موانع و راهکارهای صبر

بسمه تعالی

موانع و راهکارهای صبر

چکیده:

صبر عنوانی است که همیشه در رأس مراقبات قرار می‌گیرد، صبر را سر ایمان می‌دانند و در باره‌ی آن بسیار صحبت شده است، آن را به انواع مختلف تقسیم کرده‌اند: صبر در ایمان، مصیبت و معصیت؛ اما چه می‌شود که سال‌های سال به آن‌ دستورات عمل می‌شود ولی نتیجه‌ای حاصل نمی‌گردد؟! چگونه است که در بعضی از موارد صبر بازیچه‌ی دست خودخواهان و ظالمان و سودجویان می‌شود و کاری هم از مظلوم بر نمی‌آید چون متهم به بی‌صبری گردیده واو را از راه دین دور شده می‌پندارند، چرا در بسیاری از موارد صبوری مطابق می‌شود با تنبلی کردن و یا سکوت در مقابل ظلم!، چرا به دنبال گرفتن حق نرفتن به صبوری تعبیر می‌شود؟! با کنکاشی در این معضلات و تطبیق آموزه‌های دینی و فلسفی با عمل کردن مؤمنین، در برداشتی آزاد از عقل و نقل ،نویسنده به تفکر و تحلیلی جدید از صبر دست یافته است که در مقاله‌ی حاضر به حضورتان معرفی می‌گردد.

کلید واژه‌ها:

صبر، علم خداوند،اختیار،

مقدمه:

    انسان می‌فهمد که ناقص است و با تمام وجود برای برطرف شدن این نقص و کامل شدن می‌تپد، می‌خواهد حرکت کند و تمام خوبیها و آرامش‌هاو آسایش‌ها را بدست آورد؛ پس اول می‌فهمد بعد می‌خواهد و بعد اراده می‌کند، تا اینجا برای به دست آوردن هر چیزی، مسیر درست است اما در حین حرکت دو مشکل پیدا می‌شود 1ـ به آنچه می‌خواهد نمی‌رسد و به ناچار مثل اینکه آنچه پیش می‌‌آید اصلا دست خود آدم نباشد هر چه حرکت می‌کند و برنامه می‌ریزد عکس چیزی که می‌خواسته برایش حاصل می‌شود 2ـ بر سر رسیدن به خواسته‌هایش مشکلات بسیاری ایجاد می‌شود. حال سؤال اینجا ایجاد می‌شود که چرا من به خواسته‌ام نمی‌رسم!بعضی افراد با دیدن مشکلات و یا رسیدن به چیزهایی که عکس خواسته است، کلا خواسته‌ی اول را رها کرده و دنبال خواسته و نیاز دیگری می‌روند … و این دور باطل تکرار می‌شود تا جایی که دچار نا امیدی می‌شوند و دست از کار و فعالیت برداشته از خود یک انسان منفعل می‌سازند، منفعلی که عصبانی است، منفعلی که بدبین است، منفعلی که در مرز حسادت حرکت می‌کند و چه بسا دچارش هم می‌شود، منفعلی که فقط حسرت می‌خورد و منفعلی که دیگر تلاشی برای رسیدن به خواسته‌هایش را ندارد، می‌خورد چون چاره‌ای ندارد، می‌پوشد چون مجبور است، همه چیز اختیاری به حد اقل می‌رسد و به ناچار به یک خواب اختیاری فرو می‌رود و دیگر انگیزه‌ای برای تصمیم گیری ندارد، پس هر کس هر چه گفت علی الخصوص اگر گفته او را به خواسته‌های دست به نقد برساند گوش می‌دهد و تابع می‌شود، این نوع رفتار تازه خیلی بهتر هم هست زیرا حداقل، چیزی را می‌خواهد و به آن می‌رسد ولو چیزهای دست به نقد باشد که در هر صورت برای انسان فراهم می‌شود مثل خوردنی و پوشیدنی و… و این اول بیماری دل و اول چشم و هم چشمی و اول مقایسه کردن‌ها و اول غفلت و بی‌خبری است. این نوع عمل خوراک دشمنان و سوء استفاده کنندگان است، انسانی که خود را رها کرده و برای رسیدن به خواسته‌هایش نقشه و برنامه‌ای ندارد، هست چون نمی‌تواند نباشد! دیگر چکار می‌تواند بکند!!!! پس وقتی خودش برنامه ندارد وقتی خودش نمی‌داند چکار کند وقتی خودش آرزوها و امیدش را رها کرده وقتی خودش عصبانی و غصه‌دار است و وقتی خودش قبول کرد که به خواسته‌هایش نمی‌رسد!!! دیگر نیازی به کار کردن بر روی این انسان نیست او خودش را رها کرده خب ما(دشمن انسانیت و کمال انسانی) از او همانطور که می‌خواهیم استفاده می‌کنیم!!!و این می‌شود جریانی ناخواسته که بعد مدتی حرکت و تجربه کردن ناکامی از خودش می‌پرسد چرا اینطوری شد؟ کجای کار اشتباه بود؟ من که برای زندگی، دنیا و آخرتم این را نمی‌خواستم؟ چرا کسی کمکم نمی‌دهد؟ چرا کسی راه را به من نشان نمی‌دهد! و هزار چرای دیگر که باید پاسخ داده شود.

    این مقاله در صدد است تا پاسخ این چراها را با دریافت و درکی تازه از صبر بیان کند. در این مقاله با واکاوی صبر در اسلام و و راهکارها و نمونه‌های عملی از نوع صبری بر مبنای توحید و آموزه‌های قرآنی به این نتیجه می‌رسد که اگر از همان اول بدانیم نرسیدن به خواسته‌ها و یا رسیدن به چیزهایی که نمی‌خواهیم در اثر نشناختن صبر است، اگر بدانیم صبر چه نقشی را در زندگی ما بازی می‌کند، حتمآ دل به صبر کردن می‌سپریم.اگر بدانیم صبر باعث می‌شود از لحاظ روحی قدرتمند شویم حتمآ صبر می‌کنیم.اگر بدانیم صبر باعث می‌شود راهکارهای مختلفی به ذهنمان برسد حتمآ صبر را می‌پسندیم .اگر بدانیم صبر باعث می‌شود جایگاه خود را در زندگی شناسایی کنیم تا بتوانیم تحلیل درست و بهتری داشته باشیم و تصمیم درستی بگیریم حتمآ صبر را سر لوحه‌ی کار خود قرار می‌دهیم.اگر بدانیم صبر وقار ما را در نظر دیگران بالا می‌برد حتمآ صبر می‌کنیم.اگر بدانیم صبر فشارها و هیجانات عصبانیت را از بین می‌برد و ما می‌توانیم از بیرون مشکلات را تحلیل کرده و راه حل پیدا کنیم حتمآ صبر را با دل و جان می‌پذیریم.

    صبر چراغی است که به ما بزرگی می‌آموزد و بزرگی می‌بخشد. صبر به ما اعتماد به نفس می‌دهد، کسانی که از عدم اعتماد به نفس رنج می‌برند صبر تنها راه بدست آوردن آن با کمترین هزینه است. اما در برابر چه چیزهایی باید صبر کرد؟ در این مقاله از خواستن، برنامه ریزی کردن، در حال زندگی کردن،زحمت کشیدن و صبر کردن صحبت می‌شود و جایگاه صبر در زندگی و رسیدن به خواسته‌ها تحلیل و بررسی می‌گردد.

صبر چیست؟

    می‌گویند نام صبر، صبر شده است چون صبر اسم میوه‌ای است که خیلی تلخ است، صبر کردن هم برای انسان خیلی سخت، مشقت بار و تلخ است پس همان نام را روی این عمل انسانی گذاشته‌اند؛ این جا سؤالی مطرح است،چرا انسان باید این‌قدر در مقابل این همه چیزی که بر خلاف میلش است صبر کند؟ چرا زندگی این‌قدر به انسان تنگ می‌گیرد؟ زندگی چیست که انسان متحمل در خلال آن دچار آزار می‌گردد؟ در حالی که این‌قدر جلوه‌های زیبا و قشنگ هست؟ وقتی احساس خود را نسبت به دنیا جویا می‌شویم، می‌بینیم دورنمای زندگی و دنیا بی نهایت دلنشین و جالب است، آنقدر جالب و دلنشین که انسان دوست دارد در دنیا باشد، زندگی کند و برای آن‌چه درونش دائم نجوا می‌کند تلاش کند که تو بخواه میرسی! مگر تو از دیگران کمتری؟! تو لیاقتش را داری! مثل بقیه‌ی مردم، ببین همه به هر چه خواسته‌اند رسیده‌اند؟!!! تو هم میرسی فقط اراده کن!چه حرف‌های قشنگ و وسوسه انگیزی! و انسان چند پیام بزرگان و حدیث و آیه هم همراه این حدیث نفس‌ها می‌کند که باید تلاش کنم و به خواسته‌هایم برسم! و این می‌شود اول تصمیم برای حرکت! چه شور و شوقی! چه انرژی مضاعفی! پس سراغ الگو می‌رود عالی‌ترین نمونه‌ای که پیشرفتی همانند آنچه او می‌خواهد را دارد پیدا می‌کند، جستجو در زندگی او را سرلوحه‌ی کارهایش قرار می‌دهد، می‌جوید و می‌یابد و شروع می‌کند کاملآ مطابق الگو رفتار می‌کند، اما وای چه اتفاقی افتاده یک روز دو روز ، بیشتر …اما کم کم انرژی ته می‌کشد آن همه آرزو و امید کم کم کمرنگ می‌شود و انسان بعد از مدتی که از رسیدن به خواسته‌هایش نا امید گشته، با وضعی بدتر و پریشان‌تر از قبل زندگی را مانند کوهی از زهر قطره قطره و جرعه جرعه می‌نوشد، تفسیری از این حالش ندارد هر چه بیشتر فکر می‌کند کمتر می‌فهمد مثل این است که اصلا خود را نمی‌شناسد؛ چه بگویم بعد از این دوره ناامیدی، ناباوری، بی‌اعتمادی به همه چیز به یاد آخرین راه حل و دست آویزش می‌افتد،« غیب» همان که هر گروه و فرقه‌ای به نوعی از آن کام می‌گیرند, پس از مصادیق مختلف آن استفاده می‌کند از دعا و نیایش گرفته تا سر کتاب باز کردن و فال قهوه گرفتن و پیش دعا نویس رفتن و… !!! اما چه فایده فقط مدتی مشغول شده است ولی شرایط بهتر که نشده بدتر هم شده است چون حتی کارهای روزمره‌اش را که قبلا راحت انجام می‌داد الان مختل شده!!! خدایا چه شده است!!! چه بر سر زندگی من آمده من که مطابق عقل و رفتار بزرگان و آیات و احادیث و… عمل کردم پس چرا هر چه بیشتر تلاش می‌کنم کمتر به نتیجه می‌رسم و شاید بعضی وقت‌ها اصلا نمی‌رسم!!!متأسفانه کم کم پله‌های ناامیدی را یکی یکی بالا می‌رود!

