مال من، یا مال خدا

یکی از شبهات این است: اگر خدا می خواست خودش می داد؟

پس من چرا به کسی بدهم که خدا نخواسته است به او بدهد؟

 

خداوند این شبهه را این گونه نقل می کند:

وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ قَال الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ یَشَاءُ اللهُ أَطْعَمَهُ؛

و هنگامی که به آنان گفته می شود از آنچه خداوند روزی شما کرده انفاق کنید، کسانی که کافر شدند به کسانی که ایمان آورده اند می‌گویند: آیا به کسانی اطعام کنیم که اگر خدا می خواست خودش او را اطعام می‌کرد. (یس، آیه 47)


باید توجه داشت که از نظر آموزه‌های قرآنی اولا: همه اموالی که در اختیار ماست مال الله است و ما تنها امانتدارانی هستیم که باید این اموال را برای کمال خودمان و دیگران هزینه کنیم. در همین آیه نیز آمده است که ما گفتیم از آنچه خداوند روزی شما کرده به دیگران بدهید.

 

خداوند در آیه 7 سوره حدید نیز می‌فرماید:

وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ؛

از آن چیزهایی که خداوند شما را در آن چیز خلیفه قرار داده انفاق کنید؛

یعنی پیش از شما دیگران از آن بهره می‌بردند و آنان رفتند و حال شما آن را در اختیار دارید. این مال شما نیست و همان‌طوری که آنان گذاشتند و رفتند، شما هم می‌گذارید و می روید. پس از این مال الهی که به امانت در اختیار شما است انفاق کنید و برای آخرت خود ذخیره نمایید.

 

از این آیه صریح‌تر، آیه 33 سوره نور است که می‌فرماید:

وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَهِ الَّذِی آتَاکُمْ؛ و به آنان از مال الله که به شما داده بدهید.


ثانیا: خداوند در آیاتی از قرآن بیان می‌کند که همین مالی که به شما داده و شما به اعتبار الهی مالک ظاهری این مال شده‌اید، همه این مال را مالک نیستید؛ زیرا بخشی از این مال از همان آغازی که در دست شما قرار می گیرد، مال دیگران است. از همین اموال می توان به بخش خمس و زکات اشاره کرد که از حقوق مستحقان و مقام و منصب امامت است. خداوند می‌فرماید: وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ.؛ در اموال آنها حقی برای سائل و محروم است.(ذاریات ، آیه 19) همین معنا را در آیه 22 سوره ق نیز بیان کرده است.

 


از این آیات به دست می آید که اصولا خداوند مال فقیر و سائل و نیازمند را به شکل مشاع در مال دیگران قرار داده است و اگر کسی حق آنان را می‌دهد از خودش نمی‌دهد، بلکه اگر در این اموال تصرف کند بی آنکه حق آنان را بدهد در حقیقت خیانت در امانت کرده است. پس خداوند روزی همگان را داده ولی کاری کرده تا مردم آزمایش شوند و معلوم شود که آیا اهل امانت هستند یا خیانت؟ اگر کسی مال دیگران را بدهد و حق آنان را ادا کند کاری جز امانتداری نکرده است؛ اما اگر حق آنان را ندهد در حقیقت در امانت خیانت کرده است.


براین اساس لازم است مال مردم خوار نباشیم و حق و حقوق دیگران از جمله خمس و زکات را بدهیم و حقوق مستحقان را ادا کنیم. در روایات آمده است: أَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ؛ خداوند عز و جل در اموال ثروتمندان برای فقیران حق را واجب و فرض کرده است. (کافی، ج 3، ص 498)

معارفی از کیهان

سودمندترین ورع و خویشتن داری


جرعه های معرفت-شرح حدیث معصومین (ع) در کلام رهبر انقلاب

فی الکافی، عن الصادق (علیه‌السلام) قال لحِمران بن أِعین… وِ اعلَم أنّ العملَ الدائمَ القلیل علی الیقین أفضلُ عندالله تعالی من العمل الکثیر علی غیر یقین، و اعلَم أنهّ لاوَرعَ أنفعَ منِ تجنبِّ محارم الله، و الکفّ عن أذی المؤمنین و اغتیابهِم.[1]


[بدان که در پیشگاه خداوند عمل پیوسته اندک که بر پایه یقین استوار باشد، بهتر از عمل بسیاری است که بر مبنای یقین نباشد. و بدان که هیچ پارسایی سودمندتر از پرهیز کردن از حرام‌های الهی و خویشتن داری از آزار مومنان و غیبت کردن آنان نیست.]


دِنبالۀ روایت حمران از امام صادق(ع) است، حضرتِ می‌فرماید: عمل کم ولی مستمرّ و همراه با یقین، بهتر است از عمل انبوهی که انسان آن را بدون یقین انجام بدهد. یقین یعنی یقینِ به حقیقتِ توحید ،یقینِ به حضور در مقابل پروردگار عالم، یقین به اینکه خدای متعال عمل ما را می‌بیند، سخن ما را می‌شنود و به ما جزا می‌دهد آنچنانکه خودش وعده فرموده است. البته یقین مراتبی دارد، هم از لحاظ سعۀ دایرۀ متیقَن، هم از جهت عمق یقین و روشن و نورانیِ بودن آن. به هر حال، آن مقداری که واضح است، یقین به خدای متعال، یقین به وعدۀ او، یقین به سمع و بصر او است.
استمرار در عمل را هم در روایاتِ زیادی تأکید کردند. اینطور نباشد که انسان یک احساس و هیجانی پیدا کند و عمل نیکی را انجام بدهد، بعد فراموش بکند! می‌فرمایند: عمل ولو کم ولی باید مستمرّ باشد.


ورع یعنی: حالت خویشتن‌داری و پرهیز، خویشتن داری و پرهیز فی نفسه حالتِ خوبی برای انسان است، که انسان رفتار و عملِ عادیِ زندگی‌اش تابع هوی و هوس نباشد، بتواند در مقابل خواهش‌ها و هوس‌ها خویشتن‌داری کند؛ در مقابلِ خشمِ خودش خویشتن داری کند، در مقابل محبتّ زیاد خویشتن داری کند.
نفس این خویشتن داری یک صفت محموده‌ای است، لکن یک خویشتن‌داری‌ای وجود دارد که از همۀ خویشتن‌داری‌ها بالاتر است و در این حدیث شریف دو مصداق برای آن ذکر می‌فرمایند، یکی: تجنبّ از محارمِ الله، انسان در مقابل محرّمات الهی خویشتن‌داری بکند. این، از همۀ خویشتن‌داری‌ها انفع است. علت هم این است که اگر تجنبّ از محارم الله در ما نباشد، بسیاری از کارهای نیک ما هم آن اثر مطلوب را نخواهد بخشید. علاوه‌بر اینکه کار بد و محارم الله، انسان را ساقط می‌کند و انحطاط درجه بوجود می‌آورد، از علوّ درجه و ارتقاء مقام معنوی بوسیلۀ خیرات هم مانع می‌شود.
مثل این است که در یک استخری، چندین لولۀ قطورِ باز می‌کنید و آب وارد استخر می‌شود، اماّ می‌بینید استخر پر نمی‌شود! این همه آب وارد استخر می‌شود اماّ همچنان اسِتخر خالی است! بعد که دقت می‌کنید، می‌بینید استخر ترَک دارد! آب آن هرز می‌رود! هر چه آب می‌ریزید، فایده‌ای نخواهد داشت، پر نخواهد شد. گاهی ما اینطور می‌شویم، به خاطر وارد شدن در حیطۀ گناه، وضعیت ما طوری می‌شود که نافله می‌خوانیم، قرآن می‌خوانیم، خیرات و احسان می‌کنیم ،لکن می‌بینیم هیچ علوّی در روان ما، در دل ما به‌وجود نمی‌آید، هیچ حالتِ نورانیتی در خودمان احساس نمی‌کنیم! بنابراین، نفعِ ورع، هم از این جهت است که ورع موجب می‌شود انسان دچار ظلمات ناشی از گناه نشود و هم دچار محرومیت و محجوب شدن از برکات و خیراتِ عبادات نشود.


نوع دیگری از ورع هم وجود دارد که حضرت می‌فرمایند از همۀ ورع‌ها انفع است و آن اینکه: انسان خودداری کند از آزار مؤمنین، غیبت مؤمنین را نکند. غیبت هم یک نوع آزاردادن است اماّ تخصیصِ به ذکر آن، بخاطر اهمیت آن است و به‌خاطر اینکه رائج و دمِ دست است! ما خیلی اوقات دستمان نمی‌رسد کسی را اذیت کنیم، لکن دستمان می‌رسد که از او بدگویی کنیم، بنشینیم پشت سر او حرف بزنیم، غیبت کنیم، علاوه که گناه بزرگی است، لذا آن را بطور خاص ذکر فرمودند.
*شرح حدیث در ابتدای درس خارج ، 24/2/92 به نقل از مشرق
[1] - الشافی، ص 851

معارفی از کیهان

شرایط ایران قبل از اسلام

پرسش:
شرایط و اوضاع ایران از نظر علمی و فرهنگی قبل از ورود اسلام چگونه بوده است؟


پاسخ:
باستان‌گرایان اوضاع و احوال ایران ازنظر علمی فرهنگی را قبل از ورود اسلام بسیار طلایی و درخشان توصیف کرده‌ و ادعا می‌کنند که بعد از حمله اعراب مسلمان تمامی آنها ازجمله کتابخانه‌ها و تاسیسات علمی به کلی نابود شدند.


