مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) تهران
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
دوشنبه 95/03/03
همزمان با سوم خرداد سالروز عملیات افتخارآفرین بیتالمقدس و فتح خرمشهر، صبح امروز (دوشنبه) 95/03/03مراسم دانشآموختگی دانشجویان افسری و تربیت پاسداری دانشگاه امام حسین (علیهالسلام) با حضور حضرت آیتالله خامنهای فرمانده معظم کل قوا برگزار شد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در ابتدای ورود به میدان، با حضور بر مزار شهیدان گمنام و قرائت فاتحه، یاد و خاطرهی شهیدان دفاع مقدس را گرامی داشتند و از خداوند متعال، علوّ درجات آنان را مسئلت کردند.
فرمانده کل قوا سپس از یگانهای حاضر در میدان سان دیدند.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین جانبازان سرافراز حاضر در میدان از جمله جانبازان فداکار مدافع حرم و چند تن از خانوادههای معظم شهیدان را مورد تفقد قرار دادند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در این مراسم در سخنان مهمی به تبیین منطق قرآنی و اسلامی «جهاد کبیر» به معنای «ایستادگی و تبعیت نکردن از جبههی استکبار» و ابعاد و الزامات آن در نظام جمهوری اسلامی پرداختند و با اشاره به تلاشها و برنامهریزیهای گستردهی جبههی استکبار برای نفوذ و تغییر هویت نظام اسلامی، گفتند: مهمترین وظیفهی کنونی مراکز دانشگاهی و حوزوی، عناصر و جوانان مؤمن و انقلابی، و همچنین سازمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، «اقدام سنجیده و هوشمندانه برای تبیین و روشنگریِ ژرفا و عمق شعارهای انقلاب» و «پرهیز از اقدامات سطحی»، «کادرسازی برای آینده»، و «تدوین علمی تجربههای متراکم و شگفتانگیز انقلاب در طول ۳۸ سال گذشته» است.
حضرت آیتالله خامنهای با تبریک ایام ولادت قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و همچنین گرامیداشت سوم خرداد سالروز فتح خرمشهر، این روز را یکی از روزهای فراموشنشدنی در تاریخ انقلاب و نماد قدرت الهی دانستند و افزودند: در مورد عملیات آزادسازی خرمشهر و دیگر عملیاتهای دفاع مقدس، جزئیات فراوانی وجود دارد که شاید بسیاری از مردم و بهویژه نسل جوان، از آنها مطلع نباشند و بر همین اساس توصیه میشود که کتابهای مربوط به این عملیاتها، حتماً مطالعه شوند.
ایشان در بیان یکی از نکات مهم در عملیات آزادسازی خرمشهر به حمایت و دست قدرت الهی اشاره و خاطرنشان کردند: امام بزرگوار، آن مردِ خدا و حکیم الهیِ واقعی فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد.
رهبر انقلاب خاطرنشان کردند: در این منطق، هنگامی که همهی تلاشها و مجاهدتها انجام شده و همهی توان به میدان آورده و در نهایت به خدا توکل شود، دست قدرت الهی همچون پشتوانهای مستحکم به کمک خواهد آمد که نتیجهی آن، آزادسازی خرمشهر در مقابل دشمنی است که از همهی امکانات و تجهیزات برخوردار بود.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: با این منطق، امکان آزادسازی همهی دنیای تحت سلطهی استکبار، امکان آزادسازی فلسطین، و امکان اینکه هیچ ملتی مستضعف نباشد وجود دارد.
ایشان تأکید کردند: هر ملتی که دارای این منطق باشد و تمام تلاش و مجاهدت خود را بهکار گیرد و به خدا توکل کند، قطعاً مرعوب قدرت نظامی، مالی، تبلیغاتی و سیاسی قدرتها نخواهد شد.
رهبر انقلاب با اشاره به تلاش ناموفق جبههی استکبار در طول ۳۸ سال گذشته برای شکست انقلاب اسلامی، بهرغم استفاده از ابزارها و توطئههای گوناگون، آن را نمونهی بارز پیروی از منطقِ مجاهدت و ایستادگی با توکل بر خدا برشمردند و تأکید کردند: ملت ایران همچنان در صحنه است و جوانان بسیاری حاضرند که جان خود را در راه انقلاب فدا کنند و این، همان چیزی است که قدرت خدا را جلب خواهد کرد.
حضرت آیتالله خامنهای این نوع رویارویی در مقابل جبههی استکبار را «جنگ نامتقارن» خواندند و گفتند: در این جنگ نامتقارن، هر دو طرف تواناییها و منابع قدرتی دارند که طرف مقابل از آنها برخوردار نیست و منبع قدرت نظام اسلامی، اعتماد و توکل به قدرت خدا، اعتماد به پیروزی و اعتماد به قدرت ارادهی انسانهای مؤمن است.
ایشان با تأکید بر اینکه جنگ نامتقارن، «جنگ ارادهها» است، خاطرنشان کردند: در میدان این جنگ، ارادهی هر یک از دو طرف سست شود، قطعاً شکست خواهد خورد، بنابراین باید مراقب بود تا تبلیغات و وسوسههای دشمن در ارادهی مستحکم ما خللی ایجاد نکند.
رهبر انقلاب، این جنگ را فراتر از جنگ نظامی و نوعی «جهاد» دانستند و افزودند: امروز برای کشور ما احتمال وقوع جنگ نظامیِ سنتی بسیار ضعیف است اما مسئلهی جهاد باقی است و این جهاد که منطقی قرآنی و اسلامی دارد، «جهاد کبیر» و به معنای «ایستادگی، مقاومت و پیروی نکردن از کفار و مشرکین» است.
حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر اینکه جهاد کبیر در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری نیز تجلی و ظهور دارد، خاطرنشان کردند: در همهی این عرصهها، بهجای تبعیت از جبههی کافران و مشرکان، باید از برنامهی کاری اسلام و قرآن تبعیت کرد.
ایشان مسئلهی امروز جمهوری اسلامی و جبههی استکبار را موضوع «تبعیت» دانستند و گفتند: آنها تمام ابزارها، فشارها و تلاشهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی و عوامل خائن خود را بهکارگرفتهاند تا نظام اسلامی را به زانو درآورند و وادار به تبعیت کنند، اما آنچه که موجب عصبانیت شدید استکبار از ملت ایران شده، آن است که مردم بهخاطر مسلمان بودن حاضر به تبعیت از استکبار نیستند.
رهبر انقلاب، طرح موضوعاتی همچون انرژی هستهای، قدرت موشکی و حقوق بشر را بهانه خواندند و تأکید کردند: علت اصلی همهی این دشمنیها و بهانهتراشیها، تبعیت نکردن از استکبار است زیرا اگر ملت ایران حاضر به تبعیت بود، قطعاً با قدرت موشکی و انرژی هستهای کنار میآمدند و هیچگاه نامی از حقوق بشر نیز به میان نمیآوردند.
حضرت آیتالله خامنهای درخصوص موضوع موشکی یک نکته را متذکر شدند و تأکید کردند: اخیراً در مورد توان موشکی ایران جنجال بسیاری بهراهانداختهاند اما بدانند که این هیاهوها تأثیری نخواهد داشت و آنها هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
ایشان در ادامهی تبیین علت اصلی دشمنیِ استکبار با نظام اسلامی خاطرنشان کردند: آمریکاییها تلاش زیادی میکنند تا علت اصلی این دشمنی را بر زبان نیاورند اما گاهی نیز در اظهاراتشان این مسئله فاش میشود؛ همچنانکه چند روز پیش یک مسئول آمریکایی بعد از تکرار اتهامات همیشگی ضدّ ایران، ناخواسته به موضوع «ایدئولوژی» یعنی همان تفکر اسلامی اشاره کرد که موجب میشود ملت ایران زیر بار حرف زور جبههی کفر و استکبار نرود.
رهبر انقلاب، «ایستادگی»، «تبعیت نکردن از دشمن» و «حفظ هویت انقلابی و اسلامی» را عوامل اصلی اقتدار نظام اسلامی و ملت ایران دانستند و خاطرنشان کردند: آمریکا و دیگر قدرتها، از این موضوع بهشدت ناراحت هستند و چارهای هم ندارند و بر همین اساس تلاش زیادی کردند که شاید بتوانند مراکز تصمیمگیری و تصمیمسازی کشور را در حیطهی قدرت خود درآورند اما نتوانستند و به توفیق الهی نخواهند توانست.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: وظیفهی اصلی سپاه، «پاسداری از انقلاب» است، بنابراین جهاد کبیر باید سرلوحهی برنامههای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشد.
ایشان با اشاره به هجمهها و تهمتهای فراوانی که علیه سپاه مطرح میشود، گفتند: علت اصلی این عصبانیتها، ایستادگی سپاه در مسیر انقلاب و حفظ جهتگیریها و روحیهی انقلابی و اسلامی است.
رهبر انقلاب خطاب به جوانان کشور و دانشجویان حاضر در مراسم خاطرنشان کردند: آیندهی انقلاب متعلق به شما است و شما هستید که باید این تاریخ را با عزت حفظ کنید و بدانید در آینده، خرمشهرها در پیش است؛ البته نه در میدان جنگ نظامی، بلکه در میدانی که ویرانیهای جنگ نظامی را ندارد و برعکس آبادانی نیز بهدنبال دارد اما از جنگ نظامی سختتر است.
حضرت آیتالله خامنهای از همین زاویه به تبیین ابعاد مختلف «جهاد کبیر» در عرصههای اقتصاد، فرهنگ و اجتماع پرداختند و افزودند: «تأکید بر اجرای اقتصاد مقاومتی، بخش اقتصادی این جهاد است»؛ «تأکید بر این موضوع که جوانان مؤمن، حزباللهی و انقلابی به کارهای فرهنگی خودجوش با قدرت ادامه دهند و دستگاههای فرهنگی نیز در همین جهت حرکت کنند، بخش فرهنگی این جهاد است»؛ و «تأکید بر استفاده از همهی ظرفیتها و استعدادهای کشور در مسیر پیشرفت، بخش فعالیت اجتماعی این جهاد کبیر است».
ایشان با اشاره به اتهام ناروای برخی مخالفان این حرکت و ادعای اینکه استفاده از ظرفیتهای درونی بهمعنای قطع رابطه با دنیا است، افزودند: ما هیچگاه قائل به قطع رابطه با دنیا و حصار کشیدن به دور خود نیستیم بلکه میگوییم ارتباطات سیاسی و مبادلات اقتصادی داشته باشید، اما هویت و شخصیت اصلی خود را از یاد نبرید و هنگامی که میخواهید سخن بگویید و یا قرارداد امضا کنید، همچون نمایندهی ایران اسلامی و نمایندهی اسلام سخن بگویید و پشت میز قرارداد بنشینید و هوشمندانه اقدام کنید.
رهبر انقلاب با تأکید بر اینکه جهاد کبیر نیازمند هوشمندی و اخلاص است، به تلاشها و امیدهای دشمن برای نفوذ اشاره کردند و گفتند: امروز دشمن از وارد کردن ضربهی اساسی به نظام اسلامی ناامید است اما با استفاده از ابزارهای مختلف و پیچیده درصدد نفوذ است تا هویت جوان ایرانی، هویت مورد پسند آمریکا و استکبار باشد زیرا در این صورت برای پیاده کردن اهداف و نقشههای خود مشکل و هزینهای نخواهد داشت.
حضرت آیتالله خامنهای، شناخت ناقص آمریکا و جبههی استکبار از ملت ایران را منشأ محاسبات غلط آنان خواندند و خاطرنشان کردند: البته آنها از نفوذ ناامید نیستند و در چنین شرایطی، وظیفهی بزرگی بر دوش همهی غمخواران ملت ایران و نظام اسلامی از جمله سپاه پاسداران قرار دارد.
ایشان با تأکید بر اینکه سپاه باید همواره آمادگیهای نظامی خود را در بهترین و نوآورترین شکل حفظ کند، افزودند: اما وظیفهی سپاه فقط جنگ در میدان نظامی نیست بلکه در مقطع فعلی، یکی از وظایف مهم همهی دلسوزان، دوستداران و وفاداران به انقلاب از جمله سپاه، تبیین، روشنگری و آشنا کردن ذهنها با اعماق و ژرفای حقایق و شعارهای انقلاب است.
رهبر انقلاب همه را به اهتمام به موضوع تبیین و روشنگری و کارهای عمقی توصیهی مؤکد کردند و گفتند: تبیین شعارهای انقلاب و روشنگری نسبت به عمق این شعارها، از لوازم اساسی تحقق جهاد کبیر است زیرا شعارهای انقلاب، همچون نشانه و شاخص، مسیر صحیح انقلاب و صراط مستقیم را نشان میدهند.
