شکیبایی ؛ لازمه اقامه ستون دین در جامعه

قرآن را باید خواند و قرائت کرد:

فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ؛ پس هر چه میسر شود از قرآن بخوانید(مزمل، آیه 20)

و همچنانکه خدا (بقره، آیه252؛ آل عمران، آیه 58) و پیامبرش(ص) آیات قرآن را تلاوت می کند (بقره، آیه 151؛ آل عمران، آیه 164) ما هم به تلاوت قرآن بپردازیم (بقره، آیه 121؛ فاطر، آیه 29) و ترتیل قرآن را رزق روزانه خود قرار دهیم؛ چنانکه خداوند( فرقان، آیه 32) و پیامبرش به ترتیل قرآن می‌پردازند. (مزمل، آیه 4)
اما بعضی چیزها را نمی توان با قرائت و تلاوت و ترتیل حل و فصل کرد و گفت کاری که لازم بود انجام گرفت. اگر شما می خواهید خیمه اسلام را بر پا کنید، باید ستون خیمه را بردارید و در وسط آن بگذارید تا خیمه اسلام بر پا شود. از این رو در آیات قرآن همواره از برپایی نماز سخن به میان آمده است؛ چرا که نماز، ستون دین است: «إنّ الصلاة عمود الدین». ( وسائل‌الشیعه، ج4، ص27)


خداوند گاه می فرماید: أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ ؛ ای پیامبر از زمان مالیدن چشم به سبب نور خورشید (فجر صادق یا از زوال خورشید یا غروب آن) تا تاریکی شب - در طول شبانه روز - نماز گزار و آن را اقامه کن.(اسراء، آیه 78؛ نگاه کنید: طه، آیه 129؛ روم، آیه 18؛ ق، آیات 39 و 40) و گاه دیگر می فرماید: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ ؛ کسانی که نماز را اقامه می کنند.(لقمان، آیه 4)


این اقامه و برپایی ستون دین در جامعه البته سخت و توانفرسا است؛ زیرا باید آشکارا نماز بخوانی و این حرکات و سکنات و اذکار را بر زبان برانی و انجام دهی. به طوری طبیعی مورد تمسخر قرار می‌گیری، به تو می‌گویند مرتجع و امل و مانند آنها. باید به تنهایی هم نخوانی تا اقامه انجام گیرد، بلکه باید در جامعه بروی و با دیگران بخوانی و رکوع و سجود دسته جمعی داشته باشی. یک جمعیتی را تشکیل دهی و جماعت داشته باشی:

وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ؛ و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و با رکوع‏کنندگان رکوع کنید. (بقره، آیه 43) پس نباید بگویی من زن هستم و میان مردها چه کار می کنم، بلکه همانند حضرت مریم (س) که سرمشق مردان و زنان مومن است(تحریم، آیات 11 و 12) باید همراه مردان اقامه نماز کنید: یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ؛ اى مریم، فرمانبرِ پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع‏کنندگان رکوع نما.» (آل عمران، آیه 43)


پس اقامه نماز به سادگی نیست و باید خون دل خورد و رنج برد و صبر و استقامت پیشه کرد. از همین رو خداوند وقتی این حکم اقامه نماز را می دهد می فرماید: وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ؛ و در برابر دستور پروردگارت شکیبایى پیشه کن که تو خود در حمایت مایى و هنگامى که از خواب‏ بر مى‏خیزى به نیایش پروردگارت تسبیح گوى.(طور، آیه 48)

و در جایی دیگر می فرماید: پس بر آنچه مى‏گویند شکیبا باش و پیش از بر‌آمدن آفتاب و قبل از غروب آن، با ستایش پروردگارت او را تسبیح گوى، و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نیایش پرداز، باشد که خشنود گردى.(طه، آیه 130)


علت نیاز اجرای این حکم الهی و اقامه نماز به صبر و شکیبایی برای آن است که اقامه نماز در جامعه و فرهنگ‌سازی دینی سخت است. اگر بخواهیم ستون دین اسلام را برپا داریم و مرزهای کفر و ایمان را با آن مشخص کنیم و دو گروه مومنان و غیرمومنان را از هم جدا کنیم باید اقامه نماز داشته باشیم. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: بین الایمان و الکفر ترک الصلوة؛ مرز میان ایمان و کفر ترک نماز است. (کنزالعمال، ج 7، ص 279، حدیث 18869).

معارفی از کیهان

سلمان چرا عزیز محمد (ص) شد؟

جرعه های معرفت - شرح حدیث معصومین (ع) در کلام رهبر انقلاب

 عَنْ مَنْصُورٍ بُزُرْجَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ (ع):مَا أَکْثَرَ مَا أَسْمَعُ مِنْکَ سَیِّدِی ذِکْرَ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ، فَقَالَ: لَا تَقُلْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ وَ لَکِنْ قُلْ سَلْمَانَ الْمُحَمَّدِیَّ ،أَتَدْرِی مَا کَثْرَهًْ ذِکْرِی لَهُ؟ قُلْتُ لَا ؛قَالَ: لِثَلَاثِ خِلَالٍ، إِحْدَاهَا إِیثَارُهُ هَوَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) عَلَی هَوَی نَفْسِهِ وَ الثَّانِیَهًْ حُبُّهُ الْفُقَرَاءَ وَ اخْتِیَارُهُ إِیَّاهُمْ عَلَی أَهْلِ الثَّرْوَهًْ وَ الْعُدَدِ وَ الثَّالِثَةُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ، إِنَّ سَلْمَانَ کَانَ عَبْداً صَالِحاً حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِین‌؛ (بحارالانوار، ج22، ص32 )


یکی از یاران امام صادق (ع) از ایشان پرسید:

چقدر از شما می شنوم که سلمان فارسی را نام می برید؟

حضرت فرمود :نگو سلمان فارسی، بگو سلمان محمدی. می دانی چرا سلمان، اینقدر نزد ما عزیز و گرامی است؟


عرض کردم‌: نه نمی دانم مولای من!


فرمود: سلمان، به خاطر سه ویژگی نزد ما عزیز و گرامی است:

1-خواستة امیر المؤمنین را بر خواستة خود مقدم می داشت. 2- محرومان و فقرا را دوست داشته و بر ثروتمندان ترجیح می‌داد. 3-علم و عالمان را گرامی می داشت.
سلمان، عبد صالح خدا ، حق گرا و مسلمان بود و از مشرکین نبود.