شهید مطهری(ره) در پاسخ به چنین ادعایی می‌نویسد:

مدارک می‌گویند که در حوزه زردشتی علاقه‌ای به علم و کتابت نبوده است. جاحظ هرچند عرب است، ولی تعصب عربی ندارد، به دلیل اینکه علیه عرب زیاد نوشته است. وی در کتاب «المحاسن‌ و الاضداد» صفحه 4 می‌گوید:

ایرانیان علاقه زیادی به نوشتن کتاب نداشتند و بیشتر به ساختمان‌ علاقمند بودند. در کتاب «تمدن ایرانی» به قلم جمعی از خاورشناسان، صفحه 187 تصریح می‌کند به عدم رواج نوشتن در مذهب زردشت در عهد ساسانی.
محققان اتفاق نظر دارند، حتی تکثیر نسخ اوستا ممنوع و محدود بود. ظاهرا وقتی اسکندر به ایران حمله کرد، از اوستا دو نسخه بیشتر وجود نداشت که یکی در استخر بوده و به وسیله اسکندر سوزانیده شده است. (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 312)


شهید مطهری(ره) همچنین در پاسخ به ادعای سوزاندن کتاب‌ها و کتابخانه‌ها و نابودی تاسیسات علمی ایرانیان می‌نویسد:

بهتر بود تعیین می‌فرمودند که آن کتابخانه ملی در کجا بوده؟ در همدان بوده؟ در اصفهان بوده؟ در شیراز بوده؟ در آذربایجان بوده؟ در نیشابور بوده؟ در تیسفون بوده؟ در آسمان بوده؟ در زیر زمین بوده؟ در کجا بوده است؟ چگونه است که ایشان و کسان دیگری مانند ایشان که این جمله‌ها را تکرار می‌فرمایند، از کتابخانه‌ای ملی که به آتش کشیده شد اطلاع دارند، اما از محل آن اطلاع ندارند؟ نه تنها در هیچ مدرکی چنین مطلبی ذکر نشده و با وجود اینکه جزئیات حوادث فتوحات اسلامی در ایران و روم ضبط شده، اما نامی از کتابخانه‌ای در ایران اعم از اینکه به آتش کشیده شده باشد و یا به آتش کشیده نشده باشد، در هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد. (همان، ص 311) می‌گویند:

مسلمانان کتاب‌ها را تا مدت شش ماه خوراک حمام‌های اسکندریه کردند. و نیز گویند: در این شهر چهار هزار حمام وجود داشته است. یعنی کتاب‌ها به قدری زیاد بوده که برای گرم کردن یک حمام عمومی به مدت حدود دوهزار سال کافی بوده است! عجیب‌تر آنکه همه کتاب‌ها درباب حکمت و فلسفه بوده نه در موضوع دیگر. آیا از آغاز پیدایش تمدن تاامروز این اندازه کتاب در حکمت و فلسفه نوشته و تکثیر شده است؟ (همان، ص 340)


شهید مطهری (ره) همچنین درباره چرایی عدم رشد علمی و فرهنگی در ایران باستان می‌نویسد:

نظر به اینکه درس و مدرسه و سواد و معلومات در آیین موبدی منحصر به درباریان و روحانیون بود و سایر طبقات و اصناف ممنوع بودند، طبعا علم و کتاب رشد نمی‌کرد؛ زیرا معمولا دانشمندان از طبقات محروم برمی‌خیزند نه از طبقات مرفه، موزه‌گرزاده‌ها و کوزه‌گرزاده‌ها هستند که بوعلی و ابوریحان و فارابی و محمدبن زکریای رازی می‌شوند. نه اعیان زادگان و اشراف‌زادگان، و به علاوه این دو طبقه هم در عهد ساسانی هریک به گونه‌ای فاسد شده بودند، و از طبقه فاسد انتظار آثار علمی و فرهنگی نمی رود. (همان، ص 340)
مرحوم دکتر علی شریعتی نیز در این باره می‌نویسد: «در کنفرانس‌های (حسینیه) ارشاد نشان داده‌ام که اصولا ملیت ایرانی پس از حمله عرب بوجود آمد! علمای ملی شده اخیر هم بسیار زور زدند تا به جای نبوغ‌های جهانی، همچون ابوعلی و خوارزمی، حتی یک چهره باارزش علمی و ادبی در ایران باستان بیابند، نیافتند.» (بازگشت به کدام خویش؟، ص 402)
در این رابطه حتی دانشگاه جندی‌شاپور نیز نشانه عظمت علمی و فرهنگی ایران باستان نیست چراکه این دانشگاه را علمای مسیحی که ازلحاظ مذهب و نژاد به حوزه روم (انطاکیه) وابستگی داشتند، اداره می‌کردند. روح این دانشگاه مسیحی رومی بود، نه زردشتی ایرانی. البته این دانشگاه ازنظر جغرافیایی و ازنظر سیاسی و مدنی جزء ایران و وابسته به ایران بود، ولی روحی که این دانشگاه را بوجود آورده بود، روح دیگری بود که از وابستگی اولیای این دانشگاه به حوزه‌های غیرزردشتی و خارج از ایران سرچشمه می‌گرفت، همچنان که برخی مراکز علمی دیگر در ماوراءالنهر بوده که تحت تاثیر و نفوذ بودائیان ایجاد شده بود. (همان، ص 310)
ر.ک به: راه راستی، سیدحسن فاطمی، ص 158 تا 161

معارفی از کیهان

فرهنگ مواجهه با بدپوششی در سیره اهل بیت(ع)


 علیرغم ادعای برخی مبنی بر اینکه در سیره اهل‌بیت(ع) مواجهه با بدحجابی یافت نمی‌شود، این نوشتار به صورت تخصصی اولا به اثبات اصل مواجهه و عکس‌العمل حضرات معصومین(ع) در مقابل این منکر و ثانیا به تبیین انواع مواجهه ائمه هدی(ع) با آن پرداخته است.  مفاهیمی نظیر پوشش، بدپوششی، مواجهه، سیره، روش اجتهادی تجمیع ظنون و موضوع روش‏ شناسی تعیین شیوه برخورد معصومین(ع) با مقوله پوشش تحلیل و تبیین می‌‎شود.

«پوشش» یکی از شاخص‏های وجودی آدمی، و وجه ممیز او از دیگر موجودات بوده، جزو نیازهای فطری انسان به شمار می‏رود. این مهم در منطق الهی از چنان جایگاه رفیعی برخوردار است که قرآن كريم ضمن نعمت و هديه الهی خواندن پوشش، به كاركردهاى مختلف آن‌اشاره کرده، مى‏فرمايد: «اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستاديم كه اندام شما را مى‏پوشاند و مايه زينت شما است… اين از آيات خداوند است؛ باشد كه متذكر شده، پند گيريد» (اعراف ـ 27)


نشانه دیگر اهمیت «پوشش» در حیات انسانی- اسلامی آدمی، تلاش شیطان و اولیای او برای برکَندن پوشش از تن آدمی و سوق دادن او به سوی عریانی و برهنگی در بیشینه، و یا ایجاد انحراف در مقدار و نحوه پوشش در کمینه آن است. چنانکه قرآن کریم تلاش شیطان برای برکَندن پوشش از تن آدم و حوا و اخراج آن دو از بهشت بَرین را این‌گونه به تصویر می‏کشد: «اى فرزندان آدم! مبادا شيطان شما را بفريبد، آن‏چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباس‏شان را از تن‏شان بيرون آورد» (اعراف: 27)


بر همین اساس خدای متعال انسان را بر اساس جنسیت به پوشش مناسبِ شأن، ترغیب و توصیه کرده و عدم پوشش و عاری بودن از لباس مناسب را نوعی ناهنجاری و از علائم بدویت و جاهلیت برشمرده است. (ن.ک. طباطبائی، المیزان (ترجمه)، ج8، ص 108)


اهمیت مقوله پوشش در بیان فوق، حاصلِ «رهیافت وحیانی» به آن است. کندوکاو از طریق «رهیافت تجربی» نیز بیانگر آثار انسان‏پرور و جامعه‏ساز «پوشش» از سویی، و عواقب انسان‏سوز و جامعه‏براندازِ «بی‏پوششی» و «بدپوششی» از سوی دیگر است.
بدیهی است مقوله‏ای با این درجه از اهمیت و تاثیرگذاری در حیات انسانی، از نگاه مکتبی که داعیه جامعیت، جاودانگی و جهان‏شمولی دارد، بایسته و شایسته غفلت و یا کم‏توجهی نیست؛ چونانکه سیری اجمالی در بیان و بنان (قول و فعل) شارع مقدس و مبیّنان معصوم شریعت(ع)، در حوزة تکوین و تشریع، بیانگر اهتمام و توجه وافر ایشان به مقوله «پوشش» است.
آفریدگار آدمی در مرحله تکوین، نیاز به پوشش را در درون آدمی به صورت نیازی فطری به ودیعت نهاده (ن.ک. اعراف: 22)، در مقام تشریع نیز او را ملزم به رعایت پوشش انسانی- الهی نموده است (ن.ک. نور: 30-33؛ احزاب: 33، 35، 53، 55، 59 و…)، و حتی فواید پوشش، منابع تهیه و شیوه‏های ساخت ابزار پوشش و در نهایت حدود آن را مورد توجه و تأکید قرار داده است. (ن.ک. نحل: 5، 14، 80-81؛ فاطر: 12 و…)

ادامه »

سنت جاهلی چهارشنبه‌سوری

سنت‌ها و آیین‌ها در جوامع بشری ریشه‌ها و خاستگاه متفاوتی دارد که از خاستگاه عقلانی تا خرافی را دربر می‌گیرد. اسلام به عنوان دین فطرت بر آن است تا راه کمال‌یابی انسان و جامعه بشری را در چارچوب عقل و قلب نشان دهد و در قالب این اصل هر چیزی را در ترازوی حق می‌ریزد و به سنجش و ارزیابی آن می‌پردازد. برخی را می‌پذیرد و برخی دیگر را نمی‌پذیرد، چنان‌که آیین نوروزی و بسیاری از سنت‌های جاهلی را با کمی تغییر و اصلاح پذیرفته است. نویسنده در مطلب حاضر دیدگاه قرآن را درباره آیین چهارشنبه‌سوری تبیین کرده است.