    اما تمام این مراحل شکنجه گونه می‌تواند نباشد! می‌توان خیلی راحت‌تر مراحل رشد و کمال را طی کرد، با راه حلی تقریبآ آسان ، تقریبآ چون ابتدای این راه حل سخت است اما اگر بدانی و مطابق آن عمل کنی و استقامت به خرج دهی کم کم راه آسان شده و شیرین میگردد. حافظ در غزل 1 خود می‌فرماید:

الا یا ایها الساقی ادر کأساَ و ناول‌ها               که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

    بحث در مورد صبر کردن خیلی خوشایند نیست انسان عجول آفریده شده است« ان الانسان خلق هلوعا»( سوره معارج، آیه ۱۹) در مسیر زندگی می‌خواهد هر چه به ذهنش می‌رسد سریع بیابد، و در این راستا مطالب گروه‌های معنویت‌گرا هم مزید بر علت می‌شود؛ خیلی مهم است که بدانیم چه چیزی در خلال سخنرانی‌ها، فیلم‌ها، عکس‌ها و… به خورد ما داده می‌شود که ما با تمام وجود آن‌ها را دوست داریم و می‌خواهیم آن‌ها را بدست بیاوریم ولی در طول زمان وقتی مدت‌ها مطابق آن عمل کردیم و به نتیجه نرسیدیم ناراحت و مغموم به چه کنم چه کنم می‌افتیم، همه چیز برایمان تیره و تار می‌شود، دچار احساس ناامنی گردیده و حیران و سرگردان این طرف و آن طرف را نگاه می‌کنیم که آیا کسی هست کمک کند!!! یکی از آن فکرهای ابتدا خوشایند اما بعدا زجر آور، قانون جذب است ، در این قانون انسان باید هر آنچه که می‌خواهد در ذهن خود به تصویر بکشد و به هیچ عنوان فکر این را نباید در ذهن خود خطور دهد که نکند نشود زیرا همین خطور باعث می‌شود که به خواسته‌اش نرسد. قانون جذب می‌گوید تو در تخیل خود هر آنچه که می‌خواهی به تصویر بکش، دائما به خواسته‌ات فکر کن و این تصور تو نیرویی دارد که آنچه تو می‌خواهی برایت به ارمغان می‌آورد. ظاهر این گفتار زیبا و دلنشین است اما نمی‌دانم چند نفر این را امتحان کردند و به نتیجه نرسیدند!! فقط یک مدتی سرگرم بودند، ولی چه فایده که آخرش حوصله‌ی انسان سر می‌رود و مأیوس که ای بابا من تنها هستم و همه چیز بر علیه من، هیچ یاوری نیست!!!آیه‌ی قران است که در سوره‌ی اسرا می‌فرماید:«من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء …۱۸ و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن…۱۹ کلآ نمد هؤلاء و هؤلاء…۲۰»( هر کس تنها این دنیای نقد زودگذر را  بخواهد در دادن آنچه بخواهیم به هر که بخواهیم در دنیا شتاب می‌کنیم و هر کس زندگی آخرت را بخواهد و برای آن تلاش درخور آن کند و ایمان داشته باشد… هر دو گروه هم دنیاطلبان و هم آخرت‌طلبان را از عطای پروردگارت مدد می‌رسانیم …). این اصل مطلب برای صبر کردن  است ،اول باید بدانیم که چه می‌خواهیم، دنیا یا آخرت، هر دو با هم نمی‌شود، باید موضع خود را مشخص کنیم و برای خواسته‌ی خود تلاش کنیم. هر کسی اگر کمی فکر کند و جایگاهش را در زندگی خودش پیدا کند شاید نیمی از راه صبر را رفته باشد. شما که این مطلب را می‌خوانید به چه چیزی علاقه دارید؟ خودتان، اقتدارتان، پول و ثروتتان، مقام و شهرت، علم و دانش، زن و همسر، خدا و ایمان، دنیا و یا آخرت… واقعاً شما کی هستید؟ چه می‌خواهید؟ چه دنیایی را برای خود ترسیم کرده‌اید؟ آیا دنیای شما تا همین نزدیکی‌ها، کنار ظلمی که بر شما رفته است تمام می‌شود؟ آیا مشکلاتی که بر سر راه خواسته‌ها وجود دارد باعث می‌شود که غم، تمام وجودتان را بگیرد و شادی در وجودتان محو شود؟ چه بر انسان می‌گذرد!!! آیا انسان برای زجر کشیدن آفریده شده است؟ برای سوختن و هدر شدن!!! این با فطرت ما هماهنگ نیست، از این جواب راضی نمی‌شویم، نمونه‌های زیادی داریم که زندگی با آن‌ها سر ناسازگاری داشته تا مدت‌ها به هر طرف سر میزدند دنیا برای آن‌ها سخت و غیر قابل تحمل سپری می‌شده است. اما الان بعد از سال‌ها رنج و تلاش ما با آن‌ها که موفق شدند در ارتباطیم آن‌ها بر رنج‌های خود غلبه کرده‌اند و نهراسیده‌اند و به مقصود رسیده‌اند، خیلی وقت‌ها ما از رنجی که کشیده‌اند و می‌کشند خبر نداریم فقط می‌بینیم که موفق هستند، چه از لحاظ مالی، قدرت، علم و…راستی چه می‌شود که موفقیت ربطی به دین و ایمان ندارد، دیده می‌شود خیلی از افرادی که اصلاً معتقد به خدا و پیامبر هم نیستند اما در کاری که می‌خواهند بکنند پیروزند، می‌خواهند، برنامه می‌ریزند، صبر می‌کنند، ابن الوقت می‌شوند ،زحمت می‌کشند زحمتی غیر قابل وصف و به نتیجه هم می‌رسند!!!! پیروز شدن چند تا فاکتور دارد: ۱ـ می‌خواهند. ۲ـ برنامه ریزی می‌کنند. ۳ــ در حال زندگی می‌کنند. 4ــ زحمت می‌کشند. 5ـ صبر می‌کنند و ۶ـ موفق می‌شوند. 

 1ـ قدم اول خواستن است:خواستن لازمه‌هایی دارد:1ــ شناخت خود،۲ـ شناخت نیازهای خود،۳ـ شناخت هدف،۴ـشناخت مسیر،۵ـ شناخت موانع مسیر و۶ـ شناخت وسائل مورد نیاز.پس برای صبور بودن قدم اول آن است که انسان خود را تحلیل کرده که من چه کسی هستم و در زندگی خود به دنبال چه چیزی می‌گردم؟ و این شناخت زمانی برای انسان حاصل می‌شود که بداند چه چیزی را می‌خواهد ، انسان اگر در سدد خواستن برآید باید در قدم اول خود را بشناسد. برای خودشناسی نیاز هست ابعاد وجودی انسان بازبینی شود و مطابق هر کدام از آن‌ها نیازش برآورده گردد. انسان دو بعد ظاهر و باطن دارد،باطن وجود انسان دارای مراتب مختلف است که به عبارتی می‌توان به خیال، احساسات، عقل و جنبه‌ای که فقط با خدا ارتباط برقرار می‌کند، تقسیم کرد که باید نیازهای هر کدام از آن‌ها را شناخت، و برای بدست آوردن آن‌ها تلاش نمود؛ ظاهر وجود انسان دارای ۵ حس است که هر کدام از آن‌ها ضعف‌ها و قدرت‌های مخصوص به خود را دارند باید برای هر کدام برنامه ریزی کرد و مقدمات خاص خودش را فراهم نمود تا بتوان در کنار صبر و مراقبت مداوم، این ۵ حس را سالم و مقاوم نگه داشت و در مسیر حرکت اصلی انسان قرار داد. پس انسان یک حرکت اصلی دارد و حرکت‌های مختلف که در طول حرکت اصلی قرار می‌گیرند، هر کدام از این حرکت‌ها به دو شکل می‌توانند کامل شوند۱ـ برای رسیدن به یک زندگی مادی و طبیعی خوب و عالی که هر چیزی را که می‌خواهیم و دوست داریم را بتوانیم بدست بیاوریم(خواستن برطرف شدن نیازهای ظاهری و باطنی، مادی و معنوی خواسته‌ی همه‌ی انسان‌ها است، فرقی بین کوچک و بزرگ، فقیر و غنی، پیر و جوان ندارد، اما در برطرف کردن این نیازها برخوردهای مختلفی وجود دارد بعضی‌ها به هر شکلی راضی هستند تا به خواسته‌های خود برسند فقط بدست آوردن آن خواسته مهم است از چه راه و به چه شکل اهمیتی ندارد، مطابق قوانین باشد یا نه! در نظر این گروه برای (بدست آوردن آنچه می‌خواهم) باید تلاش کرد و به خواسته رسید و معمولا هم به خواسته‌شان می‌رسند، اما بعضی دیگر می‌خواهند به خواسته‌ها و برطرف شدن نیازها برسند اما از هر راهی را نمی‌پذیرند، این نوع انسان‌ها قوانین را در نظر می‌گیرند، اینان خود انواع مختلفی دارند گروهی فقط قوانین اجتماعی را می‌پذیرند، گروهی وجدان شخصی و فردی را قبول دارند همان که خودم تشخیص می‌دهم درست است یا غلط فقط مطابق همان عمل می‌کنند و گروهی قوانین دینی و مذهبی را در انتخاب خود دخیل می‌دانند که این گروه خود به دو دسته‌ی الهی و غیر الهی تقسیم می‌شوند؛ ما در این مقاله بر مبنای قوانین الهی راهکار برای صبر کردن را توضیح می‌دهیم). ۲ـ رسیدن به خواسته‌ها تحت پوشش یک آرمان و هدف در آید که در این نوع اصلا رسیدن به خواسته مهم نیست بلکه رسیدن به هدف مهم است، پس گاهی ممکن است از بعضی خواسته‌ها گذشت و به آن‌ها اعتنا نکرد تا آن هدفی که انتخاب شده محقق گردد، حتی ممکن است از بدست نیاوردن آن خواسته‌ها دچار مشکل هم بشود ولی با طیب خاطر آن سختی را می‌پذیرد تا از هدف و خواسته‌اش دور نماند. پس نکته‌ی اصلی شناخت هدف است؛ برای صبوری کردن حتمآ باید هدف معلوم باشد، یعنی شما از زندگی خود چه می‌خواهید؟چه چیزی را در زندگی خود از همه بیشتر دوست دارید؟ بیشتر از همه جذب چه چیزی می‌شوید؟ یک سؤالی مطرح می‌شود، به نظر شما آیا هدف زندگی را با مقایسه‌ی با دیگران یا با افرادی که ما به عنوان سنبل می‌شناسیم انتخاب کردن درست است؟!!! واقعا هدف زندگی را چگونه باید بدست آورد؟

