مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) تهران
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
حضرت امام خمینی1:
اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادیاند و احرار جهان آنان را زمزمه میکنند.([1])
پدر یتیمان، انیس بیکسان، همدرد رنج دیدگان، نگاهبان خانوادههای فقیر و بیکس
اینها کلمات سرکشی است که مصطفای شهیدان، چمران در وصف او سرود. در وصف کسی که حسرت یک آه را بر دل مزدوران دو رژیم سفاک پهلوی و حزب بعث عراق نشاند. آزادمردی که سربازگونه از بدو حیات خود برای خدا و اعتلای اسلام قدم برداشت، قدمهایی به وسعت خرمشهر و سوسنگرد، دب حردان و قصر شیرین و کرمانشاه و آبادان و یا حتی قدمهایی به تنگی اردوگاههای موصل و رمادی و قدمهایی که اخیراً شناختیم نه، نشناختیم؛ قدمهایی که جای جای جادههای قم ـ تهران، تهران ـ سمنان، سمنان ـ مشهد، آنها را میشناسد، قدمهایی که ریگهای مرز خسروی آنها را میشناسد، ریگهایی که عرفه های ابوترابی را از حفظاند.
e e e
سال 1318 ﻫ . ش در حالی شروع شد که جهان در آتش جنگ جهانی دوم میسوخت و ایران نیز در آتش استبداد رضاخانی، کوچههای قم در آن روزها شاهد تولد فردی قزوینی الاصل بود، تولدی که سندش بعدها در طالقان تنظیم شد.
اجداد سیدعلی اکبر ابوترابی، همه از سلسله جلیله سادات و اهل علم و اجتهاد بودند، در همین راستا ایشان در معرفی اجدادشان در بازجویی ساواک میگویند:
اجدادم همه تا چند طبقه در نجف اشرف تحصیل کردهاند و فعلاً مرقد جمعی از آنها در آنجاست([2])
جد پدری ایشان نیز از علمای بزرگ قزوین و دارای رساله عملیه بوده، همچنین پدر حجةالاسلام ابوترابی که بعد از فوت پدرش زعامت مردم قزوین را به عهده گرفت، توسط ساواک اینچنین ارزیابی میشود:
سیدعباس ابوترابی از روحانیون افراطی مخالف دولت بوده که به وسیله سخنرانیهای خود موجب تحریک مردم به اغتشاش در شهرستان قزوین میگردد.
مادر بزرگوارش سیده علویهای است که در دامان علم و اجتهاد پرورش یافته است. سیدمحمدباقر قزوینی که از علمای بزرگ و مجتهدان به نام بود، جدّ مادری اوست.
فعالیتهای قبل از انقلاب مرحوم ابوترابی با شروع جنبش فداییان اسلام رقم خورد. در دورانی که مبارزات آنان به اوج خود رسید؛ سیدعلی اکبر ابوترابی در سن نوجوانی قرار داشت و با شرکت در مراسم آنها ضمن همراهی و همدلی با ایشان، خود را برای مبارزهی همهجانبه آماده میکرد. در رابطه با چگونگی شرکت خود در این مراسم چنین نقل میکند:
از نظر سنی، سن ما در آن سالهای قیام به حق آنها، در حدی نبود که بتوانیم در جمع آنها حضور داشته و بهرهمند باشیم… خلاصه، از حرکت امام در سال 41 ـ باور کنید ـ 6 ماه نگذشته بود که در سراسر ایران موجی عظیم به وجود آمد که زیر بنایش را فداییان اسلام فراهم کرده بودند.
