مکالمه حضوری درس 4

مکالمه 4

ترجمه مکالمه 3

سامر: ببخشيد، سالن انتظار کجاست؟

سامر: عفوّاً، أينَ تقَعُ قاعة الانتظار أو صالة الانتظار؟

هند: نمی­دانم. از مسؤول اطلاعات بپرسيد.

هند: لا أدري إسألْ موَظَّفَ الاستعلامات.

سامر: ممنون خانم، حتماً می­پرسم.

سامر: شکراً سيدتي، سأسألُ حتماً.

هند: برای چه به ايران آمديد؟

هند: لماذا جئتَ أو جئتُم الی ايرانَ؟

سامر: آمدم در مؤسسه زبان ايران زبان عربی تدريس کنم و الآن برای ديدن خانواده­ام به قاهره می­روم. شما برای چه به ايران آمديد؟

سامر: جئتُ لأدرِّسَ اللغةَ العربيَّةَ بمعهد اللغات و الآنَ أذهبُ الی القاهرة لزيارة أسرتي. أنتِ لماذا جئتِ الی ايران؟

هند: من به ايران آمدم تا زبان فارسی را ياد بگيرم.

هند: أنا جئتُ الی ايرانَ لأتَعلَّمَ اللغةَ الفارِسيَّةَ.

سامر: چه خوب، ياد گرفتيد؟

سامر: جيِّد جداً، هل تعلَّمتِ؟

هند: بله، الآن می­توانم به زبان فارسی صحبت کنم.

هند: نعم، الآن أستطيعُ أن أتکلَّمَ باللغة الفارسية.

سامر: چند سال طول کشيد؟

سامر: کم سنةً استغرقَ من الوقت؟

هند: چهار سال طول کشيد. آه ببخشيد شما صدای گوينده را می­شنويد؟

هند: استغرقَ اربع سنواتٍ. آه، عفواً هل تسمع صوتَ المُذيعِ؟

سامر: بله، می­گويد: هواپيمای شماره 198 بزودی پرواز می­کند لطفاً برای سوار شدن آماده شويد.

سامر: نعم، هو يقول: الطائرةُ المُرقَّمةُ مائة و ثمانٍ و تسعين ستُقلِعُ فاستعدّوا للرکوب.

هند: از کدام در بايد بيرون برويم؟

هند: من أيِّ بوّابةٍ يجبُ أن نَخرُجَ؟

سامر: فکر کنم از در شماره دو بايد خارج شويم. عجله کنيد به اتوبوس نقل مسافر برسيم.

سامر: أظُنُّ يجبُ الخروج من البوّابة رقم اثنين. أسرعي لنَصلَ الی حافلة نقل الرُکّاب.

هند: شما برويد من با مادرم می­آيم. به اميد ديدار

هند: إذهَب أنتَ أنا سأجيءُ مع أميّ. الی اللقاء

سامر: به اميد ديدار

سامر: الی اللقاء

 

للتعريب 4: گفتگوی زير را به زبان عربی برگردانيد.

سمير: سلام سميرة، خواهر عزيزم

سميرة: سلام سمير، برادر عزيزم

سمير: کی به خانه رسيدی؟

سميرة: يک ساعت قبل رسيدم.

سمير: با چه کسی آمدی؟

سميرة: با دوستانم جميله، رجاء، نُهی، و سُعاد آمدم. تو با چه کسی آمدی؟

سمير: من هم با دوستانم سليم، جميل و طارق آمدم.

سميرة: راستی سليم بلند قد است؟

سمير: بله او بلند قد، گندمگون و مو مشکی است.

سميرة: إإإ..، پس کاملاً شبيه خواهرش سُعاد است؛ زيرا او نيز بلند قد، گندمگون و مو مشکی است.

سمير: کداميک بزرگتر است؟ سليم يا سُعاد؟

سميرة: گمان کنم سُعاد بزرگتر است؛ چون او دوست من و سليم دوست توست.

سمير: راستی به مزرعه رفتيد؟

سميرة: بله، ديروز بعد از مدرسه رفتيم.

سمير: آنجا چه بود؟

سميرة: در مزرعه يک شتر نر و يک شتر ماده و يک ماده اسب سفيد و يک خروس زيبا بود.

سمير: يعنی درخت نبود؟

سميرة: چرا، يک درخت سيب و يک درخت هلو بود. گلهای زيبايی هم آنجا وجود داشت.

سمير: ببخشيد، من خسته­ام و می­خواهم کمی استراحت کنم. شب بخير

سميرة: اشکالی ندارد. من هم می­خواهم بخوابم. شب بخير

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.