در اینجا کمی صبر لازم است تا بتوان به دقت، خواسته‌ها، علایق، نیازها، حساسیت‌ها و هر آنچه که انسان به آن جذب می‌شود را پیدا کرد، خیلی مهم است که انسان خودش برای خودش آشکار گردد، اگر شخص نتواند کتاب خود را ورق زده سطور آن را بازخوانی کند، در زندگی خود حیران و سرگردان است، از همه متوقع می‌شود به همه بدبین می‌گردد، گاهی خود را از همه بالاتر می‌یابد و گاهی خود را از همه پست‌تر در نظر می‌گیرد، نظم و نسق خاصی را برای خود نمی‌تواند در نظر بگیرد، خود را نمی‌تواند محک بزند، نمی‌داند چه می‌خواهد، نمی‌داند واقعا چه چیزی او را خوشحال یا ناراحت می‌کند، گاهی در عرش سیر می‌کند و گاهی در نازلترین حالت‌ها، خلاصه چه می‌توان گفت انسانی است که هیچ آرامشی را نمی‌تواند تجربه کند آنچه دارد نمی‌بیند و آنچه ندارد را مدام جستجو می‌کند، اما حتی نمی‌داند آنچه می‌خواهد را باید دقیقا از کجا تدارک کند، بعضی وقت‌ها شانسی تیرش به هدف می‌خورد و خیلی وقت‌ها هم نه، به مقصود نمی‌رسد!!!در هر حال یک چنین شخصی حساب کارش با خودش صاف نیست و نمی‌داند از زندگی چه می‌خواهد، یک چنین آدمی نه از خوشحالی خود درس می‌گیرد و نه از ناراحتی‌های خود عبرت! او فقط هست و نفس می‌کشد و همیشه نالان و نگران و غر زنان به زندگی بی‌ثمر و بی‌هدف خود ادامه می‌دهد، همه را در زندگیش مؤثر و مقصر می‌داند و هیچوقت هیچ سهمی برای خود در قبال آنچه برایش پیش آمده است قایل نیست!!!چه می‌توان کرد، به این انسان دردمند، گرفته و نالان چه راهی می‌توان نشان داد!!! یک راه بیشتر نیست:(صبورانه بدون دخالت دادن دیگران، بدون انتظار از دیگران، بدون توجه به اینکه چه کسی چه چیزی دارد، چکار می‌کند،چه ارتباطی با دیگران دارد، دیگران در چه زمینه‌ای رشد کرده‌اند، از او جلوتر هستند یا عقب‌تر،با خود صادق باشد یک ساعتی را در کل زندگیی که بر باد داده است به خود اختصاص دهد و فکر کند که: یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است« قال امیر المؤمنین علیه السلام: تفکر ساعه افضل من عباره سبعین سنه…نور البراهین، السید نعمه الله جزایری، ج ۱، ص ۷۹».فکر کند که کیست؟ چه چیزی را واقعا دوست دارد، برای زندگی خود مطابق شرایطی که دارد چه برنامه‌ای را می‌خواهد داشته باشد.و این آغاز زندگی کردن و آغاز صبر کردن است. این انسان دیگر می‌داند چه می‌خواهد، و برای بدست آوردن خواسته‌اش باید بداند کسی او را همراهی نمی‌کند او باید اول بفهمد چه می‌خواهد و بعد برای برآورده شدن خواسته‌اش برنامه بچیند، تلاش کند، در مقابل موانع سر خم نکند، تلاشی مضاعف به قدر همت و طلبش را از خود نشان دهد و در راه رسیدن به هدف خودش صبوری کند تا شاهد وصال به خواسته‌اش را در آغوش کشد، خسته نشود و خسته نشود و خسته نشود و بداند در این مسیر خدا هم یار او خواهد بود که« کلا نمد هؤلاء و هؤلاء…» سوره اسراء آیه۲۰پس برای صبوری کردن اول باید بدانیم چه می‌خواهیم و هدف ما چیست ؟ و این صبر را برای چه امری اعمال می‌کنیم. باید دانسته شود که چه چیزی در زندگی، انسان را راضی و خوشحال می‌کند تا بتواند در قبالش صبوری کند. بعد از آنکه هدف مشخص شد انسان باید مسیر حرکت خود را بشناسد.

شناخت مسیر

    لازمه‌ی هر مسیری وجود مبدأ و مقصد است، اگر هدف معلوم باشد در مرتبه‌ی بعدش باید مسیر رسیدن به این هدف بررسی شود، حال مقصد، رسیدن به هدف است که این هدف با علاقه‌های ما همخوانی دارد، اما مبدأ از کجاست؟ این مسأله‌ای است که باید دقیق بررسی شود، این مسأله‌ای است که وابستگی صد در صد با شناخت انسان از خود را می‌طلبد، این مسأله‌ای است که اگر درست و آشکار  پردازش شود انسان می‌تواند مطمئن باشد که در هنگام حرکت به طرف هدف و مقصد هر چه به جلو  پیش می‌رود لذت رسیدن و نزدیک شدن به هدف را بیشتر می‌چشد!!! چه می‌شود بر ما که ادعای رسیدن به خدا را داریم، تمام عمر می‌خواهیم به بهشت وارد شویم، تلاش مضاعفی داریم تا امام زمان عجل الله را از خود راضی و خشنود کنیم، در آرزوی موفقیت‌های اجتماعی سرخوشیم، برای یک ارتباط مناسب با همسر و فرزند هر کار درست و غلط را تجربه می‌کنیم، برای عالم شدن و مدرک گرفتن و باسواد شدن به هر دری می‌زنیم و کلاس‌های مختلف را با هزینه‌های گزاف تحمل می‌کنیم و هزاران تصمیم جور و واجور که روزانه به سراغ ما می‌آیند و دمی ما را شاد می‌کنند و نوید رسیدن به مقصد را به ما می‌دهند و پر انرژی حرکتی ضربتی به طرف هدف را در ما زنده می‌کنند و بعد از یک مدت کوتاه … خستگی و کسالت عارض می‌شود، دیگر هیچ نشاطی برای ادامه‌ی کار و انجام  برنامه‌ای که برای خود ترسیم کرده‌ایم وجود ندارد، انسان می‌ماند و یک کار نیمه کاره که شروع شده اما الان حتی نمی‌داند برای چه شروع شده و این کار به چه دردش می‌خورد!!! پس دوباره ذهن مشغول می‌شود و  به دنبال راهی می‌گردد تا او را به مقصد برساند و از این بلا تکلیفی و از این بی هدفی نجاتش بخشد و  دوباره همان مسیر گذشته تکرار می‌شود به یک کار دیگر مشغول می‌گردد و فکر می‌کند آن کار قبلی غلط بود این کار دیگر همان کار نجات بخش است  و باز برای مدتی مشغول می‌شود و بعد زمانی کوتاه خستگی و رها کردن کار و دچار افسردگی شدن و ناله و نفرین به دنیا و به گردن اطرافیان انداختن ناکامی‌ها و خلاصه احساس تنهایی و کسی مرا دوست ندارد و چه زندگی مرگباری و شکست در زندگی و افسوس و افسوس و افسوس که اگر که و که و که با من همراه بودند و اگر شرایط بر وفق مراد بود و … من موفق میشدم!!!!!! واقعا این چه نحو حرکت به طرف خواسته‌ها است!؟ آیا کسانی که در زندگی پیروز شده‌اند هم همین‌گونه رفتار کرده‌اند؟ این همه بی فکر و باری به هر جهت، متنوع و متشتت!!!   واقعا نباید پیگیر، دنبال یک کار را گرفت و بی وقفه و بدون خستگی عمل کرد و سختی‌ها را بر خود هموار نمود، تا به نتیجه رسید!!!`