همچنین در جریان قیام 15خرداد ایشان در کسوت روحانیت و در مدرسه نواب مشهد و پدر بزرگوارش در قزوین از هیچ تلاشی در این راستا فروگذار نکردند. و پس از تبعید حضرت امام خمینی1 به نجف، عزم دیدار امام و کسب فیض از محضر او و دیگر بزرگان حوزه علمیه نجف او را از راه بندرخرمشهر و به طور مخفی به وسیله بلم به بصره و از آنجا به نجف اشرف رساند، در آنجا توانست دروس حوزوی خود را تا اتمام سطح ادامه دهد. ایشان در سفری کوتاه به ایران ازدواج نمود و مجدداً همراه با همسرش به نجف برگشت.
هنوز یک سال و نیم از تولد فاطمه(i) نگذشته بود که قصد مراجعت به ایران را کرد، اعلامیهها در چمدانها جاسازی شد تا به موقع به دست مردم ایران برسد که در راه بازگشت در مرز توسط ایادی ساواک کشف و سیدعلی اکبر دستگیر شد.
گرچه تدبیر او در برخورد بازجویهای ساواک را قانع نکرد، ولی دوران محکومیتش طولانی نشد و پس از شش ماه، از زندان آزاد و به زندگی مبارزاتی خویش بازگشت.
تلاش حجةالاسلام ابوترابی پس از آزادی از زندان برای بازگشت به نجف اشرف با شکست روبه رو شد و به ناچار به صف مبارزات پنهان پیوست.
گرچه هر نوع رابطه و تماس با شهید سیدعلی اندرزگو ـ که داغ شناسایی خویش را بر دل دستگاه امنیتی پهلوی نهاده بود ـ از حساسیت ویژهای برخوردار بود، امّا نزدیکی و هماهنگی سید علیاکبر با ایشان چنان بود که در بسیاری از برگههای کنترل تلفن شهید اندرزگو نام علیاکبر ابوترابی نوشته و با خط خوردگی تصحیح شده بود.
تلاش در سنگر تبلیغ و رفت و آمد زیاد به حدی بود که در یکی از گزارشهای ساواک اینگونه معرفی میشود:
سیدعلی اکبر ابوترابی فردی فعال است که دایم بین قم و تهران در حال تردد است، او آرام ندارد.([3])
تلاش و پایمردی سیدعلی اکبر ابوترابی محدود به ایران نبود، او به لبنان و اراضی اشغالی رفت تا از نزدیک شاهد تلاش مبارزان لبنانی باشد و از نزدیک وضعیت بیت المقدس را مشاهده نماید.
و آنگاه که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید؛ مرحوم ابوترابی با مراجعت به شهر آبا و اجدادی خویش، ـ قزوین ـ کارهای مهمی انجام داد که تشکیل و هدایت کمیته انقلاب اسلامی یکی از آنها بود. پس از چندی هم با رأی قاطع مردم به عضویت شورای شهر انتخاب و ریاست آنرا به عهده گرفت.
مدتی بعد با شروع حمله جنونآمیز عراق به کشور اسلامی نیازهای زیادی از جهت سازماندهی و اداره نیروهای مردمی احساس شد و پای سیدعلیاکبر به جبههها باز شد.
در آغاز جنگ تحمیلی از قزوین با لباس رزمی رو به سوی جبهه آورد و در کنار شهید دکتر مصطفی چمران در ستاد جنگهای نامنظم به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت و شخصاً به مأموریتهای شناسایی رزمی و دشوار میرفت، آزادی منطقه پر حادثه و خطرناک دب حردان به فرماندهی وی یکی از اقدامات ایشان است.([4])
سرانجام در روز 26 آذرماه، در یکی از مأموریتهای شناسایی در حالی که هفت کیلومتر از نیروهای خودی فاصله گرفته و تا 200 متری دشمن پیشروی کرده بود، در راه بازگشت مورد شناسایی و تعقیب دشمن قرار گرفت و به اسارت درآمد.