حضرت آیتالله خامنهای، احساسات و عواطف را در دنبال کردن حقایق و شعارهای انقلاب لازم اما غیرکافی دانستند و تأکید کردند: اگر این مسائل با تعمیق و ژرفنگری تبیین شوند، قطعاً ایمان و باور افراد نسبت به این شعارها، از آنها جدا نخواهد شد و ثبات دائمی خواهد داشت.
ایشان، علت اصلی چرخشهای ۱۸۰ درجهای برخی افراد در مقاطع مختلف انقلاب را، نداشتن عمق، و نگاه سطحی آنان به مسائل دانستند و خاطرنشان کردند: باید در مسائل اصلی و شعارهای انقلاب به اعماق فکر و اندیشه رفت و از راهنماییهای اساتید صالح استفاده کرد.
رهبر انقلاب، «کادرسازی برای آینده» و «تدوین علمی تجربههای متراکم ۳۸ سالهی انقلاب اسلامی در فراز و نشیبهای شگفتانگیز» را از دیگر الزامات جهاد کبیر برشمردند و افزودند: در این خصوص، همهی مراکز دانشگاهی و حوزوی بهویژه دانشگاه امام حسین (علیهالسلام)، وظیفه و مسئولیت دارند.
حضرت آیتالله خامنهای در تبیین ضرورت اقدامات عمیق، از برخی اقدامات غیرمنطقی انتقاد و تأکید کردند: گاهی برخی افراد و جوانهایی که ممکن است صالح و مؤمن هم باشند، به دلیل مخالفت با یک فرد یا یک جلسهی سخنرانی، هیاهو و جنجال بهراه میاندازند و آن مجلس را بر هم میزنند، درحالیکه من از قدیم با این کارها که هیچ فایدهای نیز ندارد، موافق نبوده و نیستم، و معتقدم فایده در تبیین و کار درست و هوشمندانه است.
ایشان جوانان مؤمن و انقلابی را به هوشیاری فراخواندند و گفتند: البته گاهی برخی افراد از روی اغراض، این کارهای نادرست را انجام میدهند و سپس بهگونهای وانمود میکنند که کار عناصر حزباللهی و مومن است، بنابراین باید کاملاً هوشیار بود.
رهبر انقلاب، روشنگری عمیق و اقدامات صحیح و هوشمندانه را از وظایف اصلی برشمردند و تأکید کردند: همهی این اقدامات در صورتی تأثیرگذار خواهد بود که به خداوند متعال توکل و توسل کنیم.
حضرت آیتالله خامنهای در پایان سخنان خود، لازمهی استحکام رابطهی قلبی با خداوند را، «انس بیشتر با قرآن و تدبر در آیات الهی»، «توجه به نماز و ادای آن با حضور قلب» و «استفاده از فرصت ماههای شعبان و رمضان» دانستند.
در این مراسم سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عامل اصلی اقتدار نظام اسلامی را ایستادگی در مقابل زیادهخواهیهای آمریکا دانست و گفت: سپاه برای خنثیسازی توطئههای دشمنان بر راهبردهایی همچون «تولید قدرت در جهت پاسداری از انقلاب»، «بازخوانی صورت و سیرت انقلاب اسلامی» و «انتقال تدابیر رهبر معظم انقلاب به سطوح عملیاتی» تمرکز کرده است.
فرمانده کل سپاه با اشاره به جنگافروزی نیابتی آمریکا از طریق رژیمهای مرتجع منطقه، خاطرنشان کرد: بیداری و مقاومت اسلامی همچنان ادامه دارد و تلاشهای نظام سلطه نمیتواند مانع استمرار انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی شود.
سرلشکر جعفری افزود: پاسداران جوان امروز آمادهاند تا در میدانهای دشوار و پیچیدهی آینده، از اسلام، انقلاب و عزت نظام اسلامی، جانانه دفاع کنند.
سردار دریادار پاسدار مرتضی صفاری فرمانده دانشگاه امام حسین (علیهالسلام) نیز گزارشی از اقدامات و برنامههای علمی، فرهنگی، آموزشی و تقویت توان رزمی این دانشگاه ارائه کرد.
در این مراسم تعدادی از فرماندهان، مدیران، پژوهشگران و مبتکران، و نمایندهی دانشآموختگان و دانشجویان نمونهی دانشگاه امام حسین (علیهالسلام) هدایای خود را از دست فرمانده معظم کل قوا دریافت کردند و نمایندهی دانشجویان دانشگاه امام حسین (علیهالسلام) نیز مفتخر به دریافت سردوشی شد.
اجرای طرح «عبادی الصالحون» ازجمله برنامههای مراسم امروز میثاق پاسداری دانشجویان دانشگاه افسری امام حسین (علیهالسلام) بود.
همچنین در این مراسم یگانهای حاضر در میدان از مقابل فرمانده کل قوا رژه رفتند.
kamenei.ir
شنبه 95/03/01
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255 يا 256 هجری بوده است .
پس از اينکه دو قرن و اندی از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسيد ، کم کم در بين فرمانروايان و دستگاه حکومت جبار ، نگراني هايی پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی تولد خواهد يافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احاديثی که بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود .
در اين زمان يعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی ، هشتمين خليفه عباسی ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی قرار داد . اين انديشه - که ظهور مصلحی پايه های حکومت ستمکاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيری کرد ، و حتی مادران بيگناه را کشت ، و يا قابله هايی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايری دارد . در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل مي کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند . در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه ای شگفت انگيز و معجزه آسا تکرار شد . امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهبانی حکومت به سر مي برد . ” به هنگامی که ولادت ، اين اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزديک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيری کنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پای نهاد ، او را از ميان بردارند . بدين علت بود که چگونگی احوال مهدی ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديکان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمي ديد . آنان نيز مهدی را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادی ” .
در مدت ۴ سال آغاز عمر حضرت مهدی که پدر بزرگوارش حيات داشت ،شيعيان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع ) مي رسيدند . از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد .
-امام عسكري (ع) در مورد تبعيت از امام زمان (عج) چه فر مودند ؟
آنان پسری را ديدند که بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسکری فرمود : ” پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امر او را اطاعت کنيد ، از گرد رهبری او پراکنده نگرديد ، که هلاک مي شويد و دينتان تباه مي گردد . اين را هم بدانيد که شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينکه زمانی دراز بگذرد . بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت کنيد ” . و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت کبری ، امام مهدی را به جماعت شيعيان معرفی فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت . يکی از متفکران و فيلسوفان قرن سوم هجری که به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختی مي باشد .
هنگام وفات امام عسكري امام زمان (عج) چگونه خود را براي خواص آشكار نمودند ؟
باری ، حضرت مهدی ( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسکری در روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری ديده از جهان فرو بست . در اين روز بنا به سنت اسلامی ، مي بايست حضرت مهدی بر پيکر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفای ستمگر عباسی جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام کنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلی منحرف کنند ، و وراثت معنوی و رسالت اسلامی و ولايت دينی را به دست ديگران سپارند . بدين سان ، مردم ديدند کودکی همچون خورشيد تابان با شکوه هر چه تمامتر از سرای امام بيرون آمد ، و جعفر کذاب عموی خود را که آماده نماز گزاردن بر پيکر امام بود به کناری زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد .
علت ضرورت غيبت امام زمان (عج)
بيرون آمدن حضرت مهدی ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد .کارگزاران و ماموران معتمد عباسی به خانه امام حسن عسکری (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند کمتر يافتند ، و در چنين شرايطی بود که برای بقای حجت حق تعالی ، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهی برای حفظ جان آن ” خليفه خدا در زمين ” نبود ، زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان . پس مشيت و حکمت الهی بر اين تعلق گرفت که حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وی کوتاه گردد ، و واسطه فيوضات ربانی ، بر اهل زمين سالم ماند .
منبع: پایگاه جامع اباصالح المهدی (عج)
پنجشنبه 95/02/30
تحریفات
معنای تحریف
معنای لغوی : از ماده حَرَفَ ، به معنی خارج کردن چیزی از مسیر اصلی.
معنای اصطلاحی : خارج کردن مطلبی ،پدیده ای یا هدفی ازمسیری که باید در آن قرار بگیرد.در قرآن آمده ” الَّذينَ هادُو يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِ ، بعضى از يهود كلمات را از معنىهاى خود برمىگردانند “
اهمیت تحریف :
1- هر چه موضوع مهمتر باشد خطر تحریف در آن بزرگتر است.
2- تحریف مانند نفاق خود را پشت سپری پنهان می کند و غیر مستقیم است و به راحتی قابل تشخیص نیست.
3- تحریف مانند بیماریه روحی خیلی مواقع علائم ندارد و عموم مردم دچار تحریف در زندگی ، تحریف در مسائل مهم ،تحریف در حماسه شدند .ولی نمی دانند در قبال حماسه دچار تحریف شدند و نه تنها با تحریف مقابله نمی کنند بلکه به آن دامن هم می زنند.و برای همین مقابله با تحریف کار سختی است .
مدل های تحریف :
1- لفظی (مادی) : کلمه ای را جا به جا یا حذف کنند ویا ظاهر جمله ای را تغییر دهند.تقریبا قابل شناسایی است
2- معنوی : لفظ تغییر نمی کند بلکه منظور گوینده از آن حرف را به گونه ای دیگر تفسیر می کنند که مخالف نظر او می باشد.
در عاشورا :
چرا شهادت = امام حسین (علیه السلام) با قیام دنبال امر به معروف و نهی از منکر بود .در حالی که تحریف کرده و می گویند امام حسین (علیه السلام) دستور خصوصی داشته و خدا می خواهد او را کشته ببیند ویا برای کفاره گناهان ما شهید شده است.
چرا عزاداری = فلسفه عزاداری از نظر ائمه این است که عزاداری ،ما را به امام حسین (علیه السلام) پیوند بدهد و قیام را برای ما زنده کند.ولی از نظر دیگران فلسفه عزاداری برای تسلای حضرت زهرا (سلام الله) و مظلومیت امام حسین (علیه السلام) است و اگر اینگونه فکر کنیم عزاداری ما را به امام حسین (علیه السلام) پیوند نمی دهد و این تحریف است.
موضوع تحریف :
1- سخن یا کتاب یا پدیده ی عادی تحریف شود.خیلی مهم نیست.
2- موضوع بزرگ اجتماعی تحریف شود : هر چه موضوع یا سند بزرگتر باشد تحریف آن خطرناکتر است. تحریف یک مسئله تاریخی با حماسه حسینی بسیار متفاوت است.حماسه مقدمه ای برای ظهور است و این خیلی مهم است .
زمینه تحریف :
چه زمینه هایی باعث شکل گیری تحریف می شود؟
الف- عوامل عمومی :
1. عداوت و بغض نسبت به افراد : وقتی حضرت زینب در مهمانی یزید بود ، یزید با بغض و عداوتی که با ائمه داشت به حضرت زینب (سلام الله) گفت دیدی خداوند چطور شما را ذلیل و ما را عزیز کرد و این تحریف است ولی موفق نبود و این عامل نتوانست باعث تحریف حماسه شود چون سند در مورد چیستی و چگونگی قیام امام حسین (علیه السلام) زیاد بود.
2. میل به اسطوره سازی : فقط مختص شرقی ها نیست و غربی ها هم دست کمی از شرقی ها در اسطوره سازی ندارند.این اسطوره سازی ها نه تنها ائمه و بزرگان وامام حسین (علیه السلام) و حضرت ابالفضل را در کربلا بزرگ نکرد بلکه به طوری ذلیل و عامل تمسخر کرد.و مقداری عامل تحریف است.
3. دوستی و تمایل به فرد : یک پله از اسطوره سازی پایینتر است.نقطه مقابل عداوت.
ب- عوامل اختصاصی :
1- ثواب عزاداری و گریه : گریه برای امام حسین (علیه السلام) ثواب زیادی دارد ولی وقتی همه حماسه را متمرکز در عزاداری کنیم دیگر از قیام امام حسین (علیه السلام) درسی نمی گیریم و نتیجه این می شود که گریه موضوعیت پیدا می کند. در صورتی که گریه وسیله ای برای آشنایی ما با امام حسین (علیه السلام) است.و اگر موضوعیت پیدا کند آدم ها از هر راهی که ممکن است می خواهند گریه بگیرند.در صورتی که ابزار گریه گرفتن و عزاداری باید مشروع باشد.و نمی توانیم روضه دروغ بخوانیم تا مردم بیشتر گریه کنند.هدف حماسی شدن است نه گریه کردن.
عامل تحریف :
تصور غلط :
- خواص می گویند عامل تحریف ،مردم هستند. چون مردم جاهل هستند و دنبال شنیدن حرف حق نیستند برای همین ما مجبوریم آنطور که آنها می خواهند حرف بزنیم.
- عموم مردم می گویند خواص مقصر هستند(ماهی از سرش می گندد نه از دم) اگر خواص جامعه به علل مختلف تحریف نمی کردند مردم هم تبعیت نمی کردند.
تصور صحیح : هم خواص وهم مردم در تحریفات نقش هستند
- خواص تحریفات را می بینند ولی سکوت می کنند چرا که شاید می ترسند منافعشان به خطر بیفتد و یا می ترسد پیروانشان را از دست بدهند ویا می ترسد مورد هجمه قرار بگیرند، سکوت می کنند و هزینه نمی دهند و میدان را خالی می کنند. شهید مطهری با این که چندین سال از شهادتش می گذرد هنوز دارد هزینه تحریفات را می دهد.
- عموم خودشان خرافات را ترجیح می دهند و ملاک سنجش بخش زیادی از مردم واویلا شدن مراسم است
بستر تحریف :
در شکل عزاداری تحریف ایجاد شده، سنج وطبل و علم و جدیدا موسیقی هم اضافه شده و عزاداری ها به شکل منظم و با اسلوب نیست.
در محتوای عزاداری ، مداحان به عنوان این که شرح حال می گویند حرفشان کاملا با هدف امام حسین (علیه السلام) متفاوت است.
وظیفه :
وظیفه عامه مردم :
1- دنبال واویلا شدن مجلس نباشند.
2- در مجالسی که با استاندارد های دینی سازگار نیست شرکت نکنند و اگر شرکت می کنند امر به معروف و نهی از منکر کنند.
وظیفه خواص : مصلحت مردم را مطرح کند ،نه اینکه ذائقه مردم را ببیند چیست و بر اساس آن رفتار کند.
نکات :
نکته 1: سه دوره مقتل :
1- دوره های اولیه (سده های اول)بعد از حماسه امام حسین (علیه السلام) که تقریبا از لحاظ اتقان کتاب های متقنی هستند هر چند ممکن است مشکلاتی داشته باشند ولی عموما در آنها تحریف کم است
مانند :ارشاد شیخ مفید و لحوف سید بن طاووس.
2- در سده های میانی شاهد تحریفات هستیم .
مانند کتاب روضة الشهدا که ملا حسین کاشفی نوشته است که تماما تحریف است و اسرار شهادت ملا آقا در بندی.
3- دوره های الان که درحال برگشت به سده های اولیه است که هنوز فاصله زیاد است.
نکته2- یکی دیگر ازروش های تحریف ، تحریف پیچیده است که مثل تحریف معنوی هدف را تحریف نمی کند بلکه وزن اهداف را جا به جا می کند.یعنی اگر بگویید هدف امام حسین (علیه السلام) از شهادتش درس خصوصی بود راحتتر می فهمید. اما اگر بیایند به نحوه ای قیام امام حسین (علیه السلام) را ترسیم کند که امر به معروف و نهی از منکر در تبلیغ دین ، در دسته سوم بنشیند، این خیلی خطر ناک است و تبلیغ تک بعدی مولفه هاست و این وزن دهی، غلط است. در دوره های ما بیشتر دیده می شود.
نکته3- آهنگی که مداح بر اساس آن شعر می خواند. آهنگ ها اگر غیر مجاز باشد که بحثی نداریم ما نمی توانیم آهنگ های غیر مجاز را بیاوریم روی شعر اهل بیت بگذاریم چه عزاداری و چه شادی فرقی نمی کند.و یک مدل از آهنگ ها مجاز است ولی نامناسب است .
نکته4- شهید مطهری میگوید امام حسین (علیه السلام) در چند مرحله شهید شد.
- شهادت تن توسط بنی امیه
- شهادت نام توسط بنی عباس
- شهادت هدف توسط شیعیان
نکته5- هدف عزاداری از نظر مقام معظم رهبری :
- محبت اهل بیت را زیاد کند.
- معرفت ما را به اصل عاشورا افزایش دهد.
- معرفت دینی ما را افزایش دهد.
نکته 6- آسیب های عزاداری از نظر مقام معظم رهبری :
- تمجید و مدح بی معنا
- استفاده از آهنگ های نامناسب
- تاکید به گریه بدون عمل
- شعر های ضعیف و کم محتوا
سه شنبه 95/02/28
در مكتب دين، انسان در برابر تمام لحظات زندگي مسؤول است و از اولين پرسش هاي بعد از مرگ اين است كه جواني و عمرت را در چه راهي صرف كردي. اگر كسي كاهلي كرد يا كار سودمندي براي جاه طلبي و مقام خواهي انجام داد، نه به قصد تقرب به خدا، چنين انساني مسؤول خواهد بود و كيفر خاص خويش را مي يابد. وبالعکس اگردر مسیر درست گام بردارد چون حمران بن اعين خواهد شد که امام ششم (س) در مورد وی فرمود: من و پدرم شفيع خوبي براي حمران بن اعين هستيم؛ زيرا دست او را مي گيريم، رها نمي كنيم تا با ما وارد بهشت شود. حمران بن اعين جواني عادي بود كه از علما شد و به اين مقام رسيد. اين طور نيست كه انسان بگويد: رسيدن به مقام اوليا دشوار است. روز قيامت معلوم مي شود كه راه باز بود و نرفتيم.
در محضر استاد جوادی آملی
سه شنبه 95/02/28
شعر ولادت حضرت علے اڪبر (ع)
رسیدہ بعد پیمبر پیمبرے دیگر
حسین دیگرے ودلرباترے دیگر
چہ جاے فاطمہ خالیست تا ببیند ڪہ
نزول ڪردہ زمین باز حیدرے دیگر
خدا نخواست زمان بے علے بماند پس
ڪشید عڪس خودش را بہ یڪ سرے دیگر
علے است نام خداوند اڪبر و آمد
دوبارہ نام علے قبل اڪبرے دیگر
پدر ڪنار علے و جهان شدہ خیرہ
بہ دلبرے ڪہ شدہ محو دلبرے دیگر
چہ ایدہ اے بہ سرش زد عمو ابالفضلش
علیِ اڪبر و یڪ آب آورے دیگر
بہ زوج اڪبر و عباس مے رسد آیا
اگر بہ معرڪہ آیند لشڪرے دیگر؟
همینڪہ او نوہ ے مرتضے است فتاح است
اگر ڪہ سد بشود باز خیبرے دیگر
قیاس ذرہ مع الفارغ است با خورشید
بہ حدّ او نرسد قدّ سرورے دیگر
بهشت در همہ جا زیر پاے مادرهاست
میان ڪرب وبلا زیر پاے یڪ باباست
سه شنبه 95/02/28
واکاوی شخصیت و جایگاه عارف بزرگ قرن از زبان سیدحسن نصرالله
تاثیر معنوی آیت الله بهجت برحزب الله لبنان
شبکه تلویزیونی المنار لبنان در تاریخ 14 فروردین 95 مصاحبهای اختصاصی با سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله انجام داد. وی در این گفتوگو به تشریح نحوه آشناییاش با آیتالله بهجت و خاطرات خود و نیز فضایل و کرامات ایشان پرداخت. اینک متن تفصیلی آن که از سوی دفتر آیتالله بهجت در اختیار کیهان قرار گرفته در هفتمین سالروز ارتحال آن عارف راحل تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
* اگر ممکن است بفرمائید در چه سالی با آن عارف بزرگ آشنا شدید و این آشنایی چگونه صورت گرفت؟
- تقریباً پس از سال ۱۹۸۵میلادی، زمانی که ما بهصورت هیئتهایی به جمهوری اسلامی ایران میرفتیم. سن من در آن زمان ۲۵ یا ۲۶ سال بود. ما که هیئتی از مسئولان و فرماندهانِ وقت حزبالله بودیم، برای پیگیری موضوعات لبنان، منطقه و بویژه مسائل مقاومت لبنان، با برادران مسئول جمهوری اسلامی دیدار میکردیم. در اولین سفر چون اطلاعات بسیار کم و محدودی از قم داشتیم، به بعضی از برادران مسئول گفتیم: «میخواهیم به زیارت قم مشرف شویم، با چه کسی دیدار کنیم؟». یکی از افرادی که آنها بسیار تأکید کردند که اگر به قم مشرف شدید به دیدارشان بروید، آیتاللهالعظمی شیخ بهجت (رحمهًْاللهعلیه) بود. این قضیه مربوط به دوران زندگانی امام خمینی (رضواناللهعلیه) است. اولینباری که مشرف شدیم، بنده نیز یکی از مجموعه مسئولان حزبالله و البته کمسنوسالترینشان بودم. شهید سید عباس موسوی (ره) و دیگران نیز حضور داشتند. حضرت ایشان ما را پذیرفتند و ما در محضرشان نشستیم. بنده از همان دیدار اول، هیبت شدیدی را در این دیداراحساس کردم تا جایی که وقتی در محضر ایشان قرار گرفتیم، بنده و برخی برادران که سؤالاتی در ذهن داشتیم، همه سؤالاتمان را فراموش کردیم. حضرت ایشان در بیشتر مدت جلسه ساکت بودند و به ما مینگریستند؛ اما ما نمیتوانستیم به ایشان نگاه کنیم. در میان جلسه، شهید سید عباس یا یکی از برادران ـ که دقیق یادم نیست ـ از ایشان خواست توصیهای بکنند؛ حضرت ایشان نیز همین توصیههایی را که در کتاب «النّاصح» وجود دارد، بیان و تأکید کردند: به آنچه میدانید عمل کنید؛ از گناه دوری کنید؛ در اول وقت نماز بخوانید؛ بر محمد و آل محمد (ص) زیاد صلوات بفرستید؛ بسیار استغفار کنید. این چیزی است که به یاد دارم. همین مسئله در دیدارهای بعدی نیز تکرار میشد. این آغاز آشنایی نزدیک و مستقیم ما بود.
ما هر یک یا دو سال، بهطور کامل و رسمی در قالب این هیئتها سفر میکردیم و مقید بودیم وقتی به زیارت قم مشرّف میشویم، حتماً به دیدار ایشان برویم. البته شاید در برخی سفرها، به دلیل اینکه جناب شیخ مشهد بودند، دیداری صورت نمیگرفت، اما بیشتر اوقاتی که ایشان در قم حضور داشتند، ما توفیق دیدار مییافتیم.
* جنابعالی تأثیر شخصیت آیتالله بهجت را در شخصیت و زندگی خودتان چگونه ارزیابی میکنید؟
- بنده و برخی برادران لبنانی بسیار تشنه شناخت، درک، دانستن و هدایت و رشدیافتن بودیم. البته ما کتابها را میخواندیم، ولی وجود کسی که در محضر ایشان بنشیند و ایشان شما را رشد دهد و شما معتقد باشید که او انسانی کامل و واصل است و همه این مراحل را گذرانده و بهعبارتی علم و معرفت و همچنین تجربه دارد و فقط از سر فکر و برهان صحبت نمیکند، بلکه از سر برهان و یافتن سخن میگوید و در این راه گام زده است، باعث میشد هر کلمهای که از ایشان میشنیدیم، هر خلأیی را در وجودمان در هر حجمی که بود، پُر میکرد. ما به ایشان گوش میسپردیم و تلاش میکردیم تا آنجا که میتوانیم به سخنان ایشان عمل کنیم. سخنان ایشان توشه معنوی ما بود و برای مدتی طولانی احساس آرامش، اطمینان، وثوق و یقین میکردیم. شاید این از ویژگیهایی بود که در کار ما در حزبالله انعکاس یافت و باعث شد ما با وجود همه دشواریها… چون معروف است ازجمله ویژگیهای حزبالله، توکل بر خداوند، اطمینان به وعده الهی، یقین به یاری خداوند، پناهبردن به خدا، کمکخواستن از او و توسل است و اینها همه چیزهایی است که ما در قالب عبارتهایی ساده از حضرت شیخ میشنیدیم؛ عبارتهایی که به هر کسی میگفتند و ما تلاش میکردیم بقدرِ فهممان ترجمهشان کنیم. میتوانم بگویم ایشان در همۀ بُرهه گذشته، سرچشمه معنوی اصلی و واقعی ما بودند.
* آیا آیتالله بهجت بر حزبالله لبنان و مشخصاً مقاومت تأثیر داشتند؟ این تأثیر تا چه حدی بود؟ ممکن است توضیح بفرمایید؟
- مسئولان اصلی حزبالله هرگاه فرصتی پیدا میکردند، میرفتند خدمت ایشان. قاعدتاً این مجال وجود نداشت که بچههای حزبالله و گروههای عظیم و پُرشمار را به محضر ایشان بفرستیم؛ وقت و شرایط ایشان اجازه نمیداد. ما نمیخواستیم زیاد مزاحم ایشان شویم، اما وقتی با ایشان دیدار میکردیم و بازمیگشتیم همینجا در لبنان، رهنمودها و توصیههای حضرت ایشان را به کادرهای حزبالله منتقل میکردیم و طبیعتاً بسیار توجه نشان میدادند. یا گاهی بهواسطۀ برخی برادران لبنانی طلبه یا برادران ایرانیمان که به لبنان رفتوآمد داشتند و ما به نقل ایشان اطمینان داشتیم، چیزهایی برای ما نقل میشد. برادران این نکتهها و توصیهها را یادداشت و به آنها عمل میکردند و برای عمل به آنها اصرار داشتند. بله، ایشان در واقع پدری معنوی بودند و ما نیز ایشان را پدری معنوی میدانستیم. این موضوع پس از رحلت امام خمینی تقویت شد. هنگامی که دیدیم رهبر و ولی امر ما، یعنی حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (دامظله)، وقتی برای زیارت به قم مشرف میشوند، بسیار اصرار دارند با جناب شیخ دیدار کنند، توشه بگیرند، سؤال کنند، استفاده ببرند و از راهنماییهای او بهره ببرند، دیگر تکلیف ما بهعنوان سربازان و پیروان آن رهبر، مشخص بود. درنتیجه شاید پس از رحلت امام خمینی این اُبوت روحی و معنوی و ارتباط روحی قویتر شد.
* در دیدارهایتان با شیخ بهجت ایشان چه نصیحتها و توصیههایی به شما میکردند؟ هرقدر ممکن است توضیح بفرمائید.
- یک بخش توصیههای شخصی بود که خودمان درخواست میکردیم .در دیدارها اصرار داشتیم گزارش کوتاهی از شرایط لبنان، مؤمنان لبنان و مقاومت بدهیم، حضرت ایشان هم با دقت گوش میدادند و گاهی توصیهها و نکتههایی بیان میکردند؛ مثلاً تأکید بر جنبه ایمانی، فرهنگی و عقیدتی و کار در این جهت. قاعدتاً این تا حد زیادی در دستور کار حزبالله قرار میگرفت. همچنین در موضوع اموال گفتند که احتیاطاً همیشه مقداری پول برای روزهای دشوار، کنار بگذارید. ما معمولاً این کار را میکردیم؛ تا امروز هم به یاری خداوند متعال، مقداری برای روزها و شرایط سخت کنار میگذاریم. باقی توصیهها شخصی بود؛ مثلاً در مورد زیارت، عبادات و توجه به مسائل علمی. مثلاً به بنده و برخی برادران تأکید میکردند درس بخوانید، درس بدهید و…. ما هم تلاشمان بر این بود، حتی وقتیکه بهواسطۀ شرایط، این کار برایمان سخت میشد. مثلاً درست است که بنده نمیتوانم به آن معنا درس بخوانم و تدریس کنم، ولی بسیار اصرار دارم که فارغ از کتابهای فرهنگی که نیاز داریم، کتابهای علمی حوزوی تازه، قدیمی و جدید را بخوانم. همچنین به برکت کامپیوتر، صوت درس خارج حضرت آقا و برخی دیگر از مراجع را گوش میکنم؛ یعنی میکوشیم ارتباطمان را با موضوع علمی حفظ کنیم. این از نکتههایی بود که ایشان در برخی دیدارها به آن اشاره کرده بودند.
* از قرار معلوم حضرت آیتالله بهجت دو پیام به شخص شما فرستادند. آیا ممکن است بفرمائید محتوای آن دو پیام چه بود؟
- فراموش نمیکنم چند ماه قبل از جنگ ۳۳ روزه، یکی از برادران طلبه لبنانی که در قم درس میخواند، آمد و مستقیماً یا بهواسطۀ یکی از برادران به من گفت: «حضرت شیخ بهجت به شما پیام دادهاند که از امروز به بعد، به این دعا پایبند باشید: «اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء؛ خداوندا! مرا در زره مستحکم خود که هرکس را که بخواهی در آن قرار میدهی، بگذار». سه بار صبح و سه بار شب. پرسیدم: چیزی شده است؟! دلیلی دارد؟! گفت: من نمیدانم. فقط گفتند که برو این ذکر را به فلانی بگو یا به او برسان. قاعدتاً ماهیت دعا به جنبه امنیتی، حفاظت، پاسداری و… اشاره دارد؛ چه اینکه دشواری شرایط ما در لبنان معلوم است. تهدیدات امنیتی و احتمال کشته شدن وجود دارد، همانطور که پیش از این برادرانمان کشته شدند؛ ازجمله دبیرکلّمان، شهید سید عباس و همسر و فرزند کوچکش. طبیعی است که انسان احساس خطر کند. اما چرا در آن زمان؟! بنده با خودم گفتم، شاید چیزی هست. ذهنم بیشتر بهسمتِ موضوع امنیتی یعنی احتمال ترور، انفجار یا… رفت، اما تنها پس از چند ماه، جنگ رخ داد و اسرائیلیان از روز اول جنگ، از هر راهی به دنبال پیداکردن من و بمباران محل حضورم بودند. بهگفتۀ خود اسرائیلیان، برخی عملیاتهای بمبارانِ بسیار شدید و عظیم جنگ ۳۳ روزه، به دلیل آن بوده است که احتمال میدادند یا اطلاعاتی داشتند که من در فلان ساختمان هستم و آن ساختمان را بهشدت بمباران کردند. بعدها بنده فهمیدم شاید این ذکر، مربوط به پاسداری و حفاظت دوران جنگ بوده است و نه پیش از جنگ و مسائل امنیتی.
در زمان جنگ ۳۳روزه سال ۲۰۰۶ میلادی، شرایط بسیار بد و سخت بود. به یاد دارید که در آن جنگ، تقریباً همه جهان استکبار علیه ما بسیج شده و بسیاری از کشورهای منطقه این جنگ را تأئید میکردند. حتی در داخل جامعه لبنان در اینباره اختلاف وجود داشت؛ افرادی وجود داشتند که حداقل ما را تأئید نمیکردند و حتی انتقاد میکردند. نمیخواهم بگویم در کنار دشمن بودند؛ حداقل در کنار ما نبودند، انتقاد میکردند و…. ما واقعا احساس غربت داشتیم و حس میکردیم در یک محاصره شدید قرار گرفتهایم. حتی در ظاهر، وقتی عوامل مادی، سیاسی، نظامی و میدانی را میبینیم، انسان نمیتوانست بهراحتی از پیروزی حرف بزند. شاید آنچه در میان بسیاری از برادران و مسئولان لبنان غلبه داشت، این بود که این جنگ به کربلا منتهی خواهد شد و نه مثلاً بدر یا خیبر. ولی بنده اینجا دو واقعه تاریخی را در مورد دو شخصیت بیان میکنم:
اول: حضرت شیخ بهجت که در روزهای اول به بنده پیام دادند. بنده الآن واقعاً به یاد ندارم چه کسی این پیام را برایم آورد، چون در دوران جنگ بسیار گرفتار بودیم و نقلقول هم غیرمستقیم بود، یعنی برادری که از قم آمده بود با یکی از برادران ما تماس گرفته بود و آن برادر به یکی از برادران همراه بنده خبر داده بود و او برایم نقل کرد که: شیخ بهجت به شما پیام دادهاند که «آرام باشید و مطمئن که انشاءالله در این جنگ پیروز خواهید شد». قاعدتاً این سخن انگیزه روحی فوقالعادهای به ما داد؛ چراکه ما به حضرت شیخ بهجت اطمینان و ایمان داشتیم، آن هم زمانی که هیچ افق و احتمالی برای اندیشه پیروزی وجود نداشت. بنده همان موقع این ماجرا را به برادرانی که شیخ بهجت را میشناختند و در ردۀ مسئولان گفتم. گفتم خبر بسیار خوبی از حضرت شیخ به دستم رسیده است که: «نگران و هراسان نباشید. انشاءالله بهزودی در این نبرد پیروز خواهید شد». این تقریباً در هفته اول جنگ بود که همه شرایط، بد و دشوار مینمود.
شخصیت دوم هم حضرت آقا بود. ایشان نیز در هفته اول جنگ، به بنده پیام دادند که این جنگ بسیار شبیه جنگ احزاب است؛ «جانها به لب خواهند رسید و به خدا گمانهایی میبرید». (احزاب/۱۰) ولی به خدا توکل کنید و ثبات داشته باشید، در این جنگ پیروز خواهید شد و حتی پس از آن، به یک قدرت منطقهای تبدیل خواهید شد. بنده به شوخی به برادری که یکی از مسئولان بلندپایه است و به بیروت آمد و این پیام را از حضرت آقا آورد، گفتم: «ما همینکه از این جنگ سالم بیرون بیائیم، برایمان کافی است و قدرتمنطقهایشدن پیشکش!».
پس، از هر دو نفر برای ما بشارت رسید. شاید اولینباری است که این را در یک دیدار عمومی میگویم، اما این برای بنده و برادرانم یک انگیزه روحی، ایمانی و معنوی فوقالعاده بود؛ زیرا حضرت آقا، ولیامر و رهبر هستند و آیتالله بهجت، پدر و مرشد ما بودند و ما برای ایشان آن جایگاه بلند را قائل بودیم و حتی پس از رحلت امام خمینی ایشان را بینظیر میدانستیم. وقتی در روزهای اول، بشارتهایی در این اندازه و سطح از این دو جایگاه به ما رسید، تأثیری تعیینکننده در جنگ داشت. بههمینخاطر ما با وجود همۀ شرایط سخت، با یقین به پیروزیمان، به جنگ ادامه میدادیم. هیچ تردیدی نداشتیم که انشاءالله از این جنگ، پیروز خارج خواهیم شد. این آن دو پیامی بود که در هنگام جنگ و پیش از آن به بنده رسید.
* آیتالله بهجت پس از شهادت فرزندتان سید هادی نصرالله (ره) پیام تسلیتی برای شما فرستادند؛ درحالیکه میدانیم در این زمینه هیچ تعارفی نمیکردند و حتی اصلاً پیام نمیدادند. اگر ممکن است محتوای آن پیام را بفرمایید.
- بنده جزئیات را به یاد ندارم چون آن روزها بسیار تحت فشار بودم و پیامهای زیادی به دستم رسید. بنده بعد از آن وقتی به قم رفتم، به دیدار ایشان مشرف شدم و از ایشان برای این عنایت پدرانه تشکر کردم.
* جنابعالی خبر رحلت آیتالله بهجت را چگونه شنیدید و چه تأثیری بر شما گذاشت؟
- قاعدتاً بسیار متأثر شدیم و احساس کردیم خسارت عظیمی به ما وارد شد. یعنی از طرفی همیشه احساس میکردیم ایشان منبع زلال و سرچشمه پاکی هستند که هر لحظه میتوانید به ایشان پناه ببرید و ثانیاً اعتقاد داشتیم که وجود ایشان بهخودیخود حتی اگر هیچ کاری نکنند، مایه برکت است؛ یعنی اگر فقط برای ما و همه مؤمنان و مجاهدان دعا کنند، پشتیبان معنوی و روحی قدرتمندی برای ما خواهد بود؛ احساس کردیم این پشتیبان را از دست دادیم. اما چیزی که مصیبت را سبک میکرد این بود که ما اعتقاد داشتیم حیات، دعا و توجه ایشان از جهان دیگر در این زمینه شاید برای مؤمنان و دوستداران و عاشقانشان مفیدتر باشد.
* آیا از آیتالله بهجت کرامتی مشاهده کردید؟ و اگر ممکن است بعضی از این کرامات را برای ما نیز نقل بفرمائید.