    برای رسیدن به مقصد، بعد از مشخص کردن هدف، هدفی که مورد علاقه باشد و نبود این هدف در زندگی یک کمبود اساسی و باور نکردنی ایجاد کند هدفی که بدون آن نتوان زندگی را سر کرد! بعد از پیدا کردن این هدف باید مسیر رسیدن به آن را مطابق شرایطی که وجود دارد پیدا نمود و ترسیم کرد، اگر در ذهن برای خود راه بچینیم و با خیال پردازی تا ته مسیر را برویم و خیال کنیم حالا باید به هدف برسیم خیلی خوش باوری است، اگر مسیر با واقعیت موجود هماهنگی نداشته باشد در ذهن، انسان به خواسته‌اش رسیده است اما در واقعیت خارجی، چون مسیری که انتخاب کرده با شرایطی که دارد هماهنگی ندارد به مقصود نمی‌رسد و دچار تناقضی کشنده می‌شود از یک طرف به چیزی که می‌خواهد رسیده و از یک طرف نرسیده، از یک طرف خوشحال است و از یک طرف ناراحت این ضد و نقیض بودن درون و بیرون روح انسان را خسته می‌کند و کاری را که شروع کرده رها می‌نماید!!!! اما چون انسان کمال طلب است به خاطر این ناکامی دست از تلاشش بر نمی‌دارد و دوباره و دوباره همین مسیر خسته کننده و کشنده را ادامه می‌هد!!!

    راه حل ساده است باید بعد از بدست آوردن هدف مورد علاقه، مسیر حرکت و نقشه‌ی راه برای عمل اعم از مقدمه چینی کردن، آماده کردن وسایل، تعیین زمان و مکان، نوع ارتباطات، بر طرف کردن مانع‌ها و خلاصه هر چیزی که کمک می‌کند به پیروزی و رسیدن به هدف و هر چیزی که مانع است و انسان را از رسیدن به مقصد باز می‌دارد کاملا واضح، مشخص شود و مطابق این واقعیت کاری انجام گیرد و حرکتی صورت پذیرد؛ فقط در این صورت است که انسان با هر حرکتی متوجه می‌شود که به مقصود نزدیک‌تر شده، و اگر در این مسیر دچار خستگی بشود باز آن انگیزه‌ای که او را وادار به حرکت کرده بود، به حرکتش می‌اندازد و از خستگی و دل زدگی دور می‌ماند و از آفت تغییر مدام کارها ایمن می‌شود، در این صورت هماهنگی عمل با واقعیت است که ولو آهسته اما پیوسته بالاخره به مقصود می‌رسد و می‌تواند اعتماد به نفس خود را بالا ببرد.انتخاب مسیر باید هماهنگ با هدفی باشد که مورد علاقه و نیاز انسان است و از طرف دیگر انتخاب مسیر باید هماهنگ با واقعیت موجود در زندگی و شرایط انسان باشد مطابق باشد با وضعیتی که در آن زندگی می‌کند از شرایط خوب و بد، هماهنگی این دو عنصر باعث می‌شود انسان مقدمات صحیحی را فراهم کند و خسته نشود و چیزهایی را که مورد نیاز نیست را مورد توجه قرار ندهد.

شناخت موانع مسیر:

    بعد از شناخت مسیر نوبت به شناخت موانع است. یعنی چه چیزهایی باعث می‌شود تا انسان از مسیر حرکتش برای رسیدن به خواسته‌هایش دور بیافتد که آن‌ها را به:1ــ مقایسه کردن2ــ احساس حقارت و خود کم بینی 3ــ توقع از دیگران و۴ـ بد فهمی از دین، دعا و اجابت دعا تقسیم می‌کنیم.

۱ـ مقایسه کردن:

یکی از آن موانع رسیدن به هدف مقایسه کردن است، برای مقایسه کردن ابتدا باید کسی یا چیزی را از خود بالاتر دید، آن برتری را پسندید و علاقه در بدست آوردن آن برتری را در خود ایجاد کرد؛ خیلی مهم است که انسان بداند در مراتب مختلف زندگیش چه کمالات و برتری‌هایی را برای مدت عمر خود در نظر گرفته است!!! مشکل عمده در جایی بوجود می‌آید که در خیالات خود یک نوع کمال انسانی در نظر گرفته شود، اما در مقام عمل خود را با هر شخصی، با هر اندیشه و عملی مقایسه کند؛ ناراحت می‌شود چرا چیزی را که او دارد من ندارم!!! جای تعجب است ، زیرا خواسته‌های هر کدام با هم فرق می‌کند، مسیر و هدفی که تعیین کرده‌اند با هم فرق می‌کند، اما باز هم می‌خواهد همان چیزی که او دارد این هم داشته باشد!!!! عجیب‌تر آنکه برای رسیدن به چیزی که دیگران دارند و او هم خوشش آمده(اما اگر بپرسی حاضری با هر قیمتی به این خواسته‌ات برسی؟ حتی اگر قرار باشد خطا کنی یا آخرتت را از دست بدهی یا ارتباطت با خدا قطع شود، به هیچ عنوان حاضر نمی‌شود و مصرانه می‌خواهد که خطا نکند و یا ارتباطش با خدا قطع نشود اما چیزی مثل دارائی این شخص را هم داشته باشد!!!) پای خدا و ائمه علیهم السلام را هم وسط می‌کشد، نذر می‌کند، دعاهای مختلف را تجربه می‌کند و وقتی به مقصود نرسید با کمال ناباوری خدایی که همه‌ی شادیش و همه‌ی خالص ارتباطش با او بوده، متهم ردیف اول زندگیش می‌شود، با خدا قهر می‌کند، برای ابراز ناراحتی خود نماز را ترک می‌کند!!!! و وقتی هیچ چیز فایده نکرد دچار افسردگی می‌گردد و دست از زندگی کردن و انجام وظایفی که دارد می‌شوید!!! واقعا به این انسان باید گفت:«دیوان شمس،غزل 2095»

                                                    ای صد دله‌ی یک دله                           دل یک دله کن

بهتر نیست انسان تکلیف خود را با خود مشخص کند که از زندگی خود چه می‌خواهد، چه می‌طلبد، چه می‌جوید، چه چیزی را دوست دارد، واقعا چه کمال و برتری را برای خود می‌پسندد!!! اگر برای خود شخص معلوم شود جزء چه گروه و دسته می‌رود دیگر دچار این دوگانگی نمی‌شود، دیگر از هر چیزی خوشش نمی‌آید، خود را با هر کسی مقایسه نمی‌کند، هر تحقیری او را دچار تشویش نمی‌گرداند؛ پس اول باید برای رفع موانع با خود خلوت کند تا معلوم شود خدا و قوانینش، آخرت و کمال انسانی که قرآن مشخص کرده در زندگیش جایی دارد یا نه، و اگر نه، چه چیزی را غیر خدا برای خود برگزیده، پول، مقام، حد اقل و تنیلی، باری به هر جهت بودن، از زحمات دیگران استفاده کردن و خلاصه چه نوع زندگی را برای خود ترسیم کرده است!!! هر انتخابی تبعاتی برای خود دارد و مسیری برای خود می‌طلبد، نمی‌شود خدا را بخواهد اما مثل کسی زندگی کند که مقام یا پول را می‌خواهد!!! نمی‌شود خدا را بخواهد اما خود را با افرادی که دنیا، ثروت و… می‌خواهند مقایسه کند!!! واقعآ یک بام و دو هوا گول زدن خود است و در مسیری دایره وار دور خود چرخیدن!!!! نرسیدن به مقصد می‌آورد و سرکوب شدن احساسات، سر در گمی می‌آورد و مقایسه‌های کشنده! آیا بهتر نیست قدری صبر کرد و لختی تأمل ورزید، آیا بهتر نیست شکیبایی به خرج داد و با خود خلوت کرد تا با حوصله خواسته‌ی خود را مشخص کرد و مسیر را تعیین نمود و برای رسیدن به هدفی که خواسته خود است، دست از حرکت در مسیر معین بر نداشت!   لختی صبر چاره‌ی کار است!با خود غریبه نباشیم و خود را آزار ندهیم بکوشیم و بجوشیم و شاداب، آینده‌ی بالنده و زیبای خود را خود رقم بزنیم، همانطور که تفکر ساعة افضل من عبادة سبعین سنة( یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است)(حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم:مستدرک الوسایل، ج ۲، ص ۱۰۵).    پس یکی از موانع مسیر مقایسه کردنی است که با هدف انسان هماهنگی نداشته باشد و انسان را دچار دوگانگی کند و چاره‌ی کار فکر کردن و مشخص کردن هدف است.

