌دهیم به دست می‌آید. اگر این دانسته‌ها بر اساس نتایج پژوهش‌های قبلی باشد در واقع به مصرف اطلاعات پرداخته‌ایم و اگر مبتنی بر مشاهدات و تحلیل های جاری باشد تلاش ما به تولید اطلاعات منجر شده است. بنابراین، منبع اصلی تولید اطلاعات و دانش جدید در واقع حاصل فعالیت‌های پژوهشی است که انجام می‌گیرد.

پژوهش در هر موضوع، به هر شکلی و در هر سطحی که انجام شود تلاشی منسجم و نظام‌مند در جهت توسعه دانش موجود درباره موضوع‌هایی است که با آن‌ها سر و کار داریم. پژوهش کوششی است برای یافتن بهترین راه حل‌های ممکن در جهت حل مشکلات موجود در عرصه‌های مختلف زندگی. هم‌چنین، پژوهش فعالیتی منسجم برای رسیدن به شناختی روشن‌تر از مفاهیم پیرامون ماست.

در مجموع پژوهش راهی برای گسترش مرزهای دانش و گشودن افقهای تازه برای آیندگان است. شخصی که به شیوه‌های گوناگون به انجام پژوهش می‌پردازد پژوهشگر(محقق) نامیده می‌شود.

پژوهشگر فردی است که با استفاده از روش‌های علمی در صدد رسیدن به شناختی تازه از مسائل و مفاهیم مختلف است. او با استفاده از ابزارهای گوناگون به مشاهده دقیق‌تر و عمیق‌تر پدیده‌های اطراف خود می‌پردازد. پژوهشگر با نگاهی نقادانه و موشکافانه به پیرامون خود می‌نگرد و برای رفع مشکلات جامعه و ارائه بهترین راهکارهای عملی اطلاعات موثقی را در اختیار متولیان امور قرار می دهد.

معاون پژوهش، مریم علیپور

 

چگونه تند بخوانیم؟

علی محمد بشارتی جهرمی، وزیر اسبق کشور می‌گوید: «حضرت آیت الله خامنه‌ای یک دوره تندخوانی دیده‌اند و یک کتاب 300 صفحه‌ای را در یک شب می‌خوانند و جالب‌تر اینکه ایرادهایش را می‌گیرند حتّی غلط‌های تایپی را.» (برنامه دست خط، پخش شده از صدا و سیما؛ 1396/10/29

هنگامی که نیاز است از کتابی، یک آشنایی کلی نسبت به مطالب بدست آید، می‌توان از طریق مرور کتاب با سرعت بسیار زیاد – 1500 تا 20000 کلمه در دقیقه – که اصطلاحاً به آن تندخوانی گویند، به این مهم دست یافت.

با استفاده از این روش می‌توان در زمان محدود، گستره ی مطالعاتی بیشتری را پوشش داد. روش تندخوانی نیازمند حرکت سریع است و شیوه‌های مختلفی برای آن وجود دارد. روش دید زدن اساسی‌ترین فن تندخوانی است. این فن عبارت است از مرور سریع مطالب. هدف از این کار کسب یک «احساس» کلی نسبت به مطالب و معانی است. یعنی از طریق ایجاد احساس ریتم یا آهنگ بر اساس هر صفحه چند ثانیه کسب کرد. در ابتدا، استفاده از یک راهنما مثل انگشت نشانه دست راست، توصیه می‌شود. خواننده به این شیوه از نظر ذهنی خود را به این فن عادت می دهد و از یک الگو به طور ذهنی متابعت می‌کند. برای این کار تمرینات فراوان لازم است.

یکی دیگر از روش‌های تندخوانی، «تورق کردن» یا «مطالعه انتخابی» است که به خواننده کمک می کند تا به طور خیلی سریع، اطلاعات به خصوصی را که نیاز دارد بدون اتلاف وقت به دست آورد. در این روش با طرح سوال تا آنجا که ممکن است به طور دقیق مشخص می‌کنید که به دنبال چه اطلاعاتی هستید، و آن بخش‌هایی را که احتمال می‌دهید حاوی اطلاعات مورد نظرتان باشد از نظر می گذرانید. (ر.ک: روشهای یادگیری و مطالعه؛ دکتر علی اکبر سیف، صص 95-113)

مریم علیپور معاون پژوهش

چگونه بخوانیم

پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ :

«ثلاث تخرق الحجب و تنتهی الی ما بین یدی اللّه: صریر أقلام العلماء و وطی أقدام المجاهدین و صوت مغازل المحصنات» - «سه بانگِ طنین انداز است که پرده ها را می درد و پژواک آن در نهایت به خدا می رسد: بانگ قلمهای دانشمندان؛ بانگ قدمهای مجاهدان؛ و بانگ چرخ بافندگی زنان پاکدامن.» (تفسیر نمونه، ج 24، ص 377)

قبل از انجام هر تحقیق و پژوهش ابتدا باید دامنه اطلاعات ذهنی خود را نسبت به آن موضوع گسترش دهیم. بنابراین ابتدا شروع به جستجوی در منابع مورد نیاز، اعم از کتاب، مقاله، پایان نامه، مجله و … کرده و به خواندن اجمالی آنها روی می آوریم. در ادامه در چند سطر به بیان چگونگی مطالعه اجمالی منابع می پردازیم.

هدف از خواندن اجمالی، دست یابی به نکات و مطالب مهم و کشف ساختمان مطالب در یک زمان کوتاه با سرعت زیاد است. فایده ای که از این کار عائد خواننده می شود عبارت است از: ارزیابی میزان اهمیت مطالب، افزایش میزان درک مطالب و نگهداری آنها در حافظه و افزایش میزان دقت و تمرکز.

در این روش، پیش از مطالعه منبع به طور کامل، ابتدا به کشف قسمتهای اصلی که اثر بر اساس آن سازمان یافته پرداخته می شود. این کار، با اندیشیدن بر روی عنوان منبع، مطالعه چکیده، خلاصه، نتیجه، ملاحظه فهرست ها، عکس ها، پیوست ها و جداول حاصل می شود. پس از مطالعه این موارد می توان منبع مورد نظر را ارزیابی کرده و برای دستیابی به اطلاعات بیشتر به منابع دیگر رجوع کرد.

مریم علیپور

عقاید اسلامی (3)

    اولین قدم برای فکر کردن در باره مطالب قبل شناخت خواسته­ های خود است، که به عنوان یک انسان چه نیازها، هدف­ها، غم­ها و شادی­هایی دارد.

واقعا من از زندگی خود چه می­خواهم، چه آینده ­ای را برای خود ترسیم می­کنم، اگر انسان تحریکات بیرونی یا درونی خود را نشناسد هیچ تسلطی نسبت به عکس العمل­های خود نخواهد داشت، دیگر نمی­تواند خود را کنترل کند، نمی­تواند رفتارهای خود را تنظیم نماید،برای انتخاب نوع زندگی، شناخت خود و محیطی که در آن هستیم یک اصل است.

    یک اصل لازم و ضروری است که جایگاه خود را در عالم مشخص کنیم. این خیلی مهم است که بدانیم ارتباط ما با اطرافیانمان چگونه است،چه نوع تفکری وجود دارد که مرا از تأثیر دیگران می­رهاند؟

    هدف داشتن کلیدی­ ترین بخش زندگی انسان است که قدرت تشخیص درست و غلط مطابق هدف خود را به انسان می­دهد. برای هدف داشتن مهم است که علاقه­ های خود را بشناسیم، درست و غلط علاقه­ های خود را به دست بیاوریم، نیازهای خود را بشناسیم و واقعی و غیر واقعی بودن آن را محک بزنیم. به طور کلی راکد نبودن و زنده بودن وابسته است به هدف داشتن.

 

 

عقاید اسلامی (2)

    شاید خود متوجه نباشیم که چطور تصمیم می­گیریم و انتخاب می­کنیم، در نظر ابتدائی همه چون عاقلیم و چون فطرت خداجویی و تشخیص حق از باطل و درست از غلط داریم که در انتخاب­ها و تصمیمات خود شک نمی­کنیم، می­پنداریم که هر تصمیمی می­گیریم درست است چون خود را محق می­دانیم، چون من موجودی هستم که باید انتخاب کنم، چون من آزادم و زندگیم را خود می­سازم.

    چقدر زیبا است که در این تصمیم گیری­های خود دقت کنیم که بر چه مبنایی است؛ اینجا خصوصیات انتخاب­هایی را که بر مبنای اعتقاد راسخ به خدا صورت می­گیرد صحبت می­کنیم.

اولین قدم باید بدانیم در چه زمان­هایی ما به سراغ خدا می­رویم؛ کجا یاد خدا می­افتیم، چه انتظاری از خدا داریم، آیا خدا هم باید از ما انتظار داشته باشد ؟ یا نه انتظارات خدا انسان را در تنگنا قرار می­دهد؟

    تا هفته­ آینده در این موارد دقت کنید و برای خود جواب­هایی را بیابید…

عقاید اسلامی(1)

 

عقاید از عقد و گره می­آید و منظور تفکرات و جهت ­های فکری است که با تمام اعمال،رفتار،احساسات وتخیلات انسان گره می­خورد، به نحوی که بدون توجه مطابق آن­ها عمل انجام می­شود و یا عکس العمل صورت می­گیرد.

    به طور کلی برای انسان دومحور فکری می­توان در نظر گرفت:

1ـ خدامحوری که باید بر اساس این دیدگاه تمام ورودی­ هاو خروجی­های انسان بر مبنای اوامر و نواهی الهی باشد و هر لحظه انسان در خود بیابد که به خدا نزدیک­تر شده است و احساس آرامشش بیشتر گردیده است و نأیید اعمال و نیاتش را از عقل،شرع و عرف عاقل می­تواند دریافت کند!

2ـ خودمحوری که اصل در آن به انواع و شکل­های مختلف می­تواند نمایان گردد،از نمادهای کاملآ بی خدایی مثل شیطان پرستی تا اعمالی که ظاهری خدایی دارد ولی همراه با غرور، تکبر و مکر و حیله­ گری باشد. در بحث عقاید باید انسان خودرا به چالش بکشد و ریشه­ تمام اعمال ظاهری و خیالات،احساسات و تفکرات خود را پیدا کرده خود را نقد کند.

مهمترین نکته در بحث عقاید داشتن یک میزان و معیار است تا خود را با میزان مقایسه کند.

 

 

در پرتو تعلیمات نبی

از اهمال بپرهیز که تو برای امروز زنده ای نه برای فردا اگر فردائی بود فردا نیز مثل امروز باش و اگر فردائی نبود از اهمال و سستی امروز پشیمان نخواهی بود.

«نهج الفصاحه،حدیث 1006».

    یکی از خصوصیاتی که برای انسان نتیجه خوبی را به همراه ندارد سستی است؛

این خصوصیت ابتدا به ساکن انسان را تحریک می­کند که بعدآ انجام می­دهم! شاید کسی به کمکم بیاید! اصلأ وظیفه­ فلانی است که انجام بدهد! وقت بسیار است! باید مقدماتش را فراهم کنم پس الآن نمی­توانم انجام دهم! بلد نیستم، اگر شروع به انجام دادن کار کنم، کارم محکوم به شکست است! خودم هنوز خوب یاد نگرفته­ ام، بگذار اول یاد بگیرم بعد انجام می­دهم! اگر انجام بدهم و موفق نشوم چه کار کنم، پیش همه سر افکنده می­شوم! و خلاصه بهانه­ های مختلفی که هر کدام از آن­ها کافی است تا کاری که به عهده­ ما است، توان انجامش از دست برود و شخص دچار مشکل «فردا» بشود؛

مشکل فردا انجامش می­دهم یا بعدآ، الآن امکانش نیست یا به اصطلاح قرآنی اهل سوف شدن باعث می­شود که انسان لحظه و دم را از دست بدهد.

خدا در قرآن برای کسانی که اهل سوف و بعدآ بعدآ می­شوند چند خصوصیت یا مقدمه را بیان می­کند،

در سوره حدید آیه 14 می­فرماید:

«ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلی و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امر الله و غرکم بالله الغرور»

« باز منافقان ندا کنند که آخر نه ما هم با شما بودیم آن­ها جواب دهند بلی راست می­گویید لیکن شما خود را چنین به فتنه افکندید و انتظار داشتید و در کار دین به شک و ریب بودید و آرزوهای دنیا فریبتان داد تا وقتی که امر خدا فرا رسید و شیطان فریبنده شما را تا دم مرگ از خدا غافل و مغرور گردانید».

    ناباورانه باید دید که کسانی که کار را به بعد موکول می­کنند در بیان قرآن به صفت منافق شمرده شده­ اند!!!

و باز ناباورانه باید پذیرفت کسانی که در کنار ما هستند و ما برای آن­ها ارزشی قائل نمی­شویم، در روز قیامت گوی سبقت را ربوده ­اند و ما دنبال جواب این سؤال می­گردیم که مگر ما با شما نبودیم؟ پس چگونه است که شما در بهشت هستید و ما معذب؟!!!

و جواب بهشتیان به این منافقان چنین است:

بله ما با شما و در کنار شما بودیم ولی شما خود، خودتان را گول زدید و خود، خود را در معرض فتنه و آزمایش قرار دادید، اهل سوف بودید و کار را به آینده سپردید، و در شک و تردید فرو رفتید و مشغول آرزوها شدید!!!

و این نحو زندگی باعث شد شیطان تا دم مرگ شما را از خدا غافل  و مغرور گرداند، تا جایی که امر خدا فرا رسید و فرصت زندگی در دنیا و عمل کردن و ساخته شدن از شما گرفته شد!!!

    این همان فریفتگی است که باید از آن گریخت و مراقب بود، باید به علامت­های آن دقت کرد و در صدد از بین بردن آن­ها تمام تلاش را به کار گرفت.

راهکار:

    چه باید کرد؟ چه می­شود که انسان در همان موقع مشخص، کار خاص همان موقع را انجام نمی­دهد؟

گویی سنگین می­شود، هزار کار نکرده همین موقع که می­خواهد کاری انجام گیرد به ذهن خطور می­کند و وسوسه­ ی انجام همه ی آن­ها تمام وجود انسان را پر می­کند!

و این جا است که انسان دچار سردرگمی می­شود که کدام را انجام دهد، عصبانی می شود و تمام اطرافیان را مقصر می پندارد! که اگر با من همکاری می کردند، من وقت کم نمی آوردم! و این ابتدای بد خلقی و طلبکاری از اطرافیان و منزه و مظلوم دانستن خود است!

با بد خلقی چیزی حل نمی شود و این خلق تنگی و ناراحتی و بی انگیزگی و سردرگمی باعث می شود که متأسفانه کاری که مخصوص همین زمان حاضر است از دست برود، و قتش به پایان برسد و کدورت انجام ندادن وظیفه بیش تر از پیش بر تارک قلب انسان بنشیند!

چه باید کرد؟ بهتر نیست که برای خود برنامه ریزی کرد و اهم و مهم را در زندگی تشخیص داد، در حال زندگی کرد و در گذشته و آینده نماند؟!

آیا اگر کار الآن در وقت خودش انجام شود باعث آرامش نمی شود؟

قطعا به موقع و به جا انجام گرفتن عملی باعث ایجاد آرامش و نشاط در زندگی می گردد. همین به موقع کار انجام دادن به خصوص خواندن نماز در اول وقت خیال انسان را راحت کرده و وقت انسان را وسعت می بخشد تا انسان بتواند به مرور کارهای عقب مانده را هم، به نوبت و باز هم بر طبق اهم و مهم انجام دهد.

    پس می توان با کمی دقت از گروه منافقان در آمد البته فقط قسمت اهل سوف بودن توضیح داده شد در قسمت دیگر ان شاالله بقیه ی علت ها توضیح داده خواهد شد.