مرحوم ابوترابی در خصوص چگونگی اسارت خود میگوید:
در تاریخ 26/9/59 در تپههای الله اکبر به اسارت درآمدم… روز دوم لازم بود یک شناسایی دقیقی برای عبور شب دوم داشته باشیم، لذا برای شناسایی رفتیم… به طوری که فاصله ما با آنها کمتر از 200 متر بود… ما شناسایی شدیم.([5])
شهادتنامه شهید چمران در رثای علیاکبر ابوترابی ـ که گمان قوی بر شهادت ایشان داشت ـ گواهی گویا در نقش تعیین کنندهی ایشان در محورهای عملیاتی جنوب کشور میباشد.
تلاش بیوقفه و تحرک زیاد مرحوم ابوترابی باعث شد تا هنوز چند ماهی از جنگ نگذشته ایشان به اسارت در آیند و در طول هشت سال دفاع مقدس ایشان با تیغ زبان به مصاف دشمنان برخیزد و روشنی بخش اسیرانی باشد که به مرور زمان به تعداد آنها افزوده میشد.
ایشان خاطرات آنروز را چنین به تصویر میکشد:
در سلول برای اعتراف گرفتن چندین بار مرا به پای چوبه دار بردند و شمارهی یک و دو را گفتند و برگرداندند. در طول روز مرا چندین بار بردند و آوردند. بالاخره شب مرا به مدرسه العماره بردند و یک تیمسار عراقی به افرادی که آنجا بودند، گفت: این حق خوابیدن ندارد. ما نیمه شب میآییم برای اعتراف گرفتن. اگر اطلاعات لازم را نداد سرش را با میخ سوراخ میکنیم، نیمه شب هم آمدند و سرم را با میخ سوراخ کردند ولی ضربه طوری نبود که راحت شوم.
در آن روزها شایعه شهادت ایشان در کشور و برگزاری مجالس ترحیم و همچنین ابلاغ تسلیت امام1 در مجلس یادبود ایشان، باعث شد رژیم سفاک بعث ایشان را به عنوان یک روحانی سرشناس، شناسایی کند.
نام ابوترابی در اردوگاههای اسارت چونان نسیمی فرحبخش برای آزادگان بود، نسیمی که هرجا وزیدن میگرفت، لبخند بر لبان اسرا مینشاند و مایه امید دل آنها بود.
سرانجام پس از گذشت ده سال سیدعلی اکبر ابوترابی که به حق “سید آزادگان” لقب گرفته بود، با عزت و سربلندی به میهن اسلامی بازگشت.
نمایندگی ولی فقیه در امور آزادگان و نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی پس از آزادی در کنار نام او قرار گرفت، اما او تغییری نکرد. همان روحانی بی ادعای بی اعتنا به چرب و شیرین دنیا باقی ماند و جز به تلاش برای آسایش و کمال خلق خدا نیندیشید.([6])
e e e
12 خرداد سال 79 مسیر تهران ـ مشهد، عروج کسی را شاهد بود که هنوز ریگهای مرز خسروی عرفههای او را زمزمه میکردند و جای جای مسیر، حسرت قدمهای او را به دل داشتند.
مرقد مطهرش در کنار بارگاه ملکوتی ثامن الحجج، سرور و آقایش قرار گرفت تا شاید کسی که از آنجا عبور میکند، فاتحهای بخواند و این آیه را زمزمه کند )الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیکم الملائکه الاّخوف علیهم ولا هم یحزنون(
پینوشت:
[1]. صحیفهی نور، ج 21، ص 32.
[2]. سیدعلی اکبر ابوترابی، یاران امام به روایت ساواک، ص 80 .
i . اولین فرزند حجةالاسلام والمسلمین ابوترابی.
[3]. سند شماره 1374 / 21 ـ 4/5/50 .
[4]. پاک باش و خدمتگزار، ص 24 ـ 5 .
[5]. همان، ص 51 ـ 49 .
[6] . دکتر غلامعلی حداد عادل به نقل از پاک باش خدمتگزار، ص 72.
hawzah.net
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط حوزه علمیه ولی عصر (عج) در 1396/05/26 ساعت 11:15:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |