استغفار؛ فکّ رهن نفس

اگر بخواهیم چیزی را از کسی قرض یا امانت بگیریم، باید یا اعتبار داشته باشیم یا آن که چیزی را گرو بگذاریم. این گرو را در عربی رهن می‌گویند. رهان مقبوض، همان گرو ما در دست دیگری است. حال این گرو یا فرشی است یا گوهری یا چیز با ارزش دیگری.


خداوند در آیه 283 سوره بقره می‌فرماید این «رِهَانٌ مَّقْبُوضَهًْ» باید به عنوان «امانت» بماند تا کار تمام بشود و قرضی و مانند آن به صاحب مال برگردانده و حق به حقدار «ادا» شود. آنگاه است که «فکّ رهن» صورت می‌گیرد. واژه فکّ به معنای آزاد کردن چیزی از گرو و رهن در آیه 13 سوره بلد بیان شده است: فَکُّ رَقَبَهًْ؛ آزاد کردن برده ای.


بر اساس آموزه‌های قرآن، نفس انسانی در گرو و رهن اعمالش است. خداوند می‌فرماید: کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهًْ؛ هر کسى در گروِ دستاورد خویش است.(مدثر، آیه 38) در جایی دیگر نیز می‌فرماید: کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ؛ هر انسانی در گرو کارهای خود است. (طور، آیه 21)


پس این اعمال و کارهای ما، نفس و خودمان را گرو می‌گیرد و به عنوان رهن در اختیار خودش دارد. حال اگر این اعمال ما گناه و خطا باشد، ما در گرو گناهان خود خواهیم بود و به طور طبیعی گناه دست و پای آدمی را می‌بندد و اجازه عمل و عزم را از ما می‌گیرد.
در روایت است: مردى خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت: اى امیر مؤمنان من از نماز شب محروم شدم، على(ع)فرمود: تو مردى هستى که گناهانت تو را به بند کشیده است.(بحارالانوار، ج83، ص 127؛ ج 87، ص 146 و 152)
انسان باید بداند که گناهان، قیدی سنگین به دست و پای او است. همچنان که گناهان بوی بدی دارند که با استغفار می‌توان از شر آن رهایی یافت و خوش بو شد. در روایات آمده که گناهان بوی بد و نامطبوعی دارند که اهل بصیرت آن را استشمام می‌کنند و متوجه می‌شوند. از این رو امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید: تَعَطّرُوا بِالاستِغفَارِ لاَتَفضَحکُم رَوَائحُ الذُنُوبِ؛ خودتان را با استغفار خوش‌بو کنید تا بوی بد گناهانتان شما را رسوا نکند.(بحارالانوار، ج 6، ص 22؛ ج 93، ص 278).
بر اساس سفارش پیامبر(ص) می‌توان با استغفار خود را از شرّ قیود و رهن گناه آزاد کرد. ایشان در خطبه آخرین جمعه ماه شعبان می‌فرماید: أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَهًْ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ؛ ‌ای مردم جان‌های شما در گرو اعمالتان است پس آن را با استغفارتان آزاد کنید.(وسائل ‏الشیعهًْ، ج 10 ص 314؛ بحار الانوار، ج 96، ص 357).

معارفی از کیهان

 

فقر؛ نتيجه رفتار انسان

از منظر آموزه‌های وحیانی آیا پدیده فقر منشأ طبیعی و ذاتی دارد، یا اینکه تحمیلی و عارضی است و به نوع، اخلاق و عملکرد و کنش انسان‌ها برمی‌گردد. و تا افکار، اخلاق و رفتارهای انسان اصلاح نگردد و در مسیر رشد و تعالی قرار نگیرد فقر او از بین نمی‌رود؟ نوشتار حاضر به نحو اجمال به این سؤال پاسخ می‌دهد.


از دير زمان صاحبان قدرت و ثروت به اشكال مختلف، با بيان فلسفه هاي گوناگون سعي كرده‌اند اين باور را در اذهان مردم به وجود آورند كه امكانات و منابع جامعه محدود و نياز انسان‌ها نامحدود است. بنابراين بطور طبيعي عده اي از دسترسي به نيازمندي هاي زندگي محروم خواهند بود، و در اينجا پسنديده اين خواهد بود كه هر كس به هر آن چه طبيعت به او عطا كرده است راضي باشد و قبول كند كه فقير و گرسنه ماندن عده اي بهتر از فقر عمومي است. بنابراين، نه فقرا به ديده ظلم و خيانت به اغنيا بنگرند و نه اغنيا از حضور تهيدستان و محرومين آزرده خاطر گردند، چون مسابقه اي كه يك جايزه بيشتر ندارد، تنها يك نفر كامياب خواهد داشت. (ظهور و سقوط ليبراليسم، ترجمه عباس مخبر، ص 374-390)


براساس آموزه‌هاي اسلام، خداوند متعال طي آيات متعددي، تفكر «فقر طبيعت» را باطل دانسته و ريشه همه بدبختي‌ها و پديده فقر را نه در كمبود امكانات و خست طبيعت، بلكه در اعمال زشت و ظالمانه انسان‌ها مي داند، و طي پنج مرحله آنها را بيان مي كند.


