رمز و راز جاودانگی امام علی بن ابی‌طالب(ع)

 

موضوع جاودانگی انسان، از دیرباز مورد توجه انسان‌ها بوده و همواره در تاریخ و متون و کتیبه‌ها و آثار حجاری شده به این موضوع در قالب اسطوره و افسانه و نشانه‌ها و نمادها و تمثیل‌ها پرداخته شده است.
از منظر قرآن کریم ابلیس، حضرت آدم را با انگیزه خلود و جاودانگی به تناول شجره ممنوعه دعوت کرد: «هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی» آیا می‌خواهی تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی بی‌زوال راهنمایی کنم (طه ـ 120) بر این اساس، مسئله جاودانگی، جزء لاینفک زندگانی انسان‌هاست و اندیشه بشری هیچ‌گاه از این موضوع دور نبوده و انسان، به دنبال نیل به جاودانگی از هیچ تلاشی دست بر نداشته است. چنانکه در اسطوره‌های یونانی و ایرانی و مصری، به کرات شاهد نمونه‌هایی از این تلاشها هستیم. بر این مبنا گرایش به ماندگاری و جاودانگی و ویژگی‌های تثبیت‌کننده، جزئی لاینفک از زندگی انسان، در گذشته و آینده او بوده و همه ادیان الهی و مکاتب بشری، بر صحت و قطعیت این موضوع تاکید داشته‌اند. لذا نمی‌توان طرح موضوع جاودانگی را تنها به اندیشه‌ها و تحلیل‌های پاره‌ای از فیلسوفان و اندیشه‌ورزان اختصاص داد.
در کنار این اندیشه‌ها و تحلیل‌ها که جنبه نظری دارند، باید از شخصیت‌های بزرگی نام برد که در بستر تاریخ، دارای ویژگی‌های ماندگار و پویا و جاویدان بوده‌اند. یاد و نام این بزرگان، تا بشریت باقی است، مانا و پایدار مانده و چنین به نظر می‌رسد که پس از مرگ آنان، حیات مجدد و زندگی پایدارتری نصیبشان شده و حضور روحانی، همچنان در میان انسان‌ها احساس می‌شود و در میان مردم زندگی می‌کنند. اینان اگرچه جسمشان در میان مردم نباشد - که این نوع حضور، در نسبت با حضور معنوی و روحی، چندان مهم و شاخص نیست- حضور روحانی‌شان، همواره سرچشمه فیاض خیر و نیکی بوده و پیوسته سکان رهبری معنوی و هدایت بشریت را به سوی کمال و خیر مطلق در دست دارند.

جاودانگی امیرالمؤمنین علی(ع)
اصولا هر موضوع نهانی که درک و فهم آن، نیازمند دقت و تأمل بیشتر و پیدا کردن سرنخ‌ها و دلالت‌هایی است، نوعی راز و رمز است. تا هنگامی‌ که آن سرنخ‌ها و دلالت‌ها پیدا نشود، فهم راز و رمز، اگر ناممکن نباشد، حداقل دشوار و سخت خواهد بود. با این توضیح، مشخص می‌شود که مفهوم راز و رمز جاودانگی شخصیت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)، موضوعی نیست که به آسانی قابل دستیابی و آشکار شدن باشد. زیرا صرف جاودانگی شخصیت آن حضرت، از چنان مفهوم وسیع و گسترده‌ای برخوردار است که جز در قالب کلمات و عباراتی چون: راز و رمز نمی‌گنجد. این به خاطر ظرفیت و کمال شخصیت آن حضرت است که عده‌ای آن حضرت را تا نزدیک شدن به ذات الهی، توصیف نموده و گفته‌اند: «علی، ممسوس بذات الله.»
برهمین اساس برای دستیابی به مفهوم و علت جاودانگی شخصیت علی(ع)، نیازمند تحقیق، مطالعه و کاوش‌های دقیق و ظریف تاریخی و انجام تحلیلهای رفتاری شخصیت فردی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی آن حضرت هستیم، تا شاید از خلال برخی اطلاعات و داده‌های تاریخی و روایاتی که به سیره و شیوه زندگی آن حضرت در دوران خانه‌نشینی و حکومت وی پرداخته، بتوانیم پرده‌هایی از شخصیت عظیم این مرد تاریخ‌ساز را کنار زده و جلوه‌هایی از چهره آسمانی این انسان ماندگار و جاویدان را آشکار و هویدا سازیم.
نخست باید گفت شخصیت امیر‌المؤمنین علی(ع)، بگونه‌ای است که هر دانشمند و محقق راستینی که در باره آن، تحقیق و کاوش کرده ضمن اعتراف به علو درجات و تعالی و فرد بودن جوهره آن، اقرار کرده که تحقیقات او هرگز نتوانسته همه جوانب و ابعاد وجودی ساحت این شخصیت بزرگ را ترسیم نماید، چرا که اصولا شناخت روح «ذات الابعادی» یا حتی «ذات الاضدادی» آن حضرت، مصداق عینی و مشابهت مصداقی در میان سایر افراد بشر ندارد، تا با مقایسه و تطابق آن بتوان به این معرفت دست یافت، زیرا معمولا قدر و منزلت و شاکله ظاهری و درونی اشیا و افراد، جز با مقابله و مقایسه با امثال و اشباه آن، قابل شناسایی و شناساندن به دیگران نیست. چنانکه گفته شده: «تعرف الاشیاء باضدادها.»
بنابراین شناخت شخصیت والا و مانای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع)، از دو راه ممکن و متصور است که از هر دو راه به بن‌بست رسیده و پی به رمز و راز شخصیت آن حضرت برده و دچار شگفتی می‌شویم:
1- از راه تحقیق براساس داده‌ها و اطلاعات و اسناد و روایات تاریخی که از گفتار و کلمات و سیره آن حضرت به ما رسیده است که همه آنها به صورت مجزا، یا در مجموع، بر شگفتی و حیرت ما نسبت به رازآمیز بودن این شخصیت عظیم می‌افزاید.
2- از راه مقایسه و تطبیق و ارزیابی با مصداقهای مشابه و همسان که در این خصوص نیز، تاریخ ساکت و خاموش بوده و مورد مشابهی را نشان نمی‌دهد.

اظهارات پیرامون فضائل حضرت امیرالمؤمنین‌(ع)
در مورد نقل اقوال و اظهاراتی که دلالت بر عظمت شخصیت آن حضرت می‌باشد، با دو نوع گرایش و طرز عمل مواجه بوده‌ایم:
1- عده‌ای از بزرگان و دانشمندان با مطالعه گفتار و آثار روایی و نیز روش عملی آن بزرگوار در دوران حیات فردی و اجتماعی و سیاسی، چه در زمان زندگی پیامبر اسلام(ص) و چه در زمان فقدان آن حضرت و نیز در دوران حکومت چهارساله ایشان به جمع‌بندی و تحلیل‌هایی رسیده‌اند که حکایت از منحصر به فرد بودن این شخصیت و جنبه‌های متعالی او نسبت به سایر شخصیت‌ها دارد. این نوع اظهارات هر چند تا اندازه‌ای می‌تواند پرده از برخی رموز شخصیتی و روحی امیرالمؤمنین(ع) و دلایل جاودانگی آن بردارد، اما به دلایل فقدان مدارک و ناکافی بودن اسناد تاریخی، جامع‌الاطراف و کامل نبوده و نمی‌تواند گویای همه ابعاد و زوایای شخصیتی آن حضرت باشد.
2- نوعی دیگر از این اظهارات شامل نقل قول‌هایی می‌شود که از دشمنان و مخالفان آن حضرت، چه در زمان حیاتشان، یا در دورانهای تاریخی پس از ایشان ایراد شده است. این نقل قول‌ها بنا بر ضرب‌المثل مشهور: «الفضل ما شهدت به الاعداء» می‌تواند گواه راستین و متین و متقنی بر فضیلت و جاودانگی شخصیت امیر‌المؤمنین(ع) باشد، اما چنانکه گفته شد نمی‌توان با تکیه بر این نقل قول‌ها از خصوصیات شخصیتی رازآمیز آن حضرت، آگاه شد و شناخت حقیقی روحیات و خلقیات ایشان همچنان مانند رازی سر به مهر و سربسته و گنجی پنهان خواهد ماند. ضمن آنکه عموم عالمان و دانشمندانی که به شخصیت امیرالمؤمنین(ع) پرداخته‌اند، کاملا مکث کرده و کلامشان از قطعیت افتاده و بر این نکته قطع و یقین کرده‌اند که نمی‌توان در مورد آن حضرت، به صورت قطعی نظر داد و توصیفات آنان از شخصیت آن حضرت، تنها جنبه ظن و گمان شخصی دارد. در واقع در مورد چنین شخصیتی، جز حیرت و اظهار شگفتی، چیزی نمی‌توان گفت.
از جمله «ابن ابی‌الحدید» شارح نهج‌البلاغه، در این مورد کلام جالبی دارد، می‌گوید: «چه گویم در باره مردی که اهل ذمه، با اینکه اسلام را نپذیرفتند، اما به او مهر می‌ورزند، فیلسوفان با آنکه میانه‌ای با اهل دین ندارند، بزرگش می‌شمارند، شاهان روم و فرنگ، شمایل او را در کلیساها و پرستشگاه‌های خود نقش می‌کنند و شاهان ترک و دیلم تصویر او را بر شمشیرهای خود نقش می‌زنند.» (ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 29)
استاد شهریار حیرت خود را چنین توصیف می‌کند:
نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم، شه ملک لا فتی را