- بنده دو داستان را به یاد میآورم که به استخاره ربط دارند. داستان اول برای شخص بنده بسیار مهم است. سال ۱۹۸۹ میلادی(1368 ش) یعنی پس از وفات امام و رسیدن حضرت آقا به مقام رهبری مسلمانان و امت، در تشکیلات حزبالله چیزی به نام دبیرکل وجود نداشت. ما شورایی داشتیم که حتی رئیس یا مدیر نداشت، فقط یک منشی داشت. برادران در آن دوران و همچنین به توصیه حضرت آقا به این نتیجه رسیدند که کار حزبالله باید تحول پیدا کند و دبیرکل داشته باشد؛ دبیرکلی که مسئولیتهایی را بر عهده بگیرد و با مردم صحبت و با مسئولان دیدار کند. قاعدتاً دبیرکل حزبالله، رهبر حزبالله نیست. البته اختیارات خوبی دارد؛ مدیر حزبالله است و براساس سلسلهمراتب، شخص اول است که مورد مراجعه و تماس قرار میگیرد و اجرای تصمیمات رهبری شورایی را پیگیری میکند. این یک مسئله تازه بود. شرایط لبنان هم بسیار پیچیده و حساس است. ما دربارۀ یک کار اجتماعی، فرهنگی یا تبلیغاتی صحبت نمیکنیم، در حال سخن گفتن دربارۀ نبرد، جنگ، کشتن، خونها، اموال، نوامیس، تخریب خانهها و همچنین نبردهای سخت و حاد سیاسی هستیم.
آن روز در تهران جلسه گذاشتیم و برادران بین خودشان روی این ایده توافق کردند. بنده سنم از همه کمتر بود و بعضی از حاضران حداقل در درسهای سطح [در حوزه علمیه] استاد من بودند. فرض بر این بود که یکی از برادران شناختهشده، این مسئولیت را بر عهده بگیرد؛ حال یا شهید سید عباس موسوی یا برادرمان شیخ صبحی طفیلی یا…. اما وقتی بین خودشان جلسه گذاشتند، به این نتیجه رسیدند که بهتر است از فلانی، یعنی بنده بخواهند که این مسئولیت را بپذیرم. آمدند و با تحکم با من صحبت کردند. من گفتم: «نمیتوانم؛ اولاً بنده سنم از همه شما کمتر است و در بین شما افرادی هستند که قدیمیتر و بزرگترند». بنده این جزئیات را میگویم چون جواب آیتالله بهجت در این زمینه تعیینکننده بود. گفتم: «بعضی از شما استاد من هستید و من اصلاً خجالت میکشم جلسه یا حزبی را مدیریت کنم که شما اعضا یا رهبرانش باشید». گفتم: «من از لحاظ شخصی، اخلاقی و روانی نمیتوانم و لیاقت این مسئولیت را ندارم». آنها خیلی اصرار کردند. بنده گفتم: «خیلی خُب، من میترسم اگر بپذیرم ـ این نکته خیلی مهم است ـ شما من را رها کنید، یکی در دفترش بنشیند و دیگری در خانهاش و من را با همه این مصیبتها تنها بگذارید و من نمیتوانم». آنها گفتند: «ما وعده میدهیم کمکت کنیم، با تو باشیم و پشتت را خالی نمیکنیم. تو فقط قبول کن». من قبول نکردم. ساعتها بحث کردیم. گفتم: محال است، امکان ندارد. در نهایت میدانی، ما متدینها و مخصوصاً طلبهها برای خودمان راههای خروجی داریم! گفتند راه خروج از این بحث، استخاره است. گفتند: «ما همینجا مینشینیم تا قبول کنی و اگر قبول نکنی باید استخاره کنی و به آن پایبند باشی. همگی از خداوند طلب خیر میکنیم». من هم دیدم این احتمالاً برای من یک باب فرج است؛ چون من میخواهم از پذیرش این مسئولیت فرار کنم و آنان میخواهند مرا به آن ملزم کنند. یکی از افراد بلند شد و گفت: «قرآن بیاوریم استخاره کنیم». گفتم: «نه! این مسئله حساس است، استخاره شما را قبول نمیکنم». گفتند: «خودت استخاره کن». گفتم: «نه»! بحثمان در تهران ساعت ۱۲ شب تمام شد. گفتم: «من امشب یکی از برادران را میفرستم تا از حضرت آیتالله بهجت استخاره بگیرد».
قاعدتاً بنده بههیچوجه نگفتم ماجرا و جزئیات چیست. با یکی از برادران در قم تماس گرفتم؛ کسی که اکثراً وقتی ما خدمت آیتالله میرسیدیم، ایشان هم همراهمان بود و حضرت شیخ آن برادر را میشناخت. نگفتم مسئله چیست، فقط چون برادران تا صبح از من جواب میخواستند گفتم: «لطفاً نماز صبح برو مسجد آیتالله بهجت و به ایشان بگو فلانی سلام میرساند و برای یک مسئله بسیار مهم، استخاره میخواهد»؛ فقط همین. برادری که واسطه بود، از هیچچیز خبر نداشت و هیچ سابقۀ ذهنی هم نداشت. تصور کرده بود یک مسئلۀ شخصی مشخص است. رفته بود و پشت سر حضرت شیخ نماز خوانده و از ایشان استخاره خواسته بود و قبل از طلوع آفتاب با من تماس گرفت. گفت که حضرت شیخ سلام رساندند و گفتند ـ جواب عجیب و غریب ایشان این است ـ: «پیشنهادشان را نپذیر! بعضی از کسانی که به تو میگویند و وعده میدهند که کنارت خواهند ماند و کمکت خواهند کرد، این کار را نمیکنند».
وقتی سراغ من آمدند، من جواب را صراحتاً به آنها گفتم، جواب را پنهان نکردم، تعارف نکردم، تا کسانی که وعده میدهند و نمیخواهند به وعدهشان وفا کنند بدانند دستشان برای حضرت شیخ روست. من جواب را برایشان خواندم؛ آنها بسیار متعجب شدند و بحث تمام شد و دیگر در اینباره با من بحث نکردند. این مثالی بود از آنچه شخصاً برای من رخ داد. فقط این را اضافه کنم که آنچه بعدها برایم رخ داد و همه شرایط و حوادث لبنان و آنچه داخل و علیه حزبالله رخ داد، شواهدی بر صحت نتیجۀ این استخاره بود؛ یعنی براساس نتایج و حوادثی که بعدها رخ داد صلاح دین، دنیا و آخرت من در آن استخاره بود.
داستان دوم هم مربوط به زمانی است که یکی از دوستان و برادران روحانی ما که زیاد به این موضوعات اعتقاد نداشت، در قم به دیدار بنده آمده بود. فهمید که وقت دیدار بنده با حضرت شیخ بهجت رسیده است و میخواهم به آنجا بروم. گفت: «من را با خودت میبری؟» گفتم: «بیا اگر ایشان پذیرفت شما هم میآیید، چون داخل برنامه نبود». او با ما وارد جلسه شد و در پایان جلسه به آیتالله بهجت گفت: «آقا از شما یک استخاره میخواهم.» من آنجا بودم و دیدم که حضرت شیخ، خواندن قرآن را طول نداد. دو سه جمله گفت و قرآن را گرفت و باز کرد و به آن روحانی گفت: «به آنجایی که میخواهی بروی نرو! کسانی که میخواهی بروی نزدشان، تو را نمیپذیرند و ناراحتت میکنند. این سفر را نرو». آن برادر روحانیِ همراه ما که پوستش سفید بود و مثل من سبزه نبود، سرخ شد. غافلگیر شده بود. وقتی از خانه خارج شدیم گفتم: «تو را چه شده است؟ مگر چه شد؟» گفت: «الله اکبر، الله اکبر، من این مسائل را باور نداشتم. تو میدانی نیت من برای استخاره چه بود؟» گفتم: نه. گفت: «من میخواستم به فلان کشور غربی سفر کنم و یک ماه رمضان در منزل بستگانم بمانم و بروم تبلیغ. میترسیدم که آنها پذیرای من هستند یا نه؟ برای دو یا سه روز من را میپذیرند، اما تردید داشتم سی روز هم قبولم میکنند یا نه؟ یعنی این حدیث نفس من بوده است. حضرت شیخ آیه قرآن را نخواند، حدیث نفس من را خوانده بود و به سؤالات و ترس و شکهایم پاسخ داد». این ماجرایی است که مستقیما در آن حضور داشتم.
* میدانیم که حضرتعالی اطلاع گستردهای از مکاتب عرفانی دارید، شاخصه و ویژگی برجسته روش شیخ بهجت را نسبت به دیگر روشها و مکاتب عرفانی چه میدانید؟
- ما هر چه از آیت الله بهجت شنیدیم یا هر چه از توصیههای ایشان خواندیم، مدام به ما میگفتند: قال الله تعالی، قال رسول الله(ص)، قال امیرالمؤمنین(ع) و… یعنی دائماً به ائمه معصومین(سلاماللهعلیهم) ارجاع میدادند. بنده شخصاً در همه دیدارهایی که داشتیم، نشنیدم که ایشان بگوید: فلان فیلسوف، عارف، حکیم یا استاد گفت. همهچیز را به کتاب خدا و احادیث رسولالله و اهلبیت پاک ایشان(ع) ارجاع میدادند و این یعنی این مکتب، اصیل، زلال و پاک است و بههیچوجه اضافه، کژی و التباس ندارد و شما در حال بهرهمندی از سرچشمه زلال و اصیل هستید.
دوم: شفافیت و عدم پیچیدگی. ایشان چیزی را برای شما توضیح نمیدادند و شما را وارد مباحثی نمیکردند که عمرتان را در آنها تباه کنید و آخر هم بفهمید یا نفهمید، بلکه فقط احساس میکردید بهسادگی دست شما را میگیرد و به شما میگوید که راه این است؛ یعنی ساده میکردند. ما عبارت «شریعت سمحة؛ آئین سهل» و اینکه دین ما دین آسانی است و نه دین سختی و صعوبت، را خواندهایم. مثلاً وقتی توصیههای حضرت شیخ بهجت را که در همین کتاب «النّاصح» هم هست، میبینید که به شما میگویند این چند کار مشهور را انجام بده، مشاهده میکنید که فهم این مسائل بسیار آسان است؛ عالم، فیلسوف، فقیه، طلبه فاضل، انسان معمولی، تاجر، کشاورز، جوان، رزمنده جبهه و همه، اینها را میفهمند. ضمن اینکه عمل به اینها آسان است و تنها به اراده، عزم، مراقبت و تداوم نیاز دارد. بههمینخاطر، احساس میکنید مکتب سیروسلوک و عرفان حضرت شیخ بهجت برای همه مردم است و نه فقط نخبگان، خواص یا تنها کسانی که شرایط تحصیل علمی یا حوزوی را داشتهاند. اینطور نیست که باقی مردم از برکت این راه عظیم و بزرگ الهی محروم باشند.
* مشهور است که حضرت شیخ بهجت به مقامات معنوی بسیار بالایی رسیده بودند و کرامتهای پرشمار و متنوعی در مکانها و زمانهای متفاوت از خود نشان دادند. تا آنجا که امام خمینی (ره) میگویند: حضرت ایشان دارای قدرت موت اختیاری بودند. همچنین حضرت آقا دربارۀ ایشان گفتند: ایشان سرچشمه فیوضات معنوی بیپایان بودند. تا آنجا که حتی کسانی که به مسائل غیبی ایمان نداشتند یا گاهی باورش برایشان مشکل بود، به وجود کرامتهای بسیار عظیم در طول عمر ایشان اعتراف میکردند. به نظر شما چرا حضرت آیتالله بهجت به این مراتب رسیدند و به این کرامتها و فیوضات عظیم دست یافتند؟
- من ناتوانتر و کوچکتر از آنم که به این سؤال پاسخ بدهم. نمیدانم!
* شیخ مصباح یزدی و دیگران نقل میکنند که امام بارها شخصاً به منزل شیخ بهجت میرفتند و یکی دو ساعت نزد ایشان میماندند، درحالیکه امام، کمتر به دیدار کسی میرفتند جز شیخ بهجت که همیشه به دیدارهایشان با ایشان ادامه میدادند.حضرت آقا نیز مرتباً برای دیدار با شیخ بهجت از تهران به قم میرفتند. گویا ایشان از توصیهها و نصیحتهای شیخ بهجت حتی در زمینه سیاسی و نه فقط عبادی و روحی، استفاده و با ایشان دربارۀ مهمترین مسائل امت اسلام و تهدیدهای عظیم و سرنوشتسازی که متوجه آن بوده است، مشورت میکردند. این رابطه را چگونه توصیف میکنید؟
- رابطهشان چنانکه اشاره کردید معروف است و با گذشت زمان، برخی جزئیات این رابطه که اکثراً مخفی بوده است، روشنتر میشود. نه امام و نه رهبر، این مسائل را نشر نمیدادند تا چه رسد به حضرت شیخ بهجت. در هر صورت، این نشاندهندۀ سطح اعتقاد امام و حضرت آقا به آیتالله بهجت است؛ چون هر دو ایشان وقتی در این مسئولیت و مقام قرار داشتند، به شیخ بهجت تکیه و از ایشان درخواست دعا میکردند و کمک میخواستند؛ این نشان میدهد اعتقاد شدیدی به عظمت حضرت شیخ و مقام بلند و معنویت بسیار بالا و عظیم ایشان داشتند.