مرحله اول:

خداوند متعال وعده داده است كه روزي هر جنبده اي را فراهم مي كند: «هيچ جنبده اي در زمين نيست مگر اينكه روزي او بر خداست. او قرارگاه و محل رفت و آمدش را مي داند، همه اين‌ها در كتاب آشكاري ثبت است. (هود-6)


مرحله دوم:

خداوند به عنوان يك سنت هميشگي اعلام نموده است كه به هيچ وجه از وعده خود تخلف نمي كند (ان الله لايخلف الميعاد- رعد-31)


مرحله سوم:

خداوند راه كسب روزي را نشان داده و به انسان‌ها پيام داده است كه خزاين روزي همه به دست خداست و او اندازه روزي همه را مي داند. (حجر-19)


مرحله چهارم:

به انسان‌ها خبر داده است هر آن چه براي زندگي لازم داريد به اندازه فراوان آماده است.
«خداوند همان كسي است كه آسمان‌ها و زمين را آفريد و از آسمان آبي فرستاد و با آن ميوه هاي (مختلف) را براي روزي شما (از زمين) بيرون آورد… و از هر چيزي كه از او خواستيد (نيازمند بوديد) به شما داد و اگر نعمت هاي خدا را بشماريد هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد. (ابراهيم-32)


مرحله پنجم:

در اين مرحله خداي متعال روشن ساخت كه اگر گروهي به روزي خود نمي رسند و فساد و بدبختي به وجود مي آيد، اين نتيجه اعمال ناشايست خود انسان هاست: «فساد در خشكي و دريا به خاطر كارهايي كه مردم انجام داده‌اند آشكار شده است، خدا مي خواهد نتيجه بعضي از اعمالشان را به آنها بچشاند، شايد (به سوي حق) باز گردند. (روم- 41)

بنابراين براساس تعاليم اسلام و آموزه هاي وحياني خداوند وعده كرده است روزي انسان‌ها و همه موجودات را تأمين نمايد، وهرگونه كاستي و كمبود، ناشي از اعمال و رفتار خود انسان هاست. در نتيجه فقر و تنگدستي گروهي از مردم نه به خست طبيعت بلكه به رفتار خود آنان يا گروهي ديگر مرتبط است و پديده فقر نه حقيقتي ذاتي و حتمي بلكه پديده اي عارضي و تحميلي است و به عملكرد و كنش و رفتار خود انسان‌ها برمي گردد.

بر همين اساس علي(ع) مي فرمايد: «ما جاع فقير الا بما منع غني» هيچ فقيري گرسنه نماند مگر آنكه توانگري از دادن حق او ممانعت كرد. (نهج البلاغه، حكمت 320)


همچنين آن حضرت در جايي ديگر مي فرمايند:
«ان الناس ما افتقروا و لا احتاجوا ولاجاعوا و لاعروا الابذنوب الاغنياء»
همانا مردم جز در اثر گناه ثروتمندان، فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نمي شوند. (الحياه، ج4، ص329)

معارفی از کیهان

حکومت و سیاست در سیره امام صادق (علیه السلام)

امام صادق (ع) هر چند در ظاهر آرام بود، و علناً کاری نمی کرد که سندی علیه او شود، اما شناختی که منصور از امام صادق (ع) داشت، خاطرش ناآسوده و قلبش ناآرام بود و آن حضرت را چون خاری در چشمش می دید. امامان، با آن وضعیت خفقان و اختناق سیاسی، سربلند و آزاد زندگی می کردند، تایید خلفاء را نکرده و زیر بار آن ها نمی رفتند، و یاران خود را از همکاری با دستگاه خلافت ممانعت می نمودند، و به صفت یک معترض معروف بودند، از این جهت برای خلفاء مایۀ دردسر و اسباب ناراحتی بودند.

با مطالعه تاریخ امام صادق(ع) چنین برداشت می شود که گویا حضرت صادق(ع) در صدد این نبوده است که آن زمان حکومت را به دست بگیرد. سؤال این است که آیا حضرت(ع) خود را مخیر می داند که یا زمام حکومت را به دست بگیرد و یا نه به دنبال نشر معارف و حکمت و علوم بپردازد؟ و آن حضرت(ع) گزینه دوم را برگزیده اند و اصولا آیا زمام حکومت را به دست گرفتن جزء وظایف امام معصوم(ع) به شمار می رود؟

در زمان امام صادق (ع) شدیدترین فشارها بر شیعیان اعمال می شد، بطوری که توان هرگونه ابراز وجود از آن ها سلب شده بود، تا آن جا که مشایخ شیعه مجال نقل احادیث ائمه (ع) را نداشتند، و اصحاب امام صادق (ع) به منظور صیانت خود از گزند منصور، مجبور بودند به طور کامل تقیه نموده و مواظب باشند که کوچکترین بی احتیاطی از آنان سر نزند، و تأکیدهای مکرر امام (ع) بر تقیه، خود دلیل آشکاری بر وجود چنین فشار سیاسی بود، خطر هجوم بر شیعیان چنان نزدیک بود که امام برای حفظ آنان، ترک تقیه را مساوی با ترک نماز اعلام فرمود.

ادامه »

«آتش به اختیار» و مبانی و اصول آن از منظر آموزه‌های دینی

فرمان «آتش به اختیار» از سوی رهبر معظم انقلاب ، فرمانی راهبردی بر اساس مبانی و اصول عقلی و نقلی است. این خلاقیت فرهنگی و خلق مفاهیم جدید برای تبیین و توصیه اهداف فکری و فرهنگی از سوی رهبری، در اصل برای جبهه فرهنگی صادر شده است، اگر چه در حوزه‌های دیگر نیز قابل انطباق و اجراست .نظر به اهمیت این راهبرد ، نویسنده در مطلب حاضر مبانی و قواعد و اصول آن را از منظر قرآن و آموزه‌های دینی بررسی و واکاوی کرده است.
***
معناشناسی «آتش به اختیار»
«آتش به اختیار» یک اصطلاح ترکیبی است که کاربرد اصلی آن در حوزه نظامی است. در کاربردهای نظامی زمانی که ارتباط خط مقدم با دیگر خطوط به هر دلیلی قطع می‌شود، افراد درگیر بر اساس اصل اساسی دفاع از خود و سنگر، موظف هستند تا خود زمام امور را به دست گیرند و میدان را مدیریت کرده و به صیانت و دفاع از سنگر پرداخته و دشمن را به هر وسیله‌ای دفع کنند یا از حرکت باز دارند. براین اساس فقدان فرماندهی و یا فقدان ارتباط با فرماندهی، موجب نمی‌شود تا نیروهای میدانی دست از دفاع یا حمله بردارند و منفعل عمل کنند، بلکه باید فرماندهی انتخاب کرده و در صورت عدم وجود چنین حالت و ظرفیتی هر یک از افراد خود به اختیار و اراده از هر راهبرد و سازوکاری برای دفع دشمن و تهدید اقدام کنند.
آتش به معنای هر اقدام برای کشتن دشمن و دفع تهدید است. این اقدام با سلاح سختی چه گرم چون تفنگ و توپخانه یا سرد چون شمشیر و نیزه و سرنیزه یا سلاح نرم با ایجاد خوف و ترس کلامی و حرکتی می‌تواند انجام گیرد؛ ولی با توجه به اینکه امروزه سلاح گرم، بیشترین کاربرد را دارد، آتش به معنای شلیک گلوله، مصداق غالب است.


مراد از اختیار نیز بهره‌گیری از اراده انسانی و حق انتخاب آزاد برای هرگونه عمل و رفتاری است که بتواند دشمن را دفع یا رفع کند. بنابراین، می‌توان گفت: آتش به اختیار به معنای مدیریت میدان جنگی از سوی یکایک افراد با هرگونه ابزار و سلاح جهت دفع و رفع دشمن و تهدید است.
این فرمان زمانی صادر و یا به کار گرفته می‌شود که میدان جنگ، فاقد فرمانده یا فاقد شرایط و امکان انتخاب جایگزین یا ارتباط با فرمانده یا قرارگاه فرماندهی باشد.


امروز در ارتش‌های جهان، برخی یگان‌های مسلح این اجازه را می‌یابند تا بدون هماهنگی با مرکز فرماندهی به سوی هر جنبده یا شیء و پرنده‌ای آتش بگشایند و آن را نابود کنند. در حقیقت هر تهدید احتمالی را دفع و یا رفع کنند. در چنین شرایطی این نیروها برای حفظ جان خود و جلوگیری از شکست در برابر دشمن براساس توانمندی‌ها، تجربیات، امکانات و موقعیت خاص جغرافیایی که در آن قرار گرفته‌اند، در برابر دشمن که قصد نابودی آنها را دارد، موضع مناسب می‌گیرند و تمام تلاششان را به کار می‌بندند تا در برابر هجوم دشمن شکست نخورند و حتی از توان خود برای غلبه بر خصم استفاده کنند.
این روشی منطقی و معقول است و هیچ کس نمی‌تواند نیروهای نظامی را که در چنین شرایطی به فرمان «آتش به اختیار» عمل کنند سرزنش نماید، بلکه از این جهت باید آنها را سرزنش کرد که در شرایط ایجاد شده قدرت ابتکار و خلاقیت را از دست بدهند و حالت انفعال به خود بگیرند و در نهایت مغلوب دشمن شوند.
در اصطلاحات نظامی آمده است، زمانی که فرمانده احتمال می‌دهد ارتباطش با سربازانش قطع خواهد شد، او در آخرین فرمان خود به سربازان دستور آتش به اختیار می‌دهد؛ به این ترتیب، شلیک به هر فردی غیر از افراد خودی، به اختیار خود سرباز است و سربازان اجازه دارند، هرکسی را به گلوله ببندند. پس هرکس در این شرایط بحرانی، باید وظیفه خود را تشخیص داده و به آن عمل کند.
باید توجه داشت، در فرهنگ هر جامعه‌ای گاه از اصطلاحات علوم برای تبیین امور دیگر در علوم و حوزه‌های دیگر استفاده می‌شود؛ چنان‌که واژه آسیب‌شناسی از علوم پزشکی به حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی آمده و پرکاربرد مورد استفاده قرار گرفته است.
در این راستا رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانی با دانشجویان، آنها را به تلاش جدی و همه‌جانبه برای غلبه دادن گفتمان انقلاب اسلامی در دانشگاه توصیه کرده و در ضمن این بحث فرمودند: «من به همه‌ آن هسته‌های فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور مرتّباً می‌گویم: «هرکدام کار کنید؛ مستقل و به ‌قول میدان جنگ، آتش‌به‌اختیار.»(17 خرداد 1396)
ایشان افزودند: «گاهی دستگاه‌های مرکزیِ فکر، فرهنگ و سیاست، دچار اختلال و تعطیلی می‌شوند که در این وضعیت، باید افسران جنگ نرم، با شناخت وظیفه خود، به صورت آتش به اختیار، تصمیم‌گیری و اقدام کنند.»