چهار فضیلت بزرگ امیرالمؤمنین علی(ع)
همچنانکه گفته شد، بی‌تردید، فضائل حضرت علی(ع) بی‌شمار و غیرقابل احصاء و توصیف است و فضائلی را نیز که در روایات ائمه اطهار(ع) و سخنان دانشمندان اسلامی و غیراسلامی در خصوص چهره معنوی و ابعاد وجودی آن حضرت برشمرده‌اند از باب نمی ‌از دریای وجود ایشان، قابل طرح است، اما با این حال نمی‌توان از فضائلی که به صورت منقول به ما رسیده چشم پوشید. همین مقدار توصیفات و روایات و کلماتی که در دست داریم نیز برای ما غنیمتی است تا در شناخت آن حضرت، زینت‌بخش هر کتاب و مقاله و دفتری باشد و آن حضرت را الگوی دست‌یافتنی برای ما توصیف نماید.
برخی عالمان اسلامی، ویژگی‌های شخصیتی و فضائل معنوی آن حضرت را در چهار عنوان کلی، تقسیم‌بندی کرده‌اند و در آثار و کتب مبسوط خود در خصوص هر بخش به تفصیل سخن گفته‌اند. ما نیز می‌توانیم با مطالعه در تاریخ صدر اسلام و تحقیق در آثار عالمانی که در این زمینه قلم زده و کتبی را تحریر کرده‌اند، یا با مراجعه مستقیم به روایات و نهج‌البلاغه آن حضرت، در حد بضاعت خود، با فضائل آن حضرت آشنا گردیم. این عناوین کلی عبارتند از:
1- پیوند و رابطه حضرت امیر‌المؤمنین علی (ع)، با سرچشمه وحی، رسول‌خدا(ص).
2- سخنان ماندگار آن حضرت.
3- جلوه‌های عدالت و روح عدالتخواهی حضرت امیرالمؤمنین علی(ع).
4- امام علی(ع) تجسم کرامت و حرمت انسانی.
حمید قنبری معارفی از کیهان

 

شهادت مولای متقیان امیرالمومنین امام علی علیه السلام تسلیت باد.

ريخت و پاش سفره شب قدر ...

اگر قرآن به سر مى گذاريم، هدف تنها اين نباشد كه خدا گناهان ما را بيامرزد، ما را به جهنم نبرد، ما را به بهشت ببرد. اينها ريخت و پاش سفره شب قدر است. وقتى يك دوستى سفره اى پهن مى كند، مائده الهى و مَأدبة الهى مى چيند، مهمان هاى خود را به بهترين وجه پذيرايى مى كند. وقتى مهمان ها برخاستند، سفره برچيده مى شود، آن ريزه هاى سفره را مى ريزند؛ مرغ ها آن ريزه هاى سفره را مى چينند. ريزه سفره شب قدر اين است كه كسى نسوزد، به جهنم نرود. اينها شب قدر نيست. شب قدر آن است كه انسان طيّار گونه دست هزارها نفر را بگيرد و به بهشت ببرد. در دنيا رفتار او، گفتار او، سيرت او، سريرت او، سنّت او آموزنده باشد. هزارها نفر را زنده كند و در آخرت هم هزارها نفر را به همراه خود به بهشت ببرد. اگر ما بتوانيم در كنار سفره الهى و دولت قرآن بنشينيم، چرا در ته صفوف و صَفُّ النِعال قرار بگيريم به دنبال آن ريزه هاى سفره تكان ها باشيم كه از سفره تكانده شده چيزى به ما برسد.
بیانات آیت الله جوادی آملی حرم جضرت معصومه (س) ۸۵/۷/۲۱

شب قدر شب امضای مقدرات

در مطلب حاضر نویسنده با بررسی برخی آیات قرآن مربوط به شب قدر، به واکاوی اهمیت و فضیلت این شب در تعیین سرنوشت انسان پرداخته است.

شب قدر، زمانی که برای انزال دفعی قرآن و تقدیر امور
واژه قدر به معنای ارزش، ارزیابی، تخمین، توانایی، تدبیر و مانند آنها است. بر اساس آموزه‌های قرآن، شب‌قدر زمانی برای تقدیر مقدرات امور هستی است. خداوند درباره اهمیت شب قدر می‌فرماید: والکتاب‌ المبین انا انزلنا فی لیلهًْ مبارکهًْ انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم؛ سوگند به کتاب روشنگر که ما آن را در شبی فرخنده نازل کردیم؛ زیرا که ما هشدار دهنده بودیم. در آن شب هرگونه کاری به نحوی استوار فیصله می‌یابد. (دخان، آیات 2 تا 4)
از این آیات چند مطلب به دست می‌آید: 1. قرآن به عنوان یک کتاب روشنگر، در شبی مبارک برای انذار مردم، یک باره انزال یافته است؛ 2. در این شب هر امری دارای حکمت، از هم جدا می‌شود؛ 3. این تفکیک در مقام امری است نه خلقی؛ 4. بر اساس حکمت الهی و اهداف آفرینش این تفریق انجام می‌شود؛ 5. تفریق پس از مقام جمع انجام می‌گیرد.
از نظر قرآن، این شب مبارک همان‌ شب قدر است. خداوند در آیه 1 سوره قدر می‌فرماید: انا انزلناه فی لیله القدر؛ ما در شب قدرش نازل کردیم. البته آنچه در شب قدر نازل شده، می‌تواند حقیقت محمدی(ص) نیز باشد؛ به این معنا که تکوین و تدوین با هم از نظر زمانی در یک شب نازل شده باشد. با این همه با توجه به آیه 3 سوره دخان می‌توان احتمال قوی داد که مراد همان انزال دفعی و یکباره قرآن است.
خداوند در آیه 185 سوره بقره درباره نزول قرآن در ماه رمضان می‌فرماید: ماه رمضان [همان ماه] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، کتابی که مردم را راهبر و متضمن دلایل آشکار هدایت و میزان تشخیص حق از باطل است. پس هرکس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد.
با توجه به آیات می‌توان گفت قدر در ماه رمضان است. در این شب دست کم دو اتفاق مهم رخ داده و می‌دهد: 1 انزال دفعی قرآن بر قلب مبارک پیامبر(ص)؛ 2. تفریق امور هستی.