* رابطه آیتالله بهجت را بهعنوان یک عارف با جامعه چگونه ارزیابی میکنید؟ چون در میان عوام مشهور است که عارف، گوشهنشین است و زیاد با جامعه و مسائل و مشکلات آن رابطهای ندارد، ولی در مورد شیخ بهجت ما شاهد خلاف این هستیم، بهگونهای که حضرت ایشان با وجود این سطح بالا از عرفان با مسائل، موضوعات و مشکلات مردم مرتبط بودند. این جنبه را چگونه میبینید؟
- این نیز یکی از خصوصیتهای بسیار ویژۀ حضرت شیخ بود که خلاصه عمرش را برای خودش نگه نداشت، بلکه آن را به مردم بخشید.او پذیرای همه کس بود و با همگان همسخن میشد. کوچک، بزرگ، عالم، انسان معمولی، حوزویها و… از ایشان سؤال میکردند و ایشان در کمال لطف و با لبخند، محبت، صبر و تحمل به همهشان جواب میدادند. همچنین این نشاندهندۀ شدت عشق حضرت شیخ به مردم است. این عشق دوطرفه بود؛ یعنی این محبت عظیم، احترام شدید و عشق عموم مؤمنان به حضرت شیخ بهجت که شاید ایشان را حتی از دور هم ندیده بودند، نشاندهندۀ میزان عشق، علاقه، احترام، اُبّوت و توجهی است که در دل ایشان نسبت به این مردم وجود داشت. شیخ به آنها پاسخ میداد و برای آنان خیرخواهی میکرد. بنده با تجربهای که دارم، میدانم انسان وقتی یک مطلب را تکرار میکند خسته میشود، ولی حضرت شیخ با وجود سن بالا، بیماری و… خسته نمیشد و مدام میخواست این پاسخهای صحیح و دلسوزانه را تکرار کند. رابطه ایشان با مردم واقعاً دوطرفه بود. همچنین این نشاندهندۀ مسئولیتپذیری عظیم حضرت شیخ در قبال امت است؛ یعنی انسان گاهی فکر میکند حضرت شیخ در برخی جزئیات سیاسی و عرصهها حضور نداشت، ولی وقتی دقیقتر میشود احساس میکند جایگاه روحانی و معنوی حضرت شیخ، ذخیرهای برای ایفای نقشی متفاوت با آن چیزی بود که ما از برخی علما، مراجع یا اساتید توقع داریم. حضرت شیخ این نقش را به بهترین وجه ایفا کردند. بنده معتقدم گذشت زمان، بسیاری از مسائل پشت پرده را که ما از آنها خبر نداریم، فاش خواهد کرد. چهبسا تحولاتی که به برکت موضعگیریها، دعا و توجه ایشان بهوجود آمد که ما فکر میکنیم علتش چیز دیگری است.
* توصیف شما بهعنوان رهبر مقاومت لبنان از اهمیت عرفان و ارتباطش با موضوعات روحی مقاومت در تمام جهان عرب و مشخصاً حزبالله چیست؟
- بنده ادعا میکنم اگر واقعاً این جنبه روحی و معرفتی نبود، مقاومت لبنان اصلاً نمیتوانست وجود داشته باشد و در منطقه منتشر شود. یعنی اگر به سال آغاز به کار مقاومت لبنان، یعنی ۱۹۸۲ میلادی، بازگردیم، میبینیم که نیروهای اشغالگر اسرائیلی، بخش زیادی از خاک لبنان را اشغال کرده و به بیروت، رسیده بودند؛ تانکهای اسرائیلی رسیده بودند به همینجایی که ما نشستهایم. جامعه بینالمللی و تمام جهان از اسرائیل حمایت میکردند. اکثریت کشورهای عربی سرسپرده و ضعیف بودند. جمهوری اسلامی درگیر جنگ تحمیلی از سوی صدام حسین بود؛ چه اینکه تجاوز به لبنان، دقیقاً پس از آزادسازی خرمشهر توسط ایران صورت گرفت. شرایط لبنان نیز بسیار دشوار بود. هیچ امیدی به شکستدادن اسرائیل وجود نداشت. صحبت از صدهزار سرباز اسرائیلی مستقر در لبنان بود. قدرتمندترین ارتش منطقه با همراهی نیروهای آمریکایی، انگلیسی و بینالمللی در لبنان حضور داشتند؛ همچنین بخشی از لبنانیها با اشغالگران همکاری میکردند. تعداد مقاومان بسیار کم بود؛ یعنی در حد چند صد نفر. این گروه کمشمار و مستضعف چگونه میتوانست چنین نیروهای مقتدری را شکست دهد؟ وقتی به آن روزها بازمیگردیم، زمینه فکری و انگیزۀ آن جوانانی که سلاح برداشتند، جنگیدند، در میدان مقاومت ماندند و راه را ادامه دادند همین ایمانشان به «الله» بود و اینکه وقتی با دشمن میجنگند در حال عمل به تکلیف شرعی و واجب دینیشان هستند و اگر از جنگ و جهاد شانه خالی کنند، روز قیامت مورد سؤال قرار خواهند گرفت، درحالیکه اگر جهاد کنند، رضایت خدا را درپیخواهد داشت؛ شأن و مرتبتشان روز قیامت بالا خواهد رفت، اهل بهشتشان خواهد نمود و از آتش دورشان میکند. زمینه فکریشان این بود. واقعاً اهل آخرت و اهلالله بودند، اهل دنیا نبودند؛ از لاشه این دنیا، هیچچیزی نمیخواستند، حتی اهل دنیای ساکن لبنان به آنها میگفتند: شما دیوانهاید! شما چند جوان میخواهید اسرائیل را شکست دهید؟! این ضربالمثل در لبنان معروف بود که: چشم آیا تاب درفش دارد؟ عقل میگوید چشم نمیتواند جلوی درفش را بگیرد. آنها این جوانان را به دیوانگی متهم میکردند.
یادم هست بعضی از بچهها همان جواب عباس در کربلا را میدادند که: عشق حسین مرا دیوانه کرده است.
پس موضوع، محاسبات مادی نبود. براساس محاسبات مادی، هیچ مقاومتی نباید در لبنان برپا میشد و باید به شرطهای اسرائیل و آمریکا و هرچه به ما تحمیل میکردند تن میدادیم. بنده به یاد دارم در هفتههای اول، اولین گروه به دیدار حضرت امام خمینی رفتند و پرسیدند تکلیف ما چیست؟ و گفتند شرایطمان سخت، تعدادمان کم، امکاناتمان بسیار اندک و دشمنمان تا این حد بزرگ است، ولی ما حاضریم به تکلیف شرعیمان، هرچه که باشد عمل کنیم. حضرت امام گفتند: «تکلیف شما حتی اگر تعدادتان کم و امکاناتتان اندک باشد، مقاومت و مبارزه با اسرائیل است. به خدا توکل کنید و به او اطمینان داشته باشید؛ خداوند شما را یاری خواهد کرد». یعنی امام از پیروزی ما بعد از ۱۸ سال سخن گفت؛ گفت خداوند شما را یاری خواهد کرد و پیروزی بر پیشانی شما حک شده است. ایشان میدیدند که این مجموعه بر اسرائیل پیروز خواهد شد. گفت به خداوند اطمینان داشته باشید و به او توکل کنید. همچنین امام، همان صحبت معروفی را که همیشه میگفت، تکرار کرد: شما مسئول نتیجه نیستید، مسئول ادای تکلیف هستید. تکلیفتان را انجام دهید و نتیجه بر عهده خداست، البته بدانید که پیروز میشوید. پس آغاز کار، با این زمینۀ فکری، ایمانی و روحی بود. درواقع انگیزۀ کسانی که آن روزها میجنگیدند و بسیاری از آنها به شهادت رسیدند و بسیاری از آنان نیز همچنان در قید حیات هستند، یک انگیزۀ الهی محض بود. از لاشه این دنیا هیچ نمیخواستند و حتی پیشبینی نمیکردند که مثلاً بیست یا سی سال زنده بمانند تا پس از آن در امنیت، صلح، عزت و پیروزی بهسر ببرند. چنین پیشبینیهایی وجود نداشت. این روحیه همچنان وجود دارد و حاکم است. وصیتنامه شهیدان، مخصوصاً شهادتطلبان را بخوانید. با وجود اینکه بعضی از این شهیدان بسیار شبیه «درس نخوانده»ها بودند و در حوزههای علمیه، دانشگاهها و… درس نخوانده بودند، اما هنگامی که متنهایشان را میخوانید از میزان معرفت و عشقی که بیان میکنند، غافلگیر میشوید.
* نظر شما دربارۀ اهمیت عرفان و توجه اهل علم و مخصوصاً علما به امور عرفانی چیست؟ همچنین اهمیت کسب معرفت عرفانی و الهی در مدارس علمیه و توسط طلاب حوزههای علمیه چیست؟
-این از موضوعاتی است که جایش در حوزههای علمیۀ ما، حداقل در حوزههای علمیه عراق، لبنان و شامات خالی بود. متأسفانه این مسئله در غیرایران ممنوع بود و بهشدت با آن دشمنی میشد. امام خمینی در منشور روحانیت، کمی دراینباره صحبت میکنند. در ایران ماجرا طور دیگری بوده است، البته آنجا نیز بسیار سخت بوده. من این را فقط یک نقص شدید نمیدانم، بلکه آن را یک نقص خطرناک مینامم، چون انسان وقتی غنیتر و قویتر میشود، اما تقوا و معرفتش بالا نمیرود طغیان میکند، استبداد میورزد و منحرف میشود. ضمانت حقیقی برای فرد یا افرادی که میخواهند یک عالم واقعی یا یک قدرت بزرگ سیاسی، نظامی یا اقتصادی شوند، همین جنبۀ ایمانی، معرفتی، معنوی و روحانی است و هرگونه ضعف، سستی یا افول در این زمینه، دنیا و آخرت ما را در معرض خطر قرار میدهد. بههمینخاطر، این مسئله باید از تحصیل فقه، اصول فقه و باقی موضوعات واجبتر باشد، چون اگر این جنبۀ روحانی را به طالب علم ندهیم مثل این است که جوانی را بیاورید و استفاده از اسلحه و مواد منفجره را به او بیاموزید و قدرتمندش کنید، ولی محافظ الهی و بازدارندۀ دینی به او ندهید و او را رها کنید میان مردم. این چه خواهد کرد؟ خون، اموال و نوامیس مردم را از بین خواهد برد. طلبه از رزمنده خطرناکتر است، چون اگر دین، تقوا، ورع و معرفتی نداشته باشد که جلوی انجام معصیت و اشتباهاتی از این قبیل را بگیرد، دین مردم را از بین خواهد برد.
* کرامتهای بسیاری از حضرت آیتالله بهجت نقل شده و به حد تواتر رسیده است.کسانی که این کرامتها را نقل کردهاند، افرادی معمولی یا ـ اگر تعبیر درستی باشد ـ کوچکی نیستند، بلکه شخصیتهای بزرگی همچون امام خمینی و حضرت آقا هستند. یکی از مسائلی که نقل شده آن است که حضرت امام اعتقاد داشتند، آیتالله بهجت دارای موت اختیاری و مانند آن بودند. سؤال این است که به نظر شما بزرگترین کرامت حضرت ایشان چیست؟
- اعتقاد قاصر بنده که مدعی هیچچیز در این جهان نیستم، آن است که شاید بزرگترین کرامت ایشان احیای نفوس بود؛ تأثیر عظیمی که در نفوس میگذاشت. شاید نقل کنند کسی به یک درخت خشک دست کشید و درخت سبز شد، یا به یک درخت بیثمر دست کشید و دعایی خواند و میوه داد. نفوس بشری بسیار پیچیدهتر و دشوارتر از آن درخت سادهاند. معادله درخت بسیار ساده است. نفوس بشری، مخصوصاً در این دوران و در دهههای اخیر، تحت تسلط شیطانهای جن و انساند. واقعاً حدیث شریفی که ـ به این مضمون ـ میفرماید: «القابض علی دینه کالقابض علی الجمر؛ نگهداشتن دین مانند نگهداشتن ذغال گداخته در دست است»، بر هر پسر و دختر جوان و بر طلبهها تطبیق میکند. نفوس مرده، ترشرو، تباهشده، سرگردان و پیچیده وقتی مقابل حضرت شیخ مینشینند یا به سخنان ایشان گوش میدهند، این تحول معنوی و روحی عظیم برایشان رخ میدهد. مُرده زندهکردنِ واقعی این است، این نیست که شما روح را به جسم برگردانید تا فرد بایستد و به خوردن و آشامیدن بپردازد. مُرده زندهکردن یعنی احیای این روحها و این مردم، از طریق بازگرداندنشان به راه خداوند،آن هم در پرخطرترین و دشوارترین زمانهها که شدیدترین دلایل برای انحراف و دوری وجود دارد. هر کسی ـ حداقل تمام کسانی که من از نزدیک میشناسم ـ وقتی به محضر آیتالله بهجت میرسیدند، در یک یا دو دیدار ـ نیازی نبود طلبه یا شاگرد ایشان شوند ـ میدیدند که زندگیشان از اساس متحول شد و این مسئله ادامه یافت؛ فکر میکنم این شاید یکی از بزرگترین کرامتها بود. این کرامت را میتوانم یک کرامت کلّی بنامم، نه یک کرامت جزئی در یک جایگاه یا داستان خاص.
