27دیماه شهادت شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام

نوّاب صفوی بنیانگذار اولین سازمان انقلابی مکتبی به نام «فدائیان اسلام» بود. این سازمان مکتبی راهگشای مبارزات مسلّحانه اسلامی به شمار می رفت و هدف از تشکیل آن استقرار حکومت اسلامی در ایران بود. شهید نوّاب به همراه شهید سیدّ محمّد واحدی، شهید مظفّر ذوالقدر و شهید خلیل طهماسبی در سپیده دم 27 دی ماه سال 1334 در حالی که هر چهار تن غسل شهادت کرده بودند به جوخه اعدام سپرده شدند و روحشان از قفس در فضای باز و بی کران ملکوت اعلی به پرواز درآمد.

زندگینامه شهید نواب صفوی
در سال 1303 هجری شمسی سید مجتبی میرلوحی مشهور به نواب صفوی، در محله خانی آباد تهران، در خانواده ای متدین به دنیا آمد. پدرش، سید جواد، از خاندان میرلوحی و خود در کسوت روحانیون بود و مادرش را از دودمان صفوی دانسته اند. سید مجتبی هنوز کودک بود که پدرش، به دنبال فرمان رضاشاه مبنی بر ممنوعیت لباس روحانیت به منظور کاستن نفوذ و اقتدار علما لباس روحانی را رها کرده و به وکالت در عدلیه پرداخت و به هنگام اشتغال به همین شغل بود که گفته می شود روزی با علی اکبر داور وزیر وقت عدلیه درگیر شد و در نتیجه به دستگیر شده به تحمل سه سال زندان محکوم گردید.

وی کوته زمانی پس از انقضای مدت محکومیت و آزادی از دنیا رفت و سرپرستی سید مجتبی که در این زمان نه سال داشت بر عهده دایی او سید محمود نواب صفوی قرار گرفت که او نیز در عدلیه کار می کرد و از همین زمان است که احتمالا برای درامان ماندن مجتبی از تبعات فرزندی یک محکوم، نام خانوادگی مادرش را بر او نهاد و او با عنوان نواب صفوی شهره شد.

بینش ها و تفکرات شهید نواب صفوی
شهید نواب صفوی، اندیشه و بینش سیاسی خاصی داشت که برگرفته از آموزه های اسلام بود. نواب همچون سیدجمال الدین اسدآبادی، به جهان وطنی معتقد بود. او هر مکانی را که آماده شنیدن سخن حق و حرکت اسلامی می دید، بی هیچ تردیدی، پایگاه جهاد با کفر قرار می داد. در پیمان سنتو که از سوی امریکا و انگلیس بر ایران تحمیل شده بود، تلاش بر این بود که ایران را به صورت پایگاه نظامی امریکا و در راه تقویت غرب درآورند.

نواب صفوی با بینش سیاسی الهی خویش دریافته بود که این پیمان، به صلاح امت اسلامی نیست. از این رو، با انتشار بیانیه ای، مخالفت خویش را آشکار کرد. در بخشی از این بیانیه آمده است: «مصلحت مسلمین دنیا، پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمان های دفاعی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت، یک اتحادیه دفاعی و نظامی مستقلی تشکیل داد». (گلبرگ، شماره 82)

مبارزات شهید نواب صفوی
شهید نوّاب صفوی در واقع مبارزه خود را در سنین شانزده و هفده سالگی، از مدرسه صنعتی تهران شروع کرد. او و دوستانش تظاهراتی علیه نظام شاه به راه انداختند و به طرف مرکز شهر حرکت کردند و در مسیر راه مردم بسیاری به آنان ملحق شدند و جمعیت انبوهی را تشکیل دادند. نوّاب در جمع تظاهرکنندگان خشم و نفرتش را علیه حکومت مستبد شاه ابراز داشت. با مداخله پلیس جمعیت پراکنده شد و نوّاب صفوی به جرم تحریک احساسات مردم تحت تعقیب قرار گرفت؛ امّا تلاش جدّی و عملی او بعد از مراجعت از نجف اشرف شروع شد. او به منظور از بین بردن احمد کسروی و مبارزه با ظلم و دفاع از ارزش های دینی حرکتی نو را شروع کرد. (گلبرگ، شماره 24)

یاران شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام
بعد از شهریور 1320، وقتی که احمد کسروی در جهت ترویج فرهنگ غربی به جان مسلمانان افتاده بود نواب صفوی ابتدا به سراغ کسروی رفته او را از بابت کتاب هایی که می نویسد و مطالبی که به اسلام نسبت می دهد نهی می کند که بی تاثیر می ماند. سرانجام او موجودیت فدائیان اسلام را از طریق اعلامیه رسمی با جمله «هوالعزیز» و تیتر «دین و انتقام » اعلام کرد. او در نخستین اقدام، کسروی را به هلاکت رساند. بعدها نیز این گروه «هژیر» را اعدام انقلابی می کنند. اعدام انقلابی «رزم آرا» نیز از سایر اقدامات این گروه بود. البته این گروه کارهای فرهنگی ارزنده ای نیز انجام می دادند که از آن جمله تشکیل جلسه های تفسیر قرآن و اسلام شناسی بر اساس مکتب تشیع بود.

شهید نواب صفوی ـ رهبر جمعیت فداییان اسلام ـ روحانی متعهد و مسئولی بود که سرانجام در پی مجاهدت ها و رنج و اسارت ها و شکنجه های فراوان، در 27 دی ماه 1334 به همراه سه تن از یاران فداکارش، شهید خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفر ذوالقدر به درجه والای شهادت رسیدند.

شهید نواب صفوی از نگاه دیگران
یکی از چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته. این را بدانید که اگر مرحوم نواب نبود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی، این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق اینجوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعه ی مصدق و کاشانی بوجود میآمد و منعکس میشد در خارج.

در سایه خاطرات
نواب یک سفر آمد مشهد. برای اولین بار نواب را آنجا شناختیم و فکر می کنم که سال 31 یا 32 بود. ما شنیدیم که نواب صفوی و فداییان اسلام آمده اند مشهد و در مهدیه عابدزاده از اینها دعوت کرده بودند.

یک جاذبه پنهانی مرا به طرف نواب می کشاند و بسیار علاقه مند شدم که نواب را ببینم. خواستم بروم مهدیه ولی نتوانستم بروم چون مهدیه را بلد نبودم. یک روز خبر دادند که نواب می خواهد بیاید بازدید طلاب مدرسه سلیمان خان که ما هم جزو طلاب آن مدرسه بودیم. ما آن روز مدرسه را آب و جارو و مرتب کردیم. یادم نمی رود که آن روز جزو روزهای فرا موش نشدنی زندگی من بود.

مر حوم نواب آمد. یک عده هم از فداییان اسلام با او بودند که با کلاهشان مشخص می شدند. کلاههای پوستی بلندی سرشان می گذاشتند و با آن مشخص می شدند. اینها هم دور و برش را گرفته بودند و همراه با جمعیتی وارد مدرسه سلیمان خان شدند. راهنماییشان کردیم و آمدند در مدرس مدرسه که جای کوچکی بود نشستند. طلاب مدرسه هم جمع شدند. هوا هم گرم بود. تابستان بود ظاهرا یا پاییز، درست یادم نیست. آفتاب گرمی بود. ایشان هم شروع به سخنرانی کردند.

رشحاتی از قلم
صدای رگبار گلوله در محوطه تاریک و وحشت آور زندان پیچید و بوی باروت، فضا را در بر گرفت. سحرگاه 27 دی ماه 1334، شاهد پرواز ابدی پرندگانی بود که بال های سپیدشان، با گلوله های خشم ناجوانمردان زمان، زخم برداشت؛ مسافرانی آزاده که خویشتن را به پرخطرترین جاده ها سپردند تا فرزندان این سرزمین، طعم آزادی را از پس سال ها استبداد و تیرگی بچشند. فدائیانی که اسلام را برگزیدند و در راه به بار نشستن این نخل تناور، با جان و دل، مجاهده کردند.

شهیدان سرافراز، نواب صفوی، ذوالقدر، برادران واحدی و طهماسبی، نستوه مردانی بودند که شهادت را به بندگی و اسارت طاغوت ترجیح دادند و بهار شکوهمند بهمن 57 ریشه در خون پاک آنان دارد.

hawzah.net

قرآن و جریان نفوذ


نفوذ به معنای رخنه است. در روان شناسی اجتماعی، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و نظامی، این واژه یکی از کاربردی‌ترین اصطلاحات است. نفوذ اجتماعی، فرصتی است که هر کسی بر آن است تا آن را به نحوی برای خود به دست آورد؛ زیرا در این صورت دایره بده و بستان هایش افزایش می‌یابد و از درصد بیشتری از منافع برخوردار شده بی‌آنکه هزینه زیادی بپردازد.


در حوزه نظامی، همواره تلاش بر آن است تا از نفوذ دشمن جلوگیری شود. خداوند در آیه 97 سوره کهف از نفوذ نظامی سخن به میان آورده و گفته است: فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا. در حقیقت دشمن همواره تلاش دارد تا در مواضع دوستان خلل به وجود آورد و راه برای سلطه خویش باز کند. این گونه است که تلاش می‌کند در مواضع دفاعی راهی پیدا کند تا به این هدف خویش برسد.


نفوذ فرهنگی، خطرناکتر از نفوذ اقتصادی و نظامی
از نظر قرآن، در حوزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، خطر نفوذ بیشتر و آسیب آن نیز فزونتر است؛ زیرا در نفوذ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، افکار و عقاید و نیز قلوب مردمان هدف تهاجم قرار می‌گیرد و دشمن با استفاده از خواص دارای نفوذ اجتماعی ،تلاش می‌کند تا اهداف خودش را تحقق بخشد. دشمن با استفاده از مردم شناسی و روان شناسی اجتماعی و دیگر علوم تلاش می‌کند تا نخبگان و خواص جامعه را با خود همراه کند و با کمترین هزینه، بیشترین بهره‌برداری را داشته باشد. در آیات و روایات است که فرعون قبطی، با استفاده از بلعم باعورا، از خواص دانشمند امت موسی و قوم سبطی ،تلاش کرد تا اهداف خود را تحقق بخشد. مهم‌ترین ابزار دشمن برای بهره‌گیری از خواص وعده‌های مادی و دنیوی است که موجب جذب نخبگان و خواص به صف دشمن می‌شود. این مطلب را می‌توان از آیاتی از جمله آیات 165 تا 167 سوره اعراف به دست آورد.


دشمن با استفاده از نفوذ می‌تواند بی‌آنکه دوستان متوجه شوند، با استفاده از نیروهای به ظاهر خودی مقاصد خود را برآورده سازد. جریان فرهنگی که دشمن با استفاده از عناصر نفوذی در جامعه راه می‌اندازد همواره به نفع دشمن است. به عنوان نمونه جریان نفوذ با استفاده از نظام معماری، با تغییر سنت معماری ایرانی به غربی، باعث می‌شود تا بی‌حجابی و بی‌عفتی ناخواسته وارد جامعه شود و روابط آزاد میان خانواده‌ها و مهمانان یا همسایگان پدید آید.
جریان نفوذ اقتصادی، نظام ربوی را در کل جامعه از طریق نظام بانکی غربی گسترش می‌دهد و کاری می‌کند که شخص یا باید از گرفتن وام و قرض دست بشوید یا تن به نزولخواری و رباخواری دهد.


جریان نفوذ در آموزش و پرورش می‌کوشد تا فرهنگ غربی و سبک زندگی آن را نهادینه سازد. البته جریان نفوذ همواره حساسیت‌های دوستان را می‌شناسد و به یک باره در صدد تغییر بر نمی‌آید، بلکه در فرآیندی تغییرات مطلوب خود را اعمال می‌کند بی‌آنکه دوستان متوجه تغییر فکری و رفتاری خود شوند. از این رو کتاب‌های درسی با تغییر اندکی مواجه می‌شود تا میزان حساسیت برآورد شود.عدم حساسیت مردم و مسئولان نظام اسلامی در برابر این تغییرات اندک، خود عامل تشدید عملیات نفوذ فرهنگی و فکری دشمن در نهادهای اساسی جامعه اسلامی است.


جریان نفوذ فرهنگی همانند تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی خطرناک‌تر از نفوذ نظامی و اقتصادی است. در این نفوذ فرهنگی تغییر سبک زندگی و فلسفه زندگی مد نظر است و دشمن بر آن است تا با تسخیر قلوب و اذهان، افکار و عقاید را تغییر دهد و راه را برای نفوذ و سلطه خویش باز کند و گفتمان اسلامی را که تنها گفتمان رقیب در برابر گفتمان سلطه گر و استکباری غربی است نابود ساخته و از درون فروپاشاند.

معارفی از کیهان

26 دی ماه فرار شاه معدوم از ایران

26 دی ماه، یادآور فرار آخرین دیکتاتور پهلوی بود که آغازی بر پایان عمر 2500 ساله رژیم فاسد شاهنشاهی به حساب می آید؛ با فرار شاه از ایران، فصلی خواندنی و عبرت آموز از سرگذشت و فرجام حاکمان خودکامه پیش روی ملتهای ستمدیده به ویژه ملت مسلمان این مرز و بوم گشوده شد و شمارش معکوس حکومت شاه در ایران شروع شد و نهایتاً در 22 بهمن 57 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

فرار شاه از ایران
26 دی ماه، یادآور فرار آخرین دیکتاتور پهلوی بود که آغازی بر پایان عمر 2500 ساله رژیم فاسد شاهنشاهی به حساب می آید و این فرار، زمینه را برای پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران در بهمن 57 فراهم نمود.

شاید آمادگی و اشتیاق شاه برای فرار در مواقع بحرانی، چندان غریب نباشد. وی در کارنامه پیش از فرار آخر خود، تجربه دیگری نیز داشت که این تجربه برای او موفقیت آمیز بود و با بازگشت او به قدرت، با حمایت آمریکایی ها همراه شد. این تجربه، مربوط به جریان کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332ش. بود که شاه برای درامان ماندن از عواقب شکست کودتا، با وحشت از ایران فرار کرد.

بر اساس همین تجربه موفقیت آمیز بود که شاه گمان می کرد شاید خروج او از کشور، بار دیگر زمینه را برای بازگشت و تحکیم دوباره قدرت او با کمک دوباره آمریکا و غرب فراهم نماید؛ اما شرایط بهمن 57، غیر از شرایط مرداد 32 بود و این بار ملت ایران با بیداری اسلامی خود، خواب بازگشت پهلوی ها و غربی ها به ایران را بدون تعبیر گذاشت؛ چنان که آخرین اقدامات آمریکایی ها در طراحی کودتای آمریکایی، برای شکست انقلاب اسلامی مردم ایران در بهمن 57 که با حضور مخفیانه ژنرال هایزر در تهران رقم خورد، با درایت رهبران انقلاب و به ویژه فرمان امام خمینی، مبنی بر لزوم شکستن حکومت نظامی و هوشیاری مردم، ناکام ماند.

عوامل سقوط شاه
رژیم های خودکامه و دست نشانده، عموما دارای دو خصلت «استبداد و فساد» می باشند. استبداد و فساد، لازم و ملزوم یکدیگرند.اما هنگامی که «فساد» از «استبداد» پیشی گرفت، و خواسته های مشروع و منطقی قشرهای وسیعی از جامعه، با بی اعتنائی روبه رو شد، فریاد اعتراض توده ها، به حرکت تبدیل می شود و چنانچه این «حرکت » به وسیله مردان شایسته و مورد اعتماد مردم رهبری گردد، به پیروزی منتهی می گردد.

رژیم شاه، در اوایل دهه 1350 ظاهر استوار و نیرومندی داشت، ولی از درون خراب بود و بسان سد خاکی می ماند، که دیر یا زود در برابر فشار امواج دریا، فرو می ریخت. فساد، با ابعاد وحشتناکی در آن ریشه دوانده بود. انتقاد، نارضائی و سرخوردگی حتی در میان نخبگان سیاسی و دست اندرکاران اداره مملکت ظاهر شده بود. پرویز راجی، سفیر «شاهنشاه آریامهر» در لندن، در گفتگو با امیر اصلان افشار، که او نیز سالها در آمریکا و کشورهای اروپا سفیر بوده است، از بیدادگری رژیم انتقاد می کند و می گوید:

«…چرا هر جا، نام ایران به میان می آید، بلافاصله کلماتی مانند «ساواک »، «شکنجه » و «فساد» به دنبال آن گفته می شود. من از مشاهده این اوضاع احساس حقارت می کنم و نمی دانم تا چه حد در مقابل این گونه انتقادها، می توان خاموش ماند…»

ادامه »

بهشتی فراتر از آرزوها

از نظر قرآن، هشت بهشت چنان است که نمی‌توان برای آن توصیفی کامل داشت؛ زیرا انسان نمی‌تواند به حقیقت آن برسد؛ درک انسانی محدود است و چون در عالم دنیا و ماده است گرفتار محدودیت‌های آن است. از این رو قرآن ضمن بیان مشابهاتی میان بهشت و زیبایی‌های دنیا به این نکته توجه می‌دهد که مومنان اهل بهشت، نه تنها آنچه را می‌شناسند و می‌خواهند به دست می‌آورند و خدا برای ایشان فراهم می‌آورد، بلکه آنچه را که فراتر از دایره معرفتی و شناختی آنان است به آنها می‌دهد.

خدا می‌فرماید: لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ؛

هر چه بخواهند در آنجا دارند و پيش ما فزونتر [هم] هست.(ق، آیه 35)


پس انسان بهشتی هر چه بخواهد برایش حاضر است؛ یعنی هر چه در قلمرو شناختی و آرزوی آن قرار دارد برایش فراهم است؛ اما فراتر و بیش از قلمرو آرزوی اودر آنجا ما برایش فراهم می‌کنیم.
به سخن دیگر، آرزوی هر کسی به اندازه معرفت و شناخت اوست. از همین رو، هر چه بخواهند برایشان هست، اما فراتر از آنها، چیزهایی هست که اصلاً آنان نمی‌خواهند. این نخواستن به سبب آن نیست که خوش ندارند، بلکه چون نمی‌دانند، آنها را نمی‌خواهند؛ اما اگر می‌شناختند و می‌دانستند حتما آنها را نیز طلب می‌کردند.

خدا می‌فرماید :

ما فراتر از دانسته‌ها و خواسته‌ها و آرزوهای آنان عمل می‌کنیم و به آنان چیزهایی می‌دهیم که فراتر از شناخت و آرزو و خواسته‌های آنان است. چنانکه در این باره می‌فرماید:هیچ کس نمی‌داند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده ، این پاداش کارهایی است که انجام می‌دادند.(سجده، آیه 17)

پس هیچ کس نمی‌داند چه چیزهایی از چشم روشنی‌ها که نهان از دیدگان معرفتی آنان است، خدا برایشان در بهشت‌ها فراهم آورده است.

در یک حدیث قدسی، پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) از خدای متعال روایت می‌کند:

أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ، مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ، وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ؛

برای بندگان صالح خودم فراهم آورده‌ام چیزهایی را که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و بر قلب بشری خطور کرده است(عوالي اللئالي ، ابن ابي جمهور الأحسائي جلد، 4 صفحه 101)

معارفی از کیهان

فتنه و مصادیق آن

پرسش:
براساس آموزه‌های وحیانی مفهوم فتنه را توضیح داده و مصادیق آن را نیز بیان کنید؟


مفهوم شناسی فتنه
فتنه در معاني چندي به كار رفته است كه از جمله آنها بلايا، شكنجه و آشوب و اخلال در نظم اجتماعي است. قرآن به مسئله فتنه از جهات مختلفي پرداخته است؛ زيرا ارتباط تنگاتنگي با مسئله امنيت و آرامش فردي و اجتماعي شخص و جامعه دارد و می‌تواند تأثيرات شگرفي در امر فلسفه آفرينش به جا گذارد؛ چون هدف آفرينش، تعالي انسان و تقرب به خداوند است كه فتنه می‌تواند مانع اين حركت كمالي شود.


فتنه در اصل به معناي قراردادن طلا و زر در آتش براي به دست آوردن خالصي آن است. از اين رو می‌توان گفت با فتنه سره از ناسره، حق از باطل، خوب از بد و زشت از زيبا شناخته و جدا مي‌شود.
اين واژه در فرهنگ قرآني در معاني چندي به كار رفته است كه از آن جمله مي‌توان به معناي امتحان، آزمون، عذاب و شكنجه، سوختن با آتش، بليه، سختي، اضلال (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص623) شرك، بازداشتن از دين (مجمع البيان، علامه طبرسي، ج1 و 2، صص511 و 513)، آشوب و اخلال در امور دين (تفسير التحرير و التنوير، طاهر بن عاشور، ج4، جزء6، ص276)‌اشاره كرد.


اين در حالي است كه برخي از محققان دانش زبان شناسي بر اين باورند كه اصل در ماده فتن، چيزي است كه موجب اختلاف و هرج و مرج همراه با اضطراب می‌شود و اموال، اولاد و كفر در قرآن از مصاديق بارز آن است. (التحقيق، مصطفوي، ج9، صص23 تا 25 ذيل واژه فتن)


براين اساس می‌توان گفت كه فتنه در فرهنگ قرآني به هر چيزي كه موجب آشوب و اخلال در نظم شخصي و عمومی‌شود و موجبات اضطراب و تشويش را فراهم آورد و امنيت و آرامش را سلب كند، گفته می‌شود. از اين رو شكنجه و عذاب، يا بلاياي طبيعي، آشوب هاي اجتماعي، جنگ و شورش و مانند آن به عنوان فتنه در قرآن معرفي شده است؛ زيرا هر يك از اين علل و عوامل موجب می‌شود تا امنيت و آرامش از شخص و جامعه سلب شود. اين كه كفر و شرك فتنه معرفي می‌شود از آن روست كه آرامش و امنيت را از شخص سلب می‌كند و او در آخرت نيز گرفتار فقدان آرامش و آسايش شده و ترس و خوف دايمی ‌را به جان مي‌خرد.

فرزندان يا اموال نيز چنين وضعيتي را براي شخص به ارمغان مي‌آورند و آرامش را از او سلب مي‌كنند. فتنه در فرهنگ قرآني، با همه گستردگي معنايي‌اش ناظر به اموري است كه آرامش و امنيت را از انسان سلب كرده و اخلال در نظم عمومی‌و نظام احسن ايجاد مي‌كند و زندگي را از حالت عادي و طبيعي‌اش بيرون مي‌برد. از اين رو آشوب‌ها و اغتشاشات اجتماعي را مي‌توان يكي از مهم‌ترين مصاديق فتنه دانست؛ زيرا آشوب و اغتشاش، نظم اجتماعي را از ميان مي‌برد و آرامش و امنيت را از جامعه سلب مي‌كند و بحران‌هاي متعدد را درپي مي‌آورد.

معارفی از کیهان

ضرورت التزام به قرائت قرآن در هر شرایط

جرعه های معرفت-شرح حدیث معصومین (ع) در کلام رهبر انقلاب

کان فی وصیه النبی (صلی‌الله علیه و آله) لعلی (علیه‌السلام): و علیک بتلاوه القرآن على کلّ حال[1]


در وصیت پیامبر اکرم (ص) به امیرالمؤمنین(ع):

علی بر تو باد قرائت قرآن در هر حال.


حضرت به تلاوت قرآن توصیه می‌فرمایند. با قرآن باید مأنوس شد. اگر در جامعۀ اسلامی، در کشور ما، یک جمع قابل توجّهی از مردم با قرآن انس پیدا بکنند، به طوری که مفاهیمِ قرآنی در ذهن اینها زنده باشد، به نظر بنده حرکت اسلامی جامعه تضمین شده است.
نمی‌‌گوییم همۀ مردم، اگرچه این مطلوبتر است، لکن یک جمع قابل توجّهی، چند میلیون از جمعیت کشور طوری باشند که با قرآن مأنوس باشند، این هم نمی‌شود مگر با تلاوت دائمیِ قرآن، نه فقط ایاّم ماه مبارک رمضان، بطور دائم انسان با قرٍآن مأنوس باشد. لذا می‌فرماید: و علیک بتلاوه القرآن علی کلّ حال، در همه حال، تلاوت قرآن بکن! در سفر، در حضر، در خانه، در بیرون از خانه، هر وقتی که می‌توانی، قرآن را تلاوت کن!
البته کسی که حافظ قرآن است، برای او آسان‌تر است، برای امثال ماها که حافظ قرآن نیستیم، راهش این است که بر خودمان وظیفه قرار بدهیم که هر روزی یک مقداری از قرآن را بخوانیم.


به گمان من خوب است که انسان از اوّل قرآن شروع کند، همانطور که معمول بین مردم است که قرآن را ختم می‌کنند، علاوۀ بر این، بخشی از آیات یا سُوَر قرآنی را به طور مرتبّ تکرار بکند، این، موجب می‌شود که انسان با بخش‌هایی از قرآن انس بیشتری پیدا کند، یکی، از آیات سورۀ یونس خوشش می‌آید، سورۀ یونس را مرتباً بخواند تا حفظ کند. یکی از سورۀ احزاب خوشش می‌آید، یکی سُوَر مسبحّات را که مضامین عالی و مهمی دارد، اهل معنا و اهل سلوک هم به تلاوت مسبحّات توصیه می‌کنند ،سوری که با «سبحّ لله»، «یسبحّ لله» شروع می‌شود، یا سور حَوامیم، که آنها هم مطالب مهم دارد، البته همه جای قرآن مهم است، هیچ نقطه‌ای از قرآن نیست که حامل مطالب اساسی و معارف مهم نباشد، اماّ افراد مختلفند، همان چیزی را که بیشتر خوشتان می‌آید، هر روز بخوانید! تکرار کنید!


قرآن را باید با خشوع خواند، اگر انسان قرآن را بدون خشوع، با غفلت بخواند، چیز زیادی گیرش نمی‌آید، گاهی هیچ چیز گیرش نمی‌آید! گاهی هم خدای نکرده اثرات عکس می‌بخشد.
قرآن را با توجه، با خشوع، با اعتماد به بیان الهی، با این احساس که خدای متعال با انسان حرف می‌زند، بخواند تا لذّت قرآن بر جان شما بنشیند. اگر ما لذّت تلاوت قرآن را بچشیم، هیچ زمان از آن دست برنمی داریم. مهم این است که آن لذّاتی که در خواندن قرآن و تدبرّ در آیات و کلمات قرآن وجود دارد، این لذّت را انسان در جان خودش احساس کند. اگر بخواهیم این، حاصل بشود، باید قرآن را با خشوع خواند.
* شرح حدیث در ابتدای درس خارج ، 92/01/19به نقل از مشرق
___________________
[1] - الشافی، ص 829

نگاه به پایین‌تر از خود رمز آرامش

جرعه های معرفت-شرح حدیث معصومین (ع) در کلام رهبر انقلاب


فی‌الکافی، عن‌الصادق (علیه‌السلام) قال لحِمران بن أعین،

یَا حُمْرَانُ! انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فِی الْمَقْدُرَهًْ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِی الْمَقْدُرَهًْ

فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْنَعُ لَكَ بِمَا قُسِمَ لَكَ وَ أَحْرَى أَنْ تَسْتَوْجِبَ الزِّیَادَةَ مِنْ رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ[1]


امام صادق(ع) [به حمران بن اعین (برادر بزرگ جناب زراره) فرمود]: اى حمران به كسانى كه پایین‏‌تر از تو هستند و توانائى آنها از شما كمتر می‌باشد توجه كنید و به بالاتر از خود هرگز توجه نداشته باشید، اگر چنان كنى به آنچه در دست دارى قناعت خواهى كرد. در این صورت شایستگى زیادی از سوی خداوند، پیدا خواهى كرد.


این روایت معروفی است، در آن، کم تدبّر می‌شود! بهتر است بگوییم به آن، کم عمل می‌شود!
فرمود:‌ ای حمران! به کسی که در امکانات دنیوی پایین‌تراز توست، نگاه کن! اگر نگاه ما به کسانی باشد که از ما برتر، بالاتر، راحت‌تر، مرفّه‌تر و برخوردارتر و سالم‌ترند، اوّلاً: زندگی تلخ خواهد شد؛ ثانیاً: انسان تشویق خواهد شد به اینکه بر زخارف دنیاییِ خودش بیفزاید.
این یک دستور حکیمانه‌ای است که تودۀ مردم به آن توجه نمی‌کنند! فرد نگاه می‌کند، می‌بیند فلان کس اینطور خانه‌ای، اینطور امکاناتی، اینطور خودروئی دارد، دل او هم به دنبال چنین وضعی است، قناعت به وضعِ خودش از او گرفته می‌شود.
این، آفتِ بزرگی است، علاجش همین است که نگاه کنید به کسی که پایین‌تر از شماست. اگر می‌بینید کسانی درآمدشان چند برابرِ شماست، شما نگاه کنید به آن کسی که درآمد او بسیار کمتر از شماست؛ شما خانه دارید، خودرو دارید، وسائل زندگی دارید، براحتی از مهمان پذیرائی می‌کنید، او چنین امکاناتی ندارد، حتّی توانائی پذیرائی از مهمان نیز برایش نیست.
عین همین دیدگاه، در مورد مسائل جسمی، سلامت و بیماری وجود دارد، تا انسان بیماری جزئی‌ای پیدا می‌کند، اعتراض می‌کند، گاهی ناشکری می‌کند!


ببینید کسانی را که از شما ناتوان‌ترند، مریض‌ترند، شما نسبت به آنها خوبید؛ به آن کسی که کمتر از تو دارد، به او نگاه کن! اگر جملۀ دوم را حضرت نمی‌فرمود، شاید از مفاد جملۀ اوّل این معنا فهمیده می‌شد، لکن تأکیداً ذکر فرمود برای اینکه در ذهن من و شما جابگیرد؛ به پایینِ دست خودت نگاه کن و به بالادستِ خودت نگاه نکن! نظر به بالادست، هوس تو را، حرص تو را بیشتر می‌کند، قناعت تو را کم می‌کند، تو را وادار به ناشکری و ناسپاسی خدای متعال می‌کند. اگر نگاه تو به مادون بود نه به مافوق، این، نافع‌تر است برای اینکه به آنچه قسمت تو شده است، قانع باشی.


قناعت که کَنزٌ لایَفنَی، واقعاً چیز خوبی است، وقتی قناعت کردی، به آنچه داری شکر کردی، خود این موجب می‌شود که مستوجب لطف و زیادۀ از جانب پروردگار باشید: لإن شکرتم لأزیدنّکم، خود شکر موجب افزایش نعمت الهی است.
* شرح حدیث در ابتدای درس خارج، 92/02/23به نقل از مشرق
___________________
[1] - الشافی، ص 850

معارفی از کیهان

فعالیت های هفته پژوهش در سال 96

1. نقد مقاله با عنوان (راهکارها و موانع صبر). روز دوشنبه 96/08/04

2. نشست پرسش و پاسخ ( پاسخگویی به سوال : چگونه مبلغ خوبی در منزل برای همسر و فرزند خود باشیم .روز یکشنبه 96/08/21

3. نشست علمی ( شیطان و جن چیست؟ چگونه برای انسانها حاضر می شوند؟ ) .روز شنبه 96/09/25

4. دیدار از کتابخانه حوزه علمیه حضرت عبدالعظیم علیه السلام .روز یکشنبه 96/09/19

5. مناظره ( ولایت فقیه ) .روز یکشنبه 96/09/26

6. سیر مطالعاتی دنیای تئو، حدودا 15 نفر از طلاب شرکت کردند.

7. ایجاد وبلاگ پژوهشی از دو هفته قبل از هفته پژوهش.

رسیدگی به خانواده مستأصل

با خورشید انقلاب(خاطراتی از رهبر معظم انقلاب)

در سال 1374، خانمی به مطب من مراجعه کرد. کودک خردسالش نیز با وی بود. هر دو آنان بیماری سل داشتند. ناراحتی خانم بقدری بود که از حلقوم وی خون بیرون می‌آمد.
من هر دو آنها را معاینه کردم و برایشان نسخه نوشتم. چون نسخه را به دست آن خانم دادم، با کمال ناامیدی اظهار داشت: نسخه قبلی شما را هم دارم! من قبلاً هم به شما مراجعه کرده‌ام. به علت عدم توانایی مالی، قدرت تهیه دارو را ندارم! من چهار فرزند دارم که همگی بجز یک دختر ده ساله، همین بیماری را دارند. همسرم نیز فلج و خانه‌نشین است. تنها نان‌آور ما دختر ده ساله‌ام است که با قالی‌بافی، مبلغ اندکی برای خانه می‌آورد که آن هم کفاف خرید نان ما را نمی‌دهد.
من به وی گفتم: من موضوع را با دوستانم در میان می‌گذارم تا بلکه چاره‌ای بیندیشیم و مشکل تو و خانواده‌ات را حل کنیم.
آن خانم از مطب من خارج شد. من همچنان در فکر چاره‌جویی بودم که پس از گذشت ساعتی، دیدم دوباره به من مراجعه کرد، اما این بار با دفعه قبل خیلی تفاوت داشت؛ از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید.
به من گفت: دیگر نیازی به تلاش شما نیست!
علت را پرسیدم، در جوابم گفت: وقتی که به منزل رسیدم، هیئتی به خانه ما آمدند. وضعیت ما را بررسی کردند و قرار شد فردا صبح، همه ما را برای درمان به بیمارستان ببرند!
گفتم: این هیئت از طرف چه کسی آمده بود؟
گفت: از طرف رهبر معظم انقلاب!
گفتم: چگونه از موضوع با خبر شده بودند؟
گفت: این روزها آقا به قم تشریف آورده‌اند. من ماجرای زندگی‌ام را طی نامه‌ای، خدمت ایشان توضیح دادم. نامه من به دفتر معظم له سپرده شد. نامه افراد اورژانسی در اولویت قرار گرفت و من نیز چون چنین وضعی داشتم. مورد لطف قرار گرفتم!
این برخورد برای من خیلی شیرین بود. انسان با این رفتارها به یاد اولیای الهی می‌افتد.
* دکتر وحیدی
(کتاب پرتوی از خورشید، علی شیرازی، چ 8، ص 118)

19دیماه 1356سال روز قیام مردم قم علیه رژیم شاهنشاهی

19 دی سالروز قیام خونین مردم قم است؛ همان روزی که در تاریکی استبداد و ستم روزنه ها را به سوی روشنایی گشود و روند انقلاب را به گونه ای شکل داد که طومار دو هزار و پانصد ساله نظام شاهنشاهی در مدت زمان کوتاهی در هم پیچیده شود. این روز بزرگ و به یاد ماندنی را گرامی می داریم و بر شهیدان و ایثار گران این حماسه جاوید درود می فرستیم.

حماسه 19 دی 1356
حادثه ای که مشعل انقلاب را روشن ساخت و عامل شتاب زای انقلاب گردید، انتشار مقاله ای توهین آمیز نسبت به امام خمینی ره در سالروز کشف حجاب با امضای مستعار احمد رشیدی مطلق در 17 دی ماه 56 بود.

شاه برای گروه های چریکی که گاه دست  به عملیات تروریستی می  زدند یا گروه های روشن فکری که اغلب با لحن تمسخر آمیزی از آن ها سخن می  گفت اهمیت زیادی قایل نبود و از میان نیروهای مخالفش تنها از آیت الله خمینی واهمه داشت.

بدین جهت مبارزه با ایشان را با دستور تهیه و انتشار مقاله مذکور به منظور تحقیر و بی اعتبار کردن ایشان آغاز کرد. رژیم شاه با این اقدام وارد مهلکه  ای آن چنان خطرناک شد که وسعت دامنه و عظمت ابعاد آن موجب در هم شکستن پایه  های نظام شاهنشاهی در ایران گردید.

اولین بازتاب انتشار مقاله مذکور، در مرکز انقلاب - قم - منعکس گردید. در روز انتشار مقاله، هنگامی که کامیون حامل روزنامه  های اطلاعات برای قم و اصفهان از دروازه قم وارد این شهر می  شد، مردم قم که از پیش، خبر انتشار مقاله را از تهران شنیده بودند به کامیون  هجوم برده، روزنامه  ها را به آتش کشیدند.

فردای آن روز(18 دی ماه)، طلاب کلاس های درس را تعطیل کرده و در مسجد اعظم دست  به تجمع زدند. طی این روز زد و خوردهای پراکنده ای رخ داد ولی حرکت اصلی مردم در روز 19 دی شکل گرفت.

19 دی 1356 و اوج گیری انقلاب
در چهلم شهدای قم در 29 بهمن 56 مردم تبریز به پا خاستند و کنترل شهر را تا مدتی از دست ماموران رژیم خارج کردند.مردم با به آتش کشیدن سینماها، مشروب فروشی ها و مقر حزب رستاخیز، خشم خود را نسبت به رژیم بروز دادند و سر انجام ارتش با کامیون های سرباز و تانک های خود، صحنه ای خونین به وجود آورده ده ها نفر را به شهادت رساند.

پس از این حادثه، امام خمینی با فرستادن پیامی به مردم تبریز و آذربایجان فرمود:

«سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز…خاطره بسیار اسف انگیز قم هنوز ما را در رنج داشت که فاجعه بسیار ناگوار تبریز پیش آمد…اهالی معظم و عزیز آذربایجان بدانند که در این راه حق و استقلال و آزادی طلبی و در حمایت از قرآن کریم تنها نیستند. شهرهای بزرگ چون شیراز، اصفهان، اهواز و دیگر شهرها و مقدم از همه (قم) مرکز روحانیت و پایگاه حضرت صادق - سلام الله علیه - و تهران بزرگ با آن ها هم صدا و هم مقصد و همه و همه در بیزاری از دودمان پلید پهلوی شریک اند…»

بر ساحل بیعت
این حادثه از ابعاد مختلفی قابل توجه و تأمل است: هم بصیرت در این حادثه موج می زند، هم موقع شناسی، هم دشمن شناسی، هم مجاهدت و اقدام و فداکاری؛ اینها ابعاد این حادثه ی عظیمی است که در نوزدهم دی سال 56، به وقوع پیوسته است. از طرف دیگر، همین حادثه، مبدأ یک تحول، یک حرکت، یک جریان عظیم و جهت داری در ملت ایران شد. پس حادثه، حقیقتاً حادثه ی مهمی است. آن روز هم تأثیر گذاشت؛ امروز هم که شما یاد آن حادثه را و یاد شهدای روحانی و غیر روحانیِ آن حادثه را گرامی می دارید، باز تأثیر می گذارد؛ درس میدهد، بصیرت می دهد و جهت حرکت را به ما نشان می دهد.

نثر ادبی
ابرها، جریان گرفته اند؛ مشتاق تر از تمامی رودها. ابرها، جریان گرفته اند تا به بلندای تمامی آبشارها ببارند. ابرها آمده اند تا ببارند یک عمر خفقان را، یک عمر سکوت را. آمده اند تا ببارند روزهای سراسر بی عدالتی را. ابرها که راه می افتند، خاک، بوی عشق می گیرد. خاک تشنه، عطر باران های موسمی را خوب می شناسد. خاک کویری قم تشنه است؛ این را غنچه های سرخی که تا چند ساعت دیگر بر سنگ فرش خیابان ها خواهند رویید، خوب می دانند.

رودها تا خیابان های قم دویده اند. امروز، فریادها روی پیرهن ها گل خواهند داد. سینه ها به گلوله گل تعارف خواهند کرد. از پاییز تا بهار، چند گلوله گل بیشتر نمانده است. چند ساعت دیگر، چه پیرهن ها که باغچه های پر از گل خواهند شد! ساعت ها لحظه شماری می کنند ثانیه هایی را که 19 دی، با خون کبوترها ثبت خواهد شد.

hawzah.net