حال سوال این است که مراد از تفریق امر حکیم یعنی چه؟
علامه طباطبایی می‌نویسد: از ظاهر لفظ آیه چنین برمی‌آید که شب مزبور یکی از شب‌هایی است که در روز زمین دور می‌زند از ظاهر جمله «فیها یفرق کل امر حکیم» با در نظر داشتن اینکه صیغه مضارع (یفرق) استمرار را می‌ساند، فهمیده می‌شود که شب مزبور همواره در روی کره زمین تکرار می‌شود و از ظاهر جمله «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» چنین برمی‌آید که مادامی که ماه رمضان در کره زمین تکرار می‌شود، آن شب نیز تکرار می‌شود، پس نتیجه می‌گیریم که شب مزبور همه ساله تکرار می‌شود و در هر سال قمری در ماه رمضان همان سال یکبار تکرار می‌گردد. (المیزان، ذیل آیه 4 سوره دخان)
امین الاسلام طبرسی می‌نویسد: در این شب سرنوشت‌ساز و مبارک است که آفریدگار هستی نعمت‌های خود را از شب قدر این سال تا شب قدر سال آینده میان بندگانش تقسیم می‌کند و سرنوشت هرکسی را مقرر می‌دارد؛ به همین جهت در همه طول سال برکت آن شب در جهان امتداد دارد و به این دلیل شب مبارک عنوان یافته است. (مجمع البیان، ذیل آیه 4سوره دخان)
باید توجه داشت فرق به معنای جدا کردن در برابر جمع قرار می‌گیرد، از این رو از جمع و تفریق سخن به میان می‌آید، اما تفصیل در برابر اجمال و نه ابهام است. در حقیقت تفصیل، تشریحی در برابر اجمالی قرار می‌گیرد که نوعی کلی‌گویی است. به نظر می‌رسد قرآن در مقام انزال دفعی، به شکل اجمالی در شب قدر نازل شده و سپس در طول بیست و سه سال به صورت تفصیلی و تدریجی نازل شده است. از این رو خداوند می‌فرماید: کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر؛ کتابی که آیاتش نخست در هم فشرده بود و سپس از ناحیه خدای حکیم خبیر قسمت شده است. (هود، آیه 1)
امضای مقدرات به دست امام‌زمان(عج)
با کنار هم گذاشتن آیات سوره قدر و آیات نخست سوره دخان، حقیقتی آشکار می‌شود که بسیار شگفت‌انگیز است. در این آیات این مطلب اثبات می‌شود که هر ساله در شب قدر ماه رمضان، تفریق امور حکیم انجام شده و روح و فرشتگان، برای کسب دستور نسبت به آن امر حکیم فرود می‌آیند.
چنانکه مفسران گفته‌اند، امر حکیم همان مقدرات هستی از مرگ و میر و ارزاق و مانند آن است. به این معنا که هر چه باید در طول مدت یکسال رخ دهد در آن شب، جداسازی می‌شود.
بر اساس آیات قرآن، همه امور هستی در ام‌الکتاب نوشته شده است و چون خداوند بیرون از زمان و خالق آن بوده و از احاطه کامل بر آن برخوردار است، چیزی به معنای قبل و بعد برای خداوند معنا و مفهومی ندارد، اما از آنجایی که غیر خدا و به ویژه امور مادی هستی در چارچوب زمان قرار می‌گیرد، این قبل و بعد مفهوم و معنا می‌یابد.
خداوند در این‌باره می‌فرماید: هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفس‌های شما به شما نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی است. این کار بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفته‌ اندوهگین نشوید و به سبب آنچه به شما داده است شادمانی نکنید و خدا هیچ خیالباف، خودپسند و فخرفروشی را دوست ندارد. (حدید، آیات 22 و 23)
پس امور همه هستی و آنچه باید اتفاق بیفتد در یک کتاب نوشته شده که همان ام‌الکتاب است. البته برای تحقق خارجی هر یک از این امور، باید مراحلی طی شود که شامل قدر، امضا و قضا است. به این معنا که اول تعیین تکلیف شده و میزان و مقدار آن مشخص می‌شود و سپس به امضا و تایید می‌رسد و سپس به عنوان قضای جزیی در عالم، تحقق خارجی می‌یابد.
خداوند امور هستی را بر اساس حکمتی قرار داده که حکمت آفرینش و غایت آن است. این حکمت هرگز تغییر نمی‌یابد و هیچ چیزی آن را تغییر نمی‌دهد. از این‌رو امام سجاد(ع) می‌فرماید: یا من لاتبدل حکمته‌ الوسائل؛ ای کسی که حکمتش را وسایل، تبدیل و تغییر نمی‌دهد. (صحیفه سجادیه، دعای 13) به این معنا که وسایل مادی و غیرمادی چون دعا و توسل و مانند آنها نمی‌تواند موجب تغییر و تبدیل در حکمت الهی شود؛ چنانکه سنت‌های حاکم بر طبیعت و جان و جامعه و جهان نیز تغییر و تبدیل‌ناپذیر هستند. (احزاب، آیه 62؛ فاطر، آیه 43؛ فتح، آیه 23؛ روم، آیه 30)

امکان تغییر مقدرات، پیش از امضا
این امور هستی که بر اساس حکمت الهی سامان یافته است، برای تحقق خارجی و وقوع باید مراحل نزولی را بپیماید که در روایات از مشیت، اراده، قضای کلی، تقدیر، امضا و قضای جزیی سخن به میان آمده است.
بر اساس آموزه‌های اسلام، مقدرات پیش از امضا قابل تغییر و تبدیل است به شرطی که منافی حکمت نباشد؛ به این معنا که بر اساس مصلحت نه حکمت می‌توان امید به تغییر و تحویل و تبدیل در مقدرات داشت. پس اگر امری به امضا نرسیده باشد می‌توان آن را تغییر داد؛ اما پس از امضا، آن امر در طول سال تحقق خواهد یافت.
آیات سوره قدر و آیات نخست سوره دخان این معنا را بیان می‌کند که امضای مقدرات به دست امام زمان(عج) در عصر ما است؛ چنانکه در زمان‌های دیگر در دست خلیفه الهی و حجت خدا در همان زمان بوده است. از همین‌رو، روح اعظم با چهار فرشته مدبرات امر که عرش و فرمانروایی الهی جهان پیش از قیامت بر دوش آنان است، برای امضا همه آنچه به عهده خلیفه نهاده شده، نزد او می‌آیند و امضا می‌گیرند و مقدرات امضا شده را بالا برده و در طول سال به فرشتگان عامل و کارگزار می‌دهند تا هر شب فرود آمده و آن را تحقق بخشند.
البته همراه این روح اعظم و جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل، فرشتگان تحت امر ایشان از کارگزاران نیز فرود می‌آیند و این تنزل که در آیه به شکل فعل و مضارع آمده، هر ساله اتفاق می‌افتد و پس از امضای خلیفه الهی برای اجرا به کارگزاران ابلاغ می‌شود.به نظر می‌رسد که در زمان نزول هر ساله روح و فرشتگان به محضر مبارک امام زمان(عج) برای کسب تکلیف و امضای امور حکیمانه هستی، آسمان قرق می‌شود و شیاطین و ابلیس در حبس قرار می‌گیرند. از این‌رو هیچ‌گونه اطلاعاتی از آن جلسه به بیرون درز نمی‌کند؛ اما در طول سال وقتی کارگزاران برای اجرای احکام امضایی هر شب فرود می‌آیند، برخی از این شیاطین برای استراق سمع و کسب اطلاعات از مقدرات آن روز به آسمان بالا رفته و اطلاعاتی را می‌ربایند و به کاهنان خویش می‌رسانند. (صافات، آیات 6 تا9؛ جن، آیات 6 تا9)
براساس آیات قرآن، روح غیر از فرشتگان است؛ زیرا روح همان حقیقتی است که به همه موجودات هستی جان می‌دهد و چهار فرشته تحت فرمان او هستند؛ زیرا وقتی جان و روح به چیزی داده می‌شود آنگاه است که نیازهایی پیدا می‌کند که باید چهار فرشته مدبرات کلی امر به آن بپردازند. (نازعات، آیه5) همچنین آیات قرآن بیان می‌کند که فرشتگان به انواع و اقسام بسیار تقسیم می‌شوند که همه آنان در چارچوب مأموریت، عمل کرده و تخطی و تخلف نمی‌کنند. (ذاریات، آیات 1تا4؛ تحریم، آیه6)
با توجه به آنکه در شب قدر ماه رمضان، همه امور هستی در اختیار خلیفه‌الله برای امضا گذاشته می‌شود تا در طول سال به وسیله فرشتگان کارگزار اجرایی شود، باید آن شب قدر را شب سرنوشت‌ساز دانست، چنانکه امام صادق(ع) می‌فرماید: آغاز سال، شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته می‌شود. (وسائل الشیعه، ج7 ص258 ح8) از نظر آن حضرت(ع) شب قدر، آغاز سال حقیقی و واقعی است؛ هر چند که اول ماه محرم به عنوان آغاز سال هجری قرار داده شده، ولی از نظر قرآن، زمان آغاز سال برنامه و اجرای آن، همان شب قدر است. در این شب است که برنامه‌ها امضا و برای اجرا ابلاغ می‌شود.
این شب چنان مبارک و ارزشمند است که در آیات قرآن برتر از هزار ماه یعنی حدود هشتاد و چهار سال قمری دانسته شده است. چنانکه وقتی از امام صادق(ع) در برابر چرایی برتری شب قدر و اعمال آن پرسیده می‌شود: حضرت می‌فرماید: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است. (وسائل الشیعه، ج7 ص256، ح2)

اهمیت شبهای قدر
پس عمل در این شب بسیار ارزشمند است؛ زیرا زمانی است که امور به خدمت خلیفه‌الله(عج) عرضه می‌شود تا ایشان به این عنوان امضا و ابلاغ کند؛ اگر انسان در آن شب‌ها توبه کند گویی پاک شده و همین زمینه را برای تغییر قبل از امضا فراهم می‌کند. اگر تا آن شب توبه نکرده‌ایم توبه کنیم تا شاید در تغییر و تبدیل سرنوشت و تقدیر خود پیش از امضا و ابلاغ، تأثیر مثبتی به جا بگذاریم. البته در روایتی از امام صادق(ع) شب‌های سه‌گانه19، 21 و 23 ماه رمضان نقش اساسی و کلیدی دارند و هر چند که یک شب همان شب امضا است، ولی دو شب دیگر زمینه‌ساز است و نباید آنها را از دست داد. در حقیقت خداوند در کارگاه ماه رمضان انسان را برای کسب تقوا آماده می‌کند و با دربند کردن شیاطین امکان وسوسه‌گری از بیرون را از آنان سلب می‌نماید. در این شرایط آرمانی، انسان می‌تواند خود را برای توبه آماده کند و با توبه زمینه را برای تغییرات سرنوشت‌ساز فراهم آورد؛ زیرا برخی از تغییرات براساس مصلحت است نه حکمت کلی الهی. به این معنا که خداوند مثلاً برای هر انسانی دو اجل مسمی و معلق در نظر گرفته است. اجل مسمی در قالب حکمت است که تغییرناپذیر است، اما اجل معلق در قالب مصلحت است. پس اعمالی که انسان انجام می‌دهد بویژه توبه، زمینه‌ای است تا تقدیر اعمال منفی به مثبت تغییر یابد و بگونه‌ای دیگر امضا و اجرایی شود.
امام صادق(ع) درباره تأثیر و تفاوت‌های شب‌های قدر فرموده است: التقدیر فی لیله تسعه عشر و الابرام فی لیله احدی و عشرین و الامضاء فی لیله ثلاث و عشرین؛ برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام می‌گیرد و تصویب آن در شب بیست و یکم و تنفیذ آن در شب بیست و سوم. (وسائل الشیعه، ج7 ص259)
پس شب‌های قدر برای ارزیابی اعمال، امضا و تصویب اعمال آینده و تنفیذ و اجرایی‌ شدن آن است که در شب سوم، ابلاغ رسمی انجام می‌گیرد و تغییر در آن شاید ناشدنی باشد.