* رابطه آیتالله بهجت را با امام مهدی(عج)چگونه میبینید؟
-ما فقط از افراد موثق شنیدیم؛ من شخصاً از ایشان سؤالی نپرسیدم. وقتی دیدار میکردیم، از ذهنم میگذشت، ولی از پرسیدن چنین سؤالی خجالت میکشیدم یا میترسیدم؛ چه اینکه یک سؤال بسیار شخصی است. احساس میکردم چنین سؤالی، حضرت شیخ را بسیار به زحمت میاندازد؛ چه میخواست بگوید؟ مجبور میشد که…. اما افراد موثقی که از حضرت شیخ سؤال کرده بودند، جوابهای ایشان را نقل میکنند. بنده شخصاً به این مسئله اعتقاد دارم و تقریباً برایمان از مسلمات است؛ چه اینکه در تاریخ غیبت کبری، در مورد بعضی از بزرگترین علمای ما که قطعاً موثق و پاک بودند، از طریق افراد موثق بهنحو تواتر نقل شده است که چنین تشرفهایی محضر صاحبالزمان(عج)داشتهاند. مقام آیتالله بهجت، از بسیاری از افرادی که خواندهایم تشرف داشتهاند، پائینتر نیست. برای کسی در مقام روحانی والای حضرت شیخ بهجت، بسیار منطقی و عادی است که چنین تشرف عظیمی پیدا کند.
همچنین به عقیده قاصر بنده در این زمینهها، نقش تربیتی شیخ بهجت چنین ارتباطی را میطلبد. درهرصورت، بنده ادعای دیگری میکنم، یعنی برای این ماجرا دلیل دیگری میآورم؛ بنده اعتقاد دارم در طول غیبت کبری و طول این دورانها، بسیار نیاز هست که افراد مورد وثوق، شناختهشده و راستگو، با امام صاحبالزمان(ع) دیدار داشته باشند. دلیلش هم حفاظت از اعتقاد شیعه امامیه است، زیرا با گذشت زمان ـ مخصوصاً وقتی صدها سال میگذرد ـ افرادی میآیند و میگویند: «این امام غایبی که منتظرش هستید کجاست؟!». باب شک بازمیشود. امروز آنچه در روایتهای شریف از امامانمان (ع)نقل شده است را داریم میبینیم و میشنویم که زمانی خواهد رسید که گفته خواهد شد: «مات أو هلك، في أي واد سلك». امروز افرادی هستند که میگویند هرجا بوده، مرده و از میان رفته است! پس، جنبۀ علمی به جای خود؛ امروز علما و محققان ما پژوهش و سخنرانی میکنند، کتاب مینویسند و دلایلی علمی میآورند که موجب اطمینان و حتی علم به وجود امام صاحبالزمان(ع)، زندهبودن و غیبت ایشان میشود و اینکه ایشان همانگونه که ما منتظر ایشان هستیم، منتظر اذن خداوند برای خروج، ظهور و اقامه عدل در زمین هستند. ولی این دلایل همچنان علمی هستند و ابلیس و شیاطین میتوانند لحظاتی از طریق نقاط ضعف نفس بشر نفوذ کنند و بگویند اینها حرفهای فلسفی، علمی، کلامی و تخصصی است، ولی هیچکس او را ندیده و با او دیدار نکرده. بنده معتقدم این ماجرا برای حفظ و حراست از این عقاید، بسیار مهم است. صاحبالزمان(ع) میتوانند چنین کار و مأموریتی را بدون منافات پیدا کردن با غیبت کبری انجام دهند.
همچنین در تاریخ نقل شده است که چنین دیدارهایی بوده است. در هر نسلی ما نیاز به دیدار و افرادی داریم که دیدار کنند. بنده بیش از این را به شما بگویم. الآن افرادی پیدا شدهاند که میگویند چه کسی گفته است سیدبحرالعلوم به دیدار امام زمان(ع) مشرف شده؟ چه کسی گفته آن داستان برای مقدس اردبیلی پیش آمد؟ چه کسی گفته علامه حلی…؟ و مانند این سؤالات. هرچه هم کتاب، سند و… بیاورید، یک بحث علمی بسیار دقیق راه میاندازند تا این موضوعات را نابود کنند و بگویند اینها همهاش قصه است؛ به قول خودمان همهاش حرف است و هیچ مبنای علمی که بتوان مسئلهای عقیدتی در این اندازه را بر آن بنا کرد وجود ندارد. بنده میدانم بعضی افراد، دچار تردید شدهاند که آیا واقعاً صاحبالزمان وجود دارد و زنده است؟ قاعدتاً علم و استدلال به او میگویند بله، اما قلب او مضطرب است. اما وقتی کسی با وثوق بالا پیدا میشود و از حضرت شیخ بهجت نقل میکند که من دیدار کردم، مشرف شدم و… جزئیات ذکر میکند که در کتاب «الناصح»و… موجود است، دل این افراد بسیار قرص میشود؛ چون شیخ بهجت برایشان از دروغگویی و… منزه است و به دنبال هیچگونه قدرتی نیست، دکانی ندارد، بهدنبال جلب محبت یا ستایش مردم نیست و نیازی هم ندارد به مردم بگوید من دیدار داشتهام. حتی شرایط صحبت شیخ بهجت دربارۀ دیدارشان با صاحبالزمان(ع) این راستگویی عظیم را مستحکمتر میکند، چون تحت فشار و اصرار افراد بیان کردهاند. افراد بسیاری پرسیدهاند و ایشان پاسخ نگفته است. ایشان این ماجرا را ابتدای مرجعیت یا قبل مرجعیتشان نگفتهاند؛ این را در آخرین سالها گفتهاند. این را بر گردن خود میدانستند و میخواستند آن را به انجام برسانند. به همین دلیل بنده این نقلها را در مورد همه نسلهای گذشته، از ابتدای غیبت کبری تا امروز میپذیرم. شایسته است بهصورت اجمالی این را بپذیرید.
امام زمان (ع) است که انتخاب میکند چه کسی با او دیدار کند؛ کسی نمیتواند به امام تحمیل کند با ایشان دیدار داشته باشد؛ تصمیم این ماجرا با امام(ع) است. ایشان قطعاً از مصالح باخبرند و با کسی دیدار میکنند که اگر برای مردم نقل کرد، مردم باورش کنند و به او اطمینان داشته باشند تا این هدف که به آن اشاره کردم محقق شود. میخواهم بگویم آنچه اخیراً و پیش از رحلت آیتالله بهجت دربارۀ دیدار یا دیدارهای ایشان با صاحبالزمان نقل شد، بسیار بر تثبیت عقاید مؤمنان و شیعیان تأثیر گذاشت؛ کسانی که بهواسطۀ تشکیکهای موجود در بخشهای مختلف در این حوزه، شک و تردید کمکم در حال نفوذ به دلهایشان بود.
* شایعه مشهوری از شیخ بهجت وجود دارد که ایشان به پیران، پیش از جوانان وعده میدادند که دوران ظهور امام حجت(عج) را خواهند دید، ولی وقتی چنین چیزی را از ایشان میپرسیدند، ایشان انکار میکردند و میگفتند وظیفه همۀ مؤمنان، چه جوان و چه پیر، انتظار ظهور است. آیا شما از حضرت شیخ بهجت مشخصاً چنین ماجرایی را پرسیدید و پاسخ ایشان چه بود؟
- بله، این همان چیزی بود که اشاره کردم. در اولین دیدارهایی که ما خدمت حضرت شیخ میرفتیم، برادران ما میپرسیدند که آیا شما ظهور و فرج مولانا صاحبالزمان را نزدیک میدانید؟غایت آمال ما نیز همچون همه مؤمنان و شیعیان اهلبیت (علیهمالسلام) همین است. حضرت شیخ همیشه به شما امید میداد، اما هیچ وقتی مشخص نمیکرد. این همان سیرۀ اهلبیت (علیهمالسلام) است. میگفتند: انشاءالله فرج نزدیک است، باید منتظر باشیم و کار کنیم. اما ما هیچوقت از ایشان زمان مشخصی را حتی بهصورتِ تعیین اجمالی نشنیدیم؛ هیچ وقت نگفتند: به همین زودیها، آینده نزدیک یا… .
یک روز کسی نزد من آمد و ادعا کرد چنین چیزی را با گوشهای خودش از حضرت شیخ شنیده است. من به نقل آن شخص اطمینان داشتم. بسیار تعجب کردم. این ماجرا مربوط به سالها پیش است. او تاریخ را به میلادی تبدیل کرد و گفت ظهور امام(ع) سال ۱۹۹۷ میلادی خواهد بود. من به او گفتم مطمئنی؟! محال است حضرت شیخ، وقت تعیین کنند؛ این مخالف سیرۀ علما، روایتهایمان دربارۀ نهی از تعیین وقت و… است. گفت: نه، مطمئنم و خودم شنیدهام. در اولینباری که [پس از این نقل] به قم رفتم و خدمت حضرت شیخ مشرف شدم این را پرسیدم؛ نگفتم چه کسی، تا موجب تخریبش نشوم. گفتم: «آقا کسی برای ما نقل کرده است که از شما شنیده ظهور در سال ۹۷ خواهد بود». من این سؤال را سال ۹۶ یعنی یک سال قبل از سال ادعا شده، از ایشان پرسیدم. حضرت شیخ بهشدت عصبانی شدند؛ آنقدر که من از سؤالم پشیمان شدم. بسیار ناراحت شدند. گفتند: «استغفرالله، استغفرالله، معاذالله. من وقت تعیین نمیکنم؛ من چنین چیزی نگفتهام؛ آنان از طرف من دروغ میگویند. من بههیچوجه چنین چیزی نگفتم». من گفتم خیلی خب، کافی است. چون ایشان بسیار عصبانی شده بودند. این سؤال و نفیاش پیش از ۱۹۹۷ بود.من سؤال کردم و ایشان گفتند: بههیچوجه؛ هرکس از من برایتان نقل کرد که من فلان سال را تعیین کردهام، دروغ است. باور نکنید.
به نقل از معارف کیهان
یکشنبه 95/02/26
سوال. راه خداشناسی چیست؟ اگر ممکن است راهنمایی بفرمائید.
جواب:راه خداشناسی، خودشناسی است؛ میدانیم خود، خود را نساختهایم و نمیتوانیم؛ دیگری اگر مثل ما است، خود را و ما را نساخته و نمیتواند بسازد؛ پس قادرِ مطلق، ما را آفریده و او خداست؛ راه قُربش،«شکر مُنْعِم» به طاعت اوست و مشقت آن، ابتدائی است، چندی نمیگذرد برای طالبین قرب او، از هر حلاوتی شیرینتر است.
سؤال: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» منظور چیست؟ معرفت نفسی که در روایت میفرماید، منظور چیست؟
جواب: یعنی بداند که نفس، حیاتش از خودش نیست؛ رزقش از خودش نیست؛ غنا و فقرش از خودش نیست؛ صحت و سقمش هم از خودش نیست؛ معلوم میشود که از جای دیگری آب میخورد.
سؤال: اگر خانمی بخواهد کسب علم و معرفت کند، شما پیشنهاد میکنید از کجا شروع کند و چه کتابهایی را به او تدریس کنیم؟
جواب: اول کتابی که انسان بتواند ازش استفاده معارف و اخلاق بکند، معراج السعادهًْ است، وقتی که عربیتش یک قدری کامل شد، جامع السعادات. وقتی که این حدّ را به آخر رساند، احیاء الاحیاء را بخواند. اینها همه مراتبی هستند که از هرکدام، آدم مستغنی شد به مرتبه دیگری مراجعه میکند.