ادامه »

فن ترجمه29

نکته 29:

فعل بيان کار يا حالتی است که در يکی از زمان­های سه­گانه به يک يا چند شخص نسبت داده می­شود. برای مثال فعل «آمدم» نسبت دادن ماده و مصدر «آمدن» در زمان گذشته به گوينده و فعل «می­روی» نسبت دادن ماده «رفتن» در زمان حال به شنونده، و فعل «گفت» نسبت دادن ماده «گفتن» در زمان گذشته به ديگر­کس يا سوم شخص می­باشد.

در زبان فارسی فعل ممکن است به شش شخص نسبت داده شود که به آنها «ساخت يا صيغه فعل» گفته می­شود. هر صيغه از فعل از ترکيب ماده فعل و شناسه ساخته می­شود. ماده فعل جزئی از کلمه است که معنی اصلی را در بر دارد و در همه صيغه­ها ثابت و بدون تغيير می­ماند. در زبان فارسی هر فعل دو ماده دارد، يک ماده ماضی و يک ماده مضارع؛ همه صيغه­هایی که بر زمان گذشته دلالت می­کنند از ماده ماضی و صيغه­هایی که معنی حال و آينده از آنها برمی­آيد از ماده مضارع مشتق می­شوند. شناسه جزئی از فعل است که در هر صيغه تغيير می­کند و مفهوم شخص و عدد را به فعل می­افزايد.

در زبان فارسی فعل تقسيمات گوناگونی دارد. فعل ماضی که بر زمان گذشته دلالت می­کند، شش نوع است.

1.    ماضی مطلق يا ساده: اين فعل بيان می­کند که عملی يک بار و در گذشته انجام گرفته و تمام شده است. مانند «حسن ديروز به مدرسه رفت».

2.    ماضی استمراری: اين فعل بيان می­کند که عملی در گذشته انجام گرفته و وقوع آن تا مدتی دوام داشته يا تکرار شده است. در اين نوع لحظه تمام شدن فعل معين نمی­شود. مانند «حسن هر روز به مدرسه می­رفت».

3.    ماضی نقلی: اين فعل بيان می­کند که عملی در گذشته انجام گرفته ولی اثر يا نتيجه آن تا زمان حال باقی است. مانند «حسن به مدرسه رفته است»؛ يعنی هنوز آنجاست. و «من اين کتاب را خوانده­ام»؛ يعنی خواندن آن را هنوز بیاد دارم.

4.    ماضی بعيد: اين فعل بيان می­کند که عملی پيش از واقع شدن فعل گذشته انجام گرفته است. مانند «وقتی تو آمدی حسن به مدرسه رفته بود».

5.    ماضی التزامی: اين فعل خبر از عملی می­دهد که واقع شدن آن در زمان گذشته لازم بوده است، اما يقين نيست که انجام گرفته باشد. مانند «حسن الآن بايد به مدرسه رفته باشد».

6.    ماضی ملموس: اين فعل بيان می­کند که عملی مقارن با عمل ديگری انجام گرفته است. «وقتی من آمدم حسن داشت به مدرسه می­رفت».

با افزودن حرف نون «نـ» در ابتدای اين افعال، همه عبارات منفی می­شوند.

در زبان عربی نيز فعل بيان کار يا حالتی است که در يکی از زمان­های سه­گانه به يک يا چند شخص نسبت داده می­شود. برای مثال فعل «جئتُ» نسبت دادن ماده و مصدر «مجيء» در زمان گذشته به گوينده و فعل «تَذهَبُ» نسبت دادن ماده «ذهاب» در زمان حال به شنونده، و فعل «قالَ» نسبت دادن ماده «قول» در زمان گذشته به فرد غائب يا سوم شخص می­باشد.

هر صيغه از فعل در زبان عربی نيز مانند فارسی از ترکيب ماده فعل و شناسه ساخته می­شود، با اين تفاوت که در زبان عربی فعل به چهارده شخص که به آنها «صيغه فعل» گفته می­شود، نسبت داده می­شود.

در زبان عربی نيز فعل تقسيمات گوناگونی دارد، با اين تفاوت که فعل به سه نوع «ماضی، مضارع و امر» تقسيم می­شود. و انواع فعل ماضی فارسی، در زبان عربی تحت عنوان ماضی و به صورت ترکيب فعل ماضی با ديگر کلمات ساخته می­شود. 

1.      ماضی مطلق يا ساده: برای ساختن اين نوع از فعل ماضی، ضماير فاعلی (شناسه) آخر فعل ماضی قرار می­گيرد. مانند «ذهَبَ حسنٌ أمسِ الی المدرسةِ». اين فعل با آوردن حرف نفی «ما» قبل از ماضی، يا آوردن حرف نفي «لم» قبل از مضارع منفی می­شود. «ما ذهبَ … و لَم يَذهَبْ …».

2.    ماضی استمراری: برای ساختن اين نوع ماضی، فعل کمکی «کان» ماضی همراه فعل اصلی ومضارع هم صيغه آن بکار می­رود. مانند «کانَ حسن يَذهَبُ کلَّ يومٍ الی المدرسة و کانت فاطمةُ تذهَبُ». ماضی استمراری با افزودن حرف نفی «ما» قبل از ماضی، يا حرف نفي «لم يا لا» قبل از مضارع، منفی می­گردد. «ما کان حسنٌ يذهبُ، لم يَکُن حسنٌ يذهبُ، کانت فاطمةُ لا تذهبُ».

3.    ماضی نقلی: برای ساختن ماضی نقلی در عربی معمولاً حرف «قد» قبل از فعل ماضی قرار می­گيرد. مانند «قد ذهبَ حسنٌ الی المدرسة» و «قَد قرأتُ هذا الکتابَ». برای منفی کردن ماضی نقلی حرف نفی «لماّ» قبل از مضارع يا حرف نفی «لم» قبل و حرف «بعدُ» پس از مضارع بکار می­رود. «لماّ يذهَبْ حسنٌ الی المدرسة» و «لمْ أقرَأْ هذا الکتابَ بعدُ».

4.    ماضی بعيد: برای ساختن ماضی بعيد فعل کمکی و ماضی «کان» همراه فعل اصلی و ماضی هم صيغه فعل کمکی استفاده می­شود. مانند «عندما جئتَ کان حسنٌ ذهبَ الی المدرسة»، گاهی حرف «قد» نيز قبل از فعل اصلی مورد استفاده قرار می­گيرد. برای منفی کردن این نوع، حرف نفی «ما» قبل از فعل کمکی يا حرف نفی «لم» قبل از فعل کمکی استفاده می­شود. «عندما جئتَ ما کان حسنٌ ذهبَ … أو لَم يکن حسنٌ ذهبَ».

5.    ماضی التزامی: برای ساختن ماضی التزامی براساس معنای مورد نظر، فعل کمکی مضارع پس از کلماتی مانند (إنْ، لعلَّ، ليتَ، أرَدْتُ، أنْ، من الممکنِ أن، يجبُ، ربَّما، يحتمل أنْ …) آورده می­شود، و بعد از آن فعل اصلی به صورت ماضی بکار می­رود. مانند «يَجِبُ أن يکونَ حسنٌ ذهب الی المدرسة الآن».

6.    ماضی ملموس: برای ساختن ماضی ملموس چند راه وجود دارد.

روش اول: استفاده از فعل کمکی «کان» ماضی همراه اسم فاعل «عندما جئتُ کان حسنٌ ذاهباً الی المدرسة».

روش دوم: استفاده از ماضی استمراری «عندما جئتُ کان حسنٌ يذهبُ يا کان حسنٌ يذهبُ عندما جئتُ» به جای «عندما از لماّ و بينما» نيز می­توان استفاده کرد. «لماّ جئتُ کان حسنٌ يذهبُ الی المدرسة يا کان يذهبُ حسنٌ بينما جئتُ».

روش سوم: استفاده از فعل کمکی «کادَ» ماضی همراه فعل اصلی مضارع «عندما جئتُ کادَ حسنٌ يذهبُ».

         تمرين 29: عبارات زير را به عربی برگردانيد.

«رفتم، خورديد، آمدند، می­رفتم، می­خوردند، می­نوشتند، نمی نوشيدم، با معلم صحبت نمی­کرد، او گفته است. هنوز نديده است. هنوز آن زنان نشنيده­اند. گوش داده بوديم. صحبت نکرده بودند. وقتی آمدم تو داشتی بر می­گشتی. وقتی مریم را ديدم دخترش را پيدا کرده بود و داشت گريه می­کرد. داشتم می­افتادم دوستم دستم را گرفت. شايد کتاب را خريده باشد. کاش دانسته باشند. بايد رسيده باشی. ممکن است اين کتاب منتشر شده باشد. شايد کتاب­ها را آورده باشند. دوستم را گم کردم».   

رفتن: ذهاب (ذهَبَ يَذهَبُ)/ خوردن: الأکل (أکَلَ يأکُلُ)/ آمدن: مجيء (جاءَ يَجيءُ)/ نوشتن: کتابة (کتبَ يَکتُبُ)/ نوشيدن: شُرب (شَرِبَ يَشرَبُ)/ صحبت کردن: تکلُّم (کلَّمَ يُکَلِّمُ) يا تُحدُّث (حدَّثَ يُحدِّثُ)/ گفتن: القول (قال يقولُ)/ ديدن: رؤيَة (رأی يَرَیٰ)/ شنيدن: سَماع و سَمع (سَمِعَ يَسمَعُ)/ گوش دادن: استماع (استمَعَ يَستَمِعُ)/ پيدا کردن: وجدان و وجود (وَجَدَ يَجِدُ)/ گم کردن: فقدان (فَقَدَ يَفقُدُ)/ آوردن: أَتْياً و إِتْيَاناً (أَتَى­بـ‏ يَأْتِي­بـ‏)/ برگشتن: رجوع (رَجَعَ يَرجِعُ)/ گريه کردن: بُکاء (بَکَی يَبکِي)/ افتادن: سقوط (سقَطَ يَسقُطُ)/ گرفتن: امساک (أَمْسَکَ يُمسِکُ)/ خريدن: اشتراء (اشترَی يَشتَري)/ دانستن: عِلْم (علِمَ يَعلَمُ)/ رسيدن: وَصل (وصلَ يَصِلُ)/ انتشار: انتشار (انتشَرَ ينتشِرُ)

عوامل اجتماعی فقر و کاهش روزی

فقر و تنگدستی چه در بعد فردی و چه اجتماعی آن از منظر آموزه‌های وحیانی یک امر جبری و ذاتی نیست، بلکه محصول مجموعه‌ای از علل و عواملی است که موجبات پیدایش پدیده فقر را فراهم می‌سازد. نوشتار حاضر در مقام تبیین عوامل اجتماعی فقر و کاهش رزق و روزی انسان است که اینک تقدیم خوانندگان محترم می‌گردد.
***
مجموعه عوامل فقر و تنگدستی و کاهش رزق و روزی به دو عرصه فردی و اجتماعی تقسیم می‌شود. در بعد اجتماعی مهم‌ترین عامل فقر و بدبختی گروهی از انسان‌ها و به وجود آمدن اختلاف و تضاد طبقاتی، ساختار ناسالم نظام اقتصادی حاکم بر جوامع و وجود روابط ظالمانه بین افراد است. در طول تاریخ نظام‌های اقتصادی غیرالهی که عمدتاً مطابق خواست ثروتمندان و قدرتمندان شکل گرفته، از جهات مختلف زمینه فقر و تنگدستی اکثریت و ثروت انبوه اقلیت را فراهم نموده است.
نظام اقتصادی اسلام با شناسایی این عوامل به مبارزه پیگیر و مستمر با آنها می‌پردازد که در اینجا به اهم عوامل اجتماعی فقر و کاهش رزق و روزی اشاره می‌کنیم.

ادامه »

مصا دیق ابراز عشق

وجود عشق و محبت در زندگي زوجین اثرات زيادي بر جاي مي گذارد كه هر كدام از اين اثرات نقش مهمي در ايجاد روابط سالم کلامی در خانواده ايفا مي كند كه به چند مورد از آن ها اشاره مي كنيم .

الف)عفو و گذشت
گذشت و چشم پوشي از خطاهاي يكديگر، نشانه وجود عشق در خانواده است عملي كه جنبه هاي مثبت همسر را برجسته مي كند و نقاط ضعف، محدوديت ها و كمبود هاي او را كم رنگ جلوه مي دهد . جمله ” هيچ كس كامل نيست ” عبارتي آرام بخش و تسلّي دهنده است .[1]

امام سجاد(علیه‌السلام) در رساله حقوق خود بزرگ منشي و گذشت را در بخشش و عفو قرار داده اند : ” حق آن كسي كه به تو بدي كرده است ؛ اين است كه از او بگذري و مشمول عفو قرار دهي ."[2]  

با وجود عشق، اختلاف سليقه هاي موجود بين همسران موجب نا خرسندي و آزردگي آن ها نمي شود بلكه هر يك از آن دو را در چشم ديگري به خير كثير تبديل مي سازد .

وبه دلیل گذشت وترجیح مصلحت خانواده برخواسته‌های شخصی‌، خداوند کریم دریچه‌ای از خیر و برکات را به سوی آنان می‌گشاید،

چنان چه در سوره نساء بعد از تأکید برخوش رفتاری نسبت به همسران می‌فرماید:

” فان كرهتموهن فعسي ان تكره شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا؛[3]

 اشاره به اینکه اگر به جهاتی از همسران و زنان خود رضایت کامل ندارید ونسبت به ایشان کراهت و ناخوشایندی در دل شماست، از ابراز آن و به کدورت کشاندن کانون گرم خانواده بپرهیزید. که پروردگار شما به جبران این عمل ارزشمند، خیرات و برکات و سود فراوان را نصیب شما می‌گردند که از آن جمله،‌اعطای فرزند صالح و حکمت و برکات دیگری است .

پند و اندرز همه بزرگان بر اين است كه بخشش، راهي براي دست يابي به خرسندي و شادي است؛ اگر ما قادر نباشيم شخصي را از درون ببخشيم؛ خود را از بين مي بريم و مطمئناً زندگي پر از نشاط و صميميت نخواهيم داشت .

پیامبر اکرم (ص) فرمود : ِ “تَجَاوَزُوا عَنْ‏ عَثَرَاتِ‏ الْخَاطِئِينَ يقيكم [يَقِكُمُ‏] اللَّهُ بِذَلِكَ سُوءَ الْأَقْدَار"[4]

“از لغزشهای خطاکاران در گذر تا خدا هم شما را از مقدرات ناگوار حفظ کند".

همسرانی كه عاشق يكديگرند، بيش از توجه به نيازهاي خود به خواسته هاي ديگري توجه مي كنند؛ هيچ گاه براي ارضاي تمايلات خود دست به عملي نمي زنند كه معشوق خود راخواروذليل نمايند و رنجش او را فراهم آورند.

پیامبر اکرم (ص) فرمود:” علَيْكُمْ‏ بِالْعَفْوِ فَإِنَ‏ الْعَفْوَ لَا يَزِيدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا يُعِزَّكُمُ اللَّهُ."[5]

“بر شما باد به عفو، عفو و گذشت زیاد نمی کند مگر عزت را، پس گذشت کنید تا عزیز شوید".

ادامه »

خودنمایی و تبرج بیماری اجتماعی

از نظر آموزه‌های قرآن، آراستن خود به آرایه‌های حقیقی به عنوان یک امر مثبت تلقی شده و مردمان بدان ترغیب می‌شوند؛ اما برخی از آرایه‌ها نه‌تنها آرایه نیستند، بلکه ضد آرایه به شمار می‌روند؛ چنانکه برخی از آرایه‌ها نسبت به زمان و مکان می‌تواند به سبب تأثیرات منفی حرام شود. از جمله این امور خودنمایی و خودآرایی بویژه زنان و خروج در اجتماعات با آرایه‌ها است که آثار مخرب اجتماعی را به دنبال دارد.
نویسنده در مطلب حاضر مسئله تبرج و خودنمایی زنان را از دیدگاه قرآن بررسی کرده است.
***


انواع آرایه‌ها و تزیین‌ها
آراسته شدن به آرایه‌های گوناگون یک امر طبیعی و نعمت خددادی است. اصولاً خداوند هستی را به زیباترین آرایه‌ها تزیین کرده است (حجر، آیه16؛ کهف، آیه7؛ صافات، آیه 6، ق، آیه6)
انسان زیبایی را دوست می‌دارد و دنبال آراستن خود به آرایه‌های گوناگون است؛ اما گاه در تطبیق زینت‌ها اشتباه می‌کند و امری که آرایه نیست را به عنوان آرایه بر خود می‌بندد و می‌آویزد (نمل، آیه4) و گاه دیگر امری که آرایه چیز دیگری است آرایه خود حساب می‌کند و به آن دل می‌بندد؛ چنانکه آرایه‌های دنیا و زمین را آرایه خود تلقی کرده و به آن دل می‌بندد. (کهف، آیه7) جالب اینکه برخی از امور که واقعاً زینت انسان است آن را زینت ندانسته و بدان گرایشی نمی‌یابد؛ در حالی که آرایه قلب آدمی، ایمان است و باید محبوب او باشد (حجرات، آیه7) بسیاری از مردم به این آرایه توجهی نداشته و دل بدان نمی‌بندند.

ادامه »

21تیرماه روز عفاف و حجاب

یکی از قیام‏های ‏خونین مردم ایران به رهبری مراجع تقلید، که نقطه عطفی درتاریخ قیام‏های اسلامی دارد، قیام مسجد گوهرشاد است. نقش علما به ویژه شیخ محمد تقی بهلول در این قیام بسیار برجسته بوده است. او در مسجد گوهرشاد طی سخنرانیهای پرشور و التهابی به کشف حجاب حمله کرد و این حرکت را تهاجمی علیه دیانت و ارزشهای معنوی دانست.

مفهوم شناسی حجاب و عفاف
عفت (عفاف)، حالتی نفسانی (درونی) است که از چیرگی شهوت بر افراد جلوگیری می کند. راغب اصفهانی می نویسد: «العفّة حصول حالة للنفس تمنعها عن غلبة الشهوة.»

این واژه در قرآن کریم به معنای عفت و خودنگهداری آمده است: «وَ أَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَّهُنَّ» و یا «الذین لا یجدون نکاحا …»،

خودنگهداری هم در مورد نُمودهای شهوانی است مانند آنچه در آیات مذکور آمده، هم در مورد مال حرام یا شبهه ناک مانند: «وَ مَن کانَ غنیّا فَلْیَسْتَعْفِفْ؛ آن کس که توانگر است از خوردن مال یتیمی که تحت سرپرستی اوست خودداری ورزد.»

حجاب، در لغت به معنای «المنع من الوصول، ممانعت از رسیدن به چیزی» است.

گفته شده که حُجْب و حجاب هر دو مصدر و به معنای پنهان کردن و منع از داخل شدن است. آیه شریفه «وَ مِن بَیْننِا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ» شاهد بر این مدعا است. اگر چه در ادبیات عرب و زبان دین (آیات و روایات) برای بحث پوشش زنان از واژه «ستر» استفاده شده و کمتر به حجاب اشاره شده اما در کتب لغت به واژگان «امرأة محجوبة» به معنای زنی که خود را با نوعی پوشش پوشانده است، برمی خوریم. در مجموع می توان گفت حجاب ثمره عفاف درونی است که تظاهر و نُمود بیرونی یافته است و به نوع پوشش در ظهور اجتماعی افراد و در رویارویی با نامحرم گفته می شود.

ادامه »

آبروی ری (15شوال رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام)

حضرت عبدالعظیم حسنی قدس سره از مشهورترین امامزادگان مدفون در ایران است؛ عصر امام رضا و امام جواد علیهماالسلام را درک نمود و ایمان خود را بر امام هادی علیه السلام عرضه کرد. مقام معظم رهبری در سخنی جالب، او را «آبروی ری» می‏ خوانند و می‏ فرماید: «..جناب عبدالعظیم ـ با اینکه اهل ری نیست، اما حقّاً و انصافاً به ری و تاریخ ری آبرو داد و حقّ عظیمی به گردن همه‌ تهرانی‏ ها و اهل ری دارد.» صاحب الذریعه می فرماید: از برخی کتاب ها نقل شده است که وفات او در نیمه شوال سال 252 هجری قمری است.

زندگی نامه حضرت عبدالعظیم علیه السلام
حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» فرزند عبدالله، فرزند علی بن حسن، فرزند حسن بن زید، فرزند زید بن حسن، فرزند علی ابن ابی طالب است که با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه السلام و با پنج واسطه به حضرت علی علیه السلام می رسد.

پدر بزرگوارش عبدالله و مادرش گرامی اش فاطمه دختر «عقبة بن قیس» است.ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه السلام در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شد و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمّد تقی و امام علی النّقی علیهم السلام مقارن بود. آن حضرت محضر مبارک امام رضا، امام محمّد تقی و امام هادی علیهم السلام را درک و احادیث فراوانی از آنان رویت کرد.

زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السلام از مدینه به ری و سکونت در دیار غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ در چینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم علیه السلام به خدمت حضرت امام هادی علیه السلام رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد که این داستان معروف، خود به تنهایی بیانگر ایمان و تدّین والای اوست.

دیدار حضرت عبدالعظیم علیه السلام در سامرا با حضرت امام هادی علیه السلام، به خلیفه گزارش داده و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر شد، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان داشت و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و شهر به شهر می گشت تا به شهرستان «ری» رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد.