کلام امیرعلیه السلام : خطبه 74

خصائص امام علی علیه السلام:
لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری؛ و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین؛ و لم یکن فیها جور الا علی خاصة، التماسا لاجر ذلک و فضله،و زهدا فیما تنافستموه من زخرفه زبرجه.


ویژگی¬های امام علی علیه السلام:
همانا می¬دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده¬اید گردن می¬نهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبراه باشد، و از هم نپاشد، و جز من به دیگری ستم نشود، و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم، و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می¬کنید، پرهیز می¬کنم.
این خطبه را در ذی الحجه سال 23 هجری، پس از قتل عمر، در روز شورا آن هنگام که مردم به ناحق، برای بیعت کردن با عثمان جمع شدند فرمودند.


در این خطبه سه نکته موجود است:

1ـ هر کسی باید جایگاه و موقعیت خود را در جامعه بشناسد، با علم و آگاهی و تحلیل نسبت به سازو کارهای اشخاص مؤثر در جامعه، روند سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و اقتصادی که در بین عموم مردم رشد کرده است به عکس العمل¬های خود جهت دهد. امام  می¬داند که بهترین گزینه برای خلافت است و این مورد را هم ابراز می¬دارد؛ آنچه مشهور بین متدینین در جامعه¬ی ما هست، شخص به عنوان تواضع و یا دوری از تکبر و خودنمایی، هیچگاه خود را به عنوان متخصص معرفی نمی¬کند، چه بسا افرادی در جامعه هستند که به این نوع معرفی¬ها تهمت ریاست طلبی می¬زنند!!! اما امیر المؤمنین  این آموزش را می¬دهند که هر کسی، خود را بشناسد و جایگاه خود را تشخیص دهد ، باید آن را اعلام کند و هر اقدامی که برای او میسر است و باعث رشد جامعه می¬شود را انجام دهد؛ اما آیا این اعلام و تلاش به ثمر می¬نشیند؟ در مورد امام  این¬طور نبوده است زیرا می-فرماید: به آنچه انجام داده¬اید در عین این که به من ستم می¬شود گردن می¬نهم تا اوضاع مسلمین روبراه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود!!! الله الله از درد دل مولی!!!
نکته¬ی دیگری که فهمیده می¬شود: برای حفظ نظام مسلمین و از بین نرفتن وحدت و پاشیده نشدن مسلمانان، امام ستم را به خود می¬پذیرند، سکوت می¬ورزند و صبر را بر خود هموار می¬دارند! پس معلوم می¬شود بعضی اوقات باید برای امر مهم حفظ وحدت و حفظ نظام صبوری کرد.


نکته¬ی دیگری که از مولای موحدین  فهمیده می¬شود، این است که سکوت و صبر بر اثر تقوای الهی به دست می-آید، معامله¬ای است که با خدا کرده می¬شود و اجر آن ا را از خدا انتظار می¬برند! یعنی همیشه در دنیا نتیجه¬ی کارها معلوم نمی¬شود و نمی¬بایست انتظار داشت که دیگران بفهمند که تو تنها گزینه¬ی درست هستی! یا ممکن است آنطور که درست است با شما رفتار نکنند! پس تنها چیزی که به انسان قدرت صبوری می¬دهد چشم امید به عنایت خداوند است.


نکته¬ی دیگر این که آنچه باعث می¬شود بتوان در مورد ظلم صبوری کرد، پرهیز و دوری کردن از دنیاداری¬های مرسوم در جامعه است؛ تا هوی و هوس کنترل نشود، صبوری در مقابل ظلم برای مصلحت اسلام و حفظ وحدت که نفع شخصی در آن نیست امکان ندارد.


درست عمل کردن نیاز به توفیق الهی دارد و توفیق پیدا کردن به واسطه¬ی ترک محرمات و انجام واجبات و صبوری کردن در مقابل ناملایمات است بخاطر حفظ اسلام و تثبیت وحدت.

چگونه می¬توان خشم خود را کنترل کرد؟

یکی از مواردی که باعث می¬شود انسان تسلط بر خود را از دست بدهد و عصبانی شود، توجه کردن به گذشته، آینده و نظر دیگران است. انسان با توجه به گذشته دچار ایکاش¬ها و حسرت می¬شود، که اگر این اتفاق نمی¬افتاد شاید زندگی من طور دیگری می¬شد، این مشکلات حل می¬شد و شاید مسیر زندگی بهتر پیش می¬آمد. توجه به آینده نیز انسان را دچار آرزوهای طولانی می¬گرداند و در بیشتر مواقع آرزوها باعث می¬شود زمان حال و کاری که باید انجام شود از دست برود؛ آرزوها انسان را دچار خیال پردازی می¬کند و باعث می¬شود مسائل را با توهم خوب بودن و یا بد بودن بسنجد، با توهم، نه با واقعیت موجود هر چیز! پس انسان از واقعیت دور می¬شود و این اول فشارهای روحی و ناسازگاری می¬گردد

و اما توجه به دیگران از نظر اینکه نظر دیگران چگونه است؟

آیا من را می¬پذیرند یا نه، من باید از همه بهتر باشم؟

من باید از هر چیزی کامل¬ترین را دارا باشم و… در هر حال در بیشتر مواقع توجه به دیگران و جلب نظر آن¬ها انسان را دچار آشفتگی¬های رفتاری می¬کند! از یکطرف به خواسته¬ها و علایق خود توجه دارد و از طرف دیگر نظر دیگران مهم است! و گهگاه این دو با هم تضاد و یا تناقض پیدا می¬کند و این انسان بی¬نوا است که حیران می-شود و دچار چه کنم چه کنم می¬گردد؛ ترس از نرسیدن به خواسته¬ها و از دست رفتن شرایط باعث غضب و عصبانیت می¬شود.
درمان این موجب از غضب توکل به خداوند و اعتماد به قدرت و حکمت الهی و در حال زندگی کردن است.

کلام امیر علیه السلام خطبه 11



تزول الجبال و لا تزل! عضَ علی ناجذک. اعر الله جمجمتک. تد فی الارض قدمک. ارم ببصرک اقصی القوم، و غضَ بصرک، ان النصر من عند الله.


آموزش نظامی از منظر مولی علی علیه السلام:
اگر کوه¬ها از جا کنده شوند تو ثابت و استوار باش. دندان¬ها را بر هم بفشار. کاسه¬ی سرت را به خدا عاریت ده، پای بر زمین میخکوب کن، به صفوف پایانی لشکر دشمن بنگر، از فراوانی دشمن چشم بپوش، و بدان که پیروزی از سوی خدای سبحان است.
این سخنان را امام معصوم علیه السلام در جنگ جمل سال 36 هجری روز پنجشنبه 15 جمادی الآخر هنگام دادن پرچم به دست فرزندش محمد حنفیه فرمودند؛ جنگ جمل جنگ با خودی است، کسانی که به ظاهر هم کیش و آیین هستند، ادعای خدا باوری دارند و فریاد بر می¬آورند که برای اسلام جان می¬دهند و برای عمل به دستوراتش از هر کوششی کوناهی نمی¬کنند!
چگونه می¬شود که این همه ادعای دین¬داری در تشخیص امام و نائب پیامبر صلی الله علیه و اله عقیم می¬ماند و صف به صف در مقابل قرآن ناطق می¬ایستند! اینان کسانی هستند که پینه¬های پیشانی دلالت بر سجده¬های طولانی دارد و عبادت¬های بیشمار آنان را در جامعه خاص کرده است، حافظ قرآن هستند! اما آیا این همه در کنار قرآن و سجاده بودن بینشی صحیح هم به آن¬ها داده است؟! درایت و تعقل و فهمی که بتوانند در مشکلات و توطئه¬ها درست را از غلط و حق را از ناحق تشخیص دهند؟! نه چنین است!!! تاریخ شاهد است که دین اسلام از عابدان مقدس نمای بد فهم و یا حتی نفهم چه بسیار ضربه خورده است! نمی¬بینند، حق را ضایع می¬کنند و گمان هم می¬برند که کار درست انجام می¬دهند! تا جایی که امام صادق علیه السلام می¬فرماید:«قطع ظهری اثنان:عالم متهتک و جاهل متنسک، هذا یصد الناس عن علمه بتهتکه و هذا یصد الناس عن نسکه بجهله»« دو کس پشت مرا شکستند، دانشمند پرده¬ در و عابد نادان، آن یکی با زشت¬کاری¬های خود مردم را از علمش باز می¬دارد و این یکی با نادانی خود آن¬ها را از عبادتش باز می¬دارد»«میزان الحکمة، ج 8 . منیة المرید، ص 181». در این آشفته بازار تفکرات مختلف و القاهای نظرات ظاهرا زیبا و در باطن شیطانی، در این تبلیغات توجه به دنیا و اومانیسم و انسان خدایی، در این بیداد کردن تحریف¬های دین! چه کاری مهم¬تر از مبارزه با تمام جرثومه¬های فساد، تباهی، شهوترانی و استبداد و استئمار فکری، سیاسی ، اجتماعی و دینی می¬تواند باشد؟!!!
الان موقع جنگ است، جنگی نرم که استراتژی و برنامه می¬خواهد، برنامه¬ای که همه جانبه باشد، همه¬ی نیازها را پشتیبانی کند، شبهات را بتواند پاسخ بدهد، هماهنگ با علم روز معارف صحیح را بیان نماید، ایجاد حساسیت نکند و شوق و شور حرکت و به کمال رسیدن و پاکی و انسانیت را جلوه دهد. این نوع حرکت تلاشی خاص می¬طلبد که نوع آن را امیر المؤمنین علیه السلام بیان می¬کنند که:


1ـ باید در کارها و تصمیم گیری¬ها ثابت قدم باشید هیچ چیز نتواند شما را متزلزل کند.
2ـ کاسه¬ی سرت را به خدا بسپار! چگونه می¬شود که انسان کاسه¬ی سرش را به خدا بسپارد؟

الا اینکه توکل به خدا کند که و علی الله فالیتوکل المؤمنون« باید مؤمنان به خدا توکل کنند»«سوره ، آیه » یا خداوند در سوره¬ی طلاق می¬فرماید و «من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شئ قدرا»« و هر کس تقوی پیشه کند خداوند راه خروج از مشکلات و سختی¬ها را به او می¬دهد و و از جایی که گمان نمی¬کند به او روزی می¬دهد و کسی که به خدا توکل کند پس خدا برای او کافی است که خدا امرش( بر همه عالم) نافذ و روان است و بر هر چیز قدر و اندازه¬ای مقرر داشته است».انسان در زندگی روزمره با مسائل مختلفی روبرو می-شود که برای هر کدام از آن¬ها باید یک عکس العمل مناسبی انجام دهد و بدون توکل به یک منبع عالم قادر غنی که انسان بتواند با خیال راحت به او تکیه کند، اما دلهره¬ها، نیازها و خواسته¬های مختلف اجازه نمی¬دهد انسان با طیب خاطر تصمیم بگیرد و مطابق آن عملی درست انجام دهد. کلید موفقیت فقط و فقط بر تکیه بر خداست آن هم به نوعی خاص! به نحوی باید اعتماد و تکیه بر خدا عمیق باشد که بتوانی در قبال فرامین و دستورات الهی حاضر به جان دادن باشی!
3ـ مراقب وسوسه¬های شیطان باید بود زیرا شیطان به انحاء مختلف در منحرف کردن انسان تلاش می¬کند، حضرت علی علیه السلام کارهای شیطان را تشریح می¬کنند که:


1ـ شیطان منحرفان را دام خود قرار می¬دهد.
2ـ در دل¬های آن¬ها تخم می¬گذارد.
3ـ جوجه¬های خود را در دامان آن¬ها پرورش می¬دهد.
4ـ شیطان با چشم¬های آن¬ها می¬نگرد.
5ـ با زبان¬های آن¬ها سخن می¬گوید.
6ـ به واسطه¬ی آن¬ها شیطان بر مرکب گمراهی سوار می¬شود.
7ـ کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه می¬دهد به نحوی که در حکومت شیطان شریک می¬شوند و با زبان شیطان سخن باطل می¬گویند.


آنچه از این توصیف¬ها به ذهن متبادر می¬شود آن است که باید مراقب بود به واسطه¬ی متابعت از هوی و هوس¬ها تحت تصرف شیطان قرار نگرفت تا او بتواند از انسان به عنوان منبع مقاصد خود استفاده کند.
پس باید محکم بود و مصمم، از دشمن نهراسید ، با نیرویی وصف ناشدنی به صفوف دشمن نگاه کرد و دل به پروردگار سپرد و امید به نصرت الهی بست. ثابت قدم بود و حرکت کرد.

هم نشینی با کلام امیر علیه السلام: حکمت 2:


و قال (علیه السلام):

ازری بنفسه من استشعر الطمع و رضی بالذل من کشف عن ضره و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه.


و درود خدا بر او فرمود:

آن که جان را با طمع ورزی بپوشاند خود را پست کرده، و آن که راز سختی¬های خود را آشکار سازد خود را خوار کرده و آن که زبان را بر خود، حاکم کند، خود را بی ارزش کرده است.


انسان بر مبنای قوانین و دلیل¬های فلسفی موجودی مجرد است و نیز بر مبنای قوانین و استدلال¬های عرفانی تجلی حق است؛

و بر این مبنا که هر موجودی ذاتیات خود را ظاهر می¬سازد، پس تجلی هم باید ذاتیات اصل خود را ظاهر سازد، بنابراین اگر انسان تجلی ای از حق است باید نمودی از بی¬نهایت ذات حق در این انسان هم ظاهر شده باشد؛ و این بی¬نهایت بودن در مراتب مختلف وجودی انسان خود را به شکل¬های مختلف نشان می¬دهد، در مرحله و مرتبه¬ی احساسات این بی¬نهایت خود را به شکل زیاده طلب کردن نشان می¬دهد، همه چبز می¬خواهد، هیچ حد و مرزی برای این دوست داشتن و خواستنش وجود ندارد، این یک حس طبیعی است که با کلام حضرت علی علیه السلام مؤدب می¬شود اگر این حس به حال خود رها شود نتیجه¬ای جز پست شدن و حقیر شدن در جمع چیزی را برایش به ارمغان نمی¬آورد، به همین دلیل

امیرالمؤمنین علیه السلام می¬فرماید:

جان خود را با طمع نپوشانید که شما را پست می¬گرداند.


رضی بالذل من کشف عن ضره
آن که راز سختی¬های خود را آشکار سازد خود را خوار کرده.


یکی از مسائل مهم هر انسان در زندگی نوع ارتباطی است که در زندگی با دیگران برقرار می¬کند؛ در ارتباط با دوستان و همنوعان، صحبت کردن جایگاه مهمی دارد، چه بگوییم ، از کجا بگوییم، چطور بگوییم ، چه نگوییم، چه چیزی را اگر بگوییم باعث می¬شود که ارتباط به جای اینکه محکم شود سست¬تر می¬شود؛

حضرت علی علیه السلام می-فرماید:

ارتباطات و صحبت کردن¬های خود باب گله و شکایت را باز نکنید، از مشکلاتی که در زندگی پیش آمده است صحبت نکنید، اظهار عجز و ناتوانی نکنید، زیرا این نحو ارتباط و برخورد با دیگران باعث می¬شود که در نظر دیگران خوار شود.


مقایسه کردن خود با دیگران یکی از خصوصیاتی است که انسان¬ها دارند وقتی فرد در ارتباط با دوستان و آشنایانش مشکلات، ناکامی¬ها، زجرها و بدبختی¬هایش را با آب و تاب مطرح می¬کند نا خودآگاه شنونده شخص را با یک حالت ایده¬آل و با خود مقایسه می¬کند و این مقایسه برای مخاطب دور بودن گوینده را از کمال زندگی واضح می¬کند و مطابق شخصیت مخاطب یک دیدگاهی در ذهن شنونده شکل می¬گیرد؛ اگر مخاطب متکبر باشد از دید بالا به این انسان نگاه می¬کند و مای¬ی تحقیر می¬شود که این آدم چقدر بدبخت است و من از او بهترم و با دید حقارت به او نگاه می¬کند

و این همان فرموده¬ی مولی الموحدین است که اگر رازت را و مشکلت را بگویی خوار می¬شوی!