محمد رضا پازوکی معارفی از کیهان

شب قدر است اگر قدرش بدانیم

طریقت بندگی در کلام امام حسن مجتبی علیه السلام

عبودیت مهم‌ترین هدف آفرینش انسان است. خداوند انسان را آفرید تا از طریق عبادت، او را در مقام خلافت قرار دهد. اما اینکه چگونه بندگی و عبادت کنیم تا این هدف برآورده شود، مسئله‌ای است که در آموزه‌های دینی تبیین شده است. پیامبران و امامان(ع) به عنوان رسولان الهی بر آن هستند تا این راه را به خوبی تشریح کنند و هرگونه شک و تردید و شبهه‌ای را بزدایند. بنابراین مراجعه به آموزه‌های آنان برای شناخت بهترین و کامل‌ترین طریقت بندگی ضروری است. نویسنده در مطلب زیر به سراغ آموزه‌های کلامی امام حسن مجتبی(ع) سرور جوانان بهشت رفته تا طریقت بندگی را از زبان ایشان واکاوی کند.
***
طریقت بندگی چیست؟

این پرسشی است که پاسخ آن را هر قلب سلیم و فطرت سالم می‌داند و اصولاً ذات انسان به طور طبیعی گرایش به بندگی و عبودیت دارد؛ هر چند که گاه به علل درونی و بیرونی در مصداق اشتباه می‌کند.
اما اینکه بهترین طریقت بندگی و کامل‌ترین و آسان‌ترین آن چیست، پاسخ آن را می‌توان در کتب آسمانی بویژه آموزه‌های قرآن جست که کتاب الهی بدون هیچ‌گونه تحریف و تغییر است.
این آموزه‌ها در حقیقت در مقام تبیین بهترین و نیکوترین شیوه بندگی است. مجموعه‌ای که از آن به دین اسلام یاد می‌شود، بر آن است تا در قالب شریعت، افکار و رفتار انسانی را شکل دهد تا به آسان‌ترین و کامل‌ترین شیوه، عبادت الهی را بجا آورد و بندگی را به تمام حقیقت آن داشته باشد.
از آنجا که این مجموعه، بسیار بزرگ و پرحجم است، اگر بخواهیم بندگی را در یک کلمه خلاصه کنیم، می‌توان آن را در انجام واجبات و ترک محرمات دانست. البته ترک محرمات الهی به یک معنا بیانگر انجام واجبات نیز است؛ زیرا ترک واجب حرام است. پس وقتی می‌گوئیم که محارم الهی را ترک کنید، یعنی به واجبات الهی نیز گردن بنهید. از این‌رو می‌توان گفت که انسان برای رسیدن به مفهوم و حقیقت عبادت و عبودیت می‌بایست از محارم الهی اجتناب کند. برهمین اساس امام حسن مجتبی(ع) در بیان اینکه چگونه می‌توان به مقام بندگی رسید و مصداق عابد شد، فرموده است: یا ابن آدم! عف عن محارم الله تکن عابدا؛ ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. (بحارالأنوار، ج78، ص112، س8)

تأثیر زمان و مکان در اعمال عبادی
هر انسانی بر آن است که بهترین‌ها و برترین‌ها را انجام دهد و به کف آن اکتفا نکند. لذا در جست‌وجوی آن امری است که خداپسندانه‌تر است و خشنودی خداوندی در آن است. در آیات قرآن نیز از بندگان خواسته شده که بهترین‌های بندگی را به‌جا آورند (اعراف، آیه145) و در انجام آن نیز سرعت گیرند و بر یکدیگر سبقت داشته باشند. (آل‌عمران، آیه133؛ بقره، آیه148)
از نظر آموزه‌های قرآنی هم، زمان و هم، مکان در انجام بهتر اعمال عبادی نقش اساسی دارد. با نگاهی به اوقات پنج‌گانه نماز به سادگی می‌توان دریافت که زمان در ایجاد نماز بهتر و تأثیرات مثبت آن نقش دارد. تحقیقاتی که دانشمندان فیزیک و دیگران انجام داده‌اند نشان می‌دهد که یک نیروی الکترومغناطیسی بسیار قوی از شمال به جنوب زمین در زمان سحر و صبح در حرکت است و همان‌طوری که سحر و صبح برای منطقه‌ای ایجاد می‌شود در همان زمان این نیرو در آن منطقه وجود دارد و بر ساختار فیزیکی و روحی و روانی انسان تأثیر می‌گذارد.
همچنین ثابت شده که برخی از اماکن دارای ویژگی‌های خاصی است. این مسئله در بسیاری از عبادتگاه‌ها و معابد تجربه و اثبات شده است. گرایش به مناطق خاص جغرافیایی و احساس آرامش انسان در آن امری اثبات شده است و کسی نمی‌تواند آن را انکار کند. مساجدی که اقبال مردم به آن زیاد است مانند مسجدالحرام در مکه و مسجدالاقصی در بیت‌المقدس، از اماکنی است که دارای نیروی ویژه‌ای است. بنابراین انجام اعمال عبادی در زمان خاص و مکان خاص می‌تواند در تأثیرگذاری آن بیشتر نقش داشته باشد.
امام حسن مجتبی(ع) درباره عبادت در مساجد و نقش تأثیرگذار و ویژه آن در انسان فرموده است: هرکس جایگاه- عبادات- خود را در مسجد قرار دهد، یکی از هشت فایده شاملش می‌شود: برهان و نشانه‌ای- برای معرفت- دوست و برادری سودمند، دانش و اطلاعاتی جامع، رحمت و محبت عمومی، سخن و مطلبی که او را هدایت‌گر باشد، (توفیق اجباری) در ترک گناه به جهت شرم از مردم و یا به جهت ترس از عقاب. (تحف‌العقول، ص235، س7؛ مستدرک، ج3، ص359، ح3778)
البته چنان‌که امام می‌فرماید فواید و آثار حضور در مسجد و انجام عبادت در آنجا تنها به تأثیر روحی و روانی و شناختی و معرفتی محدود نیست بلکه آثار و برکات دیگری دارد که در این روایت بیان شده است.
شاید آثار بسیاری از اعمال و رفتارهای عبادی بر ما پوشیده باشد و نتوانیم به سادگی با ابزارهایی که در اختیار داریم به آنها برسیم. بسیاری از اعمال را به دلیل آن انجام می‌دهیم که کلام معصوم(ع) را حجت می‌دانیم و آن را در کبرای قیاس برهانی خود به کار می‌گیریم؛ زیرا بر این باوریم که آنان علومی را در اختیار دارند که ما از آن بی‌اطلاع هستیم و اگر چه حکمت و فلسفه آن را درک نمی‌کنیم ولی می‌دانیم که هیچ امری بی‌حکمت و هیچ نهی‌ای بی‌علت نیست؛ زیرا می‌دانیم که احکام الهی دارای فلسفه و حکمتی است. به این معنا که مصالح و مفاسدی وجود دارد که ما را به چیزی امر کرده و یا از چیزی نهی کرده‌اند.
اینکه در اسلام مسئله تعبد مطرح شده به این معنا نیست که حکمتی در پس این امور تعبدی نیست، بلکه تعبدی عقلانی است و این عقل انسانی است که حکم می‌کند تا مطابق احکام الهی عمل کنیم؛ زیرا در واجبات آن مصالح و در محرمات آن مفاسدی است که شاید ما از آن آگاه نباشیم. البته خداوند در آیات و نیز معصوم(ع) در روایات به علل احکام و فلسفه آنها اشاره کرده‌اند که از جمله می‌توان به علتی که امام حسن مجتبی(ع) درباره شستن دست‌ها فرموده اشاره کرد. آن حضرت(ع) می‌فرماید: شستن دست‌ها قبل از طعام‌ فقر و تنگدستی را می‌زداید و بعد از آن ناراحتی‌ها و آفات را از بین می‌برد. (کلمهًْ الامام الحسن(ع)، ص 46)
هر چند که علم آدمی به جایی نرسیده است که ارتباط دست شستن با فقر را بفهمد ولی همان طوری که اکنون دریافته که شست و شوی دست و روی در ایجاد نشاط نقش دارد به زودی درخواهد یافت که ارتباط تنگاتنگی میان فقر و ترک شست و شو وجود دارد. آن حضرت(ع) در جایی دیگر می‌فرماید: انجام ندادن زنا، جاروب و نظافت کردن راهرو و درب منزل و شستن ظروف سبب رفاه و بی‌نیازی می‌شود. (بحار الانوار، ج 73، ص 318، ح6)
به هر حال، در اسلام هر حکمی دارای فلسفه و حکمتی است که یا از آن اطلاع داریم یا نداریم ولی به اعتبار اینکه می‌دانیم که هرگز بی‌حکمت و علت نیست آن را به حکم عقل، تعبدا انجام می‌دهیم و این‌گونه است که احکام تعبدی اسلام ریشه در تعقل آدمی دارد.