2ـ احساس حقارت و خود کم بینی:

    یکی از مسائلی که جزء موانع مسیر است، نوع نگاهی است که شخص نسبت به خود دارد، انسانی می‌تواند صبر کند که برای خود جایگاهی ببیند، خود را در آن جایگاه محق و مؤثر بیابد، آن جایگاه را دوست داشته باشد و بخواهد خود را در آن جایگاه رشد دهد، کمبودها را برطرف کند و نقص‌ها را کاهش دهد؛ در این صورت است که شخص می‌تواند در مقابل سختی‌ها و ناکامی‌ها قد علم کند و به طرف کمال حرکت نماید اما وقتی شخص به خود مسلط نباشد،، خود را از دیگران کمتر ببیند، برای دیگران برتریی بر رأی خود قائل باشد، به عبارتی ساده، خودش پیش خودش تحقیر شده باشد، دیگر ذهن جمع نمی‌شود، به راحتی اول و آخر کار معین نمی‌شود، خوب و بد کار مشخص نمی‌گردد، شعله‌های سوزان خود کم بینی تمام وجود را می‌رباید و انسان موجودی پست می‌شود که برای دوری جستن از این حس حقارت آمادگی دارد تا     دست به هر کاری بزند!!! این حس کشنده ای که دیگران از من بهتر هستند با حس ذاتیی که انسان ارزشمند خلق شده است در هم می‌آمیزد و چنان پتک محکمی بر روح و روان انسان می‌زند که کم کم انسان آماده می‌شود دل به چشم و هم چشمی‌ها بدهد، اگر چه اوائل زیرآب زدن سخت می‌شود ولی کم کم چاره‌ای برای خود نمی‌بیند و این کار را تکرار می‌کند، دچار حسادت می‌شود، شاید در اثر فشار های روحی و نرسیدن به خواسته‌ها دچار کم فروشی، کم کاری و خلاصه هزار عمل منفی که قلبآ راضی نیست اما برای خود چاره‌ای باقی نگذاشته است، عجول است و بی‌فکر!!! واقعا چرا برای خود ارزش قائل نمی‌شود که:«مثنوی،دفتر سوم، بخش 37، حکایت مارگیر»

                                          خویشتن نشناخت مسکین آدمی                        از فزونی آمد و شد در کمی

انسان‌ها ابتدا به ساکن نه خوب هستند و نه بد، استعداد خوب شدن را دارند اما برای خوب بودن باید عملی انجام داد، کاری کرد و الا با حرف زدن چیزی تغییر نمی‌کند و کمالی حاصل نمی‌گردد! ارزش هر انسان توسط کارهایی که انجام می‌دهد به پشتوانه‌ی نیتی صحیح هماهنگ با فطرت انسانی مشخص می‌گردد؛ اگر انسان بداند که موجودی مجرد و ناقص است و به علت نقصش میل به کمال یابی دارد و برای این به کمال رسیدن باید حرکت کند و برای این حرکت نیاز به بدن دارد«حکمة الاشراق ،جسم»، آنوقت است که جایگاه این بدن و متعلقاتش از عالم دنیا و ما فیها مشخص می‌شود، آنوقت مشخص می‌شود که چرا خدا می‌فرماید«ما فی السموات والاوض خلق لکم»«آنچه در آسمان و زمین است برای تو ای انسان خلق کردم»(29/بقره) و یا«سخر لکم ما فی السماء و ما فی الارض جمیعا»«مسخر شما کرد آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است»(13/ جاثیه).اگر انسان بداند ناقص است و برای به کمال رسیدن باید کاری انجام دهد و برای انجام کار نیاز به تحریک شدن دارد«بدایة الحکمة،حرکت» و بین دو راهی قرار گرفتن! آنوقت است که نوع دیگر و با دقتی بیشتر به اتفاقات و محرک‌های بیرونی و درونی خود توجه می‌کند!شاید در یابد که چرا خداوند می‌فرماید اگر می‌خواستیم همه مؤمن می‌شدند اما ما انسان را مختار آفریدیم و برای اختیار کردن عقلاَ باید بین دو راهی قرار گرفت، دو راهی که یکی باب میل و طبع انسان است و دیگری مخالف میل، یکی را دوست دارد و دیگری را نه، یکی مطابق عقل است و دیگری مطابق احساسات، یکی رفتاری متعادل است و دیگری افراطی و یا تفریطی. و این انسان است که باید انتخاب کند، ابتدای انتخاب را به انسان داده‌اند، این زیر بنای حرکت بشر است انسان فطرتآ خوب و بد را تشخیص می‌دهد، همانجا که قرآن می‌فرماید:«فالهمها فجورها و تقویها»«پس شر و خیرش را به او الهام کرده است»(8/ شمس) پس انسان باید بین دو راهی قرار بگیرد و این دو راهی‌ها با حلال و حرام‌ها، سختی‌ها و آسانی‌ها و تحریکات عقلانی، احساسی،خیالی و بدنی ایجاد می‌شود.

    حال باید دقت کرد که اگر انسان خود کم بین شود و جسارت تصمیم گیری و عمل را از دست بدهد و دائم دیگران را از خود بهتر بداند و ببیند! چه بر سر انتخاب‌هایش می‌آید! دیگر چگونه می‌تواند تشخیص دهد که این سختی یا این آسانی در مسیر ساخته شدن من اتفاق افتاده و من باید صبوری کنم و یک عکس العمل مناسب در قبال این محرک بیرونی و یا درونی از خود نشان دهم! هیچگاه این اتفاق نمی‌افتد و شخص خود کم دائره وار دور خود می‌چرخد و همیشه اندر خم یک کوچه است و بهره‌ای از زندگیش جز ناله و نفرین و کج فهمی و عصبانیت و درد کشیدن ندارد! پناه میبریم به خدا از شر خود کم بینی!

3ـ توقع از دیگران:

    مانع دیگر بر سر مسیر خواستن و انتخاب کردن توقع از دیگران است.سؤالی مطرح می‌شود آیا واقعآ نباید از کسی توقع کرد؟ آیا هیچ کس هیچ وظیفه‌ای نسبت به ما ندارد تا ما طالب آن باشیم؟ همه آزادند هر طور می‌خواهند عمل کنند؟ آیا واقعآ آزادی به این معنی است که به هیچ عنوان از دیگران مطالبه‌ای نداشته باشیم؟ارتباطات اجتماعی و عرفی بر خلاف این را به ما نشان می‌دهند، عرف می‌گوید تو هر طور رفتار کنی من هم همان را به تو نشان می‌دهم، کاملآ مطابق، حتی گاهی این مطابقت به حدی می‌رسد که در عکس العمل نشان دادن اول صبر می‌شود تا طرف مقابل عملش را انجام دهد بعد مطابق آن عمل به فراخور حال یا شاید کمتر(اگر به نظر ش او سطح بالای جامعه نباشد) و یا شاید بهتر و بیشتر(اگر در نظرش او فردی شایسته و قابل احترام باشد و یا گمان برد اگر کم و یا مساوی تلافی کند پشت سرش حرف زده می‌شود) از خود واکنش نشان می‌دهد!

    بر ما چه می‌رود؟ انسان این عصر چه دیدی و چه تصویری از خود در ذهنش دارد؟ واقعآ انسان امروزه به کجا چنین شتابان در حرکت است؟!!! انسان این قرن از خود و زندگیش چه می‌خواهد؟ چه هدفی دارد؟ چه کمالی را برای خود ترسیم کرده است؟لختی تأمل شاید پاسخگوی سؤالات و برطرف کننده‌ی این مانع باشد.توقع از دیگران در چهارچوب وظایف امری عقلانی، شرعی و عرفی است و کسی یا حکم دینی و یا آداب و رسومی با آن مخالفت و مغایرت ندارد، اما آنچه برای انسان مشکل ساز است و مانع انسان می‌شود آن است که تمام زندگی انسان، نشاطش، رفع موانع در کارها، بدست آوردن خواسته‌ها، مورد قبول دیگران واقع شدن، کارها را درست و خوب انجام دادن همه و همه وابسته‌ی این می‌شود که دیگرانی که خیلی به انسان هم نزدیک هستند مثل پدر، برادر، مادر، همسر و حتی فرزندان وظایفشان را نسبت به انسان درست انجام دهند، من را درک کنند، موقعیت‌های مورد نیاز را برای من بوجود آورند و در آخر مرا دوست داشته باشند؛ اگر این مجموعه برای شخص فراهم شود انسان احساس خوشحالی می‌کند و اگر یک نفر از این دایره بیرون رود و مخالف میل من رفتار کند دنیا تیره و تار می‌شود و تمام درها بسته گردیده و زندگی روی جهنمی خود را نشان می‌دهد و آنوقت است که انسان دچار یک بهت و حیرتی می‌شود که ضربه‌های کاری در روحش بر جای می‌گذارد و تا بیرون آمدن از این شک شاید سال‌ها زمان ببرد، دیگر انسان چگونه می‌تواند از این همه تفکرات منفی بیرون بیاید و خود را باز شناسد و برای خود مسیری ترسیم کند! تمام زندگی همین بود که از دست رفته است!!! حال هیچ راهی برای تغییر در زندگی وجود ندارد مگر اینکه کسی که وظیفه‌اش را نسبت به من درست انجام نداده خود را تغییر دهد تا من بتوانم احساس رضایت و خرسندی از زندگی را دوباره تجربه کنم و الا چون تو نخواستی درست عمل کنی من خود را می‌کشم تمام حق حیات خود را نابود می‌کنم بد و کرخت و نافرم می‌شوم چون تو نخواستی و یا نتوانستی مطابق خواست و میل من رفتار کنی؟!!!عجب این چگونه برخوردی با زندگی خود است!!!مگر ما زندگی را با بی توجهی و بیهوده به دست آورده‌ایم که اینگونه به بازی گرفته می‌شود ؟ قرآن می‌فرماید: آیا شما بیهوده آفریده شده‌اید؟«افحسبتم انما خلقناکم عبثا…»«آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده‌ایم…»(115/مؤمنون)نه اینگونه نیست! خب وقتی خلقت انسان هدفمند است، وقتی انسان مختار است، وقتی سختی‌ها و خوبی‌ها برای بر سر دو راهی قرار گرفتن انسان بر آدم وارد می‌شوند، وقتی هدف این دو راهی‌ها انتخاب کردن و عکس العمل مناسب از خود نشان دادن است، وقتی انسانیت انسان با نوع رفتار انسان در برخورد با این واردات شکل می‌گیرد و وقتی دیگران هیچ نقشی در انتخاب رفتار ما ندارند و انسان اختیار محض دارد که:«مثنوی، دفتر اول، بخش 84،قصه بازرگان»                            این که فردا این کنم یا آن کنم                              این دلیل اختیار است ای صنم

دیگر چه جایی برای توقع کردن از دیگران باقی میماند!!! توقع کردن از دیگران تا جایی که دیگران حد خود را بشناسند و یک ارتباط سالم بین انسان و اطرافیانش ایجاد شود درست است اما اگر توقع کردن باعث در جا زدن و خود کم بینی و دائم گله و شکایت کردن شود و از انسان یک موجود نالان و عصبانی و قهر بسازد غلط است. پس توقع از دیگران امری دو وجهی است که از جهتی درست و از جهتی غلط می‌باشد.