«عَن مَنصورِ بنِ بَزرَج، قال: قُلتُ لِأَبی عَبدِاللّهِ الصّادِق (علیه‌السلام): ما أَکثَرَ ما أَسمَعُ مِنکَ یا سَیِّدی ذِکرَ سَلمانَ الفارسی»،

راوی می‌گوید ]به امام صادق(ع) عرض کردم

[چقدر من زیاد می‌شنوم از شما که نام سلمان را می‌برید و از او یاد می‌کنید. معلوم می‌شود که حضرت مکرّر در مکرّر راجع به سلمان مطالبی را می‌فرموده‌اند.

این شخص تعجّب می‌کند که چیست که اینقدر موجب شده شما به او توجّه دارید، یا شاید مثلاً به او محبّت دارید و از این قبیل.

«فَقال: لاتَقُل «الفارسی» وَ لکِن قُل سَلمانَ المُحَمَّدی»،

یعنی نسبتِ او، فراتر از نسبت قومی و میهنی است؛ نسبت دینی است. این البتّه به هیچ‌وجه، طعن به قوم فارس نیست؛ پیغمبر اکرم و ائمّه (علیهم‌السلام) از فارس - مردم ایران- تمجید کردند، تعریف کردند؛ در اینکه تردیدی نیست. می‌خواهد بفرماید که این شخص، فراتر و بالاتر از این است که به نسبتِ قومی شناخته بشود؛ نسبتِ او، نسبتِ عقیده و دین و پیامبر است؛ او کأنّه -مثلاً- فرزند پیغمبر است.


«أَ تَدری ما کَثرَهًُْ ذِکری لَه؟»

[حضرت فرمود] می‌دانی چرا؟ «قُلتُ: لا. قال: ثَلاثِ خِصالٍ»، سه خصوصیت در سلمان بود که این موجب می‌شود که من او را زیاد یاد کنم و نام او را ببرم -لابد مثلاً- اجلال کنم او را، تعظیم کنم او را یا محبّت به او بورزم.


«أَحَدُها: ایثارُه هَوی أَمیرِالمُؤمِنین (ع)عَلی هَوی نَفسِه»،

چیست آن سه خصلت؟

یکی‌اش

این است: میل امیرالمؤمنین را بر میلِ خود غلبه می‌داد. از این معلوم می‌شود که بیش از یک بار چنین چیزی اتّفاق افتاده که حضرت چیزی را اراده کردند، سلمان چیز دیگری در دل خود و در ذهن خود می‌خواسته است ولیکن میل و هوای امیرالمؤمنین را - «هَوی» یعنی میل- بر میل خود ترجیح داده است. ببینید مقام امیرالمؤمنین را؛ حالا البتّه اینها که گوشه‌وکنارهای آن عظمت و آن جلالت الهی و ملکوتی و جبروتی است ولی اینها همه، هرکدام یک نشانه است.


«وَ الثّانیَة:

حُبُّهُ لِلفُقَراء وَ اختیارُه اِیّاهُم عَلی أَهلِ الثَّروَهًْ وَ العَدَد»، [دوّم:] فقرا را دوست می‌داشت. بعضی‌ها از طبقه‌ مستضعف جامعه اصلاً بدشان می‌آید؛ حاضر نیستند طرف آنها بروند، نگاه بکنند به آنها! خودشان را برتر از آنها می‌دانند؛ او نه؛ فقرا را دوست می‌داشت، آنها را بر اهل ثروت ترجیح می‌داد. اگر فرض بفرمایید در یک جایی امر دایر بود بین یک سرمایه‌دارِ محترمِ خیلی پولداری یا یک فقیری، یا باید مثلاً خانه‌ این برود یا خانه‌ آن برود، یا باید به این سلام کند یا باید به آن سلام کند، این فقیر را بر آن غنی ترجیح می‌داد؛ اینها درس است. ما طلبه‌ها، ما جامعه‌ روحانیت و علمی، یکی از خصوصیاتمان از اوّل همین بوده است که با ضعفا و طبقه‌ ضِعاف نزدیک بوده‌ایم؛ این خیلی امتیاز بزرگی است. بله، گاهی پولدارها ممکن بود سراغ یک عالمی هم بیایند، او هم یک احترامی بکند امّا معاشرت روحانیون ما، علمای ما، مراجع ما، ائمّه‌‌ جماعت ما -علمائی که بودند با مردم- عمدتاً با مردم فقیر و زیر متوسّط بوده است؛ این خیلی چیز مهمّی است؛ این را باید نگه بداریم. حالا که علما و روحانیت، به یک موقعیتی در عالم سیاست دست پیدا کرده‌اند، نباید آنچه را تاریخچه‌ ما و سنّت کهن ما است از دست بدهیم. اینکه در یک شهری یک عالمی مثلاً باشد، ]ولی] بین مردم معروف باشد که ایشان با تجّار و با پولدارها و با باغدارها و مانند اینها [اُنس دارد] - مهمانی خانه‌ این؛ مهمانی در باغ آن- امّا با فقرا نه، اُنسی ندارد؛ این چیز خوبی نیست. این هم یک خصوصیت.


«وَ الثّالِثَهًْ:

حُبُّهُ لِلعِلمِ وَ العُلَماء»، یکی هم این [سوّمی]: جناب سلمان علم را دوست می‌داشت، علما را دوست می‌داشت. این سه خصوصیت در این بزرگوار، موجب می‌شود که امام صادقِ با آن جلالت و عظمت، نسبت به او گرایش پیدا کند، محبّت -یا تجلیل و تعظیم- نسبت به او بکند. «إِنَّ سَلمانَ کانَ عَبداً صالِحاً حَنیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکین»،]می‌فرمایند: سلمان بنده‌ صالحِ حنیفِ مسلمان است و از مشرکین نیست.