اهمیت عقلانیت در اسلام
از این مطلب نیز می‌توان دریافت که چرا اسلام به عقل و عقلانیت در هر کاری بسیار توجه دارد و حتی بر این نکته تاکید می‌کند که اصول دین را می‌بایست از طریق عقل به دست آورد و به آن ایمان پیدا کند و تعبد در اصول دین، ممنوع یا ناکافی است و نمی‌توان به تقلید در اصول دین بسنده کرد و به گفته‌های دیگران و عقاید آنان اکتفا نمود.
از نظر اسلام، ارزش هر عمل عبادی به میزان شناخت عقلانی شخص بستگی دارد؛ زیرا عمل، زمانی ارزش دارد که خاستگاهی عقلانی داشته و شخص با انگیزه علمی به کاری عملی وارد شده باشد. امام حسن مجتبی(ع) همانند دیگر معصومان در بیان این مطلب می‌فرماید: انما یجزی العباد یوم القیامهًْ علی قدر عقولهم؛ در روز قیامت بندگان به مقدار عقل و درک و شعورشان جزا داده می‌شوند. (کلمهًْ الامام الحسن(ع)، ص 209)
باید دانست میان عقل و دین و اخلاق ارتباط تنگاتنگی است و اصولا خردمند را به اخلاق و دینداری می‌شناسند و احمق را کسی می‌دانند که از دین و اخلاق به دور است و کارهای زشت و نابهنجار و حرام انجام می‌دهد. از این رو امام حسن(ع) می‌فرماید: زیرک‌ترین و هوشیارترین افراد، شخص باتقوا و پرهیزکار می‌باشد؛ احمق و نادان‌ترین افراد، کسی است که اهل فجور و معصیت باشد. (احقاق الحق، ج 11، ص 20 س 1؛ بحارالانوار، ج 44، ص 30)
انسان عاقل می‌بیند که دنیا ناپایدار و بی‌ارزش است و هر چه را که از قدرت و ثروت گرد می‌آورد به حادثه‌ای از میان می‌رود و هرگز برای او باقی نمی‌ماند. پس حساب کار خودش را دارد و اجازه نمی‌دهد که دنیا بر او سوار شود و عقل او را بخرد و از میان برد و فتیله روشنایی عقلش را با هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی دفن کند. انسان عاقل هر چند که در دنیا اهل کوشش و تلاش است و به قول امام حسن مجتبی(ع): و اعمل الدنیاک کانک تعیش ابدا؛ در دنیا - از نظر اقتصاد و صرفه‌جویی و … - چنان برنامه‌ریزی کن مثل آن که می‌خواهی همیشه دوام داشته باشی (کلمهًْ الامام الحسن(ع)) ص 37؛ بحار الانوار، ج 44، ص 138، ح 6) ولی به دستور همان امام که می‌فرماید: و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا؛ و نسبت به آخرت به نوعی حرکت و کار کن مثل اینکه فردا خواهی مرد. (همان)
می‌داند که نمی‌بایست دل به دنیا و مادیات آن بست؛ زیرا به کلام امام حسن (ع) ایمان دارد که فرمود: چیزهای دنیا اگر حلال باشد حساب و بررسی می‌شود و اگر از حرام به دست آید عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختی و ناراحتی خواهد داشت. پس باید دنیا (و موجوداتش) را همچون مرداری بشناسی که به مقدار نیاز و اضطرار از آن استفاده کنی. (کلمهًْ الامام الحسن، ص 36، بحار الانوار: ج 44، ص 138، ح6) آنچه بیان شد تنها گوشه‌ای از آموزه‌های آن حضرت (ع) در تبیین طریقت بندگی و عبودیت است و با مراجعه به منابع حدیثی می‌توان مطالب بسیاری را یافت که ما را در حرکت درست بندگی کمک می‌کند.

مصطفی کریمی معارفی از کیهان

نیمه ماه مبارک رمضان

مومن هوشیار و بهره مندی از لحظه های عمر

انسان تقریبا هیچ دارایی جز لحظه‌های عمر ندارد؛ زیرا هر چیز دیگری ملک انسان نیست، بلکه ملک الهی و بخشایش الهی است تا از آن بهره‌مند شود. پس همه چیز به شکل ودیعه در اختیار آدمی قرار گرفته تا بتواند از لحظه‌های زندگی خود در دنیا بدرستی استفاده کند. به نظر می‌رسد که مومنان در بهره‌مندی گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند، از این رو خداوند آنان را رستگاران و پیروزان میدان زندگی دانسته حال سؤال این است که آنان چگونه و بر اساس چه افکار و عقاید و رفتاری این‌گونه خوشبخت و سعادتمند هستند؟
در مقاله حاضر ضمن پاسخگویی به این سؤال از زبان قرآن به ضرورتهای بهره‌گیری حداکثری از فرصت عمر اشاره شده است.
***
انسان، مالک حقیقی نیست
از نظر آموزه‌های قرآنی، مالکیت، شأنی از شئون خالقیت است؛ یعنی از آنجا که خدا، خالق و رب همه اشیا است، مالک آنان نیز به شمار می‌رود؛ به همین سبب این مالکیت، مطلق بوده همه تصرفات در چیزی را شامل می‌شود. (مکارم‌شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 17، ص 436، 27، ص 449) از آیاتی که رابطه «خالقیت» و «مالکیت» را ترسیم می‌کند، آیات 25 و 26 سوره زمر است.
خداوند می‌فرماید: الله خالق کل شیء و هو علی کل شیء وکیل له مقالید السموت و الارض و الذین کفرو بایات‌الله اولئک هم الخاسرون؛ خداوند، خالق همه چیز و ناظر بر همه اشیاء است. کلیدهای آسمان و زمین از آن او است و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند، زیانکارند.
مقالید به معنای کلید و به گفته لغت‌شناسان اصل آن از کلید فارسی گرفته شده است. این تعبیر، به طور معمول کنایه از مالکیت یا سلطه بر چیزی است؛ چنانکه می‌گوئیم: کلید این کار به دست فلان است؛ پس آیه پیش گفته می‌تواند هم اشاره به توحید مالکیت خداوند و هم توحید تدبیر و ربوبیت و حاکمیت او بر عالم هستی باشد. (مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 19، ص 523 و ج 24، ص 315)
بر همین اساس خداوند، انسان را مالک نفس خودش نیز نمی‌شناسد، بلکه این خداوند است که مالک نفس انسان است و هرگونه تصرف عدوانی بیرون از حدود و خطوط قرمز از سوی انسان در نفس خودش به معنای ظلم تلقی می‌شود؛ زیرا همواره ظالم غیر از مظلوم است، برخلاف علم و عالم و معلوم که می‌تواند متحد باشد، مانند علم انسان به وجود خود که از علوم حضوری است.
بر این اساس، وقتی قرآن از ظلم به نفس خود سخن می‌گوید، مراد تصرف ظالم در مظلومی است که غیر از ظالم است. خداوند می‌فرماید: و ما ظلمهم الله ولکن انفسهم یظلمون؛ خدا به آنان ظلم نکرد ولی آنان به نفس‌هایشان ظلم کردند. (آل‌عمران، آیه 117؛ و نیز اعراف،‌آیات 160 و 177؛ توبه، آیه 70؛ نحل، آیه 33)
آیات بسیاری بر مالکیت حقیقی خداوند به عنوان آفریدگار بر همه مخلوقات در عالم تکوین دلالت می‌کند. (بقره، آیات 255 و 107؛ آل‌عمران، آیه 26؛ نساء، آیه 53؛ مائده، آیات ‍17 و 18 و 40 و 120)

مالکیت انسانها، در طول مالکیت
خداوند درباره مالکیت مطلق خود بر هستی می‌فرماید: و قل الحمد لله الذی لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا؛ و بگو: «ستایش خدایی را که نه فرزندی گرفته و نه در جهانداری شریکی دارد و نه خوار بوده که [نیاز به] دوستی داشته باشد.» و او را بسیار بزرگ شمار. (اسراء آیه 111) پس خدا در ملک، در مالکیت، در سلطه و در قدرت شریک و رقیب ندارد. این طور نیست که این ملک تقسیم می‌شود. در عین اینکه مخلوقاتش ملک دارند، ملک داشتن آنها در طول ملک داشتن او است. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 1377 ش، صدرا، ج 6، ص 52)، پس مالکیت دیگران که در طول است، ملکیت حقیقی نیست، بلکه اعتباری است. به یک معنا مالک حقیقی تنها خداوند است و خاستگاه هر نوع مالکیت اوست و دیگران مظاهر مالکیت خداوندی به شمار می‌روند و حق تصرف آنان تنها در حدود اختیارات است.
به هر حال، با توجه به آموزه‌های وحیانی قرآن باید گفت انسان تقریبا مالک هیچ چیز نیست و اگر اجازه تصرفی در طول و به عنوان مظهر خدا دارد، این تصرفات باید در محدوده قوانین شرعی و حدود و ثغور آن باشد وگرنه به عنوان تصرف عدوانی و ظلم تلقی می‌شود.