4ـ بد فهمی از دین، دعا و اجابت دعا:

    یکی دیگر از موانع مسیر، تفکرات غلط و خرافی در رابطه با جایگاه و معنای دین و دعا و اجابت دعا است. هر انسانی فطرتآ با خدا ارتباط برقرار می‌کند. مبدأ لایزال هستی، منشأ وجود، که همه چیز از او است، می‌آفریند و خلق می‌کند و تسویه می‌نماید و همه‌ی موجودات را به کمال لایقشان می‌رساند؛ اما انسان، انسانی که موجودی مختار است و عقلی دارد و خوب و بد را فطرتآ درک می‌کند.قرآن می‌فرماید:«…فطرة الله الذی فطر الناس علیها…»«…همان طریقه و آیین فطری خدا که مردم را بر پایه‌ی آن آفریده و سرشته…»(30/روم)،خود باید در مسیر زندگی و در برخورد با فراز و نشیب‌های زندگی بهترین‌ها را تشخیص دهد و آن‌ها را بدست آورد. قبلا هم گفته شد عملی را انجام دادن این جزء سرشت ما است و همین انتخاب و عمل کردن انسان را انسان می‌کند. منتها مشکلی وجود دارد که ما جایگاه دعا و درخواست از خدا و  دین را درست متوجه نشدیم و این باعث شکاف و فاصله بین دینداری، دعا، زندگی روزمره و حل مشکلات ایجاد کرده است. نکته قابل ذکر، کوتاه و مختصر این است که به گفته‌ی امام صادق علیه السلام«لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»«نه صد در صد جبر است و نه صد در صد اختیار بلکه امر این عالم چیزی بین هر دو است» برای توضیح این مطلب باید خاطر نشان کرد که اینکه من فقط بر هر آنچه از من صادر می‌شود تسلط دارم نه بیشتر تازه من حتی بر خطورات خود نیز مسلط نیستم و آن‌ها از حیطه‌ی قدرت و اختیار من خارج است. پس به عبارتی ساده می‌توانم بگویم هر آنچه بر مبنای اراده‌ی من تحقق پیدا می‌کند و از من صادر می‌شود، همانجا حیطه‌ی اختیار من است و من از طریق همان می‌توانم خود را بسازم و بزرگ شوم و تغییر در خودم ایجاد کنم، اماهر آنچه بر من وارد می‌شود و من دخالتی در ایجاد آن ندارم حتی همان خطورات ، این‌ها از دایره‌ی اختیارات من خارج است و مستقیم تحت علم و قدرت الهی بر مبنای حکمت و مصلحت رب العالمین در زندگی انسان ایجاد می‌شود و این یکی از همان دو راهی‌هایی است که در زندگی انسان ایجاد می‌شود و نحوه‌ی برخورد و نوع عکس العمل نشان دادن به این واردات است که چگونه انسانی بودن را برای ما شکل می‌دهد.

    قرآن صریحآ می‌گوید که:«من کان یرید العاجله…… و من اراد الاخرة…. کلا نمد هؤلاء و هؤلاء…»«کسیکه دنیا را بخواهد ….و کسیکه آخرت را بخواهد… کلآ به هر دو گروه مدد می‌رسانیم»(اسراء/17.18.19) اگر خدا را به علیم و حکیم بودن قبول داشته باشیم،! اگر خدا را به صادق و قادر بودن بشناسیم،! و اگر خدا را عادل بدانیم؟! اگر قرآن را کلام خدا و معجزه بدانیم!!! نیم بیشتر راه صبر کردن رفته شده است زیرا پیام آیات سوره اسراء آن است که بنده‌ی من هر آنچه تو بخواهی به تو داده خواهد شد و از طرفی خدا می‌فرماید«کل نفس بما کسبت رهینة»«هر کسی در گرو کسب خویش است»(مدثر/38) یا«…. ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک….»«هر آنچه از خوبی به شما می‌رسد پس از جانب خدا است و هر آنچه از بدی به شما می‌رسد از جانب خود شما است…»(نساء/79). وقتی این آیات کنار هم گذاشته می‌شود دری از شناخت به روی انسان باز می‌شود که میان دو عدم حال را دریاب. باید تحمل کرد و صبر نمود تا شاهد مقصود در آغوش در آید.

    نهایتا توضیحی که می‌توان داد: انسان در زندگی دچار ناملایماتی می‌شود که این ناملایمات کاملا تقدیر الهی است و جزء واردات است و ما هر چقدر هم ناراحتی کنیم این مشکلات برطرف نمی‌شود! صبوری کردن یعنی من بدانم خدا بر طبق خواسته‌ی من یک سری آسانی‌ها و سختی‌ها را در زندگی ایجاد می‌کند تا با برخورد کاملا اختیاری و درست با این وارد، گوهر درون این سختی یا آسانی را درک کنم و تربیت خدا را بپذیرم و سخن خدا را بشنوم و برای رسیدن به هدف خودم با طیب خاطر این سختی یا آسانی را تحمل کرده صبوری کنم تا شاهد مقصود در آغوش درآید. اما متأسفانه به دلیل‌های مختلف که در این مقاله شرحش نمی‌گنجد تفکری غلط در جامعه‌ی ما وجود دارد که تا به مشکلی برخورد می‌کنیم سریع دست به دعا برمی‌داریم که خدایا این مشکل را حل کن ، جایگاه خدا این می‌شود که نشسته است تا من دعا کنم و او این مشکل را برطرف کند غافل از اینکه مشکل برطبق خواسته‌های من بر سر راهم قرار گرفته تا مطابق آن عکس العملی مناسب انجام دهم و خود باید مشکل را حل کنم، تا این عمل مرا با کوتاهترین راه به خواسته‌ام برساند؛ اما اگر قرار باشد مشکل مرا خدا حل کند تناقضی جالب پیش می‌آید، از یکطرف بواسطه نیاز و خواسته‌ی خودم این مشکل آمده و از طرف دیگر عمل مناسب انجام نشده، می‌خواهم تا این مشکل حل شود یعنی هم مشکل باید باشد و هم نباید باشد و مصرانه می‌خواهد که از بین برود!!!! غافل از اینکه باید صبوری کرد و راه حل مناسب پیدا نمود و دست به اقدام و عمل زد آنوقت است که اگر من آن معنای تربیتی و راه پیشرفت را از این سختی پیدا کردم مشکل را خدا بر می‌دارد و الا مشکل همچنان باقی خواهد ماند و انسان در دور باطل تناقض باقی مانده ارادت خود را به خدا از دست می‌دهد مشکل به جای این که باعث رشد شود او را حتی از ارتباط با قادر مطلق هم جدا می‌کند انسانی می‌شود سرگشته که دیگر راه به جایی ندارد.

شناخت وسائل مورد نیاز:

    گفته شد برای صبر کردن باید بدانیم چه می‌خواهیم و بعد از اینکه هدفمان مشخص شد، مطابق هدف نوع وسائلی که برای حرکت و رشد نیاز است معلوم می‌شود و صبر اینجا معنایش فراهم کردن وسایل و استقامت در بدست آوردن آن‌ها و عمل مطابق آن است؛ یعنی صبر در اینجا به معنای عمل است نه سکون و سکوت و بی‌ عملی!همانطور که قرآن می‌فرماید:«… فاستقم کما امرت…»«… همچنانکه مأمور شده‌ای پایدار باش…»(112/هود).دوباره باید تذکر داد که وسایل مورد نیازی که توضیح داده می‌شود بر مبنای رشد انسانی و الهی است و اگر هدفی که انسان برای خود مشخص می‌کند چیز دیگر باشد به تبع وسایل مورد نیاز هم تغییر می‌کند.این وسایل عبارتند از: 1ـ معاشرت با دیگران 2ـ مطالعه 3ـ دعا و قرائت قران4ـ سجده 5ـ اعتماد به خدا 6ـ تقوا(گذشت از بدی دیگران، به جای بدی خوبی کردن، عمل صالح) 7ـ شناخت صحیح از خود و از نیازهای مراتب وجودی و مشکلات 8ـ عوامل شادی حلال 9ـ پیاده روی .(البته راهکارهای ارائه شده کاملاَ شخصی و تجربی است).