و اما اگر مخاطب حسود باشد دوباره خود را مقایسه می¬کند و با یک دید تحقیری به گوینده می¬نگرد و او را ضعیف و پایین¬تر از خود می¬یابد و در این صورت هم باز باعث تحقیر متکلم می¬شود و نتیجه همان است

که امیر المؤمنین علیه السلام فرموده¬اند که بیان کردن ناملایمات و ناراحتی¬ها باعث خواری می¬شود.


و اما اگر مخاطب خود کم بین باشد در این صورت هم وقتی نقص و ضعف شما را ببیند شاید در بعضی موارد برای برطرف کردن حس حقارت و خود کم بینی خود به نحوی با شما ارتباط برقرار می¬کند که خود را حلال مشکلات و بزرگ جلوه دهد و تو که گرفتار هستی همانند خودش تحقیر شده و مقصر نشان می¬دهد و این نوع از همه¬ی انواع دیگر پر خطرتر است زیرا رسما شخصیت شما مبهم و خرد می¬شود و چیزی که شما نیستید و ندارید را به شما الغاء می¬کند یعنی در این نوع ارتباط هم تحقیر و خوار کننده است. پس باز هم می¬رسیم به

کلام حضرت علی علیه السلام که بیان سختی¬ها و مشکلات به دیگران شما را خوار می¬کند.


اگر عزت نفس می¬خواهید باید دست از درد دل کردن بردارید و با صاحب مشکلات بیان سختی¬ها را کنید و از او راه حل بگیرید

کلام امیرعلیه السلام اتباع شیطان، خطبه 7، ترجمه محمد دشتی:


بسمه تعالی


اتخذو الشیطان لامرهم ملاکا، و اتخذهم له اشراکا، فباض و فرّخ فی صدورهم و دبّ و درج فی حجورهم، فنظر باعینهم، و نطق بالسنتهم، فرکب بهم الزلل، و زین لهم الخطل، فعل من قد شرکه الشیطان فی سلطانه، و نطق بالباطل علی لسانه.


منحرفان، شیطان را معیار کار خود گرفتند، و شیطان نیز آن¬ها را دام خود قرار داد و در دل¬های آنان تخم گذارد، و جوجه¬های خود را در دامانشان پرورش داد. با چشم¬های آنان می نگریست و با زبان¬های آنان سخن می¬گفت. پس با یاری آنها بر مرکب گمراهی سوار شد و کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد؛ مانند رفتار کسی که نشان می¬داد در حکومت شیطان شریک است و با زبان شیطان، سخن باطل می¬گوید.


امام از منحرف صحبت کرده¬اند، منحرف کیست ؟ و چگونه می¬شود که شیطان قدرت پیدا می¬کند اینگونه تسلط پیدا کند؟ آیا این تسلط قدرت و اختیار منحرف را تحت الشعاع قرار می¬دهد؟!


انسان با طینتی پاک بدنیا می¬آید، با فطرتی خدا جویی در این دنیا شروع به زندگی می¬کند و همین فطرت او را به پاکی، عدالت، صداقت و خداجویی سوق می¬دهد.

« فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها…»«سوره روم، آیه 30»

« پس تو مستقیم، روی به جانب آیین پاک اسلام آور ، در حالی که از هم کیش¬ها ،روی به خدا آری و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن…».

در مسیر زندگی، انسان در دو راهی¬های انتخاب قرار می¬گیرد که از طرفی میل و گرایش به خواسته¬های خود دارد ولو اینکه به افراط و یا تفریط باشد و از طرفی عقل همیشه انسان را امر به خوبی و متعادل بودن و حریم نگه داشتن می¬نماید، دو کشش سخت و نفس گیر که«ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی»« سوره یوسف،آیه 53»«…زیرا نفس، آدمی را به بدی فرمان می¬دهد، مگر پروردگار من ببخشاید».


مولوی در دفتر سوم مثنوی در حکایت مارگیر می¬گوید:
نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم بی آلتی افسرده است


چگونه می¬شود انسانی که ذاتش پاک است و به پاکی هم کشش دارد عمل ناهمگون با این فطرت پاک انجام می-دهد؟

قرآن تبعیت از هوای نفس را عامل این نابسامانی و انحراف می¬داند

« و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدی من الله»«سوره قصص، آیه 50»

« چه کسی گمراه¬تر از فردی است که از هدایت خدا استفاده نکرده است».

امام علی علیه السلام در خطبه 42می¬فرماید:

ای مردم ترسناک¬ترین چیزی که از آن بر شما خائفم دو چیز است: پیروی از هوا و هوس و آرزوهای طولانی، اما تبعیت از هوی و هوس، انسان را از راه حق باز می¬دارد و آرزوهای طولانی آخرت را به دست فراموشی می¬سپارد.


آگاه باشید دنیا به سرعت پشت کرده و به قدر تَه مانده ظرفی که آب آن را ریخته باشند بیشتر از آن باقی نمانده است! و به هوش باشید که آخرت رو به ما می¬آید. دنیا و آخرت هر کدام فرزندانی دارند، بکوشید از فرزندان آخرت باشید نه از فرزندان دنیا، زیرا در روز رستاخیز هر فرزندی به مادر خویش ملحق می¬گردد. هم اکنون هنگام عمل است نه حساب و فردا وقت حساب است نه عمل!


از مجموع مطالب بیان شده از جانب وحی و امام معصوم حضرت علی علیه السلام این مطلب فهمیده می¬شود :

آنچه باعث انحراف می¬شود تبعیت از هوی و هوس می¬باشد، و این تبعیت نوعی انحراف است که از طریق نوع انتخاب حاصل می¬شود، انسان برای عمل کردن در یک دو راهی قرار می¬گیرد، دو راهی که از جانب میل¬های انسان، شرع و حوادث و اتفاق¬هایی که در زندگی برای انسان پیش می¬آید. عمل کردن یعنی برخورد کردن با وارداتی که از جانب من نیست اما انسان مجبور است برای ادامه¬ی حیات نسبت به محرک¬ها¬ی بیرونی خود برنامه¬ای داشته باشد و عکس العملی از خود نشان دهد، برای انتخاب کردن عملی در قبال محرک¬های بیرونی یا درونی، انسان سه نوع تحریک می¬شود یا افراطی است که حد خود یا دیگران به زیاده خواهی شکسته می¬شود و یا تفریطی است که حد خود یا دیگران به کم خواهی شکسته می¬گردد و یا متعادل است که حد خود و دیگران به جا، به موقع و به اندازه حفظ می¬گردد. پس آنچه باعث ایجاد انحراف می¬شود تبعیت از خواسته¬های افراطی و تفریطی است که هوای نفس را در انسان رشد می¬دهد و تبعیت از هوای نفس راه شبهه را در انسان شکوفا می¬کند و شبهه همانند خوره، استدلال را می¬خورد و فهم حقایق و واقعیت را از انسان می¬زداید، در نتیجه انسان در تصمیم گیری¬های خود اگر عقل را سر لوحه¬ی کار خود قرار ندهد دچار تبعیت از احساسات و هوای نفس می¬شود و این باعث انحراف می¬گردد.


نکته¬ی قابل توجه این است که شیطان امر به افراط و تفریط می¬کند، وسوسه¬ی او تحریک و ترغیب به تبعیت از هوا و هوس است و کار شیطان که باعث مطرود شدنش گردید توجه به خود و پیروی از خواست خود است، وقتی شیطان مسلط گردد تنها راه پیروی از او می¬شود!!! و امام معصوم چه جالب کار شیطان را بر انسان تشریح می¬نماید که:
1ـ منحرفان را دام خود قرار می¬دهد.
2ـ در دل¬های آن¬ها تخم می¬گذارد.
3ـ جوجه¬های خود را در دامان آن¬ها پرورش می¬دهد.
4ـ شیطان با چشم¬های آن¬ها می¬نگرد.
5ـ با زبان¬های آن¬ها سخن می¬گوید.
6ـ به واسطه¬ی آن¬ها شیطان بر مرکب گمراهی سوار می¬شود.
7ـ کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه می¬دهد به نحوی که در حکومت شیطان شریک می¬شوند و با زبان شیطان سخن باطل می¬گویند.

معنی و مفهوم عقاید

عقاید از عقد و گره می­آید و منظور تفکرات و جهت­ های فکری است که با تمام اعمال،رفتار،احساسات وتخیلات انسان گره می­خورد، به نحوی که بدون توجه مطابق آن­ها عمل انجام می­شود و یا عکس العمل صورت می­گیرد.

    به طور کلی برای انسان دومحور فکری می­توان در نظر گرفت:

1ـ خدامحوری که باید بر اساس این دیدگاه تمام ورودی­هاو خروجی­های انسان بر مبنای اوامر و نواهی الهی باشد و هر لحظه انسان در خود بیابد که به خدا نزدیک­تر شده است و احساس آرامشش بیشتر گردیده است و نأیید اعمال و نیاتش را از عقل،شرع و عرف عاقل می­تواند دریافت کند!

2- خودمحوری که اصل در آن به انواع و شکل­های مختلف می­تواند نمایان گردد،از نمادهای کاملآ بی خدایی مثل شیطان پرستی تا اعمالی که ظاهری خدایی دارد ولی همراه با غرور، تکبر و مکر و حیله­گری باشد. در بحث عقاید باید انسان خودرا به چالش بکشد و ریشه­ی تمام اعمال ظاهری و خیالات،احساسات و تفکرات خود را پیدا کرده خود را نقد کند.

مهمترین نکته در بحث عقاید داشتن یک میزان و معیار است تا خود را با میزان مقایسه کند.

 

موانع و راهکارهای صبر

بسمه تعالی

موانع و راهکارهای صبر

چکیده:

صبر عنوانی است که همیشه در رأس مراقبات قرار می‌گیرد، صبر را سر ایمان می‌دانند و در باره‌ی آن بسیار صحبت شده است، آن را به انواع مختلف تقسیم کرده‌اند: صبر در ایمان، مصیبت و معصیت؛ اما چه می‌شود که سال‌های سال به آن‌ دستورات عمل می‌شود ولی نتیجه‌ای حاصل نمی‌گردد؟! چگونه است که در بعضی از موارد صبر بازیچه‌ی دست خودخواهان و ظالمان و سودجویان می‌شود و کاری هم از مظلوم بر نمی‌آید چون متهم به بی‌صبری گردیده واو را از راه دین دور شده می‌پندارند، چرا در بسیاری از موارد صبوری مطابق می‌شود با تنبلی کردن و یا سکوت در مقابل ظلم!، چرا به دنبال گرفتن حق نرفتن به صبوری تعبیر می‌شود؟! با کنکاشی در این معضلات و تطبیق آموزه‌های دینی و فلسفی با عمل کردن مؤمنین، در برداشتی آزاد از عقل و نقل ،نویسنده به تفکر و تحلیلی جدید از صبر دست یافته است که در مقاله‌ی حاضر به حضورتان معرفی می‌گردد.

کلید واژه‌ها:

صبر، علم خداوند،اختیار،

ادامه »

چند اصل در تبلیغ

    در هر تبلیغی چند اصل مورد نظر قرار می­گیرد، توجه به این اصول باعث می­شود که حق مخاطب و مبلغ و مطلب کاملآ در نظر گرفته شود.

    اولین و مهم­ترین اصل تشخیص نوع مخاطب است، وبرای این تشخیص باید دقت شود که مخاطبین از چه گروه سنی هستند،

کودک،نوجوان، جوان، میانسال و پیر. اگر مخاطبین کودک باشند باید تبلیغ مطابق با خصوصیات ذاتی آن­ها باشد؛ کودک بر طبق آیه قرآن در سوره حدید« اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد…»«و بدانید زندگی دنیا به حقیقت بازیچه­ایست طفلانه و لهو و عیاشی و زیب و آرایش و تفاخر و خودستانی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان این به حقیقت کار دنیاست….»(حدید/20).

    ذاتی کودک لعب و بازی است. یعنی عملی حسی، عینی و فرح بخش که هم کودک را جذب کند و هم در کنار بازی و تحرک، کودک را با مهارتی آشنا می­سازد و تحلیل کردن و تفکر را به او می­آموزد. پس اگر مخاطب مبلغی کودکان باشند باید از زبان بازی و کارهای فکری هماهنگ با سن مخاطب استفاده کند تا اثر پیامش بیشتر و مناسب باشد.

 

کلام امیر علیه السلام در حکمت 31 نهج البلاغه:

 

حضرت علی علیه السلام در حکمت31 نهج البلاغه درباره شناخت پایه های ایمان می­فرماید:

ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد.

صبر خود بر چهار پایه قرار دارد:شوق، هراس، زهد و انتظار.

آن کس که اشتیاق بهشت دارد شهوت­هایش کاستی می­گیرد. شهوت در اصطلاح به معنای طلب و میل به چیزی است، و هر چیزی که علاقه­ی داشتن آن وجود دارد و برخی اوقات برای به­دست آوردنش تلاش می­شود. قوه­ای که تکفل این میل را دارد قوه­ی احساسات است که منبأ دوست داشتن­ها یا دوست نداشتن­های انسان است. این قوه نیز ذاتیاتی دارد که بواسطه­ی آن­ها تحریک می­شود و البته تحریک بر سه نوع است یا تحریک افراطی است(حد خود و حد دیگران به زیاده خواهی شکسته شود) یا تحریک تفریطی است(حد خود و دیگران به کم خواهی شکسته شود) یا تحریک تعادلی است( همه­ی عکس العمل­ها بر طبق عقل و شرع باشد).

    بر طبق کلام امیر المؤمنین علیه السلام اگر بخواهیم ایمان داشته باشیم حتما باید یکی از ارکان آن که صبر است فراهم گردد و برای آن­که صبر تحقق پیدا کند، شوق نیز باید در شخص مؤمن بوجود آید و ایجاد شوق یعنی به دنبال خواسته­ ها رفتن کم شود،

البته خواسته­هایی که تعلق مرا به دنیای ناسوتی رشد می­دهد یا مرا به این دنیا وابسته­تر می­کند و الا خواسته­هایی که به این دنیا اصلا تعلقی ندارد و انسان را به ملکوت و عالم اعلی حرکت می­دهد خوب است و باید برای به­دست آوردن آن تلاش کرد.! لازم به ذکر است عمل در ظاهر یک چیز است اما با نوع نیت، عمل تغییر ماهیت می­دهد، یک خوردن است که با دید مادیگری و رسیدن به دنیا عملی مزاحم رشد و بدست آوردن ایمان می­شود و همان خوردن اگر با دیدن نیرو گرفتنی باشد که بواسطه­ی این نیرو انسانیتف اخلاص، خدایی بودنرد کند خوب است و خود خوردن باعث همر ایمان می­شود.  نمی­شود انسان در طول زندگیش مدام دنبال می­خواهم نمی­خواهم باشد و ادعای ایمان و صبر داشتن هم بکند! نمی­شود انسان از خواسته­ هایش برای بقاء دین دست برندارد و باز ادعای ایمان کند! نمی­شود انسان در ارتباط با دیگران فقط به فکر رسیدن خود به خواسته­هایش باشد و رحم و گذشت و فداکاری ودلسوزی نسبت به دیگران نداشته باشد و باز ادعای ایمان و صبر نماید.

حضرت علی علیه السلام خود مصداق بارز این معنای شوق هستند که خداوند در سوره­ی دهر می­فرمایند: علی علیه السلام و و خانواده­اش طعام خود را بخاطر حب به خدا به مسکین و اسیر و یتیم بخشیدند و این نهایت ایثار است که چیزی را که خود نیاز دارند به دیگران بدون هیچ چشمداشتی می­بخشند. این بخشش، گذشت و ایثار ممکن نیست مگر با کنترل شوق و شهوت. ایمان حاصل نمی­شود، صبر تحقق نمی­یابد مگر با گذشتن از خواسته­ها و کنترل آن هر چه بیشتر درجه­ی ایمان و صبر هم بیشتر می گردد.     

عرفان اسلامی

 

   یکی از جذاب­ترین مسائلی که جامعه­ی امروز را درگیر خود کرده و مردم به خصوص جوان­ها را به آن متمایل نموده مسأله­ی عرفان است. عرفان یادآور آرامش و خلسه و قدرت و راز آلود بودن و ارتباط برقرار کردن با غیب و تأثیر گذاشتن بر امورات مادی است! اینطور در ذهن­ها جای گرفته است که عارف کسی است که ذهن خوانی دارد از غیب خبر می­دهد راه حل­های مشکلات را می­داند و قدرت کنترل خودو دیگران را دارد!!!

    عرفان از ماده عرف به معنای شناخت است.

کوتاه سخن اگر می­خواهیم در باره عارف صحبت کنیم باید بدانیم این شخص عارف شناخت در مورد چه چیزی دارد؟

منظور از عرفان در اینجا شناخت غیب است و غیب را به دو دسته­ی غیبی که ارتباط انسان را با عالم عقل و فرشته­ها و خدا باز می­کند و دسته­ی دیگر غیبی که سیاه است و ارتباط انسان را با عالم شیاطین و جن باز می­نماید.چیزی که خیلی خطرناک است و باید در باره­ی مسأله­ی عرفان به آن توجه کرد بیان افراد مختلف است متاسفانه به اسم ارتباط با خدا مطالبی گفته می­شود که که ارتباط انسان را با عالم شیاطین برقرار می­کند. پناه به خدا می­بریم از افتادن در دام دغل بازانی که از جهالت و پاکی انسان­ها استفاده می­کنند برای رسیدن به مقاصد شوم خود و تسلط پیدا کردن بر جهان ، قصد بر آن است که شاخصه­های عرفان صحیح بیان شود تا یک میزانی برای رسیدن شناخت خدا پیدا شود.   

عمل در نهایت دقت و اتقان

اسلام مسلمان سست را نمی­ پذیرد

                            ولا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین

                          و سست نشوید! و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید. آل عمران/139

به سیره نبوی صلی الله علیه و اله که می­نگریم همه­ کارها دقیق و حساب شده است، با برنامه و هدفمند؛ هر چه در زندگی ائمه علیهم السلام می­گردیم چیزی پیدا نمی­شود که کاری را بخواهند انجام بدهند، یا کاری را باید انجام می­دادند ولی به جای عمل دست به دعا بردارند و یا کار را به شخص دیگری محول کنند یا کاری را که باید مفصل و تحقیقی و  با برنامه انجام شود خیلی مختصر و ساده به اصطلاح سرد و دل سیری انجام دهند!!!

چیزی که به عنوان یک سیره­ عملی در اختیار ما قرار گرفته است عملی در نهایت دقت و اتقان است.

    چه می­شود که در جامعه­ اسلامی تلاش کردن به کاری مذموم بدل می­شود؟

و سست کار کردن زرنگی! چه می­شود که اگر کسی درست و دقیق کار کند انگ خود شیرین کردن را باید به جان بپذیرد!

چه می­شود که اگر کسی دلسوزانه و فعال کار کند به پیش فعال،که نوعی بیماری است متصف می­گردد!

جامعه­ ما را چه می­شود بر کدام الگو رفتار می­کند؟!

تابع کدام قانون است؟!

اگر نظم و پیگیری و همه چیز سر جای خودش بودن در دنیا خیلی به چشم می­آید و مورد قبول است! چرا وقتی بعضی از دوستان پر گله که در ایران نمی­توانند زندگی کنند و خارج را مأمن امنی برای زندگی خوب، آرام و محترمانه می­دانند؛ تا وقتی در ایران هستند به دلیل بد بودن اوضاع، کار نکردن و بد کار کردن ایرانی­ها، دل کنده بودن از زندگی در ایران، کارهای محوله را بی انگیزه و باری به هر جهت انجام می­دهند و اینطور توجیه می­کنند که ای بابا هر چقدر هم کار را درست انجام دهی چیزی تغییر نمی­کند!

باید گفت: دوستان عزیز و گرامی!

داد از غم تنهایی             وقت است که باز آیی

نگوییم رفتیم دیار کفر مسلمان ندیدیم اما اسلام را دیدیم!

    دوستان  و هموطنان گرامی! اگر اسلام دستوراتی برای زندگی آرام و سالم و عادلانه داده است که داده است! و اگر اسلام ادعای راهنمایی برای به کمال رسیدن انسان را داده است که داده است! پس برای امتحان هم که شده بهتر نیست که مرغ همسایه غاز نشود!سر به جیب خود کرده آنچه خود داریم را از دین و سنت و فرهنگ توجه کرده و لختی در آن درنگ نموده و کار را آنطور که دستور داده ­اند انجام دهیم!

    قرآن می­فرماید:سست نشوید،غمگین نگردید! پس جای تفکر و تأمل دارد که دلائل سستی را جویا شویم و به هر قیمتی که شده کارهایی که به ما محول گردیده است را محکم و قاطع انجام دهیم. خود را اصلاح کنیم چرا که

«لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم(رعد/11)(خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی­دهد مگر آنچه را در خودشان است تغییر دهند!)

جالب است که نتیجه­ درست عمل کردن همانی است که ما را شیفته­ کشورهای دیگر کرده است!!! خب ما هم کار خودمان را درست کنیم نتیجه جالب است به جای آنکه آنجا برویم و مانند آن­ها به جبر محیط، کار را درست و محکم و پیگیر انجام دهیم! همین جا در وطن مألوف خود با آرامش کار را درست کنیم تا به جای اینکه ما حسرت دیگران را بخوریم دیگران متوجه ما باشند و از ما یاد بگیرند و ما هم سر بلند با صدایی بلند بگوییم از اسلام آموخته­ ایم! 

نکاتی در باره تبلیغ:

تبلیغ هم خانواده­ی ابلاغ است،ابلاغ به معنای رساندن پیام دیگری است.پس در رساندن پیام امانتداری رأس کار می­شود؛ همچنین در پیام رسانی، منویات، خصوصیات و نوع تفکرات شخصی که پیام از جانب او می­رسدرا کاملا هماهنگ باید به مخاطب منتقل شود.

مسأله­ی تبلیغ در اسلام به معنای این است که مبلغ پیام خدا، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و شرع را به مردم برساند.با کمی دقت در معنای تبلیغ بار سنگینی که به دو مبلغ می­آید معلوم می­گردد؛ پیامبر صلی الله علیه واله از لحاظ خلق بالاترین اخلاق را داشتند که «انک لعلی خلق عظیم»(قلم/4).

چند سؤال مطرح می­شود:

آیا نباید هنگام تبلیغ کردن مخاطب به یاد پیامبر صلی الله علیه و اله بیافتد؟

آیا تبلیغ نباید مخاطب را به فکرکردن و تحلیل کردن مسائل ترغیب نماید؟

آیا تبلیغ نباید از روی عقل و مطابق قرآن، شرع و سیره­ی اهل بیت علیهم السلام باشد؟

    پس با دقت به نوع تبلیغی که هست و نوع تبلیغی که باید باشد باید یک بازنگری بر روند تبلیغ صورت بگیرد تا در آینده شاهد انتقال مطالب به بهترین و مؤثرترین وجه باشیم.  

 

سخنی از امام جواد علیه السلام، معنای صمد

کلینی روایت کرده است: داوود بن قاسم جعفری گفت:به ابو جعفر دوم امام جواد علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم!صمد چیست؟ فرمود: آقا و سروری که در هر چیزی چه کم و چه زیاد، او(در واقع) قصد و مورد توجه واقع می­شود.

(کافی1:123ح1) برگرفته از کتاب فرهنگ جامع سخنان امام جواد علیه السلام، ترجمه مسلم صاحبی

   یکی از صفاتی که در باره­ی خداوند مورد بحث قرار می­گیرد صمد است. صمد لغتآ به معنای پر است،

امام هفتم علیه السلام می­فرمایند:صمد به چیزی گفته می­شود که جوف آن خالی نباشد.

هر چیزی که مورد توجه قرار می­گیرد، اگر مادی باشد قطعا داخل و خارجی دارد، پس این موجود محدود است و نیازمند و موجود نیازمند نمی­تواند منشأ ظهور و وجود قرار بگیرد. اما اگر موجود مجرد باشد منظور از جوف نه درون ظاهری بلکه نیاز ذاتی است که این موجود مجرد به مبدأ وجودی خود دارد. پس از نگاه فلسفی صمد یعنی موجودی که اصل ذاتش وجود است و در موجود بودن نیاز به چیزی ندارد و همه چیز به او نیازمندند. برای مثال اگر رابطه­ی موج و دریا را با هم مقایسه کنیم، موج نیاز به دریا دارد و اصلا اگر دریا نباشد موجی هم وجود نخواهد داشت اما دریا برای بودن نیازی به موج ندارد دریا نسبت به موج علت است، مبدأ است پر است، بی نیاز است. شاید اینگونه بتوان گفت که صمد یعنی همه جانبه بودن نسبت به تمام نیازهای زیر مجموعه و تجلیاتش.صمد یعنی اصل و ریشه، پس اگر صفتی کمالی و دارایی را موجود مخلوق دارد، خداوند نداشته باشد؛جای سؤال است که این مخلوق این صفت را از کجا آورده است؟باید موجود صمد پر از همه­ی دارائی­ها و کمالات باشد تا بتواند منشأ و منبع وجودی برای مخلوقات باشد.

 

کلام امیرعلیه السلام:شرح خطبه23

خطبه 23: محمد دشتی ص 47

….از خدا در آن چه اعلام خطر کرده است برحذر باشید! از خدا آنگونه بترسید که نیازی به عذرخواهی نداشته باشید!عمل نیک انجام دهید بدون آن که به ریا و خودنمایی مبتلا شوید؛ زیرا هر کس، کاری برای غیر خدا انجام دهد، خدا او را به همان غیر، واگذارد.

    در زندگی انسانی مشکلات زیادی پدید می­آید، سختی­ها و فشارهای لاینحلی که انسان را بر سر دوراهی­های جانگداز قرار می­هد؛ راه تشخیص را برای انسان مکدر می­کند و درست و غلط را برای انسان مشتبه می­گرداند؛ آیا راه حلی هست تا در خلال این سرگشتگی­های پیچ در پیچ بتوان راه صحیح را پیمود و به نتیجه­ای درست دست پیدا کرد تا آخرتمان بیمه گردد؟

    پاسخ مثبت است! کلام مولی الموحدین گویای این مطلب است که حرام­های الهی را بزرگ شمارید و از آن­ها دوری کنید.به نحوی خود را کنترل کنید و عمل انجام دهید که بعدآ نیازی به عذرخواهی کردن نداشته باشید. سعی نمایید به نحوی توحید را در زندگی خود پیاده نمایید که دچار توجه به دیگران نشوید و نیازمند خودنمایی و فقیر و حقیر جلب توجه دیگران نباشید!دوستان میزان و امام متقین می­فرماید کاری که برای غیر خدا انجام شود راهی به فلاح و رشد و رستگاری ندارد.           

ناهید سلیمانی مقدم معاون پژوهش حوزه علمیه حضرت ولی عصر (عج)  

چگونه صبر کنیم؟قسمت 10

بسمه تعالی

دوستان سلام،  موانع مسیر  بیان شد؛ اکنون احساس حقارت و خود کم بینی بیان می‌گردد.

    یکی از موانع صبر کردن نوع تصویری است که انسان از خود دارد! در زندگی خیلی از شرایط و موقعیت‌ها پیش می‌آید که انسان نمی‌تواند به نتایجی که می‎خواهد برسد و یا اصلا بلد نیست چگونه به نتایج دوست داشتنیش برسد، پس از سر کلافگی و زود خلاص شدن از موردی که انسان را مستأصل کرده باری به هر جهت و بدون فکر و برنامه، کاری را انجام می‌دهد غاقل از اینکه عملی با این ویژگی قطعا تبعات ناخوشایندی را به همراه خواهد داشت! چگونه می‌توان از این احساسات منفی نجات یافت؟!


یکی از مسائلی که جزء موانع مسیر است، نوع نگاهی است که شخص نسبت به خود دارد، انسانی می‌تواند صبر کند که برای خود جایگاهی ببیند، خود را در آن جایگاه محق و مؤثر بیابد، آن جایگاه را دوست داشته باشد و بخواهد خود را در آن جایگاه رشد دهد، کمبودها را برطرف کند و نقص‌ها را کاهش دهد؛ در این صورت است که شخص می‌تواند در مقابل سختی‌ها و ناکامی‌ها قد علم کند و به طرف کمال حرکت نماید اما وقتی شخص به خود مسلط نباشد، خود را از دیگران کمتر ببیند، برای دیگران برتریی بر رأی خود قائل باشد، به عبارتی ساده خودش پیش خودش تحقیر شده باشد، دیگر ذهن جمع نمی‌شود، به راحتی اول و آخر کار معین نمی‌گردد، خوب و بد کار نا مشخص گشته، شعله‌های سوزان خود کم بینی تمام وجود را می‌رباید و انسان موجودی پست می‌شود که برای دوری جستن از این حس حقارت آمادگی دارد تا دست به هر کاری بزند!!! این حس کشنده ای که دیگران از من بهتر هستند با حس ذاتیی که انسان ارزشمند خلق شده است در هم می‌آمیزد و چنان پتک محکمی بر روح و روان انسان ایجاد می‌کند که کم کم انسان آماده می‌شود دل به چشم و هم چشمی‌ها بدهد، اگر چه اوائل زیراب زدن سخت می‌شود ولی کم کم چاره‌ای برای خود نمی‌بیند و این کار را تکرار می‌کند، دچار حسادت می‌شود، شاید در اثر فشار های روحی و نرسیدن به خواسته‌ها دچار کم فروشی، کم کاری و خلاصه هزار عمل منفی دیگر گردد که قلبآ به آن‌‌ها راضی نیست اما برای خود چاره‌ای باقی نگذاشته است، عجول است و بی‌فکر!!! واقعا چرا برای خود ارزش قائل نمی‌شود که:


خویشتن نشناخت مسکین آدمی                  از فزونی آمد و شد در کمی


انسان‌ها ابتدا به ساکن نه خوب هستند و نه بد، استعداد خوب شدن را دارند اما برای خوب بودن باید عملی انجام داد، کاری کرد و الا با حرف زدن چیزی تغییر نمی‌کند و کمالی حاصل نمی‌گردد! ارزش هر انسان توسط کارهایی که انجام می‌دهد به پشتوانه‌ی نیتی صحیح هماهنگ با فطرت انسانی مشخص می‌گردد؛ اگر انسان بداند که موجودی مجرد و ناقص است و به علت نقصش میل به کمال یابی دارد و برای این به کمال رسیدن باید حرکت کند و برای این حرکت نیاز به بدن دارد، آنوقت است که برایش جایگاه این بدن و متعلقاتش از عالم دنیا و ما فیها مشخص می‌شود، آنوقت معلوم می‌گردد که چرا خدا می‌فرماید

«ما فی السموات والاوض خلق لکم»«آنچه در آسمان و زمین است برای تو ای انسان خلق کردم»(۲۹/بقره)

و یا«سخر لکم ما فی السماء و ما فی الارض جمیعا»«مسخر شما کرد آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است»(۱۳/ جاثیه).


اگر انسان بداند ناقص است و برای به کمال رسیدن باید کاری انجام دهد و برای انجام کار نیاز به تحریک شدن و بین دو راهی قرار گرفتن دارد! آنوقت است که نوع دیگر و با دقتی بیشتر به اتفاقات و محرک‌های بیرونی و درونی خود توجه می‌کند! شاید در یابد که چرا خداوند می‌فرماید: اگر می‌خواستیم همه مؤمن می‌شدند اما ما انسان را مختار آفریدیم و برای اختیار کردن باید به کمک عقل بین دو راهی قرار گرفت، دو راهی که یکی باب میل و طبع انسان است و دیگری مخالف آن، یکی را دوست دارد و دیگری را نه، یکی مطابق عقل است و دیگری مطابق احساسات، یکی رفتاری متعادل است و دیگری افراطی و یا تفریطی. و این انسان است که باید انتخاب کند، ابتدای انتخاب را به انسان داده‌اند، این زیر بنای حرکت بشر است انسان فطرتآ خوب و بد را تشخیص می‌دهد، همانجا که قرآن می‌فرماید:

«فالهمها فجورها و تقویها»«پس شر و خیرش را به او الهام کرده است»(۸/ شمس)

پس انسان باید بین دو راهی قرار بگیرد و این دو راهی‌ها با حلال و حرام‌ها، سختی‌ها و آسانی‌ها و تحریکات عقلانی، احساسی،خیالی و بدنی ایجاد می‌شود.


حال باید دقت کرد که اگر انسان خود کم بین شود و جسارت تصمیم گیری و عمل را از دست بدهد و دائم دیگران را از خود بهتر بداند و ببیند! چه بر سر انتخاب‌هایش می‌آید! دیگر چگونه می‌تواند تشخیص دهد که این سختی یا این آسانی در مسیر ساخته شدن من اتفاق افتاده و من باید صبوری کنم و یک عکس العمل مناسب در قبال این محرک‌های بیرونی و یا درونی از خود نشان دهم! هیچگاه این اتفاق نمی‌افتد و شخص خود کم بین دائره وار دور خود می‌چرخد و همیشه اندر خم یک کوچه است و بهره‌ای از زندگیش جز ناله و نفرین و کج فهمی و عصبانیت و درد کشیدن ندارد! پناه میبریم به خدا از شر خود کم بینی!

    دوستان جانی! برای صبوری کردن باید بدانیم برای چه کاری در حال صبر کردن هستیم و برای به دست آوردن این علم باید به خود و خواسته‌هایمان اشراف داشته باشیم و این اطلاع با خود کم بینی حاصل نمی‌شود،خود کم بینی نظام شخصیتی انسان را بر هم می‌ریزد، احساسات انسان را جریحه دار می‌کند، مقایسه‌ای باطل بین خود و دیگران ایجاد می‌کند که هیچ ثمری ندارد الا تخدیر شخصیت، بی حوصلگی، تنبلی، نق زدن و از همه بدتر پنداشتن تأثیر دیگران در زندگی انسان!!!!!

     مانع اصلی خود هستیم که با خود بیگانه شده‌ایم!!! مانع اصلی طمعی بی‌جا نسبت به دارائی‌های دیگران است و چه زیبا فرمودند مولی الموحدین که: در مقام مقایسه برآمدید از لحاظ علمی خود را با بالاتر و بهتر خود  و از لحاظ مادی خود را با پایین‌تر و فرودست خود مقایسه کنید!!!!چه زیبا است سر در جیب خود فرو کردن و خود را در راه پیشرفت دیدن، چه زیباست لحظه به لحظه خود را نقد کردن و اصلاحیه پیدا کردن!واقعا به انسان حس سر زندگی و تازگی می‌دهد. هر چه قدر خود کم بینی حس تلخ و زجرآور و مردگی به انسان می‌دهد، استقلال و تسلط به خود و هدفمندی حس زندگی و پرانرژی بودن را به انسان منتقل می‌کند.

صبر به انسان کمک می‌کند تا از چمبره‌ی کشنده‌ی دیگران نجات پیدا کند و خود را محق بداند تا زندگیش را همانگونه که می‌خواهد بسازد.

زندگی پر از تلاش در بیرون آمدن از حقارت و وارد شدن به انتخاب مبارکتان باشد!!!

شاد و سربلند باشید.

چگونه صبر کنیم؟قسمت 9

سلام دوستان

اما مطلب تا به آنجا رسیده بود که مسیر رسیدن به هدف را باید تشخیص می‌دادیم، و اکنون موانع مسیر یابی برایتان بیان می‌شود:

۱ـ مقایسه کردن

۲ـ احساس حقارت و خود کم بینی

۳ـ توقع از دیگران

۴ـ بد فهمی از دین، دعا و اجابت دعا

۱ـ مقایسه کردن:

    وقتی برای خود هدفی را مشخص کردیم،باید برای رسیدن به آن هدف مسیری را تعریف نمود و برای حرکت در آن مسیر باید مراقب موانع حرکت بود. یکی از آن موانع مقایسه کردن است، برای مقایسه کردن ابتدا باید کسی یا چیزی را از خود بالاتر دید، آن برتری را پسندید و علاقه در بدست آوردن آن برتری را در خود ایجاد کرد؛ خیلی مهم است که انسان بداند در مراتب مختلف زندگیش چه کمالات و برتری‌هایی را برای مدت عمر خود در نظر گرفته است!!!

مشکل عمده در جایی بوجود می‌آید که در خیالات خود یک نوع کمال انسانی در نظر گرفته شود، اما در مقام عمل خود را با هر شخصی، با هر اندیشه و عملی مقایسه کند؛ ناراحت می‌شود چرا چیزی را که او دارد من ندارم!!!

جای تعجب است ، زیرا خواسته‌های هر کدام با هم فرق می‌کند، مسیر و هدفی که تعیین کرده‌اند با هم فرق می‌کند، اما باز هم می‌خواهد همان چیزی که او دارد این هم داشته باشد!!!!

عجیب‌تر آنکه برای رسیدن به چیزی که دیگران دارند و او هم خوشش آمده(اما اگر بپرسی حاضری با هر قیمتی به این خواسته‌ات برسی؟ حتی اگر قرار باشد خطا کنی یا آخرتت را از دست بدهی یا ارتباطت با خدا قطع شود، به هیچ عنوان حاضر نمی‌شود و مصرانه می‌خواهد که خطا نکند و یا ارتباطش با خدا قطع نشود اما چیزی مثل دارائی این شخص را هم داشته باشد!!!)

پای خدا و ائمه علیهم السلام را هم وسط می‌کشد، نذر می‌کند، دعاهای مختلف را تجربه می‌کند و وقتی به مقصود نرسید با کمال ناباوری خدایی که همه‌ی شادیش و همه‌ی خالص ارتباطش با او بوده، متهم ردیف اول زندگیش می‌شود، با خدا قهر می‌کند، برای ابراز ناراحتی خود نماز را ترک می‌کند!!!! و وقتی هیچ چیز فایده نکرد دچار افسردگی می‌گردد و دست از زندگی کردن و انجام وظایفی که دارد می‌شوید!!! واقعا به این انسان باید گفت:

ای صد دله‌ی یک دله                           دل یک دله کن

بهتر نیست انسان تکلیف خود را با خود مشخص کند که از زندگی خود چه می‌خواهد، چه می‌طلبد، چه می‌جوید، چه چیزی را دوست دارد، واقعا چه کمال و برتری را برای خود می‌پسندد!!!

اگر برای خود شخص معلوم شود جزء چه گروه و دسته می‌رود دیگر دچار این دوگانگی نمی‌شود، دیگر از هر چیزی خوشش نمی‌آید، خود را با هر کسی مقایسه نمی‌کند، هر تحقیری او را دچار تشویش نمی‌گرداند؛ پس اول باید برای رفع موانع با خود خلوت کند تا معلوم شود خدا و قوانینش، آخرت و کمال انسانی که قرآن مشخص کرده در زندگیش جایی دارد یا نه، و اگر نه، چه چیزی را غیر خدا برای خود برگزیده، پول، مقام، حد اقل و تنیلی، باری به هر جهت بودن، از زحمات دیگران استفاده کردن و خلاصه چه نوع زندگی را برای خود ترسیم کرده است!!!

هر انتخابی تبعاتی برای خود دارد و مسیری برای خود می‌طلبد نمی‌شود خدا را بخواهد اما مثل کسی زندگی کند که مقام یا پول می‌خواهد!!! نمی‌شود خدا را بخواهد اما خود را با افرادی که دنیا، ثروت و… می‌خواهند مقایسه کند!!!

واقعآ یک بام و دو هوا گول زدن خود است و در مسیری دایره وار دور خود چرخیدن!!!! نرسیدن به مقصد می‌آورد و سرکوب شدن احساسات، سر در گمی می‌آورد و مقایسه‌های کشنده!

آیا بهتر نیست قدری صبر کرد و لختی تأمل ورزید، آیا بهتر نیست شکیبایی به خرج داد و با خود خلوت کرد تا با حوصله خواسته‌ی خود را مشخص کرد و مسیر را تعیین نمود و برای رسیدن به هدف خود خواسته، دست از حرکت در مسیر معین بر نداشت!

    دوستان جانی لختی صبر چاره‌ی کار است!

با خود غریبه نباشیم و خود را آزار ندهیم بکوشیم و بجوشیم و شاداب، آینده‌ی بالنده و زیبای خود را خود رقم بزنیم، همانطور که تفکر ساعه افضل من عباده سبعین سنه( یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است)

(حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم:مستدرک الوسایل، ج ۲، ص ۱۰۵).

    پس یکی از موانع مسیر مقایسه کردنی است که با هدف انسان هماهنگی نداشته باشد و انسان را دچار دوگانگی کند و چاره‌ی کار فکر کردن و مشخص کردن هدف است.

 

کلام امیرعلیه السلام:ادامه حکمت2

 

الله الله فی القران لا یسبقنکم بالعمل به غيركم


 كلام مبارك حضرت علي عليه السلام که در باره قران و عمل به ان است.


خدا را خدا را در قران سبقت نگیرند غير شما در عمل به قران


ما را چه می شود!حیران و سرگردان،نا امید و نگران،مثل بچه های گم شده و دور از مادر افتاده با چشم هایی نگران و ترسان و مضطرب هر اسان وحشت زده به سویی می نگریم که آیا راه فراری هست؟

آیا گوش شنوایی هست تا دردم را بشنود،راهی نشان دهد تا از این فشار و تنگی نجات بیابم!!!!ا

یا واقعا نجاتی هست تا از این فشارو تنگی،از این چه کنم چه کنم نجات بیابم؟

چه می شود مرا که می سوزم از این همه نا ملایماتی که هر زمان نو به نو بر من وارد می شود!

واقعا در زندگی دنبال چه می گردیم؟ ایا زندگی یک حرکت دورانی بی در و پیکر است که از نا کجا آباد شروع شده است و به نا کجا آباد خاتمه می یابد! هیچ در هیچ!نابودی در نا بودی!بی هدف و بی برنامه!

وقتی زندگی خود را تحلیل می کنیم،می یابیم که در بعضي موارد خود براي رسيدن به راه حل مي توانيم از ابتدا تا انتهای مطلب را همراه نتیجه آن در ذهن خود ترسیم کنیم و راه های مختلف را برای رسیدن به نتیجه در ذهن خود بازسازی کرده و به کمک توانایی عقل در تشخیص خوب و بد درست و غلط آن را بشناسیم و بدون هیچ دغدغه اي از این که نکند این کار اشتباه باشد بر طبق آنچه فهمیده ایم عمل کنیم و از عمل خود لذت ببریم!


این فقط در مواردی اتفاق می افتد که پای دیگران،اشخاص یا عوامل بیرونی و محیطی در کار نباشد و الا خیلی وقت ها می شود که انسان گمان می برد کارش صحیح است اما در هنگام عمل به این نتیجه می رسد که کارش اشتباه بوده و نتیجه عکس خواسته اش را بدست آورده است!!


پس در زندگی انسان موقعیت ها و شرایطی وجود دارد که با تکیه به دانسته ها و نیازها و خوب و بدهایی که میشناسیم نمی توانیم عمل درست را تشخیص دهیم آنوقت برای پیدا کردن راه حل به چه کنم چه کنم می افتیم!حیران و سرگردان می مانیم هر کار میکنیم به نتیجه ی درست نمی رسیم و به حس خوشایند موفقیت دست پیدا نمیکنیم!!!

واقعا راه حل کجاست،ما حداقل در سه جا خود نمیتوانبم راه را تشخیص دهیم

1-کمال ابدی من به عنوان بک انسان چیست؟

البته این در صورتی ایجاد میشود که خودرا بک موجود مادی و فناپذير ندانم

2-من می فهمم عالم خالق و خدایی دارد،ارتباط صحیح من با این مبدء آفرینش چگونه باید باشد؟

3- من در زندگی روزمره نیازمند ارتباط با دیگران هستم،بهترین رفتار با دیگران برای اینکه من کمال ابدی پیدا کنم چیست؟


اینها سؤالهایی است که انسان به تنهایی نمی تواند جوابش را پیدا کند!و بایدکسی به کمک بیاید که مسلط به بیرون و درون هر چه هست باشد و بتواند بهترین عمل را که انسان را به کمال ابدیش می رساند  به او آموزش دهد!

در فلسفه اسلامی ثابت شده است که عالم بر مبنای وحدت تشکیکی استوار است و بر طبق ابن قاعده فقط خدا است که این تسلط را دارد پس خدا می داند و برای هدایت بشر پیامبران را هادی فرستاده است و خاتم پیامبران حضرت محمد صلی الله علیه و اله را با معجزه اش قران فرستاده است تا هر انچه از رفتن به این مسیر که انسان نمی داند از حکم های فقهی و اخلاقی و اعتقادی در آن موجود است و خلاصه هر آنچه انسان نیاز دارد را در این قرآن بیان کند چرا که قران تبیان لکل شئ است همه چیز را بیان کرده است و معصومین علیهم السلام مفسرین آن هستند


پس ما هستیم و یک قرآن برای اطمینان کامل داشتن از یک راه درست ،در این قرآن احکام فقهی به عنوان تعبد بدون توضيح بيان شده است و احکام اعتقادی با مثال آسان و روان معرفی گردیده است و اما احکام اخلاقی کامل و مفصل شرح شده از نظر اینکه این عمل خوب یا بد از چه پیش زمینه ای ایجاد شده چگونه عمل شده و چه نتیجه خوب یا بد را به بار آورده است.

چگونه می شود این عمل را تغییر داد و … خلاصه هر چه انسان از لحاظ اخلاقی اعم از اخلاق فردی،خانوادگی،اجتماعی و غير این ها نیاز دارد در قرآن موجود است و به انسان طالب راهکار می دهد و جالب است که هیچ کدام از آیات متشابه از آن احکام ضروری برای شناخت عمل نیست بلکه به گفته قرآن آیات متشابه برای شناخت مؤمن ازغير مؤمن می باشد، حال ما انسانهای نیازمند به راهبری و هدایت دستور هدایتگر به دستمان رسیده اما

واویلا که خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی!!!!

انسان درگیر رورمرگی و احساسات می شود،دچار مقایسه و خود کم بینی می گردد، و به علت کار نکردن و به خواسته هانرسیدن دچار افسردگی،حیرانی و بعضی وقتها تنبلی شده از کار باز میماند!!!و انسان کمال گرایی که در چمبره ناراحتی ها گیر افتاده است فقط دست به شکایت برمی دارد و دیگران را مقصر در ناکامیها می داند، چه باید کرد؟

در آن دور باطل ماند و یا مطابق دستور عمل کرد!!! بعضي وقتها انسانهایی که فقط موفقیت را می خواهند حرف حق را می گیرند ولو اصلپیامبرصلی الله علیه واله را هم قبول ندارند و قرآن را بلد نیستند و قبول ندارند اما با انسانها برخورد دارند و حرف حق را می شنوند و عمل می کنند و نتیجه مثبت و موفقیت را هم در آغوش می کشند!!!!!!ا

ما که قران را قبول داریم فدایی پیامبر صلی الله للیه واله هستیم غافل می شویم از این نور از آن راهگشا و دور خود حیران و سرگردون می چرخیم و میگردیم و می گردیم و چنگ به قران نجات بخش نمیزنیم!!!