ادامه »

روش های مقابله با روزه خواری علنی

روزه‌داری در ماه مبارک رمضان یک واجب دینی است و هر فرد مسلمانی با توجه به تحقق شرایط باید روزه نگه دارد. اما اگر به هر دلیلی روزه‌خواری برای شخص جایز یا حتی واجب شد، نمی‌تواند اظهار روزه‌خواری کرده و در مجامع عمومی اقدام به روزه‌خواری کند؛ زیرا نوعی حرمت‌شکنی نسبت به این ماه و حرام است.
اصولاً در هر جامعه‌ای اموری به عنوان هنجارها مطرح است که باید از سوی همگان مراعات شود. در کشورهای غربی نیز مراقبت و مواظبت بر هنجارها تأکید شده و هنجارشکنان مواخذه و مجازات می شوند. در برخی از مجامع بشری کشیدن سیگار در اماکن عمومی یک نابهنجاری تلقی می‌شود و مجازات قانونی به همراه دارد. همانطوری که عبور از چراغ قرمز و خط عابر پیاده بدون مراعات شرایط قانونی مجازات دارد، شکستن حرمت ماه مبارک رمضان و اظهار روزه‌خواری علنی نیز به عنوان هنجارشکنی جرم بوده و مجازات قانونی به همراه دارد.
از نظر آموزه‌های قرآن و اسلام، گناه و انجام و ارتکاب آن یک جرم و اظهار آن به شکلی که موجب ترویج و گسترش ناهنجاری شود، جرمی دیگر است. کسی که روزه‌خواری علنی می‌کند هر چند که مجوز شرعی داشته باشد، مجوز شرعی برای اظهار آن ندارد. پس کسی که روزه‌خواری علنی را بدون مجوز شرعی آن انجام می‌دهد دو گناه می‌کند: 1- گناه روزه‌خواری بدون مجوز؛ 2- گناه اظهار روزه‌خواری.
خداوند در قرآن، گناه را بد می‌داند ولی اظهار وترویج آن را بدتر می‌شمارد: کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده‌اند، شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پر درد خواهد بود و خداست که می‌داند و شما نمی‌دانید. (نور، آیه19)

انواع مقابله‌ها با اظهار روزه‌خواری
از آنجا که اظهار روزه‌خواری حتی برای کسانی که مجوز روزه‌خواری دارند، حرام و بلکه از خود خوردن روزه، بدتر و گناهی بدتر است، جامعه نسبت به چنین حرمت‌شکنی‌ها و هنجارشکنی‌ها می‌تواند مقابله‌های گوناگونی را در پیش گیرد. در اینجا به چند روش مقابله با هنجارشکنی روزه‌خواری علنی و اظهار روزه‌خواری در جامعه و مجامع عمومی اشاره می‌شود:

بی‌تفاوتی ضد ارزشی در برابر اظهار
یک نوع از واکنش‌ها که شخص یا جامعه نسبت به هنجارشکنان می‌تواند داشته باشد، واکنش بی‌خیالی و بی‌تفاوتی ضد ارزشی است. به این معنا که کاری به هنجارشکنان نداشته باشد و اجازه دهد که این عمل هنجارشکنی انجام گیرد. از نظر قرآن، اتخاذ چنین روشی در تقابل با هنجارشکنی نه تنها جایز نیست بلکه برای کسانی که خود را به بی‌خیالی می‌زنند و واکنشی نشان نمی‌دهند، گناه است.
خداوند در آیاتی از جمله 163 تا 166 سوره اعراف با اشاره به کنش‌ها و واکنش‌های اصحاب‌سبت و جامعه یهودی نسبت به هنجارشکنی، دو روش را مطرح می‌کند که از سوی افراد جامعه در پیش گرفته شده بود. یکی از این دو روش که جامعه در برابر هنجارشکنان در پیش گرفته بود، بی‌خیالی نسبت به هنجارشکنان بود.
خداوند می‌فرماید: از اهالی آن شهری که کنار دریا بود، جویا شو: آنگاه که به حکم روز شنبه تجاوز می‌کردند؛ آنگاه که روز شنبه، ماهی‌هایشان روی آب می‌آمدند و روزهای غیر شنبه به سوی آنان نمی‌آمدند. این‌گونه ما آنان را به سبب آنکه نافرمانی می‌کردند، می‌آزمودیم و آنگاه که گروهی از ایشان گفتند: «برای چه قومی را که خدا هلاک‌کننده ایشان است، یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد کرد، پند می‌دهید؟» گفتند: «تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد و شاید که آنان پرهیزگاری کنند.» پس هنگامی که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند، از یاد بردند، کسانی را که از کار بد باز می‌داشتند نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند، به سزای آنکه نافرمانی می‌کردند، به عذابی شدید گرفتار کردیم و چون از آنچه از آن نهی شده بودند سرپیچی کردند، به آنان گفتیم: «بوزینگانی رانده شده باشید.»
در این آیات بیان شده که خداوند دو گروه از افراد جامعه را مجازات کرده و به میمون مسخ نموده است: 1- گناهکاران؛ 2- بی‌تفاوتان در برابر هنجارشکنان و گناهکاران. از این آیات به دست می‌آید که واکنش بی‌خیالی در برابر هنجارشکنی نه تنها جایز نیست، بلکه شخص را جزو هنجارشکنان قرار داده و همان عذاب مسخ به میمون بر سر ایشان نیز می‌آید. این‌گونه است که هنجارشکنان و بی‌خیالان مجازات می‌شوند.