چیستی فرهنگ
در جوامع انسانی، آیین‌ها و سنت‌هایی پدید می‌آید که در راستای اهدافی چون آموزش، پرورش، نظم، انتظام، امنیت، آسایش، آرامش، سرگرمی و مانند آنها است. هر یک از آیین‌های انسانی بخشی از اهداف پیش گفته را تامین می‌کند. انسان موجودی است که در قالب اجتماع زندگی می‌کند و در قالب تعاملات و ارتباطات اجتماعی نیازهای خود را برطرف می‌سازد. این تعاملات بر اساس آیاتی از قرآن در قالب ضابطه و رابطه سامان می‌یابد. به این معنا که گاه انسان با دیگری نسبت‌های خویشاوندی چون همسری و پدری و فرزندی و مانند آن دارد. در این صورت حقوق و تکالیفی برای شخص است که در قالب عواطف و احساسات، بده و بستان‌هایی را انجام می‌دهد و نیازهای مادی و جنسی و جسمی و معنوی و دنیوی و اخروی یکدیگر را بر طرف می‌کند. این همان قالب رابطه است که در قرآن به عنوان «خله» از آن تعبیر شده است.

نوع دیگر همان ضابطه یعنی قراردادها و عقود است که انسان نیازهای یکدیگر را در این قالب برطرف می‌کند و در ادبیات و فرهنگ قرآن از آن به «بیع» تعبیر شده است. پس انسان در دنیا به سبب وجود اجتماع و تعاملات اجتماعی در دو قالب ضابطه و رابطه نیازهای خود و دیگران را برطرف می‌سازد که البته در قیامت به سبب فقدان هر گونه ضابطه به این معنا و رابطه خویشاوندی، دیگر خبری از این دو نیست.(بقره، آیه ۲۵۴؛ ابراهیم، آیه ۳۱)


مجموعه سنت‌ها و آیین‌هایی که انسان در قالب آن، روابط اجتماعی خود را سامان می‌دهد به عنوان فرهنگ شناخته می‌شود. بنابراین، فرهنگ هر جامعه بیانگر کیفیت و چگونگی ساماندهی روابط اجتماعی برای بهره‌مندی بیشتر از مواهب زندگی در دنیا است. هر چه این ساماندهی در چارچوب‌های «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» باشد، بیانگر آن است که جامعه در مسیر کمال و بالندگی به جایی رسیده است که باید آن جامعه را فرهنگی‌ترین جامعه برشمرد؛ چنانکه هر جامعه‌ای از این چارچوب‌ها دورتر باشد آن جامعه از فرهنگ سست‌تر و بی‌ارزش‌تری برخوردار است.


به سخن دیگر، هر جامعه‌ای در چارچوب معیار «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» مورد سنجش و داوری قرار می‌گیرد. از نظر قرآن جامعه اسلامی می‌تواند به عنوان یک جامعه نمونه و سرمشق در جایگاه مرجعیت جوامع دیگر قرار گیرد. از همین رو، از آن جامعه به عنوان جامعه وسط و میانه‌ یاد می‌کند که شاهد و الگوی جوامع دیگر می‌تواندباشد.(بقره، آیه ۱۴۳)


کارکرد مرجعیت‌یابی آن جامعه اسلامی در قالب ارزش‌گذاری و مقایسه‌ای، به جوامع دیگر این امکان را می‌دهد تا بداند چه چیزی باید ارزش قرار گیرد و چه چیزی به عنوان ضد ارزش کنار گذاشته شود. دیگر آنکه هر جامعه می‌تواند با مقایسه خود با آن جامعه نمونه و مرجع در یابد که تا چه میزان به معیار اصلی «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» نزدیک شده است.
قرآن، در چارچوب همین معیار، آیین‌ها و سنت‌ها و فرهنگ‌های جوامع بشری را مورد بررسی ارزشی و مقایسه‌ای قرار می‌دهد. اگر این آیین‌ها و سنت‌ها در قالب معیار اصلی به شکل مناسبی قرار گیرد، همان را مورد تایید قرار داده و امضا می‌کند. بسیاری از آیین‌ها در حوزه‌های ضابطه‌ای و رابطه‌ای مورد امضا و تایید اسلام قرار گرفته است. البته بسیاری دیگر از همین آیین‌ها، وقتی در قالب گذاشته می‌شد، یا دارای کمبودهایی بود که اسلام آن را با بهره‌گیری از معیار اصلی تکمیل می‌کرد یا آنکه دارای افزوده‌هایی بود که باید حذف می‌شد. به عنوان نمونه اسلام و قرآن، از میان عقود و بیع، خرید و فروش و معاملات ربوی و نزول‌خواری را نپذیرفت و آن را ضد ارزشی تلقی کرد. خداوند می‌فرماید: آنان گفتند: «داد و ستد صرفاً مانند رباست.» و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است.(بقره، آیه ۲۷۵) همچنین کم فروشی و گران فروشی را نپذیرفت و بر اصل فروش به عدل و انصاف در قالب کیل و میزان تاکید کرد.(مطففین، آیات ۱ تا ۳؛ انعام، آیه ۱۵۲؛ اعراف، آیه ۸۵ )


همچنین اسلام در همان چارچوب در راستای رسیدن انسان به کمال و خدایی شدن(بقره، آیه ۱۳۸؛ آل عمران، آیه ۷۹) و آبادانی زمین و بهره‌مندی از مواهب آن(هود، آیه ۶۱)

آیین‌هایی چون حج و نوروز و مانند آن را پذیرفته و با اندکی افزایش و کاستی در مفاد و محتوا و یا شیوه مهر تایید بر آن زده است.
پس اسلام بر اساس فلسفه آفرینش انسان و اهداف زندگی، فرهنگ‌های انسانی را بر طبق معیاری ارزش‌گذاری و مقایسه می‌کند تا دریابد تا چه اندازه به آن اهداف و معیار نزدیک و یا دور است. اگر مطابق بود که امضا کرده و به عنوان یک سنت و فرهنگ پسندیده تایید می‌کند یا با اندک تعدیل افزایشی و کاهشی امضا می‌کند یا آن را به عنوان سنت و فرهنگ ناپسند و ضد ارزشی طرد کرده و کنار می‌گذارد و حتی به مقابله با آن می‌پردازد.


معیارها و ملاک‌های ارزش‌گذاری
براساس آنچه گفته شد لازم است معیارها و ملاک‌های ارزش‌گذاری در قرآن نسبت به فرهنگ‌ها و آیین‌ها و سنت‌ها شناخته شود تا بر اساس آن، آیین‌هایی چون سیزده بدر، چهارشنبه سوری و جشن مهرگان و مانند آنها، مورد ارزشگذاری قرار گیرد و قبول یا رد شود.
مهمترین معیارها و ملاک‌هایی که قرآن برای پذیرش آیین و سنتی به عنوان یک آیین ارزشی و مثبت و پسندیده معرفی می‌کند عبارتند از:
1- عقلانیت: از نظر اسلام عقل به عنوان چراغ راه باید همواره در دست بشر باشد تا بتواند در پرتو نورافکنی عقل، حق و باطل، خیر و شر، زشت و زیبا، خوب و بد، ارزش و ضد ارزش و مانند آنها را بشناسد و با عزم عمل و ارادی جدی در آن مسیر حق و خیر و خوب و ارزش گام بردارد و از ضد آنها اجتناب ورزد. پس عقل معیاری برای شناخت ارزش‌ها و امور پسندیده است؛

زیرا در پرتو آن انسان راه را از چاه تشخیص می‌دهد. در آموزه‌های اسلامی چنان از عقل تعریف و تمجید و ستایش شده که گویی خودش به عنوان شارع و حاکم است؛ هر چند که شارع و حاکم تنها خداوند است؛ ولی نقش کلیدی عقل چنان است که چنین توهم و تصوری به اذهان آدمی خطور می‌کند. از نظر آموزه‌های قرآنی، هر انسانی عقل دارد و باید از عقل خویش بهره گیرد و خردورزی کند و خود را به مقام اولوالالباب برساند و عمیق به مسائل بنگرد و تفکر نماید و مجهولات خود را حل و فصل کرده و راه برونرفت از مشکلات و معضلات را بیابد. اصولا پذیرش اصولی چون توحید و نبوت و معاد تنها در پرتو نورافکنی عقل شدنی است. در کتاب شریف اصول کافی بخشی به عنوان کتاب عقل و جهل آمده است. در این بخش روایات بسیاری است که جایگاه عقل را تبیین و لشکریان عقل را معرفی می‌کند. به این معنا که کسی از نظر اسلام عاقل است که این لشکر اخلاقی را با خود در زندگی اش همراه داشته باشد. از جمله این لشکر می‌توان به صبر و حلم و حیاء و ورع و تقوا و دینداری و مانند آن اشاره کرد.


پس از نظر اسلام هر کاری و هرچیزی باید به عقل عرضه شود تا در پرتو عقل دانسته شود که راه است یا چاه. خداوند در آیه ۱۰ سوره ملک از زبان دوزخیان می‌فرماید: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛

و گویند: «اگر شنیده بودیم یا تعقّل کرده بودیم در میان‏ دوزخیان نبودیم.» از این آیه به دست می‌آید که حتی شنیده‌ها از جمله شنیده‌های آیینی و سنت‌های قومی را باید در قالب عقلانیت بسنجیم و ارزش‌گذاری کنیم. از این آیه صریح‌تر در بیان جایگاه خردورزی نسبت به آیین‌ها و سنت‌های قومی می‌توان به آیه دیگری اشاره کرد.

خداوند می‌فرماید:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود:

«از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید» مى‏گویند: «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافته‏ایم، پیروى مى‏کنیم.» آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمى‏کرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند [باز هم در خور پیروى هستند]؟(بقره، آیه ۱۷۰)

پس هر آیین و سنتی از جمله چهارشنبه‌سوری و نوروز و سیزده بدر و مانند آنها را باید به عقل عرضه کرد و معلوم داشت که این سنت و آیین تا چه اندازه به این معیار نزدیک یا دور است. پذیرش بدون خردورزی نسبت به آیین و سنتی قوم و جامعه‌ای نشانه‌ای بی‌خردی آن ملت و مردم است و کسی که از بیرون به عنوان یک خردمند به این مردم می‌نگرد نسبت به فرهنگ آن مردم و نیز خردورزی آنان شک می‌کند و آنان را مردمی خرافی و عقب افتاده فرهنگی دانسته و با چنین نگرشی به آن جامعه می‌نگرد و با آنان تعامل خواهد داشت.


وقتی یک جامعه بر اساس سنت‌های برخاسته از حماقت و سفاهت نه عقلانیت و خرد، رفتار می‌کند، جامعه دیگر آن جامعه را عقب افتاده و دور از فرهنگ و تمدن دانسته و با او بر اساس چنین معیاری تعامل خواهد کرد و تلاش خواهد نمود تا این جامعه را به هر شکلی شده از عقب‌افتادگی بیرون آورد یا بر آنان به عنوان یک مشت توده نفهم و بی‌خرد سوار شود و با افسار زدن بر گرده آنان بنشیند و از آنان بهره‌برداری کند.


2- علم: دومین معیار سنجش هر کاری به عنوان ارزشی یا ضد ارزشی و نیز معروف و منکر، علم است. انسان به هر کاری اقدام می‌کند، باید نسبت به آن، دانش داشته باشد. انسان نادان به طور طبیعی حتی اگر کاری عقلانی باشد به سبب نادانی و فقدان علم ممکن است یک امر مثبت را به گونه‌ای عمل کند که برایش شر شود. انسان در وقت انجام هر کاری، باید نسبت به آن اطلاعات و شناخت کامل و جامعی داشته باشد؛ هر چه اطلاعات و آگاهی و دانش شخص نسبت به کاری بیشتر باشد آن کار بهتر انجام می‌گیرد و مفیدتر و سازنده‌تر خواهد بود.

خداوند درباره علم و آگاهی به عنوان ملاک ارزش‌گذاری می‌فرماید:

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ؛

و چون به آنان گفته شود:

«به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر[ش‏] بیایید»، مى‏گویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ایم ما را بس است.» آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى‏دانسته و هدایت نیافته بودند؟[باز هم درخور پیروی هستند](مائده، آیه ۱۰۴) پس اگر می‌خواهیم نسبت به یک آیین و سنت فرهنگی - ملی و قومی سنجش و داوری داشته باشیم و ملاک مقبول و ناپسند بودن آن را به دست آوریم باید علم و آگاهی داشته باشیم.

خداوند در آیه ۴۳ سوره مریم درباره این ملاک می‌فرماید: یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا؛ اى پدر، براستى مرا از دانش [وحى، حقایقى به دست‏] آمده که تو را نیامده است. پس، از من پیروى کن تا تو را به راهى راست هدایت نمایم.


3- هدایت: از نظر آموزه‌های قرآن، هدف از هر کاری قرار گرفتن در مسیر کمالی است تا انسان اندک اندک در یک فرآیندی به کمال برسد؛ زیرا دنیا به گونه‌ای طراحی شده که انسان در قالب صیرورت و تحول‌ متوالی و دائمی به سمت صعود یا سقوط در حرکت است. هر چند که در نهایت این صیرورت‌ها به خدای جمال یا جلال می‌رسد که نماد آن بهشت و دوزخ است. از این رو خداوند نهایت صیرورت آدمی را الله می‌داند که اسم جامع همه اسماء و صفات الهی است.(آل عمران، آیه ۲۸)

و انسان در یک انقلاب و بازگشت جهشی همان گونه که کرم پروانه در پیله انجام می‌دهد و می‌تواند پروانه شود، انسان هم یک جهش کیفی انجام خواهد داد و انقلاب به سوی پروردگار خودش اتفاق می‌افتد: قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ؛ گفتند ما به راستی به سوی پروردگارمان باز می‌گردیم.(اعراف، آیه ۱۲۵)

پس جهت گیری هر کاری در زندگی دنیوی باید الله و رب باشد. یعنی انسان باید بخواهد متاله (بقره، آیه ۱۳۸)

و خلیفه‌ًْالله(بقره، آیه ۳۰) و مظهر پروردگاری خداوند شود.(آل عمران، آیه ۷۹)

لذا هر عملی از جمله سنت‌ها و آیین‌هایی که انجام می‌دهد، اگر دارای چنین هدایت‌یافتگی باشد، آن عمل و سنت و آیین به عنوان سنت و آیین پسندیده قلمداد و ارزش‌گذاری می‌شود وگرنه به عنوان ضد ارزش تلقی خواهد شد. از همان آیات ۱۷۰ سوره بقره و ۱۰۴ سوره مائده این ملاک ارزش‌گذاری قرآن به دست می‌آید. همچنین خداوند در آیه ۳۵ سوره یونس به انسان‌ها هشدار می‌دهد که باید ملاک ارزش‌گذاری نسبت به هر سنت و آیینی، هدایت ‌یافتگی باشد وگرنه باید آن سنت و آن قوم را مردمانی گمراه و اهل شقاوت و دوزخ قلمداد کرد.

خداوند می‌فرماید:

بگو: «آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حقّ رهبرى کند؟» بگو: «خداست که به سوى حقّ رهبرى مى‏کند» پس، آیا کسى که به سوى حقّ رهبرى مى‏کند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمى‏یابد مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مى‏کنید؟


اینها مهمترین ملاک‌ها برای ارزش‌گذاری اعمال و سنت‌ها و آیین‌هایی است که انسان می‌خواهد انجام دهد یا پدید آورد یا پیروی کند. پس اگر هر سنت فرهنگی و هر اقدامی فاقد این ملاک‌ها باشد باید آن را از مدار ارزشی بیرون کرد و با آن مخالفت ورزید و آن را ترک یا حذف نمود.


چهارشنبه‌سوری، حماقتی انسانی
یکی از آیین‌های موجود در جامعه ایرانی که خود گواهی بر بی‌خردی در انجام آن قلمداد می‌شود و خردمندان جهان، برپاکنندگان آن را بی‌فرهنگ و بی‌خرد تلقی می‌کنند، آیین خرافی و ضد ارزشی چهارشنبه‌سوری است.


اگر بخواهیم آن را در چارچوب ملاک‌های پیش گفته قرار دهیم می‌توان گفت که نمادی از بی‌خردی و بی‌دانشی و گمراهی است؛ زیرا از نظر آیین مذهبی، نمی‌توان آن را معیاری برای عبادت و بندگی و تقرب به خدا قرار داد؛ زیرا اگر ما نور و آتش را مقدس بشماریم این بازی که با آتش و نور می‌کنیم، نمی‌تواند تقدس نور و ارزش آتش را نشان دهد. یعنی حتی در قالب زرتشتی نیز آتش و نوری که تقدیس می‌شود، در برابرش می‌نشینند و آن را تکریم و احترام می‌کنند نه آنکه بر سرش بپرند و آن را به بازیچه کودکانه‌ای تبدیل کنند.


اما اگر بخواهیم آن را در چارچوب‌های ارزشی اسلام معنا کنیم که دیگر قابل تایید و امضا نخواهد بود؛ زیرا در اسلام، نور هر چند به عنوان نمادی از حقیقت الهی معرفی شده است(نور، آیه ۳۵) ولی این نور نیست بلکه نور حقیقت است که همه هستی را روشن کرده است. این نور برخاسته از آتش هم اگر بخواهد تکریم و تقدیس شود این گونه، قداست‌زدایی می‌شود نه تقدیس. آتش نیز گرمابخشی زندگی بشر و موجد نور است ولی این بازی کودکانه چهارشنبه‌سوری هیچ ارتباطی با آن حقیقت ندارد و تکریم و احترامی برای یک نشانه از نشانه‌های الهی یعنی نور و آتش نیست. یعنی اگر بخواهیم در چارچوب اسلام از آیات الهی قدردانی کنیم نمی‌توان با این بازی کودکانه قدردان نعمت و شکرگزار آن باشیم.


البته ممکن است این رفتارها در چهارشنبه‌سوری را به عنوان یک سرگرمی دانسته و بگوییم تفریح و سرگرمی که موجب آرامش می‌شود، عملی ستوده در اسلام و قرآن است‌؛ زیرا غم و غصه را از انسان می‌زداید و او را در یک حالت روانی بهتر برای بهره‌گیری از زندگی قرار می‌دهد. ولی باید بدانیم آنچه در چهارشنبه‌سوری اتفاق می‌افتد نه تنها یک تفریح و سرگرمی همانند جشن نورافشانی آسمان با منورها نیست، بلکه رفتارهای بسیار خطرناک است و خیلی‌ها به سبب افتادن در آتش سوختند یا کسانی با انفجار مواد محترقه که اصلا ارتباطی به آیین چهارشنبه‌سوری ندارد، کور و شل و لنگ و از کار افتاده شده‌اند. این چه تفریح و سرگرمی است که جز آسیب روحی و روانی و جسمی پیامد مثبت دیگری از خود به‌جا نمی‌گذارد. کدام عاقل و خردمند و عالم و دانایی چنین با خود یا با دیگری می‌کند که ما به عنوان ایرانی با خود می‌کنیم؟!!


واقعیت این است که رفتارهای عده‌ای بی‌خرد در این روز پرخطر باعث می‌شود شهرها عملا به شهرهای جنگ‌زده تبدیل شود و اقدامات نابخردانه عده‌ای جوان و نادان مردم را در هول و هراس و وحشت قرار می‌دهد و از بعدازظهر این روز، مردم از ترس جان و مالشان مغازه‌ها و کسب و کار را تعطیل می‌کنند و به خانه‌هایشان پناه می‌برند. این قبیل اقدامات نه تنها از لحاظ اخلاقی بلکه شرعا نیز حرام و مصداق اذیت و آزار دیگران و حق‌الناس است و مباشران و حامیان آنها در پیشگاه خدا باید جواب پس بدهند.