فضائل و کرامات حضرت عبدالعظیم علیه السلام
امامزاده بزرگوار، حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام از عالمان، عابدان، و محدثان بزرگ شیعه و شخصیت‌های برجسته جهان اسلام است. زمان‌شناسی، اعتقاد راستین به اهل بیت علیهم السلام و اخلاص و تکاپوی آن گرانمایه در پاسداری از آموزه‌های خاندان رسالت، ستودنی و درخور الگوگیری است. بی‌لاف و گزاف، مانند ما را چنانکه باید یارای توصیف و ستودن ایشان نیست؛ در عظمت آن عزیز، همین بس که امامان ما علیهم السلام از آن حضرت به بزرگی یادکرده و زیارتش را همسان با زیارت سیدالشهدا علیه السلام دانسته‌اند.صاحب بن عَبّاد در رساله‌ای که در شرح حال حضرت عبدالعظیم علیه السلام نوشته، در وصف علمی ایشان آورده: ابوتراب رویانی، روایت کرد که شنیدم ابوحمّاد رازی می‌گفت: خدمت امام هادی علیه السلام در سامرّا رسیدم و درباره حلال و حرام از ایشان مطالبی پرسیدم. امام به پرسش‌های من پاسخ دادند و هنگامی که خواستم از ایشان خدا حافظی کنم به من فرمودند: «‌ای ابو حماد، هنگامی که چیزی از امور دینی در منطقه‌ات برای تو مشکل شد، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان».

مقام معظم رهبری می فرمایند:

حضرت عبدالعظیم علیه السلام، خُطَب امیرالمؤمنین علیه السلام را 170سال قبل از تألیف نهج البلاغه جمع آوری کردند و هیچ بعید نیست که سیدرضی رحمةالله علیه از نوشته ایشان استفاده کرده باشد.

جرعه هایی از اقیانوس بی کران امامت
امام رئوف، حضرت اباالحسن علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة والثناء به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام فرمودند: ای عبدالعظیم، سلام مرا به دوستان برسان و به آن ها بگو:

شیطان را به دل های خویش راه ندهند. در گفتار خویش، راست گو باشند و امانت را ادا کنند. از جدال و نزاع بیهوده ای که سودی برایشان ندارد، دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند. به همدیگر روی آورند و به دیدار و ملاقات هم بروند «فان ذلک قربه الی» زیرا این کار موجب نزدیکی به من است.

آنان خود را به دشمنی و بدگویی با یکدیگر مشغول نسازند، زیرا با خود عهد کرده ام که اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دوستی از دوستانم را ناراحت کند یا به خشم آورد، خداوند را بخوانم تا او را در دنیا با شدیدترین عذاب ها مجازات کند و در آن سرا نیز از زیان کاران خواهد بود.

زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام در سیره بزرگان
آقا در تهران ساکن است و تا بحال به زیارت شاه عبد العظیم نرفته است! معلوم می شود توفیق ندارد، به زیارت ایشان اهتمام داشته باشید؛ عبد العظیم حسنی نه تنها امام زاده هستند بلکه ایشان از علماء هم بوده اند..امام زاده طاهر؛ امام زاده حمزه هم در جوار ایشان دفن هستند؛ مقید به زیارت این سه بزرگوار باشید مخصوصا عبد العظیم حسنی که ایشان عالم هم بوده اند و یکی از محدثین بزرگ شیعه می باشند و وکیل امام هادی ( علیه السلام ) نیز بوده اند.

زمانی آیت الله وحید را در شهر ری زیارت کردم و خدمت ایشان عرض کردم به منزل من تشریف بیاورید و ایشان گفتند: من از قم آمده ام فقط برای زیارت عبد العظیم حسنی و الان هم باید بروم و بعد مقداری از فضائل ایشان را برای من نقل کردند. (مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی(ره))

در آستان نور
در جوار حرم نورانی و با صفای حضرت عبدالعظیم علیه السلام گنبد و بارگاه و ضریح دو امامزاده بزگوار دیگردیده می‌شود: یکی امامزاده حمزه که از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام است. او از عالمان و فقیهان بزرگ شیعه بوده و در دوران حکمرانی مامون عباسی به شهادت رسیده است. حضرت عبدالعظیم بارها به زیارت تربت این بزرگوار رفته و او را به مردم معرفی کرده است. دیگری امامزاده طاهر که از نوادگان امام سجاد علیه السلام است.

همچنین در حرم حضرت عبدالعظیم بزرگانی آرمیده‌اند که کارنامه و یادنامه آنان می‌تواند درس‌آموز و الهام‌بخش باشد. از این جمله‌اند: مفسر والامقام شیخ ابوالفتوح رازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله کاشانی، خطیب توانا حجّت‌الاسلام و المسلمین محمد‌تقی فلسفی، امیری فیروزکوهی، قائم مقام فراهانی، شهید شیخ محمد خیابانی، شهید طیب حاج‌رضایی، استاد دکتر بدیع الزمان فروزانفر، دکتر سید جلال‌‏الدین محدثِ اُرمَوی، ابوالفضل تهرانی، علّامه حبیب ‏اللّه‏ خویی، حبیب‏‌اللّه‏ شیرازی (قآنی)، آیت‌الله علّامه ابوالحسن شعرانی، ستارخان سردار ملی، آیت‌الله علی کنی، آیت‌الله عبدالکریم حق‌‌شناس، آیت‌الله عزیزالله خوشوقت، آیت‌الله مجتبی تهرانی

hawzah.net