از انکار قلبی تا اظهار زبانی
براساس همین آیات بالا به خوبی روشن می‌شود که تنها آمران به معروف و ناهیان از منکر کسانی هستند که نجات می‌یابند. در حقیقت واکنش نسبت به هنجارشکنی و تقابل با آن، تنها راه نجات از خشم و عذاب الهی نسبت به هنجارشکنی و حرمت‌شکنی به ویژه نسبت به شعائر الهی است. خداوند تنها آمران و ناهیان را از بحران عذاب دنیوی و اخروی نجات می‌دهد و بی‌خیالی در قالب اینکه ما مکلف به بردن مردم به بهشت نیستیم، نمی‌تواند واکنش و روشی قرآنی تلقی شود، بلکه اگر مجبور نیستیم که مردم را به بهشت ببریم، مجبوریم تا خودمان را از دوزخ دور نگه داریم.
به سخن دیگر، اگر تکلیف واجبی نداریم تا دیگران را به بهشت ببریم و تنها باید انذار کرد و بشارت داد و ابلاغ رسالات الهی را انجام داد، اما یک تکلیفی نسبت به خودمان داریم که خداوند در این آیه و آیاتی دیگر بیان کرده است. آن تکلیفی که نسبت به خودمان داریم آن است که خودمان را از عذاب الهی دور نگه داریم. خداوند به صراحت می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خودتان و کسانتان را از آتشی که سوخت آن، مردم و سنگ‌هاست حفظ کنید: بر آن آتش فرشتگانی خشن و سختگیر گمارده شده‌اند. از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپیچی نمی‌کنند و آنچه را که مأمورند انجام می‌دهند. (تحریم، آیه6)
در این آیه صریحاً بیان شده که بر هر شخص است تا خانواده خویش را از آتش دوزخ نگه دارد که در قالب امر به معروف و نهی از منکر انجام می‌گیرد.
اصولاً امر به معروف و نهی از منکر در اسلام اولا راهی برای نجات خود شخص از عذاب الهی است سپس راهی برای دور داشتن دیگران از عذاب. از این‌رو خداوند در سوره عصر بیان می‌کند که انسان‌ها همگی در خسران هستند مگر آنکه چهار عمل اصلی ایمان و عمل صالح و توصیه دیگران به حق و صبر را انجام دهند. پس برای رهایی خود باید اجازه نداد دیگران گناه کنند و دست کم در قالب امر به معروف و نهی از منکر واکنش نشان داده و به مقابله با هنجارشکنی رفت. بنابراین برای نجات خودمان از دوزخ و عذاب الهی باید امر به معروف و نهی از منکر داشته باشیم هرچند وظیفه ما بردن دیگران به بهشت نباشد.
این واکنش می‌تواند از انکار قلبی شروع و با انکار زبانی و توصیه به معروف و نهی از منکر تا ممانعت عملی و رفتاری از سوی مؤمنان و جامعه انجام گیرد. در آیات سوره اعراف که درباره اصحاب سبت بود، این انکار از قلبی به زبانی رسیده بود و مومنان با زبان، امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند.
مقابله با اظهار گناه، تکلیف شرعی
از نظر آموزه‌های اسلام و قرآن، مقابله با هنجارشکنی یک تکلیف شرعی بر هر مسلمانی است. خداوند در آیات قرآن به فریضه امر به معروف و نهی از منکر اشاره کرده و خواهان اجرا آن می‌شود.
البته انکار قلبی که کمترین حد امر به معروف و نهی از منکر است، به ما این اجازه را می‌دهد که خود از محیط آلوده و هنجارشکنی دور شویم. ماندن در محیط هنجارشکنی جایز نیست و باید با دور شدن نشان دهیم که قلباً ازاین رفتار ناخشنود هستیم. این واکنش که در قالب اجتناب و گریز انجام می‌شود راهکاری مناسب در شرایطی است که یا قدرت انجام اظهار زبانی و انکار زبانی را نداریم یا دست ما کوتاه است و قدرت اعمال قانون را نداریم و نمی‌توانیم کاری برای جلوگیری از هنجارشکنی انجام دهیم یا اساساً با دیگران رودربایستی داریم.
خداوند درباره اصل امر به معروف و نهی از منکر می‌فرماید: و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند، که به کارهای پسندیده وا می‌دارند و از کارهای ناپسند باز می‌دارند و نماز را برپا می‌کنند و زکات می‌دهند و از خدا و پیامبرش فرمان می‌برند. آنانند که خدا به زودی مشمول رحمتشان قرار خواهد داد، که خدا توانا و حکیم است. (توبه، آیه71)
البته اگر کسی این عمل را انجام دهد، خداوند بهشت را جایگاه او قرار می‌دهد (توبه، آیه72) اما اگر سکوت کند و با بی‌تفاوتی ضد ارزشی بخواهد عبور کند باید خود را برای دوزخ و عذاب الهی آماده کند. بدترین مردم در جامعه کسانی هستند که با زبان و عمل و رفتار و روزنامه و تبلیغات و مانند آنها به حمایت از هنجارشکنان اقدام می‌کنند و به سخن قرآن، منافقانه نهی از معروف و امر به منکر می‌کنند: مردان و زنان دو چهره، همانند یکدیگرند. به کار ناپسند وا می‌دارند و از کار پسندیده باز می‌دارند و دستهای خود را از انفاق فرو می‌بندند. خدا را فراموش کردند، پس خدا هم فراموششان کرد. در حقیقت، این منافقانند که فاسقند. (توبه، آیه67)
به هرحال، تکلیف شرعی این است که با هنجارشکنان روزه‌خواری علنی مقابله شود و این مقابله با توجه به شرایط امر به معروف و نهی از منکر یک تکلیف شرعی فراگیر برای همه مؤمنان است و اختصاص به برخی همچون نیروی انتظامی و مانند آن ندارد.
مقابله با اظهار گناه، تکلیف قانونی
از نظر قرآن برخی از گناهان افزون بر اینکه گناه محسوب می‌شود، جرم نیز به شمار می‌رود و راهکارهای قانونی برای آن در نظر گرفته شده است. از جمله اموری که جرم است تشییع فاحشه و تشویق به هنجارشکنی و یا اظهار گناه همانند اظهار روزه‌خواری است.
در این موارد باید گروهی که به عنوان نهاد آمران به معروف و ناهیان در جامعه فعالیت می‌کنند، برخورد قانونی را انجام دهند. خداوند در قرآن به این بخش از سازمان امر به معروف اشاره داشته و می‌فرماید: و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون؛ و باید از میان شما، گروهی، مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند و آنان همان رستکارانند. (آل‌عمران، آیه104)
در این آیه بیان شده که گروهی از امت باید به عنوان یک تکلیف قانونی به فریضه امر به معروف و نهی از منکر بپردازند. این افراد همان کسانی هستند که می‌توانند در مرتبه بالاتر از انکار زبانی به اقدام عملی دست بزنند و شخص هنجارشکن را تنبیه و مجازات و یا بازداشت کنند.
همان‌طوری که جامعه یک قوانینی دارد که شکستن آن هنجارشکنی است همانند عبور از چراغ قرمز، روزه‌خواری علنی نیز به معنای عبور از چراغ‌ قرمز قانون است. در این موارد قانون مجازاتی را در نظر گرفته که باید مراعات شود. پس هنجارشکنان که با روزه‌خواری علنی قانون‌شکنی می‌کنند طبق قوانین اسلام باید بازداشت و مجازات شوند.

تازیانه تعزیر، مجازات اظهار
براساس قوانین اسلامی، کسانی که هنجارشکنی می‌کنند به مجازات قانونی تعزیر می‌شوند. تعزیر برای بازدارندگی و بهداشت روانی جامعه و امنیت اجتماعی انجام می‌شود. براساس قوانین اسلامی، کسانی که هنجارشکنی می‌کنند باید متحمل مجازاتی شوند که از 25 تا 75 ضربه تازیانه را شامل می‌شود.
بنابراین، روزه‌خواری علنی و اظهار روزه‌خواری به عنوان یک هنجارشکنی و دهن‌کجی به قوانین جامعه محسوب می‌شود و مجازاتی را درپی دارد که همان تازیانه است. این نوع مجازات قابل خریداری یا تبدیل به مجازات زندان و حبس نیست و باید اجرا شود؛ زیرا برای تنبیه شخص خاطی و قانون‌شکن و عبرت دیگران انجام می‌شود.