چهارشنبه‌سوری در کلام استاد مطهری
استاد مرتضی مطهری که برای ارزش‌گذاری خدمات فرهنگی ایرانیان به اسلام کتابی قطور نگاشته است، در مقام تجلیل از مقام ایران و ایرانی و پاسداشت فرهنگ ناب و سالم ایرانی، به مخالفت با این سنت‌های خرافی و غیرعقلانی می‌پردازد و در یک نقد تند می‌فرماید: «قرآن منشأهایی برای فکرهای بی‌ریشه که آنها را به درختان بی‌ریشه تشبیه می‌کند ذکر می‌کند. یکی از آنها تقلید است. البته قرآن با کلمه تقلید مطلب را بیان نکرده است. با تعبیر دیگر بیان کرده است، تعبیر قرآن تبعیت کورکورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است. این هم از موضوعاتی است که قرآن روی آن زیاد تکیه کرده است و آن را منشأ لغزش و خطای بشر می‌داند و سخت انتقاد می‌کند.

مثلا می‌گوید: آنها چنین می‌گویند:

«انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون»

اینها می‌گویند: ما پدران خود را بر یک طریقه‌ای یافته‌ایم و ما هم همان طریقه پدران خودمان را می‌گیریم و می‌رویم.

به تعبیر امروز:

سنت‌گرایی؛ حالا این تعبیر درست است یا غلط و بهتر از این هم می‌توانستیم تعبیر پیدا کنیم. به هر حال این کلمه، امروز رایج شده است. قرآن سنت‌گرایی را محکوم می‌کند اما اشتباه نشود! ضد سنت‌گرایی(تجددگرایی) را هم قرآن محکوم می‌کند. هر دو را محکوم می‌کند. چطور؟ قرآن فقط عقل‌گرایی و منطق‌گرایی را تأیید می‌کند. قرآن می‌گوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنت قدیمی را به دلیل آنکه گذشتگان ما چنین می‌کرده‌اند، نیاکان ما این چنین بوده‌اند و ما باید راه نیاکان خودمان را برویم، انجام دادن، محکوم است، چرا؟

می‌گوید ممکن است نیاکانتان اشتباه کرده باشند، ممکن است نیاکانتان عقل و شعور نداشته باشند. آنکه دلیل نمی‌شود. نیاکان ما در گذشته چنین می‌کرده‌اند، ما هم چنین می‌کنیم! چهارشنبه آخر اسفند می‌شود، بسیاری از خانواده‌ها (که باید بگوییم: خانواده‌های نادان) آتشی و هیزمی روشن می‌کنند، بعد آدم‌های سر و مر و گنده از روی آتش می‌پرند: ای آتش، زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است که می‌پرسیم چرا چنین می‌کنید؟ می‌گویند: این سنتی است میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین می‌کرده‌اند. قرآن می‌گوید: «اولو کان آباوهم لا یعقلون شیئا.»


(نگاه کنید: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 27، ص 296؛ ج 25، ص 387؛ ج 14، ص 116)

علی پوریا،معارفی از کیهان

شخصیت و حقوق زن از منظر اسلام


امروزه یکی از پرکاربردترین ابزارهای نظام سلطه بر علیه نظام اسلامی، دستاویز قراردادن حقوق زنان و متهم‌کردن جمهوری اسلامی به نقض آن است. در حالی که با نگاهی گذرا به منابع فقهی و حقوقی اسلام به خوبی روشن می‌شود که اسلام در همه‌ زمینه‌ها به حقوق و شخصیت زن توجه کرده و آن را به رسمیت شناخته است. در نوشتار حاضر یکی از شبهات مطرح شده در این باره مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.


چکیده شبهه
حقوق بشر، اساسی‌ترین حقوقی است که هرانسانی به طور ذاتی و به صرف انسان بودن از آن بهره‌مند می‌شود. بر اساس منطق لیبرالیسم این امر فارغ از جنسیت است و مرد و زن بطور مساوی از آن بهره‌مندند. از مهم‌ترین حقوق انسانی، حقوق سیاسی- اجتماعی است که دارای تأثیر مستقیم بر فعالیت آزادانه افراد در جامعه است. با این‌حال، نظام حقوقی اسلام با تأکید بر تفاوت‌های فیزیولوژیک و روان‌شناختی زن و مرد، زنان را دارای حقوقی متفاوت از حقوق مردان می‌داند. در بحث حقوق خانواده و سایر حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تفاوت‌های چشمگیری میان زن و مرد وجود دارد که بر ایجاد بی‌عدالتی در بهره‎مندی برابر از حقوق بنیادین بشر تأثیر داشته و باعث محدودیت و ممنوعیت زنان از دستیابی به سایر حقوق مسلم خود می‌شود. البته اجرای این نظام حقوقی در ایران، دارای انگیزه‌های سیاسی خاصی است. نظام سیاسی ایران بر پایه‌ این تفاوت حقوقی بنا شده و ادامه‌ بقا می‌دهد تا مبادا قدرت یافتن زنان در عرصه اجتماعی به تزلزل ساختار سیاسی- اجتماعی پدرسالار ریشه‌دار در جامعه منتهی شود.

ادامه »

مصداق کوثر

پرسش:
چرا سوره مبارکه کوثر را مربوط به حضرت فاطمه(س) دانسته‌اند؟


پاسخ:
در سوره کوثر سخن از اعطای چیزی به نام کوثر به پیامبر گرامی اسلام(ص) است. واژه کوثر در زبان عربی با خیرکثیر و برکت همراه است، یکی از مهمترین تفسیرهایی که در میان مفسران و علمای شیعه درباره مضمون و معنای کوثر وجود دارد، کوثر وجود نازنین حضرت زهرا(س) است که علت این امر به شأن نزول این آیه برمی‌گردد. بنابراین سوره کوثر در راستای تسکین به وجود حضرت رسول(ص) نازل شده است. اما درباره شأن نزول این سوره گفته شده است:
زمانی که رسول(ص) دو تن از فرزندان خود به نام‌های عبدالله و قاسم را از دست داد و دشمنان آن حضرت، برای تضعیف او، زبان طعن و شماتت، گشودند، عاص بن وائل او را «ابتر» خواند، که در لغت عرب به «مقطوع النسل» اطلاق می‌شود.
کوثر از ریشه کثرت است و بر چیزی اطلاق می‌شود که شأنیت کثرت در او باشد و مراد از کوثر خیر فراوان است(مجمع البیان، ج5، ص 549)


البته آن خیر کثیری که پیامبر(ص) در نتیجه اعطای خداوند؛ مالک آن شده است، در آیه اول مصداقا مشخص نشده و شاید بدین لحاظ باشد که با اطلاق و عدم تقیید آن، عظمت و شأن خاص، بدان ببخشد.
برای کلمه (کوثر) در این سوره، معانی متعدد مطرح شده است، علامه طباطبایی(ره) در المیزان با توجه به معنای آخرین آیه که دشمن آن حضرت را، ابتر معرفی کرده، مناسب‌ترین معنا را «کثرت» ذریه پیامبر اکرم(ص) ذکر می‌کند. (المیزان، ج7، ص 370) اگر خیر کثیر هم مراد باشد، یقینا یکی از مصادیق آن، فراوانی نسل آن حضرت است.
کوثر، صیغه مبالغه است. یعنی ای پیامبر، به تو، دختری دادیم که مجسمه خیر است، استوانه برکت و اسطوره بالندگی است، به تو دختری دادیم که اگر همه فضایل و سجایای انسانی را مجسم کنند، زهرا می‌شود.
ای پیامبر، به شکرانه این نعمتی که به هیچ‌کس داده نشده و نخواهد شد، نماز بخوان و در هنگام تکبیر، دستهایت را بلند کن که این یک حالت خضوع است برای بنده و جلالتی است برای خدا!


امام فخر رازی در ذیل این آیه شریفه می‌نویسد:
کوثر هشت معنا دارد که تمام آن معانی درباره حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا(س) است. آنگاه خودش می‌گوید: چگونه، فاطمه کوثر نباشد که چون علی‌بن‌الحسین و محمدبن علی‌ باقرالعلوم و صادق المصدق، میوه و ثمره دارد. (التفسیر الکبیر، ج32، ص 122)
آری فاطمه، چگونه خیر کثیر نباشد که از این نهر کوثر، هزاران جوی زلال و روشن، منشعب است.
حسن ختام این بخش، آن که نزول چنین سوره‌ای و چنین تعبیر بلندی (کوثر)( درباره حضرت فاطمه(س) در عهد جاهلیت عربی که «زن» نه تنها از کم‌ترین حقوق انسانی برخوردار نبود، بلکه تولد دختر مایه ننگ و سرافکندگی بود و دختران، زنده به گور می‌شدند، نشانگر جایگاه ارزشمند زن در مکتب حیات‌بخش اسلام است. به راستی در کدامین مکتب می‌توان چنین قرب و منزلتی برای زن یافت.