* شرح حدیث در ابتدای درس خارج‌، 2/11/96
* پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب

معارفی از کیهان

 

رابطه شکر نعمت و افزایش ظرفیت وجودی انسان

امیرمومنان در دعای افتتاح ماه مبارک رمضان می‌فرماید: «لَا تَزِیدُهُ کَثْرَةُ الْعَطَاءِ إِلَّا جُوداً وَ کَرَماً؛ زیادی عطایای الهی جز موجب افزایش جود و کرم خداوند نمی‌شود.»(تهذیب الاحکام، طوسی، ج 3، ص 109)


خاستگاه این سخن، همان سنت الهی است که در قرآن می‌فرماید: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ؛ و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعا سپاسگزارى کنید، شما را افزون خواهم کرد.(ابراهیم، آیه 7)


از این آیه به دست می‌آید که شکر نعمت‌های الهی موجب افزایش وجودی شخص می‌شود؛ زیرا خدا می‌فرماید

با شکر نعمت، شما را افزایش می‌دهیم، هر چند که به تبع افزایش وجودی شخص، به طور طبیعی نعمت‌ها از نظر کمیت و کیفیت نیز افزایش می‌یابد و حتی نعمت‌های جدید و متنوع دیگری نصیب انسان می‌شود، ولی آنچه مورد تاکید آیه است، افزایش ظرفیت وجودی خود انسان با شکر نعمت است؛ این بدان معنا خواهد بود که شکر واقعی بهره‌گیری از نعمت و به کارگیری آن در مسیر تحقق اسماء و صفات الهی در انسان است. به این معنا که هر نعمتی شرایطی را فراهم می‌آورد تا انسان بتواند آن را وسیله و سببی قرار دهد تا اسم و صفتی از اسماء و صفات الهی در او ظهور کند. این معنای حقیقی شکر نعمت است نه تشکر زبانی.


پس وقتی انسان نعمتی را به درستی و در جای مناسب آن به کار می‌گیرد، این نعمت همچون وسیله‌ای می‌شود که اسم و صفتی در انسان ظهور کند و ظرفیت وجودی او افزایش یابد؛ به اقتضای افزایش ظرفیت وجودی، نعمتی دیگر داده می‌شود که آن نیز موجب افزایش ظرفیت وجودی خواهد شد تا جایی که انسان به مقام «عبدالله» و سپس «عبده» می‌رسد که حتی برخی از اسمای مستاثر نیز در او ظهورو بروز می‌کند.


پس اگر ذات اقدس الهی نعمت‌هایی به شخص دهد و این شخص به درستی از آن نعمت بهره گیرد، ظرفیت وجودی او با ظهور اسماء و صفات الهی در وی بیشتر می‌شود؛ و با افزایش قابلیت، به طور طبیعی درخواست و سؤال تکوینی‌ او نیز بیشتر می‌شود؛ و از آنجا که خدا هیچ سائلی را از درگاهش محروم باز نمی‌گرداند، به او نعمتی با توجه به این مرتبه و درجه وجودی‌اش می‌دهد. این درخواست انسان با شکر و عطای الهی به شکر متقابل،همچنان تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد. از این رو امام علی(ع) می‌فرماید، عطایای الهی موجب افزایش جود و کرم خداوند می‌شود.

معارفی از کیهان

بهشت نورانی و بی‌خورشید

از نظر قرآن، بهشت بی‌خورشید است؛ اما بهشت همواره نورانی است و نورش را از منابع دیگری غیر از خورشید می‌گیرد که همان اهل بهشت است. این بهشت بی‌خورشید از نورانیت و گرمای اهل بهشت چنان بهره می‌برد که هیچ تاریکی نیست؛ چنانکه هیچ سرمایی هم وجود ندارد. بنابراین بهشت از نورانیت اهل بهشت چنان مطبوع و ملایم و در اعتدال است که قابل توصیف نیست؛ خداوند درباره بهشت بی‌خورشید و بی‌سرما می‌فرماید:

لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا؛ در آنجا نه خورشیدی بینند و نه سرمایى.(انسان، آیه 13)


اما اینکه این نورانیت بهشت از خود اهل بهشت است، خدا می‌فرماید:

در روز قیامت که مردان و زنان مؤمن را مى ‏بینى که نورشان پیشاپیش ایشان و به جانب راستشان دوان است؛ به آنان گویند: امروز شما را بشارت باد به بوستان‌هایی که از زیر درختان آن نهرها روان است؛ در آنها جاودان هستید. این است همان رستگاری بزرگ. (حدید، آیه 12)


و نیز می‌فرماید:

و شما را به بوستانهایى درآورد که از زیر درختان آن جویبارها روان است. در آن روز خدا پیامبر خود و کسانى را خوار نمى‏‌گرداند که با او ایمان آورده بودند. در حالی که نورشان از پیشاپیش آنان و سمت راستشان روان است، مى‏‌گویند: پروردگارا! نور ما را براى ما کامل گردان! و بر ما ببخشاى که تو بر هر چیز توانایى! (تحریم، آیه 8)


این نوری که در درون اهل بهشت است و همه فضای بهشت ایشان را روشن می‌کند، همان نور اسلام، قرآن و ایمان است که خدا بارها در‌باره آن سخن گفته است: و این گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم، تو نمى‏ دانستى کتاب چیست و نه ایمان کدام است؛ ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مى ‏نماییم و براستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مى ‏کنى. (شوری، آیه 52)


در جایی دیگر نیز می‌فرماید: آیا کسى که مرده دل بود و به نور قرآن زنده‏‌اش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکی‌های کفر و ضلالت است و از آن بیرون‏ آمدنى نیست؟! این گونه براى کافران آنچه انجام مى‏‌دادند، زینت داده شده است. (انعام، آیه 122)


همین کافران به سبب فقدان ایمان و اسلام و عدم بهره‌گیری از نورانیت قرآن، فاقد نور بوده و در روز قیامت در تاریکی هستند، در حالی که در کنارشان مومنانی از نور خودشان برخوردارند. کافران می‌فهمند که اینان نوری دارند و گویی مانند نور دنیایی و آتش آن می‌توان شعله‌ای برگرفت ولذا خواهان پرتوگیری از آن نور هستند در حالی که چنین چیزی در قیامت معنا ندارد. خدا می‌فرماید: آن روز مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده‏‌اند، مى‏‌گویند: ما را مهلت دهید تا از نورتان اندکى برگیریم. گفته مى ‏شود: باز پس برگردید و نورى درخواست کنید! آنگاه میان آنها دیوارى زده مى ‏شود که آن را دروازه‏‌اى است که باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. (حدید، آیه 13)

معارفی از کیهان

برگزاری مراسم شهادت حضرت زهراعلیها سلام

مراسم سوگواری ایام شهادت صدیقه طاهره ،حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روز یکشنبه 96/11/29 با حضور اساتید و طلاب برگزار شد.

ابتدا سرکار خانم یوسف زاده سخنانی را پیرامون زندگی و شخصیت والای آن حضرت ایراد فرمودندو پس از اتمام سخنان ایشان نماز جماعت ظهر و عصر اقامه شد.