صد هزاران خلق چونان کرم زرد زار میمیرند در دنیا به درد!!


 حضرت علی علیه السلام به این معضل اشاره میکنند الله الله در قران نکند که دبگران در عمل به قران از شما سبقت بگیرند.

  که در آن صورت آنها شاهد موفقیت را در آغوش می گیرند و شما حسرت آنها را می خورید که آنها اینطوری هستند و ما اینطوری،آنها موفق هستند و ما را خدا رها کرده،و سؤالهای آنچنانی که چرا خدا آنها را که هیچ چیز را قبول ندارند موفق می کند و ما را نه!!!
ما را چه می شود اصل هدایت دست مااست و برای موفقیت و حس خوشبختی داشتن چاره ای نیست جز به قران عمل کردن.
با خود قراری بگذاریم یک قرار معنوی که به قران عمل کنیم ان شاءالله.

هم نشینی با کلام امیر علیه السلام: ادامه حکمت 2...

در محضر امیرالمؤمنين:


و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه
و ان که زبان را بر خود حاکم کند خود را بی ارزش کرده است.


یکی از خصوصیات ذاتی انسان ارزشمند بودن انسان است انسان ذاتش بزرگمنش و ارزشمند است عالی است و هر کس خود را با پستیها همراه نسازد خواسته های درونیش همیشه او را به طرف خوبی و عدالت و کمال سوق میدهد اگر انسان را تحت تعلیم خلاف واقع قرار ندهند خود انسان خود را امر به خوبی می کند.


اما گاه انسان در کوران انتخاب و در جنگ بین خوب و بد و افراط و تفریط و عدالت پایش می لغزد و از مسیر کمال و زیبایی دور میماند آنگاه دست عقل و لطف الهی به کمک انسان می آید لطف الهی و توجه خاص خداوند شامل حالش میشود و انسان در معرض توبه قرار میگیرد و اگر توبه کردن را انتخاب کند دوباره به جای اول باز میگردد و حرکت به طرف کمال را می تواند اغاز کند


یکی از چیزهایی که انسان را به طرف کمال سوق میدهد سکوت است

شاعر میگوید:


صمت و جوع و سحر و خلوت و ذکر به دوام ناتمامان جهان این پنج گرداند تمام


صمت به معنای سکوت است سکوت همراه با تفکر
يكي از موانع بزرگ حرکت به طرف کمال صحبت کردن بی مورد است همانطور که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم میفرماید:

کسیکه زیاد صحبت میکند نشانه کم عقلی اوست سکوت به انسان فرصت میدهد تا بر روی دریافتهای خود از جانب حسهای مختلف و تحریکات متفاوت درونی و اتفاقات و تحریکات بیرونی از خوبیها و بدیهایی که برای انسان اتفاق می افتد فکر کند و آنها را تحلیل نماید و درستی و خطای داده ها را بدست آورد اما وقتی به گفته حضرت علی علیه السلام حرف زدن را بر خود مسلط کند و دایم حرف بزندآنوقت نمیتواند تصویر صحیحی از پیرامون خود و اتفاقاتی که برایش می افتد برای خود ترسیم کند و تمام آنچه برای خود ترسیم می کند تخیلی و یا توهمی می شود و در این صورت است که نتیجه این خیال پردازیها و توهمات توقع بیجا عکس العمل های هیجانی و غلط، برخوردهای اشتباه و در آخر کلام نهایی و فصل الخطاب را

مولی الموحدین امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام میفرمایند :

کسی که زبان را بر خود حاکم نماید خود را بی ارزش کرده است


از خدا میخواهیم که قدرتی به ما بدهد تا بتوانیم بیشتر فکر کنیم و کمتر حرف بزنیم

هم نشینی با کلام امیر علیه السلام: حکمت 2...

    و قال (علیه السلام): ازری بنفسه من استشعر الطمع و رضی بالذل من کشف عن ضره و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه.

و درود خدا بر او فرمود: آن که جان را با طمع ورزی بپوشاند خود را پست کرده، و آن که راز سختی­های خود را آشکار سازد خود را خوار کرده و آن که زبان را بر خود، حاکم کند، خود را بی ارزش کرده است.

    انسان بر مبنای قوانین و دلیل­های فلسفی موجودی مجرد است و نیز بر مبنای قوانین و استدلال­های عرفانی تجلی حق است؛ و بر این مبنا که هر موجودی ذاتیات خود را ظاهر می­سازد، پس تجلی هم باید ذاتیات اصل خود را ظاهر سازد، بنابر این اگر انسان تجلیی از حق است باید نمودی از بی­نهایت ذات حق در این انسان هم ظاهر شده باشد؛ و این بی­نهایت بودن در مراتب مختلف وجودی انسان خود را به شکل­های مختلف نشان می­دهد، در مرحله و مرتبه احساسات این بی­نهایت خود را به شکل زیاده طلب کردن نشان می­دهد، همه چبز می­خواهد، هیچ حد و مرزی برای این دوست داشتن و خواستنش وجود ندارد، این یک حس طبیعی است که با کلام حضرت علی علیه السلام مؤدب می­شود اگر این حس به حال خود رها شود نتیجه­ ای جز پست شدن و حقیر شدن در جمع چیزی را برایش به ارمغان نمی­ آورد، به همین دلیل

امیرالمؤمنین علیه السلام می­فرماید: جان خود را با طمع نپوشانید که شما را پست می­گرداند.

    رضی بالذل من کشف عن ضره

آن که راز سختی­های خود را آشکار سازد خود را خوار کرده.

    یکی از مسائل مهم هر انسان در زندگی نوع ارتباطی است که در زندگی با دیگران برقرار می­کند؛ در ارتباط با دوستان و همنوعان، صحبت کردن جایگاه مهمی دارد، چه بگوییم ، از کجا بگوییم، چطور بگوییم چه نگوییم، چه چیزی را اگر بگوییم باعث می­شود که ارتباط به جای اینکه محکم شود سست­ تر می­شود؛

حضرت علی علیه السلام می­فرماید:

در ارتباطات و صحبت کردن­های خود باب گله و شکایت را باز نکنید، از مشکلاتی که در زندگی پیش آمده است صحبت نکنید، اظهار عجز و ناتوانی نکنید، زیرا این نحو ارتباط و برخورد با دیگران باعث می­شود که در نظر دیگران خوار شود.

    مقایسه کردن خود با دیگران یکی از خصوصیاتی است که انسان­ها دارند وقتی فرد در ارتباط با دوستان و آشنایانش مشکلات، ناکامی­ها، زجرها و بدبختی­هایش را با آب و تاب مطرح می­کند نا خودآگاه شنونده شخص را با یک حالت ایده­آل و با خود مقایسه می­کند و این مقایسه برای مخاطب دور بودن  گوینده را از کمال زندگی واضح می­کند و مطابق شخصیت مخاطب یک دیدگاهی در ذهن شنونده شکل می­گیرد؛ اگر مخاطب متکبر باشد از دید بالا به این انسان نگاه می­کند و مای­ی تحقیر می­شود که این آدم چقدر بدبخت است و من از او بهترم و با دید حقارت به او نگاه می­کند و این همان فرموده­ی مولی الموحدین است که اگر رازت را و مشکلت را بگویی خوار می­شوی!

    و اما اگر مخاطب حسود باشد دوباره خود را مقایسه می­کند و با یک دید تحقیری به گوینده می­نگرد و او را ضعیف و پایین­تر از خود می­یابد و در این صورت هم باز باعث تحقیر متکلم می­شود و نتیجه همان است که امیر المؤمنین علیه السلام فرموده­اند که بیان کردن ناملایمات و ناراحتی­ها باعث خواری می­شود.

    و اما اگر مخاطب خود کم بین باشد در این صورت هم وقتی نقص و ضعف شما را ببیند شاید در بعضی موارد برای برطرف کردن حس حقارت و خود کم بینی خود به نحوی با شما ارتباط برقرار می­کند که خود را حلال مشکلات و بزرگ جلوه دهد و تو که گرفتار هستی همانند خودش تحقیر شده و مقصر نشان می­دهد و این نوع از همه­ی انواع دیگر پر خطرتر است زیرا رسما شخصیت شما مبهم و خرد می­شود و چیزی که شما نیستید و ندارید را به شما القاء می­کند یعنی در این نوع ارتباط هم تحقیر و خوار کننده است. پس باز هم می­رسیم به کلام حضرت علی علیه السلام که بیان سختی­ها و مشکلات به دیگران شما را خوار می­کند.

اگر عزت نفس می­خواهید باید دست از درد دل کردن بردارید و با صاحب مشکلات بیان سختی­ها را کنید و از او راه حل بگیرید  

هم نشینی باکلام امیرعلیه السلام:حکمت2

و قال (علیه السلام): ازری بنفسه من استشعر الطمع و رضی بالذل من کشف عن ضره و هانت علیه نفسه من امر علیها لسانه.

 

و درود خدا بر او فرمود:

آن که جان را با طمع ورزی بپوشاند خود را پست کرده، و آن که راز سختی­های خود را آشکار سازد خود را خوار کرده و آن که زبان را بر خود، حاکم کند، خود را بی ارزش کرده است.

    انسان بر مبنای قوانین و دلیل­های فلسفی موجودی مجرد است و نیز بر مبنای قوانین و استدلال­های عرفانی تجلی حق است؛

و بر این مبنا که هر موجودی ذاتیات خود را ظاهر می­سازد،

پس تجلی هم باید ذاتیات اصل خود را ظاهر سازد، بنابر این اگر انسان تجلیی از حق است باید نمودی از بی­نهایت ذات حق در این انسان هم ظاهر شده باشد؛ و این بی­نهایت بودن در مراتب مختلف وجودی انسان خود را به شکل­های مختلف نشان می­دهد، در مرحله و مرتبه­ ای احساسات این بی­نهایت خود را به شکل زیاده طلب کردن نشان می­دهد، همه چبز می­خواهد، هیچ حد و مرزی برای این دوست داشتن و خواستنش وجود ندارد، این یک حس طبیعی است که با کلام حضرت علی علیه السلام مؤدب می­شود اگر این حس به حال خود رها شود نتیجه ­ای جز پست شدن و حقیر شدن در جمع چیزی را برایش به ارمغان نمی­آورد، به همین دلیل

امیرالمؤمنین علیه السلام می­فرماید:

جان خود را با طمع نپوشانید که شما را پست می­گرداند.

چگونه صبر کنیم؟ قسمت7

دوستان خوبم سلام،

دنباله بحث در مورد شناخت هدف است؛

دیدید برای اینکه بتوان صبر کرد باید خود را شناخت.

در این مدت خود را واکاوی کردید؟

برای صبوری باید هدف خود را هم معلوم کنید، یعنی شما از زندگی خود چه می‌خواهید؟

چه چیزی را در زندگی خود از همه بیشتر دوست دارید؟ بیشتر از همه جذب چه چیزی می‌شوید؟

یک سؤالی مطرح می‌شود،

به نظر شما آیا هدف زندگی را با مقایسه‌ی با دیگران یا با افرادی که ما به عنوان سنبل می‌شناسیم انتخاب کردن درست است؟!!!

واقعا هدف زندگی را چگونه باید بدست آورد؟

در اینجا کمی صبر لازم است تا بتوان به دقت، خواسته‌ها، علایق، نیازها، حساسیت‌ها و هر آنچه که انسان به آن جذب می‌شود را پیدا کرد، خیلی مهم است که انسان خودش برای خودش آشکار گردد، اگر انسان نتواند کتاب خود را ورق زده سطور آن را بازخوانی کند، در زندگی شخصی خود حیران و سرگردان است، از همه متوقع می‌شود به همه بدبین می‌گردد، گاهی خود را از همه بالاتر می‌یابد و گاهی خود را از همه پست‌تر در نظر می‌گیرد، نظم و نسق خاصی را برای خود نمی‌تواند در نظر بگیرد، خود را نمی‌تواند محک بزند، نمی‌داند چه می‌خواهد، نمی‌داند واقعا چه چیزی او را خوشحال یا ناراحت می‌کند، گاهی در عرش سیر می‌کند و گاهی در نازلترین حالت‌ها، خلاصه چه می‌توان گفت انسانی است که هیچ آرامشی را نمی‌تواند تجربه کند آنچه دارد نمی‌بیند و آنچه ندارد را مدام جستجو می‌کند، اما حتی نمی‌داند آنچه می‌خواهد را باید دقیقا از کجا تدارک کند، بعضی وقت‌ها شانسی تیرش به هدف می‌خورد و خیلی وقت‌ها هم نه به مقصود نمی‌رسد!!!

در هر حال یک چنین شخصی حساب کارش با خودش صاف نیست و نمی‌داند از زندگی چه می‌خواهد، یک چنین آدمی نه از خوشحالی خود درس می‌گیرد و انه از ناراحتی‌های خود عبرت! او فقط هست و نفس می‌کشد و همیشه نالان و نگران و غر زنان به زندگی بی‌ثمر و بی‌هدف خود ادامه می‌دهد، همه را در زندگیش مؤثر و مقصر می‌داند و هیچوقت هیچ سهمی برای خود در قبال آنچه برایش پیش آمده است قایل نیست!!!

چه می‌توان کرد ، به این انسان دردمند، گرفته و نالان چه راهی می‌توان نشان داد!!! یک راه بیشتر نیست:

« صبورانه بدون دخالت دادن دیگران، بدون انتظار از دیگران، بدون توجه به اینکه چه کسی چه چیزی دارد، چکار می‌کند،، چه ارتباطی با دیگران دارد، دیگران در چه زمینه‌ای رشد کرده‌اند، از او جلوتر هستند یا عقب‌تر،با خود صادق باشد یک ساعتی را در کل زندگیی که بر باد داده است به خود اختصاص دهد و فکر کند که: یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است« قال امیر المؤمنین علیه السلام: تفکر ساعه افضل من عباره سبعین سنه…نور البراهین، السید نعمه الله جزایری، ج ۱، ص ۷۹».

فکر کند که کیست؟ چه چیزی را واقعا دوست دارد، برای زندگی خود مطابق شرایطی که دارد چه برنامه‌ای را می‌خواهد داشته باشد.

و این آغاز زندگی کردن و آغاز صبر کردن است. این انسان دیگر می‌داند چه می‌خواهد، و برای بدست آوردن خواسته‌اش باید بداند کسی او را همراهی نمی‌کند او باید اول بفهمد چه می‌خواهد و بعد برای براورده شدن خواسته‌اش برنامه بچیند، تلاش کند، در مقابل موانع سر خم نکند، تلاشی مضاعف به قدر همت و طلبش را از خود نشان دهد و در راه رسیدن به هدف خودش صبوری کند تا شاهد وصال به خواسته‌اش را در آغوش کشد، خسته نشود و خسته نشود و خسته نشود و بداند در این مسیر خدا هم یار او خواهد بود که« کلا نمد هؤلاء و هؤلاء…» سوره اسراء آیه۲۰

پس دوستان برای صبوری کردن اول باید بدانیم چه می‌خواهیم و هدف ما چیست ؟ و این صبر را برای چه امری اعمال می‌کنیم.

شما را تا قسمت بعد به خدا می‌سپارم و از ایزد منان می‌خواهم تا شما را یاری دهد که بدانید که هستید؟ چه می‌خواهید؟

هدفتان در زندگی چیست؟ و چه چیزی در زندگی شما را راضی و خوشحال می‌کند تا بتوانید در قبالش صبوری کنید و خم به ابرو نیاورید.

شاد و پیروز باشید.

چگونه صبر کنیم؟قسمت 5

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

بسمه تعالی

دوستان سلام، حالتون چطور است،

بحث صبر به آن‌جا رسید که هر کسی باید موضع خود را مشخص می‌کرد،

هر کسی اگر کمی فکر کند و جایگاهش را در زندگی خودش پیدا کند شاید نیمی از راه صبر را رفته باشد.

نمیدانم شما که این مطلب را می‌خوانید به چه چیزی علاقه دارید؟

خودتان، اقتدارتان، پول و ثروتتان، مقام و شهرت، علم و دانش، زن و همسر، خدا و ایمان، دنیا و یا آخرت…

واقعاً شما کی هستید؟ چه می‌خواهید؟ چه دنیایی را برای خود ترسیم کرده‌اید؟

آیا دنیای شما تا همین نزدیکی‌ها، کنار ظلمی که بر شما رفته است تمام می‌شود؟

آیا مشکلاتی که بر سر راه خواسته‌ها وجود دارد باعث می‌شود که غم تمام وجودتان را بگیرد و شادی در وجودتان محو شود؟

چه بر ما می‌گذرد!!!

آیا انسان برای زجر کشیدن آفریده شده است؟ برای سوختن و هدر شدن!!!

این با فطرت ما هماهنگ نیست از این جواب راضی نمی‌شویم،

نمونه‌های زیادی داریم که زندگی با آن‌ها سر ناسازگاری داشته تا مدت‌ها به هر طرف سر میزدند دنیا برای آن‌ها شاخ و شونه می‌کشیده و طردشون می‌کرده اما الان بعد از سال‌ها رنج و تلاش ما با آن‌ها که موفق شدند در ارتباطیم آن‌ها بر رنج‌های خود غلبه کرده‌اند و نهراسیده‌اند و به مقصود رسیده‌اند،

خیلی وقت‌ها ما از رنجی که کشیده‌اند و می‌کشند خبر نداریم فقط می‌بینیم که موفق هستند، چه از لحاظ مالی، قدرت، علم و…

راستی چه می‌شود که موفقیت ربطی به دین و ایمان ندارد، می‌بینیم خیلی از افرادی که اصلاً معتقد به خدا و پیامبر هم نیستند اما در کاری که می‌خواهند بکنند پیروزند، می‌خواهند، برنامه می‌ریزند، صبر می‌کنند، ابن الوقت می‌شوند ،زحمت می‌کشند زحمتی غیر قابل وصف و به نتیجه هم می‌رسند!!!!

می‌بینید پیروز شدن چند تا فاکتور داشت!:

۱ـ می‌خواهند.

۲ـ برنامه ریزی می‌کنند.

۳ـ صبر می‌کنند.

۴ـ ابن الوقت می‌شوند و در حال زندگی می‌کنند.

۵ـ زحمت می‌کشند.

۶ـ موفق می‌شوند.

خب قدم اول خواستن است،

خواستن لازمه‌هایی دارد:

1ـ شناخت خود،

2ـ شناخت نیازهای خود

۳ـ شناخت هدف

۴ـ شناخت مسیر

۵ـ شناخت موانع مسیر

۶ـ شناخت وسائل مورد نیاز.


پس برای صبور بودن قدم اول آن است که من کی هستم؟

چگونه صبر کنیم؟قسمت 4

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

بسمه تعالی

سلام دوستان، بحث در مورد صبر کردن خیلی خوشایند نیست انسان عجول آفریده شده است

« ان الانسان خلق هلوعا»( سوره معارج، آیه ۱۹)

در مسیر زندگی می‌خواهد هر چه به ذهنش می‌رسد سریع بیابد، و در این راستا مطالب گروه‌های معنویت‌گرا هم مزید بر علت می‌شود؛

خیلی مهم است که بدانیم چه چیزی در خلال سخنرانی‌ها، فیلم‌ها، عکس‌ها و… به خورد ما داده می‌شود که ما با تمام وجود آن‌ها را دوست داریم و می‌خواهیم آن‌ها را بدست بیاوریم ولی در طول زمان وقتی مدت‌ها مطابق آن عمل کردیم و به نتیجه نرسیدیم ناراحت و مغموم به چه کنم چه کنم می‌افتیم، همه چیز برایمان تیره و تار می‌شود، دچار احساس ناامنی می‌شویم و حیران و سرگردان این طرف و آن طرف را نگاه می‌کنیم که آیا کسی هست کمک کند!!!

یکی از آن فکرهای ابتدا خوشایند اما بعدا زجر آور قانون جذب است که خیلی مشهور است، در این قانون انسان باید هر آنچه که می‌خواهد در ذهن خود به تصویر بکشد و به هیچ عنوان فکر این را نباید در ذهن خود خطور دهد که نکند نشود زیرا همین خطور باعث می‌شود که به خواسته‌اش نرسد. قانون جذب می‌گوید تو در تخیل خود هر آنچه که می‌خواهی به تصویر بکش، دائما مدام به خواسته‌ات فکر کن و این تصور تو نیرویی دارد که آنچه تو می‌خواهی برایت به ارمغان می‌آورد.

ظاهر این گفتار زیبا و دلنشین است اما نمی‌دانم چند نفر این را امتحان کردند و به نتیجه نرسیدند!! فقط یک مدتی سرگرم بودند ولی چه فایده که آخرش حوصله‌ی آدم سر می‌رود ومأیوس که ای بابا من تنها هستم و همه چیز بر علیه من، هیچ یاوری نیست!!!

می‌خواهم رازی را برایتان بازگو کنم بین خودمان بماند این را من نگفته‌ام آیه‌ی قران است که وقتی مثل شما این حرف‌های قشنگ را عمل می‌کردم و به نتیجه نمی‌رسیدم دستم را گرفت و از آن همه رنج نجاتم داد؛

آیه در سوره‌ی اسرا است

«من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء …۱۸ و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن…۱۹ کلآ نمد هؤلاء و هؤلاء…۲۰»

( هرکس بهره‌ی زندگی دنیای زودگذر را بخواهد بی هیچ تأخیری به او می‌دهیم آنچه ما می‌خواهیم ـ البته اینجا توضیحی لازم است که خدا هر آنچه شخص می‌خواهد را می‌دهد یا آنچه خود می‌خواهد توضیح این مطلب را در نوشتاری جداگانه ان شاء الله خدمتتان عرض می‌کنم ـ و هر کس زندگی آخرت را بخواهد و برای آن تلاش درخور آن کند و ایمان داشته باشد… هر دو گروه هم دنیاطلبان و هم آخرت‌طلبان را از عطای پروردگارت مدد می‌رسانیم…).

این اصل مطلب است برای صبر کردن اول باید بدانیم که چه می‌خواهیم، دنیا یا آخرت، هر دو با هم نمی‌شود، باید موضع خود را مشخص کنیم و برای خواسته‌ی خود تلاش کنیم.
دوستان خوبم ادامه بحث در نوبتی دیگر.

hamtaname.com

چگونه صبر کنیم؟قسمت 3

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

عشق اول نمود آسان                ولی افتاد مشکل‌ها

برای پیروزی وسیله‌ای جز صبر در ابتدای راه وجود ندارد، حتمأ شنیده‌اید که

صبر بر سه قسم تقسیم می‌شود:

صبر بر طاعت، صبر بر مصیبت و صبر بر معصیت؛

آیا واقعأ این‌ها سه چیز جدا از هم هستند، جدا به نحوی که هیچ ارتباطی با هم ندارند؟

ظاهرأ اینگونه به نظر می‌آید اما هنگام عمل می‌یابیم که اینطور نیست!

اصلأ چرا باید صبر کرد حالا یک چیز باشد یا سه تا چه فرقی دارد!

وقتی انسان آدم‌های با اراده را می‌بیند که چطور به هر چه می‌خواهند می‌رسند

در حالی که گوی موفقیت را در دست دارند و از هیچ چیز واهمه ندارند

می‌خواهند و مثل بولدوزر همۀ موانع را کنار می‌زنند

و به آنچه می‌خواهند می‌رسند،

برای انسان خیلی جالب‌تر می‌شود که از آن‌ها الگو بگیرد و مثل آن‌ها گام بردارد و مثل آن‌ها موفق بشود!

اما چه می‌شود که هنگام عمل هزار مشکل پیش می‌آید و

هزار مانع که از رسیدن ما به مقصود جلوگیری می‌کند، اشکال

کجاست؟

وقتی به بعضی از دینداران اطرافمون نگاه می‌کنیم چیزی جز بی‌حالی و کسالت و تنبلی دشت نمی‌کنیم!

انگار همه منتظرند تا کسی بیاید و همه چیز را درست کند!

اگر با مشکل و مکافاتی روبرو شوند که دیگر اول غم و افسردگی و فشارهای عصبی و مذمت همۀ عالم و بدخلقی است،

همه مقصر هستند،

هر کس اگر کار وظیفه‌اش را درست انجام می‌داد کار به اینجا نمی‌رسید، به نظر می‌آید که همه چیز تمام

شده است و راه برگشتی نیست!!!

تمام تجربۀ خود را در طبق اخلاص برایتان می‌گویم تا به اندازۀ آنچه از زیبایی‌های صبر دیده‌ام بازگو کنم:

انسان خام است و پر آرزو، پر نشاط است و پر هیجان،

زندگی در ابتدا با انسان اینقدر سر ناسازگاری ندارد!

بخصوص در زمانۀ کنونی که پدر و مادری هستند که با تمام وجود در خدمتند

(البته برای آن‌ها که این وضعیت صادق است و الا خیلی افراد هستند که این نعمت‌ها را ندارند)

انسان باورش می‌آید این روند خواسته‌ها و برآورده شدنشان برای همیشه است؛

هر چه سن بالاتر می‌رود و ارتباط‌های انسان بیشتر می‌شود،

بیشتر درک می‌کند که ایام خوش کودکی و نوجوانی سپری شده است

و من چرا نمی‌دانم با موقعیت‌جدید چه کنم؟ از کجا راه بیابم؟ به چه کسی پناه ببرم؟

کلافی سردر گم، که سر نخ گم شده و راهی جز قیچی کردن و پاره پاره شدن نیست،!!!

آیا کسی هست که یاریم کند، کسی هست که حرفم را بفهمد، کسی که مرا قضاوت نکند،

همانکه می‌گویم بشنود، چیزی به شنیده‌هایش اضافه یا کم نکند؟ کجا بروم ؟

امام سجاد در دعای ابو حمزۀ ثمالی می‌فرمایند خدایا حاجتم را پیش هر کس بردم ، خواسته‌ام را که اجابت نکرد هیچ

به من توهین کرد و مرا از خود راند!!!

او می‌گوید ما چه کنیم، گویا از زبان ما می‌گوید

هر که شنید سر را فاش کرد، تحقیر کرد و زبان گرفت، مشکل کم بود این هم شد قوز بالا قوز!

راه کحاست، چگونه می‌توان رفت بی‌خطر، آرام و موفق, آیا راهی هست؟

بله راهی هست زیبا، دلنشین و صد در صد موفق

برایت می‌گویم اما در نوبتی دیگر.

موفق و شاد و آرام باشید.

چگونه صبر کنیم؟ـ قسمت۲

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

دوستان سلام، امیدوارم حالتون خوب باشد، به آن‌جا رسیدیم که در مقابل چه چیزهایی باید صبر کرد؟

می‌گویند نام صبر، صبر شده است چون صبر اسم میوه‌ای است که خیلی تلخ است،

صبر کردن هم برای انسان خیلی سخت، مشقت بار و تلخ است پس همان نام را روی این عمل انسانی گذاشته‌اند؛

این جا سؤالی مطرح است،چرا انسان باید این‌قدر در مقابل این همه چیزی که بر خلاف میلش است صبر کند؟

چرا زندگی این‌قدر به انسان تنگ می‌گیرد؟

زندگی چیست که این‌قدر آزار دارد؟

در حالی که این‌قدر جلوه‌های زیبا و قشنگ دارد؟

وقتی احساس خود را نسبت به دنیا جویا می‌شویم، می‌بینیم دورنمای زندگی و دنیا بی نهایت دلنشین و جالب است،

آنقدر جالب و دلنشین که انسان دوست دارد در دنیا باشد، زندگی کند و برای آن‌چه درونش دائم نجوا می‌کند

تلاش کند که تو بخواه میرسی!

مگر تو از دیگران کمتری؟! تو لیاقتش را داری! مثل بقیۀ مردم، ببین همه به هر چه خواسته‌اند رسیده‌اند؟!!!

تو هم میرسی فقط اراده کن!چه حرف‌های قشنگ و وسوسه انگیزی!

و انسان چند پیام بزرگان و حدیث و آیه هم همراه این حدیث نفس‌ها می‌کند که نه باید تلاش کنم و به خواسته‌هایم برسم!

و این می‌شود اول تصمیم برای حرکت! چه شور و شوقی! چه انرژی مضاعفی!

پس سراغ الگو می‌رود عالی‌ترین نمونه‌ای که پیشرفتی همانند آنچه او می‌خواهد را دارد پیدا می‌کند،

چستجو در زندگی او را سرلوحۀ کارهایش قرار می‌دهد، می‌جوید و می‌یابد و شروع می‌کند کاملآ مطابق الگو رفتار می‌کند،

اما وای چه اتفاقی افتاده یک روز دو روز ، بیشتر …اما کم کم انرژی ته می‌کشد آن همه آرزو .

امید کم کم کمرنگ می‌شود و انسان بعد از مدتی که از رسیدن به خواسته‌هایش نا امید می‌شود با وضعی بدتر و پریشان‌تر از قبل زندگی را مانند کوهی از زهر قطره قطره و جرعه جرعه می‌نوشد، تفسیری از این حالش ندارد هر چه بیشتر فکر می‌کند کمتر می‌فهمد مثل این است که اصلا خود را نمی‌شناسد؛ چه بگویم بعد از این دوره ناامیدی، ناباوری، بی‌اعتمادی به همه چیز به یاد آخرین راه حل و دست آویزش می‌افتد،

« غیب» همان که هر گروه و فرقه‌ای به نوعی از آن کام می‌گیرند, پس از مصادیق مختلف آن استفاده می‌کند از دعا و نیایش گرفته تا سر کتاب باز کردن و فال قهوه گرفتن و پیش دعا نویس رفتن و… !!!

اما چه فایده فقط مدتی مشغول شده است ولی شرایط بهتر که نشده بدتر هم شده است چون حتی کارهای روزمره‌ش را که قبلا راحت انجام می‌داد الان مختل شده!!!

خدایا چه شده است!!! چه بر سر زندگی من آمده من که مطابق عقل و رفتار بزرگان و آیات و احادیث و… عمل کردم

پس چه را هر چه بیشتر تلاش می‌کنم کمتر به نتیجه می‌رسم و شاید بعضی وقت‌ها اصلا نمی‌رسم!!!

چه دردسرتان دهم می‌سوزد و می‌سازد و متأسفانه کم کم پله‌های ناامیدی را یکی یکی بالا می‌رود!

اما دوست خوبم تمام این مراحل شکنجه گونه می‌تواند نباشد!

می‌توان خیلی راحت‌تر مراحل رشد و کمال را طی کرد، با راه حلی تقریبآ آسان ،

چرا می‌گویم تقریبآ چون ابتدای این راه حل سخت است اما اگر بدانی و مطابق آن عمل کنی و استقامت به خرج دهی

کم کم راه آسان شده و آسان نه شیرین می‌شود.

بقیه را در نوشتاری دیگر می‌گویم

شاد و صبور باشید

http://hamtaname.com

چگونه صبر کنیم؟ – قسمت1

پیوند: http://valiasr.whc.ir/

اگر بدانیم صبر چه نقشی را در زندگی ما بازی می‌کند، حتمآ دل به صبر کردن می‌سپریم.