معارفی از کیهان

عفت و حیا؛ حافظ امنیت اخلاقی جامعه


چیستی عفت و حیا
راغب اصفهانی قرآن‌شناس اندیشمند و بنام، در کتاب ارزشمند مفردات الفاظ قرآن کریم در تبیین مفهومی واژه عفت در کاربردهای قرآنی و اسلامی می‌نویسد: عفت، حالتی از حالت‌های نفس انسانی است که با وجود آن، شهوت نمی‌تواند بر نفس شخص چیره شود. (مفردات، راغب، ص 573 ذیل واژه عف)


حسن مصطفوی در کتاب التحقیق فی کلمات‌القرآن‌الکریم می‌نویسد:

خودداری نفس از شهوات نفسانی و تمایلات غیرشایسته در هر شخص و هر موضوعی عفت نامیده می‌شود. (التحقیق، مصطفوی، ج 8، ص 180)


محمدمهدی نراقی در کتاب جامع‌السعادات در تبیین مفهوم اخلاقی این واژه می‌نویسد: عفت، انقیاد قوه شهویه درمقابل امر و نهی عقل همچون ازدواج و خوردن در حد اعتدال عقلی و عرفی است. (جامع‌السعادات، محمدمهدی نراقی، ج 2، ص 17)


به نظر می‌رسد که استاد نراقی خواسته تا تبیین کند که عفت دارای خاستگاه عقلانی است که ظهور و بروز آن به شکل اعتدال عقلی و عرفی می‌باشد.
به سخن دیگر، هر انسان عاقلی به جای آنکه زمام امور نفس خویش را به شهوات نفسانی و هواهای آن دهد، می‌کوشد تا برپایه فرمان‌های عقل عمل و رفتار کند.
از آنجاکه عقل، نیازهای طبیعی و غریزی بشر و قوای نفسانی و شهوانی را می‌شناسد، برای مدیریت و مهار و هدایت درست این قوا در مسیر کمال، راهکارهایی را نیز ارائه می‌دهد که ازجمله آنها در مسئله شهوت جنسی، راهکار ازدواج است. چنانکه برای ارضای گرسنگی و پاسخگویی به نیازهای غذایی خوردن در حد اعتدال را به عنوان بهترین شیوه مدیریت و مهار این قوه و غریزه پیشنهاد می‌دهد.
به نظر می‌رسد که در تفسیر نراقی از عفت، چنانکه از نظرات دو استاد گرانقدر دیگر نیز به دست می‌آید، مدیریت عقل بر شهوت، اساس عفت می‌باشد.


به سخن دیگر، عفیف کسی است که مدیریت خود را به عقل سپرده است. براین اساس، به جای آنکه عواطف و احساسات و یا قوای نفسانی و شهوات و هواهای آن مدیریت انسان را در دست داشته باشد، این عقل است که بر انسان چیره است و مدیریت کامل را به عهده دارد.
بنابراین می‌توان گفت که عفیف کسی است که از عقل خود به درستی بهره می‌گیرد و رفتارهایش را در چارچوب ملاک‌های عقلانی ساماندهی می‌کند.


اما حیا چنان‌که راغب اصفهانی آن را به عنوان مفهومی قرآنی معرفی می‌کند، عبارت از انقباض و خودداری نفس از زشتی‌ها و یا ترک آن است. (مفردات مفردات، ص 270، «حیی».) وی می‌افزاید که در آیات قرآن حیا به خداوند نیز نسبت داده شده است ولی معنای پیش گفته نمی‌تواند درباره خداوند درست باشد، زیرا خداوند به دور از انفعال و انقباض است و نمی‌توان چنین حالاتی را به خداوند نسبت داد که وی منزه از این امور می‌باشد. (همان)


شیخ طبرسی مفسر و دانشمند شیعی درباره کاربرد حیا نسبت به خداوند می‌فرماید که مراد و مقصود از حیا در خداوند آن است که خداوند قبیح را انجام نمی‌دهد و همواره به دور از زشتی‌ها و امور قبیح کارها را انجام می‌دهد. (مجمع‌البیان، ج 2-1، ص 165)


بنابراین وقتی می‌گوییم خداوند اهل حیاست به معنای آن است که کارهایش بر حسن و نیکویی و به دور از قبیح می‌باشد.
اما هنگامی که درباره انسان از حیا سخن به میان می‌آید به این معناست که شخص در حالتی از حالت‌های خوب و نیک اخلاقی است که کارهایش همواره به دور از زشتی‌ها و پلیدی‌هاست و کارها را وقیحانه انجام نمی‌دهد؛ زیرا نقیض حیا داشتن، وقاحت داشتن است. (مجمع‌البیان، ج 2-1، ص 163) انسان وقیح کسی است که زشتی‌ها را به طور علنی و آشکار انجام می‌دهد و هیچ حیا و شرم نسبت به آن ندارد.
بنابراین می‌توان گفت که انسان باحیا کارهای اجتماعی را به دور از زشتی‌ها و پلیدی‌های عقلانی و عقلایی و شرعی انجام می‌دهد. اما انسان بی‌حیا، انسانی است که کارهای زشت و پلید را وقیحانه و آشکارا انجام می‌دهد و هیچ باک و پروایی از انجام آن ندارد.
خداوند در قرآن به مساله عفت با عناوین و واژه‌هایی چون عف، طیب، حفظ، حصن، حجب، قاصرات الطرف، حیا و طهارت، و نیز واژگان مخالف و نقیضی چون فحشاء، دعا (درخواست کار زشت)، تبرج، شهوت، زنا، بغی، رفث، محیض، طمث و مس اشاره کرده است.


عفت، ارزش عقلانی و عقلایی
چنانکه از مطالب پیش گفته به دست می‌آید، عفت و حیا از اصول اخلاقی عقلانی و عقلایی است و ذات و طبیعت بشر به دوری و پرهیز از زشتی‌ها و پلیدی‌ها گرایش داشته و به خود اجازه نمی‌دهد تا رفتاری وقاحت‌آمیز و به دور از حیا و عفت در پیش گیرد و فحشا و زشتی‌ها را انجام دهد چه رسد که آن را به شکل آشکار انجام دهد.
به سخن دیگر، عقل انسانی گرایش به دوری از زشتی‌ها و پلیدی‌ها به عنوان نواقص دارد. بنابراین حتی در خلوت‌ها و تنهایی‌های خویش به خود اجازه نمی‌دهد تا به زشتی و پلیدی متمایل شود، چه رسد به آنکه این کار زشت و پلید را به وقاحت انجام دهد و آشکار سازد.
از آیات قرآن به دست می‌آید که عفت به عنوان یک ارزش عقلانی، مورد تاکید همه جوامع بشری بوده است. از این رو عفت یوسف(ع) باعث ارزشمندی او نزد پادشاه مصر می‌شود (یوسف آیه 51 و 54) و حتی زنان اشراف مصر نیز در واکنش نخست، رفتار زلیخا را به سبب بی‌عفتی و بی‌حیایی سرزنش می‌کنند.
اسلام به سبب آنکه اصول عقلانی را مورد تایید و امضا قرار می‌دهد، در اینجا نیز عفت و حیا را به عنوان ارزش‌های انسانی امضا کرده و مهر تایید بر آن می‌نهد.
همه پیامبران و اولیای الهی به اشکال مختلف برای تقویت حیا و عفت در جامعه تلاش کرده و کوشیدند تا آن را به عنوان یک ارزش دینی معرفی کنند. آیات 29 و 32 و 33 سوره یوسف تبیین می‌کند که حفظ حریم عفت برای آن حضرت تا چه اندازه ارزشمند و محبوب بوده است که زندانی شدن را به جان خریدار می‌شود و حتی پس از آنکه پادشاه مصر خواهان آزادی وی می‌شود تنها زمانی حاضر می‌شود تا از زندان آزاد شود که پاکدامنی و حیا و عفت خویش را به اثبات برساند. (یوسف آیه 46 و 50)


چنانکه بیان شد عفت و حیا اختصاص به امور جنسی ندارد بلکه شامل هر موضوع و امری می‌شود. از این رو در آیه 273 سوره بقره عفت ورزیدن در امور مالی و عدم اظهار نیاز به دیگری را به عنوان یک امر ارزشمند معرفی می‌کند تا این‌گونه پایه عفت را در همه امور تقویت و مستحکم سازد. (مجمع‌البیان، ج1 و 2، ص 666)


خداوند در آیه 56 سوره یوسف عفت و پاکدامنی را از مصادیق احسان و نیکوکاری برمی‌شمارد و با اشاره به عفت وی می‌فرماید که علت مکنت و پادشاهی‌یابی آن حضرت را می‌بایست در همین عفت‌ورزی وی جست‌وجو کرد.
اهتمام اسلام به حفظ آبرو و شخصیت زنان عفیف و پاکدامن نیز تاکیدی بر ارزشمندی عفت و حیا در نظر اسلام است، زیرا تنها به این روش است که جامعه ارزش‌های متعالی را حفظ کرده و در مسیر تعالی و کمال حرکت می‌کند.


در ارزش و اهمیت عفت و حیا همین بس که خداوند در آیاتی چند عفت زنان اهل کتاب را موجب جواز ازدواج مسلمانان با آنان بر می‌شمارد. (مائده آیه 5) آیه 25 سوره نساء نیز عفت و پاکدامنی را شرط اصلی جواز ازدواج با کنیزان می‌شمارد. این بدان معناست که اگر کسانی که در معرض خطر و یا اتهام بی‌عفتی هستند زمانی که اهل عفت باشند همان عفت به عنوان بزرگ‌ترین سرمایه شخص می‌تواند امر جواز ازدواج آنان را اثبات کند.