مراسم با مداحی سرکار خانم شریفی ادامه یافت و درانتها با پذیرایی از طلاب پایان پذیرفت.

خانواده و ازدواج از نگاه رهبری

جوانان ما خوب می‌دانند که هدف اصلی در «ازدواج» و نتیجه‌ عالی این پیوند مقدّس «تشکیل خانواده» است.
جوانان ما خوب می‌دانند که هدف اصلی در «ازدواج» و نتیجه‌ عالی این پیوند مقدّس «تشکیل خانواده» است.


در روزگار ما همه از خانواده می‌گویند و دغدغه‌ خانواده را دارند. جامعه‌شناسان اولین حلقه‌ شکل‌گیری بنیان جامعه را خانواده می‌دانند. روانشناسان ریشه‌ حالات روانی انسانها را در خانواده جست‌وجو می‌کنند. دانشمندان تربیت، نقطه‌ عزیمت تربیت را خانواده می‌دانند و مصلحان اجتماعی هر نوع تحول صلاح‌گرایانه را منوط به خانواده می‌دانند و…
براستی ازدواج خانواده چقدر اهمیت دارد؟ نظر اسلام در این باره چیست؟و…
شنیدن سخنان رهبر عزیز به عنوان یک دانشمند برجسته‌ اسلامی و متفکر زمان شناس درتبیین اهمیت ازدواج و ترسیم جایگاه خانواده و نقشهای گوناگون آن برای جوانانی که قصد پیمودن این راه را دارند راهگشا خواهد بود ، از این رو در ستون پیش رو گزیده‌ای از دیدگاه‌های معظم‌له درباره این مقوله مهم از نظر خوانندگان عزیز خواهد گذشت.


***
ازدواج، یک ارزش اسلامی
مطلب اصلی و اول، این است که این ازدواجی که خدای متعال سنت قرار داده و آفرینش هم آن را اقتضا می‌کند، یکی از نعمتها و اسرار الهی و یکی از پدیده‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی بشری است. می‌شد که خداوند در قوانین آسمانی، این موضوع را لازم، واجب و حتمی و مجاز کند و مردم را رها کند تا یکی یکی بروند و با هم ازدواج کنند، اما این کار را نکرده است. بلکه ازدواج را یک ارزش قرار داده، یعنی کسی که ازدواج نمی‌کند خود را از این ارزش محروم نموده است.(1)
خداوند اصرار دارد
از نظر اسلام، تشکیل خانواده یک فریضه است. عملی است که مرد و زن باید آن را به عنوان یک کار الهی و یک وظیفه انجام بدهند. اگر چه شرعاً در زمره‌ واجبات ذکر نشده، اما بقدری تحریض و ترغیب شده است که انسان می‌فهمد خدای متعال بر این امر اصرار دارد، آن هم نه به عنوان یک کارگزاری، بلکه به عنوان یک حادثه‌ ماندگار و دارای تأثیر در زندگی و جامعه. لذا این همه بر پیوند میان زن و شوهر تحریض کرده و جدایی را مذمت نموده است.(2)
خداوند از زن و مرد تنها، خوشش نمی‌آید
خدای متعال از زن و مرد تنها خوشش نمی‌آید، مخصوصاً آنهایی که جوانند و بار اولشان است. مخصوص جوانها هم نیست. خدای متعال از زندگی مشترک و مزدوج خوشش می‌آید.(3)
آدم تنها، مرد تنها و زن تنها که همه‌ عمر را به تنهایی می‌گذرانند، از دید اسلام یک چیز مطلوبی نیست مثل یک موجود بیگانه است در مجموعه پیکره‌ انسانی. اسلام این طور خواسته که خانواده، سلول حقیقی مجموعه‌ پیکره‌ جامعه باشد نه فرد تنها.(4)
سنت پیامبر؛ ازدواج به موقع
روایت معروفی داریم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده‌اند: نکاح ،سنت من است. البته این سنت آفرینش است، سنت میان انسانها و همه اقوام و ادیان است. پس چرا فرموده‌اند سنت من؟ چه اختصاصی وجود دارد؟ شاید از این جهت باشد که اسلام بر این امر تأکید بیشتری ورزیده و این تأکید در ادیان الهی دیگر کمتر است. شما ملاحظه می‌کنید این تأکیدی که اسلام بر ازدواج کرده ،در این مکاتب اجتماعی و فلسفه‌های رایج اجتماعی و سیاستهای معمولی دنیا، وجود ندارد. اسلام اصرار دارد که پسرها و دخترها در همان سنینی که برای ازدواج آماده‌اند ازدواج نمایند.(5)
نکاح، علاوه‌بر یک تقاضای طبیعی، یک سنت دینی و اسلامی نیز هست. بنابراین خیلی آسان است که کسی از طریق این اقدام و عمل که طبیعت و نیاز او آن را ایجاب می‌کند، ثواب هم ببرد؛ چون سنت است و به قصد ادای سنت پیامبر و اطاعت امر ایشان به این امر اقدام نماید.(6)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. خطبه‌ عقد مورخه‌ 6/10/1372
2. خطبه‌ عقد مورخه‌ 11/12/1377
3. خطبه‌ عقد مورخه‌ 20/11/1375
4. خطبه‌ عقد مورخه‌ 5/10/1375
5. خطبه‌ عقد مورخه‌ 28/6/1379
6. خطبه‌عقد مورخه‌ 9/11/1376
*پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

معارفی از کیهان

پاسخ‌های فاطمی(پرسش و پاسخ)

پرسش:
حضرت فاطمه(س) در مواجهه با سؤال‌های متعدد و متنوع مردم چه عکس‌العملی داشتند و چه پاسخ‌هایی را مطرح فرمودند؟
پاسخ:
حضرت فاطمه(س) در مواجهه با سؤال‌های متعدد و متنوع مردم با گشاده‌رویی به استقبال می‌رفتند و به مخاطبان خود می‌فرمودند: هرچه سؤال دارید بپرسید. در اینجا به برخی از اهم پاسخ‌های فاطمی اشاره می‌کنیم:


شیعه عملی
یکی از پیروان اهل بیت(ع) در شهر مدینه، همسرش را خدمت حضرت زهرا(س) فرستاد تا بپرسد وی از شیعیان خاندان پیغمبر(ص) به شمار می آید یا نه؟ حضرت فرمود: اگر به آنچه به شما امر می‌کنیم، عمل کنید و از آنچه شما را از آن برحذر می‌داریم، دوری نمایید، از شیعیان ما محسوب می‌شوید، والا نه. زن پاسخ فاطمه(س) را برای شوهرش نقل کرد و او از شنیدن آن به اضطراب و نگرانی افتاد و با توجه به ضعف‌ها و سستی‌های خود در امور دینی، گفت:‌وای بر من که همیشه در آتش جهنم خواهم بود. همسر مرد، نگرانی و بی‌قراری شوهرش را نزد حضرت فاطمه(س) بازگو کرد. حضرت در پاسخی، دیگر چنین فرمود: به همسرت بگو که چنین نیست که می‌پنداری، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند و تمام دوستان ما و دوستان دوستان ما، و دشمنان دشمنان ما، همگی در بهشت جای دارند. آری، اگر کسی به ظاهر و با زبان، تسلیم ما اهل بیت شود، ولی در واقع در اوامر ما سرپیچی نماید و نواهی را محترم نشمارد، از شیعیان واقعی ما نخواهد بود.
(بحار‌الانوار، ج 65، ص 155)


تعریف عملی ایثار
عرب تازه مسلمانی در مسجد مدینه از مردم کمک خواست. پیامبر(ص) به اصحاب خود نگریست که چه کسی او را یاری می‌کند. سلمان برخاست و بیرون رفت تا مشکل آن شخص را برطرف کند، اما دست خالی بازگشت. در راه نگاهش به خانه فاطمه(س) افتاد و با خود گفت: فاطمه(س) سرچشمه نیکوکاری است. درب خانه را به صدا درآورد. فاطمه(س) بیرون آمد و سلمان قصه نیازخواهی عرب تازه مسلمان را به آن حضرت بازگفت. فاطمه(س) فرمود: ای سلمان، سوگند به خداوند که محمد(ص) را به پیامبری برانگیخت، سه روز است که غذایی نخورده‌ایم و حسن و حسین از شدت گرسنگی بی‌قرار شده بودند و هم‌اکنون به خواب رفته‌اند. اما من، نیکوکاری را که در خانه‌ام را کوبید، رد نمی‌کنم. فاطمه(س) پیراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون یهودی گرو بگذارد و مقداری خرما و جو قرض بگیرد. سلمان گوید:

پس از گرفتن خرما و جو، به سوی منزل فاطمه(س) به راه افتادم و خدمت آن بانوی بزرگوار رسیدم و گفتم:
- مقداری از این خرما و جو را برای فرزندان گرسنه خویش بردارید. فاطمه علیها‌السلام فرمود: «یا سلمان، هذا شی امضیناه لله عز و جل، فلسنا ناخذ منه شیئا»؛ «ای سلمان، این کار را فقط به خاطر خدای تعالی انجام دادیم و چیزی از آن را برای خویش برنمی‌داریم.»
(مستدرک‌الوسائل، ج 13، ص 417)

معارفی از کیهان

هم ناله با علی(ع) در فراق زهرا(س)

 

باید کتاب زرین زندگی زهرا(س) را که هر لحظه‌اش قرین حماسه حق‌طلبانه بوده، پیش روی نسل‌های حال و آینده باز کرد، تا هم از این شجره، طیبه توشه انسان زیستن را برگیرند و هم ابوهریره‌های جعال نتوانند تاریخ زندگی مظلومانه‌اش را تحریف کنند، هر چند نوشتن از زندگی این اسوه حسنه فوق‌العاده دشوار است و نه هیچ قلمی قدرت تصویر آن همه رنج و مشقتی که بر او رفته است را دارد و نه صفحه کاغذ تحمل بارش سرشک مداوم قلم در سوک فاطمه را، ولی محب او بودن علیرغم عجز و درماندگی در مقابل عظمت زهرا، اجازه نمی‌دهد حتی در سالگرد شهادت مظلومانه‌اش هر کس به اقتضای استعدادش آنهایی که دستی برای نوشتن و ذوقی برای سرودن و زبانی برای ستودن دارند، دست روی دست بگذارند، لذا به بهانه سالگرد شهادت مظلومانه این اولین مدافع اسلام امامت در مقابل اولین پایگاه اسلام خلافت، مروری گذرا بر آخرین صفحه صحیفه مظلومیتش را تقدیم می‌کنم به آنهائی که قرن‌ها است از درخانه زهرا به هیچ قبله‌ای روی برنگردانیده، همچنان سربر دیوار خانه گلین او نهاده در مظلومیتش به درد می‌نالند و به زندگی سراپا عزتش می‌بالند.

روزی که خورشید عمر زهرا غروب کرد
فشار بین در و دیوار و ضربات تازیانه و غلاف شمشیر و مرگ پدر و خانه‌نشینی علی، فداکارترین مجاهد اسلام، فاطمه را به بستر مرض افکنده است.
حق بردن و سیلی زدن و سینه شکستن
مزد زحمات شب و روز پدرش بود
نود و پنج روز از فراق پدرش می‌گذرد، زهرا احساس کرد که در گذرگاه عمر به سرمنزل نهائی رسیده است، فرستاده «ام رافع» آمد، از او خواست در شستشو کمکش کند، سپس جامه‌های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده، سیاه پوشیده بود را به تن کرده از عزای پدر بیرون آمد، چون می‌داند خورشید عمرش امروز غروب خواهد کرد و به دیدار پدر خواهد شتافت، بعد از شستشو، بی‌رمق در بستر، خوابیده حالش نگران کننده است، علی(ع) جز برای کارهای ضروری از کنار بستر فاطمه جدا نمی‌شود.
به بستر فاطمه افتاده و مولا پرستارش
ببین حال پرستار و مپرس احوال بیمارش
علی از چشم زهرا چشم خود را برنمی‌دارد
مجسم می‌کند عشق و فداکاری و ایثارش


فاطمه گاهی از شدت مرض بیهوش می‌شود و گاهی چشمهایش را باز می‌کند، مولا(ع) نگاهش را به صورت سیلی خورده همسر مظلومه‌اش دوخته، در چشم‌انداز رنج‌های آینده‌اش دنیائی سراپا تنهائی را می‌بیند و اشک‌هایش آرام آرام برگونه‌اش سرازیر است، زهرا(س) بار دیگر به هوش آمد، اشکهای علی را با دستان تازیانه خورده‌اش که می‌داند بعد از او خشک نخواهد شد برای آخرین بار پاک کرد.