محمد خلیلی معارفی از کیهان

ماه رمضان در بند کننده شیطان


ماه رمضان فرصت بی‌نظیر و فصل بندگی است. ماهی که در آن شرایط برای بندگی به طور کامل فراهم است و انسان می‌تواند در این ماه برای کسب تقوا تلاش کند. فرصتی که در آن شیاطین در بند هستند و انسان آزادانه می‌تواند به تربیت و تزکیه نفس بپردازد. نویسنده در مطلب حاضر چرایی و چگونگی این فرصت بی‌نظیر برای بندگی را براساس آموزه‌های قرآن تبیین کرده است.
***
ویژگی‌ها و توانایی شیاطین
بی‌گمان شناخت توانایی و ناتوانی دشمن در هر عملیات موفقیت‌آمیز ضروری است. شناسایی و شناخت در مرحله نخست هر عملیاتی است؛ زیرا بدون کسب اطلاعات و دانش راست و درست نمی‌توان امید به موفقیت و پیروزی داشت. از این رو بخشی از آموزه‌های قرآنی به تبیین توانایی و ناتوانی دشمنی آشکار و روشن به نام ابلیس و پیروان شیطانی او اختصاص یافته است.
البته برای کسب موفقیت و پیروزی این به تنهایی کفایت نمی‌کند، بلکه دانش و امور دیگری نیز بایسته است که از جمله آنها شناخت توانایی و ناتوانی خود و خودی‌ها است تا شرایط برای مقایسه و ارزیابی دقیق فراهم آید.
خداوند در قرآن دو دشمن را برای انسان معرفی کرده که عبارت از دشمن درونی به نام خواهش‌های نفسانی و دشمن بیرونی به نام ابلیس یا شیطان است. ابلیس از نوع جنیان است (کهف، آیه 50) که خداوند آنان را از عصاره آتش آفریده است. (حجر، آیه 27) از این رو، کالبدی که روح آنان در آن قرار دارد، با کالبد انسانی که از جنس و عصاره خاک و گل است تفاوت ماهوی دارد. بر این اساس، نوع نفس و روانی که در کالبد آنان قرار گرفته نیز متفاوت است. با این همه از میان همه آفریده‌های الهی این دو نوع است که دارای تکلیف بوده و در قالب تشریع به آنان روش عبادت آموخته شده است. (ذاریات، آیه 56)
خداوند در این آیه بیان می‌کند که این دو نوع از آفریده‌ها اختصاصا برای عبادت من آفریده شده است. البته میان عبادت این دو نوع با دیگر آفریده‌های الهی تفاوت وجود دارد؛ زیرا همه آفریده‌ها به نوعی در عبادت و تسبیح هستند. (حدید، آیه 1؛ جمعه، آیه 1) اما تفاوت این نوع عبادت با عبادت‌های دیگر آفریده‌ها در همان اختیاری بودن آن است. از این رو با تعبیر «لیعبدونی؛ تا مرا عبادت و پرستش کنید» بر ارادی و اختیاری آن تاکید می‌شود.
از میان جنیان، ابلیس با آنکه تا مقامات و مراتب عالی دست یافته بود، به سبب طمع در خلافت و حسادت نسبت به حضرت آدم(ع) به مخالفت با احکام تشریعی پرداخت و طغیان ورزید و ملعون و مطرود خداوند شد. (حجر، آیه 34؛ ص، آیه 77) حضرت آدم(ع) هرچند که مخالفتی داشته، ولی با توبه، خود را از تبعات و پیامدهای آن رهانید (بقره، آیات 30 تا 37) و در مسیر عمل به احکام تشریعی قرار گرفت.
به هر حال، دشمن بیرونی انسان، ابلیس است که به سبب شیطنت بسیار، شیطان نیز خوانده می‌شود؛ هر چند که نام وی همان ابلیس است، ولی القابی برای اوست. از جمله در عبری با عزازیل یعنی رانده شده و مرجوم خدا و در آموزه‌های قرآنی به عنوان شیطان رجیم از او یاد می‌شود. (آل عمران، آیه 36؛ نحل، آیه 98) شیطان در کاربردهای عرفی بالغلبه به ابلیس گفته می‌شود، هرچند که در قرآن شیطان اعم از ابلیس است و شامل پیروان ابلیس از جن و انس می‌شود. از همین رو در آیات قرآن سخن از شیاطین انس و جن است. (انعام، آیه 112)
از ویژگی‌های شیاطین جنی آن است که دیده نمی‌شوند؛ زیرا جنیان از عصاره آتش و نوعی انرژی آفریده شده‌اند که قابل رویت برای انسان نیست. لذا خداوند به انسان‌ها هشدار داده و می‌فرماید: ای فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباس‌شان را از ایشان برکند، تا عورت‌هایشان را بر آنان نمایان کند. در حقیقت، او و قبیله‌اش، شما را از آنجا که آنها را نمی‌بینید، می‌بینند. ما شیاطین را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‌آورند. (اعراف، آیه 27)
ابلیس و شیاطین از جنس جنیان چون دیده نمی‌شوند همواره دور انسان‌ها می‌گردند و به تعبیر قرآن طواف می‌کنند تا به کعبه دل راه یابند و با وسوسه، آن را از راه به در کرده و در نهایت تحت ولایت و سلطه خویش درآورده و برگرده آدمی نشسته آن را افسار زنند و به هر سمت و سویی که می‌خواهند بکشند. خداوند می‌فرماید‌:‌ ابلیس گفت: «به من بگو:‌ این کسی را که بر من برتری دادی برای چه بود؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی هر آینه فرزندانش- جز اندکی از آنها- را لگام و افسار زنم و بر آنان تسلط یافته و ریشه‌کن خواهم کرد.» (اسراء، آیه 62)
البته شیاطین چنین ولایتی را مستقیم ندارند، بلکه به تعبیر قرآن اطراف انسان می‌گردند و طواف می‌کنند تا فرصت مناسب برای ورود به حریم کعبه دل پیدا کرده و با وسوسه‌گری، فرد را مطیع خود ساخته و به او لگام زده و رام کرده و بر گرده‌اش سوار شده و سواری بگیرند و به هر راهی که بخواهند ببرند. خداوند درباره طواف‌گری آنان می‌فرماید: ‌بی‌تردید کسانی که تقوا ورزند، هرگاه وسوسه‌ای از شیطان به آنان رسد یا شیطانی دورزننده (بر دل‌ها) به فکرشان آسیب رساند (بی‌درنگ) متذکر شوند و در آنگاه بینا باشند. (اعراف، آیه 201)
پس ابلیس و شیاطین توانایی‌هایی دارند، ولی این توانایی به اندازه توانایی انسان نیست که خلیفه الهی است. بنابراین، تا انسان اجازه و راه ندهد، ابلیس به کعبه دل راه نمی‌یابد تا بر عرش الله این خانه الهی وارد شده و بر آن تسلط یابد و بر عرش الهی دل بنشیند. در روایت است: «قلب المؤمن عرش الرحمن؛ قلب مؤمن عرش الهی است. (بحارالانوار، ج55، ص39) امام صادق(ع) فرمودند: «القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیرالله؛ قلب، حرم خداست؛ پس در حرم خدا غیر خدا را ساکن نکن!» (بحارالأنوار، ج67، ص25).
ماه رمضان، ماه حبس شیاطین
از آنجا که ماه رمضان ماه خدا و ماه مهمانی اوست، خداوند به عنوان میزبان، امنیت کامل را برای مهمانان خویش فراهم کرده است. از این‌رو منطقه سبزی برای مؤمنان درنظر گرفته و با علائم هشدار شیاطین را از این منطقه سبز امنیتی ماه رمضان دور نگه داشته است.
شرایطی که خداوند برای ماه رمضان در نظر گرفته یک شرایط استثنایی است. از جهتی این ماه را مبارک دانسته و در آن شب قدری قرار داده که هم زمان انزال دفعی قرآن است به قلب خلیفه الله و ولی الله و هم زمان مقدرات (بقره، آیات 193 تا 185؛ دخان، آیات 1 تا4؛ سوره قدر)
در این شرایط آرمانی، انسان دیگر از دست دشمن نادیدنی و سوگند خورده و فریبکار و وسوسه‌گر در امان است و اگر بتواند بر خواهش‌های نفسانی خود با ترک برخی از مباحات، غلبه کند، این آمادگی را می‌یابد تا در بقیه ماه‌های سال تقوای الهی پیشه کرده و خود را به مقام متقین برساند و از آثار آن چون بصیرت، یقین، علم لدنی، الهامات تقوایی، وحی فعل الخیرات و مانند آن بهره‌مند شود.
پیامبر(ص) می‌فرمایند: در روز نخست ماه رمضان شیاطین سرکش دربند می‌شوند. (عیون أخبار الرضا، ج2، ص71، ح331)
همچنین حضرت علی(ع) می‌فرمایند: وقتی ماه رمضان فرا رسید، رسول خدا(ص) برخاست و خداوند را ستایش کرد، سپس فرمود: ای مردم، خداوند شما را از دشمنان جن و انس حمایت کرد و فرمود: «مرا فراخوانید تا برای شما اجابت کنم، و به شما وعده اجابت داد، بدانید به راستی خداوند (عزَّ و جلَّ) بر هر شیطان سرکش، هفت تن از فرشتگانش را گمارده است و تا زمانی که این ماه [ماه رمضان] سپری نشده است نمی‌توانند آزاد گردند. (وسائل‌الشیعه، ج10، ص304، ح13477).
براساس آنچه کلینی در کافی نقل کرده است، این ماه فرصتی بی‌نظیر است؛ زیرا افزون بر بسته شدن شیاطین و محدودیت‌های اعمالی بر آنان، دست انسان نیز باز گذاشته شده تا به راحتی توبه و استغفار کند و با هر عمل خیری چنان سود برد که در طول هشتاد سال آن اندازه سودی از یک کار خیر نمی‌برد.
در این ماه هر عمل کوچک، ارزشی چند برابر می‌یابد و این همه به سبب برکت ماه مبارک رمضان است. از این‌رو این ماه را ماه رحمت و مغفرت و آزادی انسان دانسته و رسول خدا(ص) فرمود: رمضان ماهی است که ابتدایش رحمت است و میانه‌اش مغفرت و پایانش آزادی از آتش جهنم. (بحارالأنوار، ج93، ص342)
پس باید قدر و اهمیت این ماه را دانست و از آن بهترین بهره را برد. اگر انسان ارزش این ماه را می‌دانست دوست می‌داشت همه سال ماه رمضان باشد و او روزه می‌گرفت. البته چنین چیزی شدنی نیست؛ زیرا روزه‌هایی که انسان در ماه دیگر سال می‌گیرد هرگز چنین برکتی نیست که در ماه رمضان است. رسول خدا(ص) فرمود: اگر بنده (خدا) می‌دانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتی وجود دارد] دوست می‌داشت که تمام سال، رمضان باشد. (بحارالأنوار، ج93، ص346)
در ارزش ماه مبارک همین بس که یک آیه از قرآن به عنوان ختم قرآن شمرده می‌شود و اگر کسی سی روز را سی‌بار ختم قرآن کند، چه عظمتی نصیب او می‌شود!! امام رضا(ع) فرمود: هرکس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل این است که در ماه‌های دیگر تمام قرآن را بخواند. (بحارالانوار، ج93، ص346)
باید دانست در این ماه مبارک رمضان است که مقدرات یک سال در آن شب نوشته می‌شود. پس باید کاری کرد تا مقدرات ما به‌گونه‌ای نوشته شود که جز خیر و برکت و رهایی از هواهای نفسانی و رسیدن به تقوای الهی و رضوان خداوندی نباشد.

علی جواهردهی ،معارفی از کیهان