  2ـ برنامه ریزی می‌کنند:

       حال که هدف،خود، نیازها، مسیر، موانع مسیر و وسایل مورد نیاز را شناخته شد، دیگر موقع عمل است و برای عمل باید برنامه ریزی کرد.نکته‌ای که برای برنامه ریزی لازم است اینکه باید برنامه ریزی مطابق با واقع باشد یعنی هر فردی شرایط خاص و موقعیت‌های خاص خود از لحاظ جسمی، روحی، نوع ارتباط با دیگران، وظایف و کارهایی که باید در زندگی انجام دهد، حساسیت‌ها و خلاصه تمام آن چیزهایی که باعث می‌شود انسان بتواند کاری را انجام دهد؛ اگر به شرایطی که هر کسی دارد توجه نشود و فقط بخواهد کار را انجام دهد، قطعآ عملی انجام نمی‌شود و انسان نمی‌تواند به خواسته‌اش برسد زیرا خیلی از اوقات شرایط اصلا بر وفق مراد نیست، کارها اصلا با هم جور در نمی‌آید و اگر انسان تنظیم نداشته باشد و کارها را مطابق اولویت برنامه ریزی نکند، به هم ریختگی ایجاد می‌شودو نه تنها کار به نتیجه نمی‌رسد بلکه اصلا کاری انجام نمی‌شود.برنامه ریزی باید شناور باشد و هم چنین از آسان به سخت. باید مراحل رسیدن به مقصود در نظر گرفته شود تا بتوان موقعیت‌ها را سنجید و آن را مطابق با واقع کرد و تصمیمی درست که امکان عملی شدن را داشته باشد انتخاب کرد و باید این انتخاب نه چندان سخت باشد و دور از دسترس که چشم انسان بترسد و فراری شود و نه آنقدر سست و آسان که تحریک کننده نباشد و انسان بتواند (با فکر راحت است فردا انجام می‌دهم) اهل سوف شود و تنبلی بر انسان غلبه کند.

3ـ در حال زندگی می‌کنند:

    یکی از خصوصیات بارز کسانی که صبر صحیح دارند آن است که در حال زندگی می‌کنند.نمی‌توان در حال زندگی کرد مگر آن که معنای زندگی کردن را یافت، نمی‌توان در حال زندگی کرد مگر آن که نوع تأثیر گذشته و آینده را در زندگی درک کرد، نمی‌شود در حال زندگی کرد مگر آن که توکل معنایی عاشقانه و عالمانه بیابد،چگونه می‌شود با دریایی از غم و اندوه نرسیدن به خواسته‌ها در حال زندگی کرد؟ چگونه می‌شود با میلیون‌ها مقایسه و حسرت نداشتن آنچه دیگران دارند باز در حال زندگی کرد؟ چگونه می‌شود با فکر تأثیر دیگران در زندگی خود و دست بسته بودن در برابر حوادث غیر مترقبه باز هم در حال زندگی کرد؟ حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند در میان دو عدم(گذشته و آینده) در حال زندگی کنید، چگونه تفکری گذشته و آینده را عدم می‌داند؟با چه نوع تفکری می‌توان از حسرت‌های گذشته در امان ماند؟ و با چه نوع تحلیلی می‌شود از کمند آرزوها و آینده و ترس‌هایش و اضطراب‌های نکند نشود!!نکند خراب گردد!نکندناراحت شود! و از این نوع فکرها نجات یافت؟ اگر تصمیم آن است که در تلاطم‌های زندگی صبر پیشه شود، چاره‌ای نیست جز آن‌که در حال زندگی کردن سرلوحه‌ی زندگی گردد! چاره‌ای نیست باید واقعأ در زندگی با خدا آشتی کرد، علم ازلی ، ابدی و بی‌نهایت او را پذیرفت و در کشاکش روزگار به او اعتماد کرد، راهی نیست جز آن‌که تمام آنچه در زندگی پیش می‌آید را سؤالات امتحانی استاد ازل دانست که مطابق خواست ما فراهم آورده است، مگر نه آن است که در سوره‌ی اسراء آیه 18 می‌فرماید(من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء… و من اراد الاخرة و سعی لها سعیها و هو مؤمن… کلأ نمد هؤلاء و هؤلاء…) هر که دنیا و یا آخرت را بخواهد برای رسیدن به خواسته‌اش او را یاری می‌کنیم!چگونه است که ادعای اعتقاد به خدا را داریم اما در مقام عمل حتی مانند بی خداترین افراد عمل نمی‌کنیم! حد اقل آن‌ها اعتقاد به خدایی ندارند و زندگی را ساخته‌ی دست خود می‌دانند و برای ساختن آن با تمام وجود تلاش می‌کنند و البته به خواسته‌شان هم می‌رسند! مگر نه آن است که رب الارباب می‌فرمایند که(لیس للانسان الا ما سعی)(نجم/53) آن‌ها می‌خواهند و برای خواسته‌ی خود تلاش می‌کنند و سنت خلقت انسان آن است که اگر تلاش کنی به خواسته‌ات می‌رسی! وا اسفا که اسلام در چشم ما به دینی خمود و سست و مملو از خرافه و سر کتاب و دعاهای از سر تنبلی و بی فکری تبدیل شده است!!! وا مصیبتا که اسلام شیرین و عزیز و کامل در نظر ما تبدیل به یک سری توسلات کور شده است که دیگر شأنی و جایگاه صحیحی برای آن صاحبان توسل باقی نگذاشته است!!! چه دردناک است اسلام عزیزمان آنقدر دچار کج فهمی‌ها گردیده است که هر کسی به خود اجازه می‌دهد دستی بر آن بزند و همانند گوشت قربانی تکه‌ای از آن را بکند!!! چه بر سر مسلمین آمده است که گریبان برای نازنین اسلام امام حسین علیه السلام پاره می‌کند اما کم یا زیاد عملی همانند افراد بی‌خدا یا اصلا انسان خدایی دارند!!! این یک بام و دو هوا را چگونه می‌شود ترجمه کرد؟ چگونه می‌شود هم خدا را قبول داشت، هم به قولش اعتماد نکرد! و هم به دستوراتش عمل ننمود!، چگونه می‌شود خدا را دوست داشت، فقط تا زمانی که مطابق میل ما خواسته‌هایمان را برآورده کرده است اما بویی از آن همه رشادت و ایثار و از خود گذشتگی معصومین علیهم السلام را نادیده گرفت و مانند الگویی از آن استفاده نکرد و همانند دنیا داران زر و زور به دنبال متاع دنیا دوید و اسلام را پاره پاره کرد ! چه می‌شود ما را که از یکطرف سینه چاک امام زمان علیه السلام می‌شویم و از یکطرف فقط نماز را می‌پسندیم و از یکطرف اقرار می‌کنیم که نمی‌شود حجاب را رعایت کرد!! زهی خیال باطل از تلاشی که تمام سرمایه‌ی آن تلاش سجاده باشد و مفاتیح و گریه و در عمل مطابق بی خدایان بودن!!! باید در حال زندگی کرد دست بر زانو گذاشت و یا علی گفت و فکر کرد و طرح داد و شبانه روز کار کرد تا همای سعادت را بی منت در آغوش کشید مگر نه این است که هر چه از خوب و بد به ما می‌رسد از اعمال خودمان است! قرآن نفرموده است(شوری/30)(ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم)(آنچه از مصیبت به شما می‌رسد به سبب آن چیزی است که کسب کرده‌اید)(روم/41)(ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس)(فساد در خشکی و دریا ظاهر می‌شود به سبب آنچه مردم کسب می‌کنند)درگذشته سیر کردن و ماندن ثمری جز افسوس و دلمردگی ندارد و در آینده سیر کردن نتیجه‌ای جز انتظار و کلافگی و بیتابی و دست به دامن جادو و سر کتاب و بی اعتمادی به خدا ومتهم کردن تمام کسانی که به نحوی در زندگی ما مؤثر هستند و اشگ و غم و افسردگی و تنبلی ندارد! که تمام این اثرات گفته شده چه در مورد گذشته و چه در مورد آینده انسان را از انسان بودن جدا می‌کند و حیران و سرگردان دور خود می‌چرخد و حاصلی برای انسان بی توجه به حقیقت خود و بی توجه به خدا به همراه نمی‌آورد الا سردرگمی و مشغول ظاهرترین و ساده‌ترین امور شدن!یعنی دنیا!!! حیف و دریغ و صد دریغ از انسانی که می‌تواند مسجود ملائک باشد، از انسانی که می‌تواند از وسائلی که خدا برایش فراهم کرده استفاده کند، مگر نه این است که خدا می‌فرماید (هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعأ…)(بقره/29)(او خدایی است که همه‌ی آنچه در زمین است برای شما خلق کرده است…) و (و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعأ…)(جاثیه/13)( و مسخر کرده است برای شما آنچه در آسمان‌ها و زمین است) به انسانی منفعل تبدیل شود که فقط نشسته است تا خدا دعایش را برآورده سازد و به جای او زندگی کند و مشکلاتش را حل نماید و دشمنانش را سرنگون کند و او را به خواسته‌هایش برساند و همه‌ی این بد فهمی‌ها به دلیل آن باشد که خدا قادر است معجزه کند!!! ای وای از استفاده نکردن از عقل!!! آیا خدا انسان را عاقل و مختار نیافریده است؟!!! آیا خدا این عالم را جایگاه مسابقه برای کسب انسانیت و آماده شدن برای زندگی ابدی نیافریده است؟!!!« فاستبقواالخیرات…»«سوره بقره/آیه 148»(به طرف خوبی‌ها بشتابید) چه شده که انسانی که می‌تواند بر کل عالم مسلط باشد و از این تسلط برای ساختن خود استفاده کند اینقدر ضعیف و حقیر گردیده که همه چیز بر او تأثیر می‌گذارد و مانع رسیدنش به خواسته‌هایش می‌شود؟ انسان‌هایی که خدا را قبول ندارند یا فقط به یک امر ماورائی معتقد هستند به راحتی به خواسته‌شان می‌رسند و الگویی برای ما می‌شوند تا رفتاری از سر نادانی مانند آن‌ها انجام دهیم! از انواع شهوترانی، بی قید بودن،دنبال دنیا دویدن، مقید نشدن به آداب انسانی، دل نسوزاندن برای دیگران، هوسرانی و از انسانیت دنیایی کوچک ساختن که اگر گرسنه‌ای دیدید برنجید و غذایش دهید! این همه دوگانگی فکری از کجا می‌آید؟!!! یک بار تفکر دقیق شاید خیلی از معضلات رفتاری و فکری را حل کند، یک سؤال اساسی وجود دارد که من کیستم و از زندگی خود چه می‌خواهم؟خود را زجر ندهیم، دریابیم که خدا کجای زندگی ما قرار دارد به بزرگترین سؤال زندگی خود پاسخ دهیم، بگردیم نظرات و ادیان مختلف را بررسی کنیم و قرآن را قبل از اینکه متهم کنیم به افراطی‌گری، حد اقل یکبار بدون هیچ پیش فرضی بخوانیم تفکرات و راهکارهای قرآن را دربیاوریم و منتقدانه عمل کنیم اگر واقعأ راه درست را نمی‌داد و آرامش را برای انسان به ارمغان نمی‌آورد کنار بگذاریم، اما نمی‌شود خود مطالعه نکرده و یا با انکار و پیش فرض مطالعه کرده کنارش گذاشت!!! در هر حال راه همان است که مولی الموحدین فرمودند: «علیکم باتباع الهوی و طول العمل»«واجب است بر شما که از هوا پرستی و آرزوهای طولانی دوری کنید» و در حال زندگی کرد، باید تلاش کرد و دانست انسان موجودی مختار و مقتدر است که باید خود زندگیش را بسازد او بخواهد و برای خواسته‌اش تلاش کند و خدا هم آنچه می‌خواهد در خلال سختی‌ها و آسانی‌های لازم برای رسیدن به هدف به او می‌دهد. باید تلاش کرد و تلاش کرد و تلاش کرد که:                  نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود              مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد

( گنجور سعدی،مواعظ،قصاید،قصیده/12)

4ـ صبر می‌کنند:

    دو آیه در قرآن آمده است که به عنوان سرلوحه‌ی بحث مورد تحلیل قرار می‌گیرد:1ـ ( واستعینوا بالصبر والصلوة و …)(بقره/45)(و از صبر و نماز کمک بگیرید…) و(و لربک فاصبر)(مدثر/7)( و برای پروردگارت صبر کن).مفصل بیان گردید که در مسیر زندگی دشواری‌های جانکاه وجود دارد که:( لقد خلقنا الانسان فی کبد)(بلد/4)(ما انسان را در سختی آفریدیم).رشد همراه با حرکت است و لازمه‌ی حرکت تغییر می‌باشد و انسانی که از لحاظ مادی طالب سکون و راحت طلبی است با خواسته‌ی روحش دچار تزاحم می‌گردد چرا که روح مجرد انسان ناقص است که برای کمال یابی دارای بدن شده تا بتواند بواسطه‌ی این بدن مادی حرکت کند، عملی انجام دهد و لازمه‌ی این حرکت انتخاب بود که خدا به او اختیار را داد، حال انسان است و این جنگ مدام، بدن و خواسته‌هایش او را مدام به طرف خود می‌کشد و روح مجرد خدا بین، انسان را دائم به طرف خدا هدایت می‌کند چنانکه مولوی می‌گوید:(مثنوی معنوی/دفتر 4)

                                   این دو همره یکدگر را راه زن      گمره آن جان کو فرو ناید ز تن

                                    جان زهجر عرش اندر ناقه‌ای     تن ز عشق خاربن چون ناقه‌ای

                                    جان گشاید سوی بالا بال‌ها      در زده تن در زمین چنگال‌ها

در این میان اختیار زیبای انسان است که حرف اول را می‌زند، انسان نمی‌تواند از ترس این‌که نکند خطا کند،، نکند شکست بخورد، نکند دیگران خوششان نیاید و تأیید نکنند، از این اختیار فرار کند، این نظام خلقتی انسان در این عالم است، این سنت الهی است که): و لن تجد لسنة الله تبدیلا)(احزاب/62)(و در سنت خدا تغییری نخواهی یافت) که می‌خواهد در میان مخلوقاتش موجودی مختار و اراده کننده داشته باشد؛ پس انسان اختیار کردن برایش یک امر ذاتی است و برای انتخاب کردن حتمأ باید حداقل بین دو راهی قرار بگیرد، اگر قرار باشد همه‌ی آن چیزهایی که قرار است انتخاب کند خوب باشند و برای همه هم اینگونه باشد دیگر دنیا و محدودیت‌هایش معنای خود را از دست خواهد داد ولی ما با تمام وجود درک می‌کنیم که دنیا محلی محدود و در معرض تغییر و تحول است، چگونه می‌شود یک امکانات محدود را همه به نحو مساوی و یکنواخت استفاده کنند! فرض کنید مادری در خانه یک امکانات محدودی داشته باشد و بچه‌هایی به سن‌ها و نیازهای مختلف، آیا عاقلانه نیست که این مادر امکانات محدود را مطابق نیازهای بچه‌هایش، البته نیازهای واقعی آن‌ها که باعث رشدشان می‌شود تقسیم کند؟! ما در زندگی عادی خود هیچگاه مطابق میل و چشم و هم چشمی بچه‌ها امکانات را یکسان تقسیم نمی‌کنیم چطور انتظار داریم که خدای عالم حکیم به همه‌ی بندگانش امکاناتی یکسان بدهد؟! در حالی که بندگان هر کدام نیازی متفاوت برای زندگی و کمالی که برای خود در نظر دارند را خواستارند!عالم بر طبق نظام و سنتی می‌چرخد که «لا تبدیل لسنة الله…»،انسان می‌خواهد، برای خواسته‌اش تلاش می‌کند،اگر این خواسته و تلاش هماهنگ با برنامه تربیتی خدا بر مبنای خواسته‌ی انسان قرار ‌گیرد قطعأ و حتمأ دعا مستجاب است و خواسته‌ی انسان برآورده می‌شود اما اگر انسان نخواهد و یا خواسته‌اش مطابق برنامه‌ی الهی نباشد، یا برای رسیدن به خواسته زمان لازم باشد تا شرایط فراهم شود و رسیدن به خواسته باعث رشد گردد آنوقت است که نیرویی عظیم به اسم صبر به میدان کارزار زندگی انسان وارد می‌شود.این جاست که قرآن می‌فرماید از صبر و نماز کمک گیرید، اگر چیز دیگری می‌توانست انسان را آرام کند و راه رسیدن به مقصود را هموار نماید قطعأ رب الارباب و عالم و حکیم مطلق آن را برای انسان بیان می‌فرمود، صبر است که به انسان قدرت و صلابت می‌دهد، صبر است که به انسان توان تحلیل کردن امور را فراهم می‌کند، صبر است که به انسان توان حرکت در عین مشکل را آسان می‌نماید، صبر است که جمع اضداد می‌کند یعنی در عین اینکه ناراحتی و فشار را تحمل می‌‌کنی در عین حال شاد هستی و به انجام وظایفی که انسان دارد مصرانه و با دقت می‌پردازد! این چه نیرویی است که می‌تواند انسان را مشتاقانه سر پا نگه دارد و درد و رنج انسان را التیام بخشد؟!آیا هر صبری یک چنین اثراتی را دارد؟ قرآن در آیه‌ای دیگر نوع صبر را ترسیم می‌نماید که باید رنگ الهی داشته باشد«و لربک فاصبر» برای پروردگارت صبر کن! واقعأ صبر انسان به چه درد خدا می‌خورد، صبر من عمل من است برای رسیدن به خواسته‌هایم، خدا چه جایگاهی دارد؟ برای پروردگار صبر کردن چه معنیی دارد؟ آیا چیزی شبیه قربةً الی الله است؟! صبر کردن برای رسیدن به خدا! یا نه معنایی دیگر می‌تواند داشته باشد؟ بدون دیدن خدا و در محضر او عمل کردن صبر محال است!بدون اعتماد به خدا و تکیه بر علم و حکمت او زدن صبر کردن محال است!بدون راضی شدن به رضایت خدا و راضی شدن به حکم و قضای الهی صبر کردن محال است!همانگونه که امام عشق امام حسین علیه السلام در آخرین دعای خود در روز عاشورا اینگونه بیان می‌کنند که:«الهی رضاً بقضاک، صبراً علی بلائک، تسلیماً لامرک، لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین».

نتیجه:

پیامی از جانب خداوند علیم و حکیم است که اگر به دنبال رشد انسانی هستید، اگر طالب دیدن خداوند می‌باشید، اگر آرامش ابدی را همراه سختی‌های موجود در این دنیا می‌خواهید تنها راه، صبر است و البته نوع خاصی از صبر انسان را موفق می‌کند و آن هم صبر برای خداوند است.یعنی انا لله و انا الیه راجعون، باید درد و درمان را از خدا دید و راه و مسیر و به هدف رسیدن را هم از خدا و به توسط حضرت حق مشاهده کرد تا نور حق در دل بتابد و حق الیقین بر وجود انسان چیره گردد.

کتابنامه:

 1ـقرآن

2ـصحیفه سجادی

3ـتفسیر المیزان، علامه طباطبایی

4ـمثنوی معنوی،مولوی

5ـشواهد الربوبیه، ملاصدرا

6ـحکمت الاشراق، سهروردی

7ـبدایة الحکمة، علامه طباطبایی

8ـمعراج السعادة،احمد نراقی

9ـمحجة البیضاء،فیض کاشانی

10ـاخلاق ناصری،خواجه نصیر الدین طوسی

11ـ جوناتان مرغ دریایی،ریچارد باخ،ترجمه زهره زاهدی

12ـشرح تجرید الاعتقاد، خواجه نصیر الدین طوسی

13ـفصوص الحکم، محی الدین عربی

14ـ حافظ

15ـ توحید مفضل

16ـ ارشاد القلوب، دیلمی

17ـ مثنوی،، مولوی، دفتر

18ـ مثنوی، دفتر سوم

19ـ دیوان شمس، مولوی

20ـ میزان الحکمة،ری شهری

21ـ منطق مظفر

 

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.