کند اشک علی را پاک با آن دست بشکسته
نخواهد اشک مظلومی فرو ریزد به رخسارش


زهرا چشمان نگرانش را با حسرت بر چهره مظلوم و غمگین علی(ع) که می‌داند بعد از او تمام چاه‌ها از شنیدن آوای مظلومیتش عاجز خواهند شد دوخته است و به فکر این فداکارترین مجاهد اسلام است که بعد از او سخت تنها خواهد ماند.
زهرا(س) برای اینکه آخرین تیر ترکش عمرش را نیز برای دفاع از حق و رسوائی همیشگی غاصب رها کند، با لبهائی که هر وقت باز می‌شد با غنچه‌های کلامش مفتاح دردهای بسته همسر مظلومش بود اشاره کرد، علی جان وصیتی دارم، با شنیدن این کلمه آسمان بر سر مولا آوار شده، با چشمانی نمناک و قلبی غمناک فرمود:
زهرا جان بگو که مطمئن باش به وصیت تو عمل خواهم کرد.


علی جان، فرزندانم یتیم می‌شوند، با آنان مدارا کن، برای دلجوئی آنان یک شب نزد آنها و یک شب نزد همسرت باش.
یا علی «غسلنی فی‌اللیل و کفنی فی‌اللیل و دفنی فی‌اللیل و لا تعلن احدا»


علی جان مرا شبانه غسل بده، شبانه کفن کن و به خاک بسپار، دلم می‌خواهد قبرم گمنام باشد و کسی آن را نشناسد، چون از مردم دوروی این زمانه که قلب و زبانشان یکی نیست متنفرم و نمی‌خواهم بر مزارم نوحه‌سرائی کنند.
بعد از اینکه وصیتش تمام شد، برای آخرین بار با هزاران حسرت، کودکانش را یکایک بوسیده و وداع کرد، اینک لحظه وداع با علی است که باید در این دنیا بماند، بدون زهرائی که معراجهای بزرگ و پروازهای ماورائی را گام به گام و بال در بال هم پیموده‌اند، زهرا(س) برای اینکه سخن تسلی‌بخش خدا به کمکش بیاید تا در این دردناک‌ترین لحظه، راحت بتواند علی را برای همیشه وداع کند، از قرآن ناطق خواست تا برایش قرآن بخواند:
چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
صوت قرآن غمین علی(ع) همراه با نوای حزین کودکانش کشتی عمر فاطمه را تا ساحل آرامش همراهی کردند، زبان عدالتخواهی چون شمعی از آتش و رنج، در خانه علی(ع) خاموش شد، زهرا راحت شد، ولی سهمگین‌ترین ضربه‌ای را که طبیعت در توان داشت با دردناکترین حالت بر علی فرود آورده است، کودکان یتیم زهرا همان گوهرهائی که در صدف پرمهرش پرورش یافته بودند و بعدها زیباترین ارزشهای انسانی را در تاریخ به نمایش گذاشتند خود را روی جنازه مادر انداخته ناله می‌کردند، حسن(ع) می‌گفت: «یا اماه کلمینی قبل ان تفارق روحی بدنی» مادر عزیزم با من سخن بگوی قبل از آنکه روح از بدنم مفارقت کند.


حسین(ع) پاهای مادر مظلومه‌اش را می‌بوسید و می‌گفت:
«یا اماه انا ابنک الحسین کلمینی قبل ان ینصدع قلبی ناموت» مادر عزیزم، من حسین تو هستم با من حرف بزن قبل از آنکه قلب من در فراق تو از کار بایستد.
زینب می‌گفت: مادر رفتی ولی ما را به دست غم سپردی، دنیا طلبانی که حق را تنها گذاشتند، با بی‌شرمی از کنارش به عافیت گذشته بودند با ترنم غمناکترین گریه‌های یتیمان زهرا در فقدان اولین مظلومه عالم از شهادت دختر پیامبر با خبر شده، دوباره به درب خانه فاطمه، خانه‌ای که برای حکومتهای غاصب در طول تاریخ کانون خطر بود و روزی جمع شده به آتش کشیده بودند، آمده‌اند تا جنازه‌ همای پرسوخته مظلومه علی(ع) را تشییع کنند.

ولی هیهات که زهرای هوشیار حقشناس اجازه دهد آنهائی که بلندای طوبای قامتش را در هم شکسته‌اند و نوباوه نارسیده‌اش را نابهنگام از شجره طیبه وجودش جدا کرده‌اند، با دستان خود کنج تابوتش را لمس کنند. فرصت‌طلبان منتظر بیرون آمدن جنازه بودند که ابوذر یار با وفای رسول خدا که در وفاداری‌اش به خاندان پیامبر، پایدار مانده از خانه بیرون آمد و خطاب به مردم گفت: دفن زهرا به تأخیر افتاد، که با شنیدن خبر، امت بی‌وفای پیامبر، علی را با غمهایش تنها گذاشته، بدنبال راحتی و رفاه خود حرکت کردند و از دور خانه تنگ و تاریک فاطمه که از تمام تاریخ بزرگتر است پراکنده شدند.
در صحن حیاط در کنار بستر یگانه دختر پیامبر غوغائی برپاست، علی مظهر عدالت مظلوم، زانوی غم در بغل گرفته، سردر گریبان غمهای عمیق خویش فرو برده، آهسته آهسته اشک می‌ریزد.


کودکان مادر از دست داده خود را روی جسد زهرا انداخته با دردناکترین حالت،‌او را صدا می‌زنند، «ام ایمن» و «اسماء بنت عمیس» با چشمانی اشک‌آلود وسائل غسل دختر پیامبر را آماده می‌سازند، چند نفر از اصحاب با وفای پیامبر، همانهایی که در لحظه هولناک و سیاه و دشوار تاریخ علی را انتخاب کردند، و آنهم در زمانی که هرلبی که بنام او باز می‌شد می‌دوختند و خونی را که با مهر او گرم می‌شد می‌ریختند، حتی اگر یگانه دختر پیامبر باشد، در گوشه حیاط، کوهی از اندوه را درجان عزادارشان حس کرده بر رنج‌های گذشته فاطمه و آینده علی اشک می‌ریزند، فضای لاجوردی، با ستارگانش که انبوه حوادث را دیده و خم به ابرو نیاورده بود با حالت رقت‌باری نظاره‌گر اشک‌های گرم علی است در فراق زهرا.
شب پاس به پاس می‌خزد و اصحاب پیمان‌شکن پیامبر فارغ از عظمت درد علی درخوابند و شاهدخت اسلام را علی(ع) غسل می‌دهد و برجسم زهرا آب و بر جگر خود آتش می‌ریزد.