آثار و کارکردهای عفت و حیا
از آیات قرآنی به دست می‌آید که عفت و حیا آثار بسیاری دارد. از جمله می‌توان به اعتدال و میانه‌روی انسان در امور مختلف زندگی از جمله مسائل جنسی اشاره کرد. عقل انسان در هنگام چیرگی بر امور شخص، مدیریت وی را به عهده می‌گیرد و او را به سوی اعتدال و میانه‌روی در همه کارها و امور وامی‌دارد. از این رو در مسئله جنسی نیز عفت و پاکدامنی وی موجب می‌شود راه اعتدال را در پیش گیرد. (مومنون آیات 5 و 7 و نیز معارج آیات 29 تا 31)


خداوند در آیه 59 سوره احزاب حفظ عفت با رعایت حجاب را باعث مصونیت‌یابی شخص از اذیت و آزار دیگران معرفی می‌کند و با اشاره به این کارکرد از مردمان می‌خواهد که عفت و حیا را رعایت نمایند تا ضمن دستیابی به کمال فردی و اجتماعی، خود را از شر و آسیب دیگران نیز حفظ کنند.
به سخن دیگر، دستیابی به امنیت اخلاقی و نیز حفظ حریم شخصی نیازمند اعمالی است که از جمله مهمترین آنها حفظ عفت و حیا از سوی افراد جامعه به ویژه کسانی است که بیشتر در معرض خطر و یا اتهام به شکستن حریم‌های عفت اجتماعی جامعه می‌باشند.
البته آیات قرآن کارکردهای دیگری نیز برای عفت و حیا بیان می‌کند که شامل آثار معنوی در دنیا و آخرت است. از جمله می‌توان به بهره‌مندی از فضل خداوند با عفت‌ورزی اشاره کرد که در آیه 33 سوره نور به آن اشاره شده است.
برخورداری از آمرزش الهی با عفت و پاکدامنی مردان و زنان (احزاب آیه 35 و نور آیه26) دستیابی به رستگاری (مومنون آیات 1 و 5) از دیگر آثار و پیامدهای پاکدامنی است.
از آنجا که بسیاری از مردم در اندیشه آسایش هستند خداوند در آیه 33 سوره نور تبیین می‌کند که عفت‌ورزی زمینه بی‌نیازی انسان از دیگران می‌شود و خداوند از فضل خود به کسانی که در فقر و نداری هستند، دارایی می‌بخشد تا دیگر نیازمند دیگری نشوند.
از نظر اسلام اگر انسان در عین شدت نیازمندی، دست خویش را به سوی دیگری دراز نکند، خداوند از فضل خویش به او می‌رساند و او را بی‌نیاز و غنی می‌سازد.
خداوند در آیات 5 و 7 سوره مومنون و نیز 29 تا 31 سوره معارج، مردان بی‌عفت را انسان‌های متجاوزی معرفی می‌کند که به سبب همان وقاحت و بی‌عفتی به حقوق دیگران تجاوز می‌کنند و به اذیت و آزار دیگران می‌پردازند.

جمال کمال‌وند، معارفی از کیهان

رضایت والدین ؛ کلید‌ عزت و کرامت


عقوق والدین، بزرگترین بدبختی بشر
انسان در زندگی مادی و دنیوی به علل و عوامل درونی و بیرونی چون هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی،‌ همواره دچار غفلت از حقایق هستی است و راه حق و حقیقت را گم می‌کند و به جای آنکه به ریسمان محکم و استوار حقیقت بیاویزد بر خار و خاشاک بیابان موهومات و تخیلات فریبنده چنگ می‌افکند و در پی سراب به این سو و آن سو می‌دود و عمر عزیز و گرامی خویش را این گونه تباه می‌سازد و سعادت دنیا و آخرت خویش را بر باد می‌دهد.


این در حالی است که با کمترین دقت در هستی و بهره‌گیری از فطرت و عقل به سادگی می‌تواند فلسفه زندگی را دریابد و بی‌هیچ منطق و فلسفه پیچیده ای، بهتر از هر فیلسوف و منطقی، علت آمدن و رفتن خود از دنیا را درک کند و راه حقیقت را از درون خویش با فطرت و خردورزی دریابد. از این رو آیات قرآنی به جای آنکه پرسش‌ها و پاسخ‌های پیچیده فلسفی را مطرح کند با‌اشاره به حقیقت انسان و جهان هستی و مخلوقات، بر هدفمندی و حکمت موجود در جهان تاکید می‌کند و با‌اشاره به رستاخیز گیاهان،‌ از رستاخیز انسان یاد می‌کند و مرگ را همچون خوابی می‌داند که با بیدار شدن از آن در جهانی دیگر،‌ زندگی جدیدی را آغاز می‌کند.(ق، ایات ۱ تا ۱۱؛ فاطر، آیه ۹؛ زمر، آیه ۴۲‌)


خداوند با همه آیات تکوینی در هستی و آیات تدوینی در کتب آسمانی از جمله قرآن، آدمی را با حقیقت آفرینش و اهداف زندگی آشنا می‌کند؛ اما انسان‌ها بی‌توجه به همه اینها، گرفتارغفلت می‌شوند و از عقل و فطرت باطنی خویش یاری نمی‌گیرند و گمان می‌برند که جهان بیهوده و بی‌حکمت و هدف آفریده شده است و زندگی جز تصادفی نیست که در جهان رخ داده و تکرار شدنی نخواهد بود و همه زندگی همین حیات مادی دنیوی است که به تصادفی رخ نموده است و اگر خدایی هم باشد، این زندگی هرگز تکرار نخواهد شد. از این رو در اندیشه خوردن و آشامیدن است و به جمع مال و ثروت برای بقای بیشتر و آسایش و آرامش بهتر در زندگی دنیا می‌اندیشند.(انعام، آیه ۳۲؛ محمد، آیه ۳۶؛ سوره تکاثر).


خردورزی و فطرت انسانی فلسفه و حقیقت زندگی را به آدمی می‌آموزد و به این معنا رهنمون می‌سازد که از باب شکر و نیز تقرب به آفریدگار و پروردگار خود و رضایت او به عبادت و عبودیت او بپردازد. انسان این حق را برای خداوند قائل می‌شود؛ چرا که می‌بیند که والدین او که خالق مستقیم و بی‌واسطه وجودی او هستند و در دو نقش آفریدگاری و پروردگاری ظهور کرده‌اند، می‌بایست مورد اطاعت قرار گیرند و شکر آنها را به جا گذارند.

 


انسان با نگاهی ساده به حق والدین در اطاعت و بندگی و شکر در‌می‌یابد که اگر اینها در حقیقت آفریدگار و پروردگار او نیستند بلکه تنها مظاهری از آفریدگاری و پروردگاری او هستند، پس لازم است که حق عبادت و بندگی و شکر و سپاس واقعی را در حق خداوندگار خویش به جا آورد.
خداوند در همین چارچوب است که در آیه ۸۳ سوره بقره می‌فرماید: لاتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً؛ جز خداوند را عبادت نمی‌کنند و به والدین خویش نیکی و احسان روا می‌دارند. در حقیقت دو حق در این آیه اثبات شده است؛ یکی عبادت حق تعالی و دیگری احسان به والدین.
اینکه انسان گاه نقش والدین را در حد خدایی بالا می‌برد،‌ در یک معنا درست است؛ ولی به یک معنا نادرست است؛ زیرا اگر انسان والدین خویش را مظاهر حقیقت آفریدگاری و پروردگاری خداوند بداند و حق ایشان را ادا کند، این عین عبادت و احسان است؛ ولی اگر انسان والدین خویش را شریک در خلقت و ربوبیت بداند، این معنا همان کفر و شرک است که خداوند در آیه دیگری از آن بازداشته و ضمن تاکید بر حق والدین در شکل احسان از تصور نادرست شراکت بازداشته و فرموده است: وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ احسانا؛ خداوند را عبادت کنید و چیزی را شریک خداوند قرار ندهید و به والدین خود احسان روا دارید.(نساء، آیه ۳۶)


بنابراین، جایگاه والدین جایگاه مظهریت در خالقیت و ربوبیت یعنی آفریدگاری و پروردگاری بشر است و انسان دارای عقل نسبت به خداوندی که خالق و رب اوست،‌ بندگی و عبادت می‌کند و در حق مظاهر خالقیت و ربوبیت، احسان روا می‌دارد.
در روایات بسیاری برصله رحم بویژه والدین تاکید شده و از عاق و نارضایتی ایشان برحذر داده است.

امام هادی (ع) با‌اشاره به تاثیر مخرب و زیانبار عاق والدین می‌فرماید:

العقوق یعقب القله و یؤدی الی الذله؛ نارضایتی پدر و مادر ، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می‌کشاند.(مسند الامام الهادی ، ص ۳۰۳ )


همان گونه که عبادت موجب افزایش رزق مادی و معنوی و عنایت و فضل الهی می‌شود،‌ احسان به والدین، سبب افزایش رزق و روزی می‌شود، ‌زیرا والدین مظاهر خالقیت و ربوبیت الهی و مجاری فیض اویند. در مقابل، هر گونه خشم و نارضایتی خداوند موجب بدبختی انسان می‌شود،‌ خشم والدین نیز موجب بدبختی انسان است. پس می‌توان گفت که عزت و ذلت آدمی ارتباط تنگاتنگی با عبادت خدا و احسان به والدین دارد.


معنا و مفهوم عقوق والدین
معنای هر واژه‌ای همان موضوع له لفظ است. البته معنای لغوی می‌تواند حقیقی و یا مجازی باشد. اما مفهوم لفظ آن چیزی است که در کاربرد خاص و اصطلاحات علمی به کار می‌رود. نکته دیگر آنکه مفاهیم می‌تواند از طریق یک یا چند واژه انتقال یابد و گاه مفاهیم حتی به شکل عبارت و جملاتی بیان می‌شود. بنابراین لزوما در بیان یک مفهومی لازم نیست که از یک واژه استفاده کرد. در حالی که هر واژه‌ای برای خود معنایی دارد که موضوع له یا مستعمل فیه آن است.
در معنا شناسی واژه عاق باید گفت که این لفظ به معنای بریدن آمده است. ابن منظور در‌باره معنای آن می‌نویسد که «عقوق» از ماده عقق (عقّ) و به معنی نافرمانی و سرکشی از پدر و مادر و بریدن از ایشان است. (لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۰، ص ۲۵۶)


اما در اصطلاحات اخلاقی و فقهی مراد از عقوق بریدن از خویشان است که شامل همه خویشاوندان نسبی نیز می‌شود و اختصاص به پدر و مادر ندارد. البته آنچه بیشترین کاربرد را درباره این اصطلاح دارد همان عاق والدین است و آن در مورد فرزندی است که پدر و مادر هر دو از او ناراضی بوده و او را نفرین کرده باشند.(صدر حاج سید جوادی، احمد و دیگران؛ دایره المعارف تشیع، تهران، شهید سعید محبی، ۱۳۸۲، اول، ج ۱۱، ص ۳۳۳)


واژه عقّ و مشتقات آن در قرآن نیامده، اما در روایات این واژه بارها تکرار شده است؛ البته این بدان معنا نیست که مفهوم این واژه در آیات قرآن نیز نیامده باشد، بلکه می‌توان آیات فراوانی را یافت که به مفهوم این واژه‌اشاره دارد. از جمله می‌توان به آیاتی‌اشاره کرد که به مقام والای پدر و مادر‌اشاره دارند و وظیفه فرزندان را در قبال زحمات ایشان بازگو می‌کنند و یا بر وصل و یا عدم قطع پیوندها تاکید می‌کنند.