اگر بدانیم صبر باعث می‌شود از لحاظ روحی قدرتمند شویم حتمآ صبر می‌کنیم.

اگر بدانیم صبر باعث می‌شود راهکارهای مختلفی به ذهنمان برسد حتمآ صبر می‌کنیم.

اگر بدانیم صبر باعث می‌شود جایگاه خود را در زندگی شناسایی کنیم تا بتوانیم تحلیل درست و بهتری داشته باشیم و تصمیم درستی بگیریم حتمآ صبر می‌‌کنیم.

اگر بدانیم صبر وقار ما را در نظر دیگران بالا می‌برد حتمآ صبر می‌کنیم.

اگر بدانیم صبرفشارها و هیجانات عصبانیت را از بین می‌برد و ما می‌توانیم از بیرون مشکلات را تحلیل کرده و راه حل پیدا کنیم حتمآ صبر می‌کنیم.

صبر چراغی است که به ما بزرگی می‌آموزد و بزرگی می‌بخشد. صبر به ما اعتماد به نفس می‌دهد، کسانی که از عدم اعتماد به نفس رنج می‌برند صبر

تنها راه بدست آوردن اعتماد به نفس است با کمترین هزینه.

اما در برابر چه چیزهایی باید صبر کرد؟ در نوشتاری دیگر بیان می‌شود.

خوشبخت و صبور باشید.

http://hamtaname.com

چگونه فکر کنیم؟ (3)

حال چگونه می­توان با این فشارهای عصبی که ایجاد شده است نوع مشکل را تشخیص داد، آیا راهی وجود دارد که وقتی انسان در اوج عصبانیت،غم، خستگی، بی­پولی و احساس دردناکی که: کسی مرا دوست ندارد و کسی به من احترام نمی­گذارد؛ گرفتار شده است، بتواند نوع مشکل خود را تشخیص دهد؟

جواب مثبت است، ابتدا اجازه می­دهیم که احساس­ها بروز کنند و نباید ظهور غلیان­های درونی خود را پنهان کرد،البته بروز این احساسات نباید بیش از حد و افراطی باشد تا زندگی عادی تحت تأثیر قرار نگیرد، بعد از کمی آرام شدن باید اقدام به نوشتن هر آنچه در دل دارد بکند باید بنویسد و بنویسد و بنویسد آنقدر بنویسد تا دیگر در دلش هیچی باقی نماند، بعد از خالی شدن ذهن و انتقال آن به کاغذ و ایجاد احساس سبکی، حال وارد مرحله بعدی می­شود که خواندن مکرر نوشته­ ها می­باشد، باید آنقدر نوشته­ هایش را بخواند تا این قدرت را پیدا کند که به نوشته­ هایش بخندد، از این که این همه مشغول یک چیز است خسته شود.

( این توضیح خیلی لازم و ضروری است که وقتی مطالب گذشته در ذهن بماند مطالب قدیمی با مطالب جدید مخلوط می­شود و ذهن انسان ناخودآگاه به نتایجی می­رسد که در اکثر مواقع واقعیت ندارد و از توهم سرچشمه می­گیرد، و این خود احساس ناکامی و شکست را به انسان منتقل می­کند)

وقتی این سرخوشی و آرامش و جدا شدن از مشکل برایش ایجاد شد، توان آن را پیدا می­کند تا از بیرون به عنوان یک ناظر و قاضی مطلب مورد آزارش را بررسی کند و به قضاوت بنشیند؛ کسی که خود دخیل در مسأله نباشد بهتر می­تواند همه جوانب را موشکافی کند پس در این مرحله بهترین دوست انسان کاغذ می­شود، یعنی هر آنچه که او را ناراحت می­کند در یک کاغذ بنویسد، بعد هر آنچه که می­خواهد در کاغذی دیگر بنویسد بعد خواسته­هایش را دسته بندی کند و آن­ها را اولویت­بندی نماید، حال وقت آن رسیده تا سراغ مطلب اصلیمان برویم که پیدا کردن نوع مشکل بود، اکنون قلب آرام گرفته و عقل آزاد است و تحت فشارهای احساس قرار نگرفته پس با فراغ بال مسأله را پردازش می­کند و می­تواند نوع آن را تشخیص دهد.
پیوند ها

چگونه فکر کنیم؟ (2)

چگونه فکر کنیم؟

    در علم منطق برای فکر کردن، مراحل پنجگانه­ای در نظر گرفته­اند که به ترتیب عبارتند از:

1ـ مواجهۀ با مشکل

2ـ تشخیص نوع مشکل

3ـ مطابق با نوع مشکل رجوع به اطلاعات آماده در ذهن

4ـ گردش در بین اطلاعات و انتخاب اطلاعات مناسب با مشکل

5ـ  انتخاب اطلاعاتی که مشکل را حل می‌کند

    برای این‌که مسیر فکر کردن معلوم شود باید هر کدام از این 5 مرحله کاملآ تحلیل شود.

1ـ مواجهه با مشکل:

    اولین قدم به عنوان مقدمه برای فکر کردن  این است که: باید بدانیم و بفهمیم که مشکلی وجود دارد، و این مشکل قابل حل شدن است.

 تصویری که ما از مشکل در ذهن خود داریم شاید فقط مربوط شود به بیماری،رفتار بد و ناهنجار اطرافیان، حق‌کشی مدیر یا مسئول و شاید نرسیدن به خواسته‌ها و آرزوها، اما مشکل می تواند چیزهای دیگری هم باشد، شاید راحت تر این باشد که بگوییم هر چیزی که برایمان ایجاد سؤال کند و برای انجام آن کار احتیاج به فکر کردن داشته باشیم و در ذهنمان انواع راه حل ها به وجود بیاید آن مطلب مشکل نام دارد و ما برای فکر کردن در اولین قدم باید با این مطلب مواجه شویم و در صدد رفع آن برآییم.

2ـ تشخیص نوع مشکل:

    حال که مشکل معلوم شد باید نوع این مشکل معلوم شود که از چه گروهی است؛ منظور از گروه دسته بندی هایی است که برای اطلاعات ذهنی خود درست کرده ایم، پردازش ذهنی ما اطلاعات را به دینی، اخلاقی، هنری، فقهی، اعتقادی، اجتماعی، سیاسی و… تقسیم می کند که انسان اطلاعات خود را تحت آن مجموعه ها قرار می­دهد؛ مهم است که بتوانیم تشخیص دهیم این مشکل زیر مجموعۀ کدام­یک از آن مجموعه­ ها است، با پیدا کردن اصل هر مشکل می­دانیم از چه نوع اطلاعاتی باید بهره ببریم تا مسیر حرکت برای برطرف شدن راه حل را پیدا کنیم، اگر مشکل ما مثلآ از نوع ارتباطی باشد و ما برای رفع آن سراغ مبانی اعتقادی و یا دینی برویم، نه تنها جوابی از تلاشمان برای رفع مشکل نمی­گیریم بلکه حالتی حق به جانب پیدا می­کنیم که ما درست رفتار کرده­ایم و طرف مقابل دچار خطایی فاحش بی­دینی شده است، ما حق هستیم و او باطل و برای این تفکر هم دلایل متعدد فقهی و اخلاقی و قرآنی می­آوریم؛ اما کسی نیست او را متنبه کند که اگر کار تو حق است و درست چرا نتیجه نمی­دهد؟ چرا هر چه در این مسیر حرکت می­کند کمتر به مقصود خود می­رسد؟ آیا هیچوقت لازم نیست انسان نتیجۀ اعمال و بازخوردهای کارهایش را بررسی کند، خوب و بد آن را پیدا کند، مسیر حرکتش را بازبینی کند! این شرط عقل است که قبل از هر تصمیم و نتیجه گیری و متهم کردن دیگران، نوک پیکان را به طرف خود بگیرد.

    مسیر درست برای حل مشکل انسان را برای شناسایی عواملی که باعث این ناهنجاری شده­اند کمک می­کند، وقتی عوامل و مقدمات معلوم شد، بهتر و راحت­تر می­توان راهکاری درست را پیدا کرد، خوب دیدن و خوب تحلیل کردن رمز موفقیت است.

چگونه می­توان به این مهارت دست یافت؟

    هیچ امری به اندازۀ صبر در این مهم به انسان کمک نمی­کند! در هنگام مواجهۀ با مشکل ابتدا قوۀ غضبۀ انسان فعال می­شود تا این ناراحتی را از خود دور کند و نحوۀ بروز این واکنش در افراد مختلف متفاوت است، از غرغر کردن گرفته تا داد و بیداد، قهر، جنجال به پا کردن و حداقل این عکس العمل­ها خودخوری کردن است، خود را مغبون و ستمدیده دیدن، دیگران را به بی­مهری متهم کردن، از زندگی سیر شدن و عالم را ظالم دانستن….

آیا زندگی کردنی سخت­تر و دردناک­تر از این می­توان تصور کرد؟ زندگی در کنار ناامیدی، بی­اعتمادی، ترس از خطر، به موفقیت و نتیجه نرسیدن، مورد احترام واقع نشدن و از همه کشنده­تر این­که کسی مرا دوست ندارد!!! چه کار می­توان کرد این زندگی است، مگر نه این است که لقد خلقنا الانسان فی کبد! این چه زندگی زهری است که باید ادامه داد؟ چرا باید این­طوری زندگی کرد؟ شاید ابتدا این سؤال ذهن انسان را غلغلک دهد که چرا خدا ما را خلق کرده که بعد ما دچار این­ همه مکافات غیر قابل حل شویم؟ چرا هر چه تلاش می­کنیم تا به نتیجه برسیم کمتر موفق می­شویم و این نحوه تفکرات آغاز ناامیدی می­شود!!!

     اما نه، می­خواند:

در نا امیدی بسی امید است                       پایان شب سیه سفید است

پس هنوز امیدی هست، اما کجا ، به چه چیزی می­شود چنگ زد؟ به کجا می­توان پناه برد؟ می­گویند انواری مقدس هستند که کار را به سامان می­رسانند، نشدنی­ها در ید ایمانی، طهارت و امامت آن­ها رام هستند، آن­ها می­توانند در کل عالم تصرف کنند! پس با تمام خلوص متوجه ائمه علیهم السلام می­شود نذر می­کند و منتظر می­ماند، اگر کار به انجام رسید که مقصود حاصل شده است، اما اگر با تمام دعا کردن و نذر کردن مشکل حل نشود چه!!! نا امیدی بود توجه به امام هم از بین می­رود!!!!!

من می­مانم و وحشت، ترس از آینده­ای نامعلوم، تنهایی، حس بدی که هیچ­کس مرا دوست ندارد، چرا خدا مرا خلق کرده است؟

    افراد در برخورد با این حس کشنده به سه دسته تقسیم می­شوند:

1ـ گروهی نا امید می­شوند و گوشه­گیری اختیار می­کنند، با همۀ عالم قهر می­شوند و از همۀ عالم طلبکار می­گردند، به نظر این گروه همه می­خواهند حق آن­ها را بخورند و باید از همه فاصله بگیرند شاید در این زندگی بی حاصل کمتر آسیب ببینند.

2ـ گروهی عصبانیت خود را حفظ کرده، بعضی پرخاشگر گردیده و بعضی بزهکار می­شوند و انجام خلاف برایشان یک راهی است تا انتقام خود را از عالم بی­وفا وغدار بگیرند.

3ـ و گروهی هم به آیۀ قرآن اعتماد می­کنند، می­پذیرند که هر چه از خوب و بد به آن­ها می­رسد از جانب خود آن­ها است و به واسطۀ عملشان ایجاد شده است؛ سعی در اصلاح کار خود می­کنند و پیام مشکلات را پیدا می­کنند.

 

 

چگونه فکر کنیم؟

 

یکی از مسائل کلیدی زندگی تطبیق تصمیم‌های انسان با موازین صحیح است. خیلی برای انسان مهم است که درست انتخاب کند، درست عمل کند، یقین کند حتمآ نتیجۀ عملش خوب و موفقیت آمیز شده است و در طول زندگیش احساس خوشبختی و رضایت داشته باشد.

    همیشه این سؤال ذهن انسان را پرتلاطم می‌کند که چرا زندگی این‌قدر سختی دارد؟ چرا هر چیزی که می‌خواهیم حتی بعد از تلاش، به آن نمی‌رسیم؟ چرا دعاهایمان مستجاب نمی‌شود؟ این همه سختی چرا تمام نمی‌شود؟چرا خدا دعای بعضی را مستجاب می‌کند و دعای بعضی را نه؟چرا انسان‌های خوب بیشتر سختی می‌بینند؟ و هزاران سؤال دیگر که بی‌جواب می‌مانند، آیا واقعآ این سؤالات جواب ندارند؟! آیا انسان در چمبرۀ تو در توی این سؤالات هضم می‌شود؟! یا این‌که جواب این سؤالات در مکتب اهل بیت علیهم السلام جواب داده شده است و با استمداد از آن‌ها می‌توان راه زندگی را پیدا کرد، می‌توان فهمید که چگونه باید با عالم، با خود و با اطرافیان ارتباط برقرار کرد؛ به طور کلی وقتی سراغ قران و ائمه علیهم السلام برویم به عنوان دو ثقلی که در اختیار انسان است( انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی)و، تمام راهکارها و مسیرهای انسانیت را مشروحآ بیان کرده‌اند. لازم به ذکر است که معصومین علیهم السلام به عنوان مبین و مفسر قران کریم معرفی شده‌اند. پس با توجه به دستورهای انسان‌ساز قران و مفسرین آن ائمه علیهم السلام بدست می‌آید که برای فکر کردن باید به چند چیز توجه شود:

1-چه مقدماتی را برای فکر کردن خود فراهم می‌کنیم.

2-چه هدفی برای فکر کردن خود در نظر داریم.

   انسان برای این‌که بتواند کاری انجام دهد باید وسایل مورد نیاز آن کار را داشته باشد، فکر کردن هم از این قاعده مستثنی نیست، وسیلۀ فکر کردن در انسان عقل او است که هم می‌تواند با کمک خیال با جزئیات سرو کار داشته باشد و هم قدرت آن را دارد که با عالم عقل ارتباط برقرار کند. انسان به کمک عقل، خوب و بد را تشخیص می‌دهد و نیز می‌تواند هنگام عمل درست بودن کارهایش را محک بزند.

    اگر بخواهیم مقدمات فکر کردن را بیلن کنیم، اول باید کار عقل را بلد بشویم و بعد مسیری که عقل برای فکر کردن طی می‌کند دنبال می‌کنیم.

عقل چگونه کار می‌کند؟

ابتدا انسان به کمک حواس پنجگانه با عالم خارج ارتباط برقرار می‌کند بعد خیال انسان تمام آنچه را حواس درک کرده‌اند را به تصویر می‌کشد بعد عقل این تصاویر را پردازش کرده و مشترکات و اختلاف‌ صورت‌های ادراک شده را پیدا می‌کند؛ در مرحلۀ بعد عقل اختلاف‌ها را رها کرده و به کمک اشتراکات یک معنای کلی را ایجاد می‌کند.

مثال:

چشم خودکارهای مختلفی را می‌بیند بعد خیال تصویری از آن خودکارها را در ذهن نگه می‌دارد، در مرحلۀ بعد عقل از این تصویرها یک معنای متفاوت ادراک می‌کند که این‌ها خودکار قرمز، آبی، سبز، بزرگ و یا کوچک هستند، و یک معنای مشترک درک می‌کند که این‌ها همه خودکار هستند و نه چیز دیگر حال عقل می‌تواند یک معنای کلی را از این ادراک مشترک بدست آورد و آن معنای کلی خودکار است. پس کار مهم عقل ادراک کلیات است