علی قامتی را غسل می‌دهد که در جای جایش نیلوفران کبودی به نماز ایستاده‌اند که زهرا تا زنده بود از علی پنهان داشته است و همه آن آثار مظلومیت در بدن زهرا پاداشی بود که مردم قدرشناس آن زمان به تنها بازمانده پیشوای اسلام هدیه کرده‌اند، بدن زخمدار زهرا را غسل داد و از باقیمانده حنوط رسول خدا حنوط کرده و کفن پوشاند، وقتی خواست بند کفن را ببندد، دید کودکان زهرا چنان با حسرت آخرین نگاه‌ها را به صورت سیلی‌خورده زهرا دوخته‌اند که نزدیک است روح از بدنشان خارج شود با بیانی که اندوه عالم را با خود داشت صدا زد:


حسن جان، حسین جان، زینبم، کلثومم «هلموا تزوّدوا مِن امکم» … بیایید از دیدار مادرتان توشه برگیرید که وقت فراق است.
یتیمان زهرا صورت به صورت مادر گذاشتند، گریه می‌کردند و می‌بوئیدند و برای روزگار بی‌مادری توشه برمی‌گرفتند که علی(ع) می‌فرماید همان موقع:


من خدا را گواه می‌گیرم که فاطمه(س) ناله جانکاه کشید و دست‌های خود را دراز کرد و فرزندانش را مدتی به سینه‌اش چسبانید، آنگاه شنیدم هاتفی در آسمان صدا زد:


«یا اباالحسن ارفعهما عنها فلقد ابکیا و الله ملائکه‌السماء» ای علی، حسن و حسین را از سینه مادرشان بلند کن که سوگند به خدا حالت آنها فرشتگان آسمان را به گریه انداخت.


بدن مطهر زهرا(س) کسی که نسل پاک پیامبر تنها از او در جهان باقی مانده و به منزله روزنه‌ای، نور پاک رسالت پیامبر را به بشریت انتقال داده است در بستر تابوت شهادت با تمام مظلومیت آرمیده، روی دوش چند نفر از اصحاب باوفای پیامبر که از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی‌کنند به طرف قبر نامعلومش برده می‌شود.
بر سر دوش، جسم بی‌جانی
حمل می‌شد به نقطه‌ای مرموز
زینب(س) به دنبال جنازه آن مسافر ملکوتی از چشمانش که هیچ‌وقت بعد از آن نخشکید آب می‌پاشید و خطاب به چشمه جوشان چشمش که راه آخرین دیدار را می‌بست می‌گوید:
بگذار ببینمش اکنون که می‌رود
ای اشک از چه راه تماشا گرفته‌ای
جنازه زهرا از جلو هر در و دیواری که می‌گذشت سلام‌های آخرین وداع به گوشش می‌خورد، برخلاف خانه غمین فاطمه، قسمتی از خاک مدینه با سرور و شادمانی انتظار مقدم دُر گرانبهایی را می‌کشد که در دریای نبوت و در صدف عصمت پرورده شده است.


مویه‌های علی(ع) در فراق فاطمه(س)
علی بدن تازیانه‌خورده و مجروح تنها یاورش را تا دروازه بهشت بدرقه نموده، کنار قبر رسول‌خدا (ص) نشسته با دل پرسوز و گدازش سخن می‌گوید: درود بر تو ای رسول خدا، از من و از دخترت که در جوارت فرود آمد و زود به تو پیوست، یا رسول‌الله، شکیبایی‌ام از دوری برگزیده‌ات کم شد و تاب و توانم از دست برفت، این مصیبت آنچنان برایم سنگین است که از این پس دیگر هرگز اندوهم را پایانی نخواهد بود. و شبهایم همواره به بیداری خواهد گذشت. یا رسول‌الله، اینک دخت دلبندت را به تو باز می‌سپارم، این امانت را بازگیر که لختی نخواهد گذشت که دخت والاتبارت از امتت به تو خواهد گفت.
مدینه در دل شب فرو رفته است و مسلمانان بی‌درد همه خفته‌اند و سکوت مرموز شب همچنان گوش به گفت‌وگوی علی(ع) دارد که خطاب به فاطمه(س) می‌فرماید:
زهرا جان، درست است که از کنار من و از چشم من دور شده‌ای اما هرگز از دل من بیرون نخواهی شد، رفتن تو از کنار علی، رفتن از دیده است نه از دل، علی(ع) برای عمل کردن به وصیت زهرا هم که شده مجبور است برای تسلی کودکان یتیم فاطمه جوان‌مرگ شده از کنار مزار او به خانه غمکده خویش بازگردد، خطاب به زهرا دردمندانه می‌گوید:
زهرا جان من از کنار مزار تو اگر می‌روم نه بدین علت است که از جوار تو سیر شده باشم، اگر هم در کنار مزارت مسکن گزینم نه بدان نظر است که شکیبایی را از دست داده‌ام و به وعده‌ای که خدا به شکیبایان در برابر مصیبت داده است بی‌اعتنا باشم، بر تو و پدر بزرگوارت درود باد.
علی که جان کندن برایش از دل کندن از قبر فاطمه آسان‌تر است، اولین بار بدون بدرقه فاطمه از کنار او جدا شده رو به سوی خانه‌ای دارد که اولین بار است زهرا به استقبالش نخواهد آمد، علی(ع) با قلبی داغدار به خانه بدون فاطمه که ماتمکده‌ای بیش نیست بازمی‌گردد، همان خانه‌ای که هر موقع با کوهی از غم و اندوه به آنجا بازمی‌گشت غم‌هایش درمقابل گرمی آفتاب محبت‌های زهرا آب می‌شد، خانه، سراپا خاطرات حق‌طلبی و درد و رنج زهرا است و دهشتناک و آه و ناله هر شب فاطمه مظلوم که بهترین لالائی اطمینان وجود مادر برای کودکانش بود دیگر امشب به گوش نمی‌رسد، علی یتیمان خسته و عزادار زهرا(س) را که از بس روی جنازه مادر بال و پر زده و ناله سر داده بودند خوابانید، مولا که سخت تنها مانده است هم در شهر و هم در خانه بی‌پیغمبر(ص) و زهرا دوباره از سر درد برگشته روی قبر فاطمه با دریایی از غم نشسته است. شب، خاموش و غمگین گوش به زمزمه‌های دردآلود علی(ع) دارد، با قبر زهرا، که می‌گوید:
سر از خشت لحد بردار و احوال علی را پرس
که بی‌رویت نمانده بر تنم تاب و توان امشب
نه طاقت آورم در خانه جای خالیت بینم
نه دل برمی‌کشم از قبرت آرام جان امشب
رگبار سرشک از چشمان حق‌بینش بر خاک نهال تازه غرس کرده‌اش می‌بارد و می‌گوید فاطمه جان بر مرگ جانگداز تو نمی‌گریم، گریه من از بیم آن است که مبادا پس از تو زندگی طولانی گردد.
دیشب که خاک، فاطمه در بین ما فکند
پنداشت آسمان که شب آخر من است
دیروز بود آرزویم طول عمر تو
امروز مرگ، آرزوی دیگر من است