خداوند در آیات ۲۳ و ۲۴ سوره اسراء می‌فرماید:

«و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید، هرگاه یکی از آن دو، یا هر دو آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو. و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده».


خداوند از حضرت عیسی بن مریم(ع) نقل می‌کند که فرموده است: و برا بوالدتی و لم یجعلنی جباراً شقیقاً، (مریم، آیه ۳۴) و همچنین از حضرت یحیی بن زکریا آورده است که ایشان فرمود: و برا بوالدیه و لم یکن جباراً عصیا؛ (مریم، آیه ۱۵).
در این دو آیه عاق والدین را به سه صفت جبار (گردنکش و ستمگر)، شقی (تیره بخت)، عصی (نافرمانی‌کننده و گنهکار) یاد کرده و در آیات دیگر نسبت به دارندگان این صفات وعده‌ عذاب سخت داده شده است که خود بیانگر گناه کبیره بودن این نوع اعمال است. (ابراهیم، آیات ۱۵ و ۱۶ و ۱۷؛ هود، آیات ۱۰۶ و ۱۰۷). در حقیقت هر کسی که نسبت به والدین خود، گردنکش و ستمگر، تیره بخت و نافرمان باشد، عاق والدین می‌شود و خوشبختی را نخواهد دید.
به هر حال، عقوق والدین به معنای نارضایتی و ناخشنودی ایشان از فرزند از جمله چیزهایی است که در آیات و روایات به آن توجه داده شده است، زیرا رضایت و نارضایتی ایشان همانند رضایت و نارضایتی خداوند است. البته این رضایت می‌بایست در چارچوب حقوق الهی باشد و اگر والدین فرزند را به کفر و معصیت فرمان دهند و از ایمان و اطاعت خداوند بازدارند این به معنای عاق والدین نیست.
عقوق والدین، از گناهان کبیره
قطع رحم از گناهان است و عقوق و آزردن پدر و مادر بدترین نوع قطع رحم است، زیرا نزدیکترین ارحام به سبب ولادت تحقق می‌یابد و بنابراین حق پدر و مادر را دو چندان می‌کند.
علامه مجلسی در شرح کافی گوید: عقوق والدین به این است که فرزند ، حرمت آنها را رعایت نکند و بی‌ادبی نماید و آنها را به سبب گرفتاری یا رفتاری برنجاند و آزار و اذیت کند و در چیزهایی که عقلاً و شرعاً مانعی ندارد، از آنها نافرمانی کند و این عقوق، گناه کبیره است و دلیل بر حرمت آن، کتاب و سنت و اجماع خاصه و عامه است.(محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث ۱۳۷۷، اول، ج ۱۴، ص ۷۰۹۸)


امام صادق(ع) نیز می‌فرماید:

«عقوقُ والِدَیْنِ مِنَ الکبائِر لِأنَّ اللهَ تعالی جَعَلَ العاقَ عَصِیّاً شَقِیّاً؛ نافرمانی والدین از گناهان کبیره است، زیرا خداوند متعال فرزند نافرمان را عصیانگر و بدبخت قرار داده است».(نراقی، مهدی؛ علم اخلاق اسلامی (گزیده ترجمه جامع السعادات)، ترجمه جلال‌الدین مجتبوی، بی‌جا، حکمت، ۱۳۷۲، سوم، ص ۲۸۲).


پیغمبر اکرم(ص) فرمود:

از آزردن والدین بپرهیزید، به‌درستی که بوی بهشت از هزار سال راه استشمام می‌شود ولی عاق والدین و قاطع رحم آن را نمی‌یابند.(وسایل الشیعه، حر عاملی)


و نیز پیغمبر اکرم(ص) فرمود:

سه طایفه‌اند که در روز قیامت خدا(ص) با ایشان سخن نمی‌فرماید و نظر رحمت به آنها نمی‌کند و ایشان را پاک نکرده و از برای آنها عذاب دردناکی است: آنان شراب خواران و تکذیب کنندگان به قدر الهی و عاق والدین‌اند.(همان)

مجید خدارحمی، معارفی از کیهان

مادر خوبی ها به بهانه میلادحضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا (ص) و خدیجه دختر خویلد، مادر مؤمنان بود. فاطمه کوچک ترین دختر رسول خدا (ص) و محبوب ترین آنان در نزد وی بود. سلاله رسول خدا (ص) جز از فاطمه، از دیگر دخترانش منقطع شد. آن حضرت پنج سال پس از بعثت در روز جمعه بیستم ماه جمادی الاخر، در شهر مکه پا به عرصه وجود گذاشت. سالروز میلاد ام ابیها و ام الائمه که مزین به نام روز مادر گردیده، بر همگان مبارک.

صفات آسمانی ریحانه النبی صلی الله علیه و آله
ارزش انسانها مسلماً یکسان نیست، بعضی از مقربترین فرشتگان الهی برترند، و بعضی از درنده ترین حیوانات پائین تر، و آنچه به این انسان ارزش می دهد بر اساس معرفی قرآن و اسلام همان «علم و ایمان و تقوی و ملکات فاضله انسانی است.»

با توجه به این معیارها بانوی اسلام فاطمه زهرا (س) برترین زنان جهان - در لسان پیامبر(ص) - معرفی شده است.

در روایات فراوانی که در منابع معروف اهل سنت آمده تصریح شده است که فاطمه زهرا(س) افضل زنان جهان بود، آن سخنی است که پیغمبر اکرم (ص) آنرا به تعبیرات مختلف بیان فرموده است.

در یک جا می فرماید:

«ان افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمة بن محمد(ص) و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم؛ برترین زنان بهشت خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد(ص) و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم[همسر فرعون] است.»

حضرت فاطمه سلام الله علیها در آینه قرآن واحادیث
کوثر یک معنای جامع و وسیع دارد و آن «خیر کثیر و فراوان» است و مصادیق آن زیاد است. اما بسیاری از بزرگان علمای شیعه و اهل سنّت، یکی از روشن ترین مصادیق آن را وجود مبارک فاطمه زهرا علیهاالسلام دانسته اند. در شأن نزول سوره کوثر آمده است:

مشرکان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را متّهم کردند که فاقد نسل است. قرآن ضمن نفی سخن آنها، می گوید: «ما به تو کوثر دادیم.» از این تعبیر استفاده می شود که این خیر کثیر همان فاطمه زهرا علیهاالسلام است. نسل و ذریّه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به وسیله همین دختر گرامی در جهان انتشار یافت؛ نسلی که علاوه بر اینکه فرزندان جسمانی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودند، آیین و ارزش های اسلام را حفظ کردند.

مفسّران یادآور شده اند: اینکه این سوره خبر می دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بی فرزند نخواهد بود و نسل و دودمان او فراوان در جهان وجود خواهد داشت، یکی از جهت های اعجاز قرآن محسوب می شود.

سیره و آموزه های رفتاری فاطمه زهرا سلام الله علیها
از خصوصیات اسوه های الهی این است که همواره از سایر افراد بشر در مراتب کمال انسانی پیشقدم هستند و این تقدّم به صورتی است که بشر هرچه در ابعاد مختلف رشد کند، بازهم نمی تواند بی نیاز از آنان باشد. ما انسان ها هرچه سعی و تلاش کنیم، به افق فضائل آنان نمی رسیم و نمی توانیم در حدود آنان و مانند آنها عمل کنیم، ولی باید در محدوده توان و استعداد خود در مسیر آنان حرکت نماییم.

 

این که می گوییم فاطمه علیهاالسلام یا سایر حضرات معصومان علیهم السلام الگوی همگانند، بدان معنا نیست که باید فاطمه علیهاالسلام یا علی علیه السلام شد، بلکه مقصود «فاطمه وار بودن و فاطمه گونه زیستن» است… .

 

در سخنی از صادق آل محمّد علیه السلام آمده است: به خدا سوگند! من شما و روح های تان و بوی خوش تان را دوست می دارم. ما را در این جهت با پرهیزکاری و تلاش خود یاری کنید. هرگز به ولایت ما نمی رسید جز با کوشش و تقوا. و کسی که دیگری را به عنوان «امام» و «اسوه» برگزیده است، باید عملش مطابق با عمل او باشد.

بانوی آفتاب در کلام دیگران
تمام ابعادی که برای زن متصوّر است و برای یک انسان متصوّر است، در فاطمه زهرا علیهاالسلام جلوه کرده و بوده است. یک زن معمولی نبوده است؛ یک زن روحانی، یک زن ملکوتی، یک انسان به تمام معنا انسان [بوده] تمام نسخه انسانیت، تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان [است]. او زن معمولی نیست او موجودی ملکوتی است که در عالم به صورت انسان ظاهر شده است… تمام هویّت های کمالی که در انسان متصوّر است و در زن تصوّر دارد، تمام در این زن است… زنی که تمام خاصّه های انبیا در اوست؛ زنی که اگر مرد بود، نبیّ بود؛ زنی که اگر مرد بود به جای رسول اللّه بود… انسانی است به تمام معنی انسان، زنی است به تمام معنی زن. صدیقه طاهره… از مرتبه طبیعت شروع کرده است [و] حرکت کرده است؛ حرکت معنوی با قدرت الهی، با دست غیبی. با تربیت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مراحل را طی کرده است تا رسیده است به مرتبه ای که دست همه از او کوتاه است

hawzah.net