سوال: بهترین نوع ریاضت چیست؟
جواب: صوم از ریاضات مشروعه است. ماهی سه روز، خیلی مؤکد است؛ اول و وسط و آخر [هر ماه قمری]. همچنین کثرت صلات(نماز)[در روایت است] به اندازهای حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله [نماز میخواند] که پایش متورم شد. معلوم است ریاضات شرعیه، عمل به واجبات و ترک محرمات است.
سؤال: استغفار همان کلمه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» است یا کلمات متعدد دارد؟
جواب: استغفار از توبه است، هر چه مفید این مطلب باشد [کافی است]، ظاهراً؛ همان عزم [کافی است]، «کفی بالندم توبة». راستیراستی نادم باشد، بهحسب ظاهر، تائب است. اظهارش به استغفار است و به «اتوب الی الله»؛ «استغفروا ربکم ثم توبوا الیه» و لذا دارد به اینکه اکثار از استغفار ـ ولو در روایاتی، دیگران هم نقل کردهاند، ابنعباس هم نقل کرده، «من لَزم الاستغفار»، اما در کلام حضرت امیر هست: «مَن أکثر الاستغفار» یا «أکثر مِن الاستغفار» ـ دیگر تمام شدائد را رفع میکند.
سؤال: برای استقامت در مراقبه چه کار کنیم؟ چه کنیم مراقبهمان قوی بشود؟
جواب: همان مراقبهای را که دارد، پائینتر نیاید؛ همین کافی است.
سوال: آیا پسانداز کردن پول با توکل منافات دارد؟
جواب: سود و غیرسود در پسانداز کردن فرقی نمیکند، یعنی هرچیز داشت زود باید صرفش بکند و اخراج از ملک بکند لازم نیست! شاید نگاه میدارد برای یک مصرفی که در نظر دارد که [آن مصرف] احوط است یا افضل است.
سوال: ما میخواهیم برویم اصفهان، یک ذکر یا دعا یادمان بدهید.
جواب: اصفهان یا مازندران یا خراسان، فرق نمیکند. بالاترین ذکر، همین ذکری است که عرض میکنم: که نیت بکند که خدا اگر صد سال به او عمر داد، یک دفعه عالماً عامداً مختاراً معصیت خدا را نکند. این بالاترین ذکر است. ذکر عملی است! اگر همه ما این ذکر را داشته باشیم، همه ما، با فضل خدا اهل بهشتیم. اگر این ذکرمان دوام داشته باشد. دوامش هم [به این است که]، اگر حدوث داشته باشد، دوام دارد. چرا؟ بهجهت اینکه خدا لطفش بیشتر است؛ «من تقرب الیّ شبراً تقربتُ الیه باعاً». خدا بیشتر میخواهد که بنده نزدیک او برود تا اینکه بنده بخواهد دوست داشته باشد نزدیک خدا برود، که نمیداند نزدیک خدا چه میشود، چه هست، چه میبیند. بهشت میبیند همیشه!
سؤال: من از آمریکا آمدهام، بیست و پنج سال است که آنجا هستیم. میخواستم توصیهای بکنید؟ چون واقعاً الآن مستأصل هستیم.
جواب: ملتفت باشید که گناه از شما سر نزند. و السلام.
سؤال: چه چیزی برای رفع آثار وضعی گناه، خوب است؟ چه عملی مؤثرتر است که هر روز انجام بدهد تا آثار وضعی گناه برطرف بشود؟
جواب: استغفار کامل؛ استغفارِ توبهًًْْ نصوحاً و استغفاری که فقط لفظ نباشد؛ که «التائب من الذنب کمن لا ذنب له».
سؤال: یک خانوادهای زیاد دچار مرگ ناگهانی میشوند، اینها در عرض یک سال چند نفر از نزدیکانشان مردند.
جواب: زیاد بگویند همه: استغفرالله.
سؤال: مریضی و بلا در منزل زیاد هست، برای دفع آنها چهکار بکنیم؟
جواب: صدقه زیاد بدهند. همیشه، به افراد متعدد، به همین نیت.
سؤال: گره در زندگیام افتاده است، یک دعای مشکل گشا بفرمائید.
جواب: زیاد و با اعتقاد کامل، زیاد بگوئید. خسته نشوید. استغفرالله.
سوال. اگر ممکن است اینجانب را در جهت انتخاب شغل راهنمایی فرمائید.
ج. شغلی را اختیار کنید که رضای خداوند عظیمالشأن در آن باشد و اگر چند شغل مرضی خداست، آنکه ارضی از آن است با تمکن اختیار کنید. نافع برای ایمان و مؤمنین باشید.
علم شرافتش معلوم و مقدمیتش برای عمل معلوم است، با تمکن ترجیح بدهید آن را. در اصول و فروع با تمکن رعایت ترتیب نمایید و هر شغلی تحصیل ملکهاش در جوانی میسور است و اگر عمل محقق باشد هدایت ممکن است از این جهت ملاحظه شغل بنمائید.
به نقل از معارف کیهان
یکشنبه 95/02/26
یازدهمین جلسه نشست امربه معروف ونهی از منکر روز شنبه 95/02/25 باسخنرانی استاد تقوی در مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) برگزار شد استاد تقوی به ادامه بحث امر به معروف ونهی از منکر پرداختند. ویژگی های مناسب لفظ امر ونهی ( واجب نیست اما مناسب است) ،برکات انجام امر به معروف ونهی از منکر و عواقب ترک آن در آیات و احادیث استفتائات از مراجع درباره امر به معروف ونهی از منکر به بحث پرداختند. این جلسه اخرین جلسه امر به معروف و نهی از منکر بود.
یکشنبه 95/02/26
هشتمین جلسه حلقه صالحین روز چهارشنبه 95/02/22باحضور طلاب واستاد سرکار خانم نصور برگزار شد در این روز 2حلقه صالحین با نام حلقه شهید باقرالنمر و شهید علم الهدی تشکیل شد در حلقه اول خطبه 183 مطرح شد در مورد مبحث سستی صحبت شد ودر حلقه دوم خطبه 94 از نهج البلاغه مطرح شد ودر مورد غفلت به بحث پرداختندو در خلال مباحث موضوع شیطان و اینکه مدام ما را وسوسه می کند تا کارهایمان را به تاخیر بیندازیم و توبه وموارد بسیار دیگر صحبت شد….
سه شنبه 95/02/21
هر کسی میکوشد تا برای خود بهترین الگوها را انتخاب کند. برخی بر این باورند که انسان اگر سبک زندگی را بدرستی بیاموزد، بدرستی خواهد آموخت که چگونه سبک مرگ خویش را بیاموزد. انتخاب درست سبک زندگی به معنای انتخاب درست سبک مردن نیز میباشد؛ چرا که اگر کسی همه عمر در اندیشه دنیا و تکاثر ثروت و قدرت باشد، میکوشد تا با روشهای گوناگون از مرگ بگریزد و با دستکاری در ژن و یا یافتن اکسیر جوانی، عمر خویش را طولانی کند. دغدغه بقای در دنیا برای او، دغدغه دایمی است و از زندگی خویش لذتی نمیبرد، زیرا همواره مرگ را حاضر میبیند و زندگی اش را در آستانه نابودی مییابد. پس آرزو میکند عمر بلند داشته باشد که حداقل آن هزارسال باشد.(بقره، آیه 96)
واقعا بشریت خوشبخت شد که عمرها کوتاه است، وگرنه با نگاهی به همین زندگی کوتاه که بیش از صد سال نمیکشد، انسان چگونه دغدغه دریدن دیگران را دارد و مستکبران و ستمگران بر گرده انسانها چگونه سوار میشوند و هزاران نفر را برای ارضای خواهشهای نفسانی خویش میکشند و میلیونها نفر بیگناه از زن و کودک و پیر و جوان را در کشورهائی چون فلسطین، عراق، لبنان، افغانستان و سوریه ویمن به مسلخ میبرند و نیست و نابود میکنند. اگر عمر هزار ساله برای این گرگان انسان نما بود، ملتها هرگز دمی آرامش و آسایش نداشتند. کوتاهی عمر و فرصت اندک موجب میشود تا گرگان مستکبر و ستمگر نتوانند به آرزوی خویش دست یابند و ملتها را برای همیشه در بند کشند.
هر انسانی میبایست با توجه به عقل الهی خود بهترینها را برگزیند؛ زیرا در دنیایی که فرصت بقا و زندگی در آن کوتاه است، خوبها و نیکها بسیار است. پس میبایست بهترینها و نیکوترینها را برگزیند که انتخاب و بهره مندی از همین بهترینها نیز سخت و دشوار است؛ چرا که عمر بسیار کوتاه است.
قرآن به انسان میآموزد که به حکم عقل بهترینها و نیکوترینها را برگزیند. سبکی که سرمشقهای زندگی آن را انتخاب کردند. خداوند بارها در قرآن از مومنان میخواهد تا حتی در میان آموزههای اسلامی و وحیانی بکوشند تا بهترینها و نیکوترینها را برگزینند و عمل کنند. بنابراین هم در نیکی کردن باید شتاب ورزند و هم در مسابقه شتاب، نفر نخست باشند. این گرایش به برترینها و نیکوترینها میبایست در همه ابعاد زندگی صورت گیرد که از سلام کردن گرفته (نساء، آیه 86) تا دیگر اعمال و رفتارهای عبادی و اجتماعی که میبایست نیکوترین و بهترینها را انتخاب کند.(اعراف، آیه 145)
بهترین سبک زندگی و مردن
امام حسین(ع) به عنوان یکی از اسوههای کامل انسانیت و برگزیده و انتخاب شده از سوی خداوند برای این منظور، نشان میدهد که انسان میبایست در زندگی چنان بهترینها و نیکوترینها را برگزیند که انتخاب وی در سبک مردن نیز بهترینها و نیکوترینها باشد.
آن حضرت (ع) همانند دیگر انوار الهی، در تمام زندگی اش به عدالت و احسان زیست و مردم جز از وی احسان و نیکی ندیدند. اگر هر عملی خوب و نیک بود، او بهترینها و نیکوترینها را انجام میداد. با همان اندک اخباری که ازسیره آن حضرت(ع) به دست ما رسیده است میتوان این رفتار را در سبک زندگی ایشان شناسایی کرد. با آنکه تمام تلاش دشمنان اهل بیت(ع) در طول دوران خلافت سلطنتی خودشان این بوده است که نام و نشان اهل بیت(ع) را محو کنند، ولی رفتار برتر و سیره نیکوی آنان، چنان در جهان تاریک اموی میدرخشید که دشمنان نتوانستند با همه دشنامها و افتراها و بهتانها و کتمانها آن را بپوشانند.
زمانی که دشمنان در دربار خلافت سلطنتی بطور رسمی سلام بر سلطنت میدادند و خطاب به معاویه میگفتند: السلام علیک ایها الملک! امام حسین(ع) در تدارک این بود تا با خون خویش عدالت علوی(ع) و محمدی(ص) را زنده کند و انسانها را به حقیقت اسلام و ایمان یعنی قیام علیه بیعدالتی و برپایی عدالت دعوت و آنان را با خونش از خواب غفلت و جهالت بیدار کند و سحر سامریان اموی را ابطال نماید.
اینچنین بود که مردن خویش را به بهترین شکل رقم زد و با شهادت خونین خود، چهره دروغین امویان را آشکار و پرده فریب را از خلافت سلطنتی آنها بر گرفت و تودهها را با کشف الغطای خونین خویش به حقیقت شهود رسانید. بصیرتی که از درون فتنه سقیفه بنی ساعده با شهادت خونین اهل بیت(ع) پدید آمد مردم را آگاه کرد که جامه اسلام وارونه را بر تن جامعه پوشاندهاند و به نام عدالت، قاسطین عدالت خوار نشسته و اهل قسط و عدالت را خوار و ذلیل کردهاند.
امام حسین(ع) فرزانهای بود که به انسانها سبک درست چگونه زیستن و چگونه مردن را آموخت واینکه بهترین نوع زیستن ،به عدالت خواهی و احسان کردن است و نیکوترین مرگ، شهادت و ایثار در راه خدا و برپایی عدالت با جان و مال و اسارت است. از نظر ایشان، اسارت برای عدالت، عین آزادگی است و آزادی در جامعه قسط خواران، عین بردگی است.
حماسه حسینی، حماسه عرفان، شهود، عدالتخواهی، ایثار، شهادت و در یک کلمه حماسه الهی بود که وجه الله در آن بروز و ظهوری کامل یافت و بهترین نوع زندگی و نیکوترین مردن را به همه بشریت آموخت. کسی که با چنین پشتوانهای از گذشته برخوردارباشد، میداند که چگونه زیست کند و چگونه جان در طبق اخلاص نهد و شهادت را بر زندگی ننگین در زیر پرچم ظالمان و مستکبران برتری دهد.
به نقل از معارف کیهان