زهرا راحت شد، اما آنچه معلوم است، رنج علی است امشب بر گور فاطمه و درد محبانش در طول تاریخ که رگبار سرشکی به پهنای گونه تاریخ گریسته‌اند ولی هنوز نمی‌دانند که بدن یگانه دختر پیامبرشان را کدام قسمت از خاک یثرب در بر گرفته است و در سوگ او بر پای کدام نهال سرشک غم ببارند.

اسفندیار مبتکر سرابی. معارفی از کیهان

اعمال ماه جمادی الثانی

تقويم اين ماه:


سوم و چهارم و پنجم:

طبق بعضى از روايات مصادف با ايّام شهادت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) است،و بزرگان و علما به آن اهمّيّت خاصى مى دادند.
روز بيستم:

روز ولادت باسعادت حضرت زهرا(عليها السلام) در سال دوم بعثت يا پنجم بعثت است.
از آن جا كه ماه جمادى الثّانى بيش از هر ماه ديگر، آميخته با نام مبارك بزرگترين بانوى جهان، سيدة نساء العالمين من الاوّلين و الآخرين حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) مى باشد، پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) در روزهاى آغازين ماه، بساط غم و اندوه مى گسترانند، و در روز بيستم، غرق امواج سرور و شادى هستند و غرض از همه اين مراسم آگاهى بيشتر از فضايل و مناقب آن بانو و اقتباس از خلق و خو، و رنگ و بوى معنوى آن حضرت است، و چه زيبا و الهام بخش است زندگى اين بانوى نمونه، در آن خانواده نمونه براى همه، مخصوصاً بانوان. 

اعمال اين ماه:

روز اوّل

خواندن دعايى كه مرحوم سيّد در «اقبال» نقل كرده است


1ـ چهار ركعت نماز: مرحوم «سيّد بن طاووس» نقل كرده است كه در اين ماه - هر وقت كه باشد; هر چند روز اوّل بهتر است - چهار ركعت نماز بخواند (هر دو ركعت به يك سلام)، در ركعت اوّل، پس از سوره «حمد» يك مرتبه «آية الكرسى» و بيست و پنج مرتبه «انّا انزلناه» ; در ركعت دوم «حمد» و يك مرتبه سوره «الهيكم التّكاثر» و بيست و پنج مرتبه سوره «توحيد»; در ركعت سوم «حمد» و يك مرتبه «قل يا ايّها الكافرون» و بيست و پنج مرتبه سوره «فلق»; و در ركعت چهارم «حمد»و يك مرتبه سوره «نصر» و بيست و پنج مرتبه سوره «ناس» را بخواند. 

پس از پايان نماز، هفتاد مرتبه بگويد: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ. و هفتاد مرتبه بگويد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد; پس از آن سه مرتبه بگويد: اَللّهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمِنينَ وَ الْمُؤمِناتِ; آنگاه سر به سجده بگذارد و سه مرتبه بگويد: يا حَىُّ يا قَيُّومُ، يا ذَاالْجَلالِ وَ الاْكْرامِ، يا اَللّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ; در پايان هر حاجتى كه دارد از خداوند عزّوجلّ طلب نمايد، (اميد است اجابت گردد)، در اين روايت آمده است: هر كس اين نماز را با اين كيفيّت انجام دهد، خداوند خودش و مال و زن و فرزندان او را و همچنين دين و دنياى او را تا سال ديگر حفظ فرمايد، و اگر در اين سال بميرد، پاداش شهيدان دارد.(2)

روز سوم
در اين روز به مناسبت شهادت حضرت زهرا(عليها السلام) زيارت آن حضرت مطلوب و مناسب است.
مرحوم سيّد در «اقبال»، اين زيارت را براى آن حضرت ذكر كرده است: 

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِسآءِ الْعالَمينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا والِدَةَ الْحُجَجِ

سلام بر تو اى بانوى زنان جهانيان سلام بر تو اى مادر حجتهاى الهى

عَلَى النّاسِ اَجْمَعينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقُّها،

بر مردم همگى سلام بر تو اى ستم ديده اى كه از حق او جلوگيرى كردند

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى اَمَتِكَ وَابْنَةِ نَبِيِّكَ، وَزَوْجَةِ وَصِىِّ نَبِيِّكَ، صَلاةً تُزْلِفُها

خدايا درود فرست بر كنيزت و دختر پيامبر و همسر وصى پيامبرت درودى كه منزلت و

فَوْقَ زُلْفى عِبادِكَ الْمُكَرَّمينَ، مِنْ اَهْلِ السَّمواتِ وَاَهْلِ الاَْرَضينَ.

مقامى به او دهد برتر از منزلت بندگان گراميت از اهل آسمانها و اهل زمين.

سپس مرحوم سيّد اضافه مى كند: «روايت شده است، هر كس با اين عبارات، آن حضرت را زيارت كند و از خدا طلب آمرزش نمايد، خداوند گناهانش را مى بخشد و او را داخل بهشت مى كند».


روز بيستم

در اين روز كه مصادف با ولادت حضرت زهرا(عليها السلام) است چند عمل مناسب است:
الف) روزه.
ب) خيرات و صدقات بر مؤمنين.
ج) زيارت آن حضرت (كه در بخش زيارات، صفحه 235 ذكر شد).


به نقل از دارالقرآن الکریم
منبع:مفاتيح نوين

برگزاری جلسه فلسفه وآینده ایران