چگونه فکر کنیم؟ (2)

چگونه فکر کنیم؟

    در علم منطق برای فکر کردن، مراحل پنجگانه­ای در نظر گرفته­اند که به ترتیب عبارتند از:

1ـ مواجهۀ با مشکل

2ـ تشخیص نوع مشکل

3ـ مطابق با نوع مشکل رجوع به اطلاعات آماده در ذهن

4ـ گردش در بین اطلاعات و انتخاب اطلاعات مناسب با مشکل

5ـ  انتخاب اطلاعاتی که مشکل را حل می‌کند

    برای این‌که مسیر فکر کردن معلوم شود باید هر کدام از این 5 مرحله کاملآ تحلیل شود.

1ـ مواجهه با مشکل:

    اولین قدم به عنوان مقدمه برای فکر کردن  این است که: باید بدانیم و بفهمیم که مشکلی وجود دارد، و این مشکل قابل حل شدن است.

 تصویری که ما از مشکل در ذهن خود داریم شاید فقط مربوط شود به بیماری،رفتار بد و ناهنجار اطرافیان، حق‌کشی مدیر یا مسئول و شاید نرسیدن به خواسته‌ها و آرزوها، اما مشکل می تواند چیزهای دیگری هم باشد، شاید راحت تر این باشد که بگوییم هر چیزی که برایمان ایجاد سؤال کند و برای انجام آن کار احتیاج به فکر کردن داشته باشیم و در ذهنمان انواع راه حل ها به وجود بیاید آن مطلب مشکل نام دارد و ما برای فکر کردن در اولین قدم باید با این مطلب مواجه شویم و در صدد رفع آن برآییم.

2ـ تشخیص نوع مشکل:

    حال که مشکل معلوم شد باید نوع این مشکل معلوم شود که از چه گروهی است؛ منظور از گروه دسته بندی هایی است که برای اطلاعات ذهنی خود درست کرده ایم، پردازش ذهنی ما اطلاعات را به دینی، اخلاقی، هنری، فقهی، اعتقادی، اجتماعی، سیاسی و… تقسیم می کند که انسان اطلاعات خود را تحت آن مجموعه ها قرار می­دهد؛ مهم است که بتوانیم تشخیص دهیم این مشکل زیر مجموعۀ کدام­یک از آن مجموعه­ ها است، با پیدا کردن اصل هر مشکل می­دانیم از چه نوع اطلاعاتی باید بهره ببریم تا مسیر حرکت برای برطرف شدن راه حل را پیدا کنیم، اگر مشکل ما مثلآ از نوع ارتباطی باشد و ما برای رفع آن سراغ مبانی اعتقادی و یا دینی برویم، نه تنها جوابی از تلاشمان برای رفع مشکل نمی­گیریم بلکه حالتی حق به جانب پیدا می­کنیم که ما درست رفتار کرده­ایم و طرف مقابل دچار خطایی فاحش بی­دینی شده است، ما حق هستیم و او باطل و برای این تفکر هم دلایل متعدد فقهی و اخلاقی و قرآنی می­آوریم؛ اما کسی نیست او را متنبه کند که اگر کار تو حق است و درست چرا نتیجه نمی­دهد؟ چرا هر چه در این مسیر حرکت می­کند کمتر به مقصود خود می­رسد؟ آیا هیچوقت لازم نیست انسان نتیجۀ اعمال و بازخوردهای کارهایش را بررسی کند، خوب و بد آن را پیدا کند، مسیر حرکتش را بازبینی کند! این شرط عقل است که قبل از هر تصمیم و نتیجه گیری و متهم کردن دیگران، نوک پیکان را به طرف خود بگیرد.

    مسیر درست برای حل مشکل انسان را برای شناسایی عواملی که باعث این ناهنجاری شده­اند کمک می­کند، وقتی عوامل و مقدمات معلوم شد، بهتر و راحت­تر می­توان راهکاری درست را پیدا کرد، خوب دیدن و خوب تحلیل کردن رمز موفقیت است.

چگونه می­توان به این مهارت دست یافت؟

    هیچ امری به اندازۀ صبر در این مهم به انسان کمک نمی­کند! در هنگام مواجهۀ با مشکل ابتدا قوۀ غضبۀ انسان فعال می­شود تا این ناراحتی را از خود دور کند و نحوۀ بروز این واکنش در افراد مختلف متفاوت است، از غرغر کردن گرفته تا داد و بیداد، قهر، جنجال به پا کردن و حداقل این عکس العمل­ها خودخوری کردن است، خود را مغبون و ستمدیده دیدن، دیگران را به بی­مهری متهم کردن، از زندگی سیر شدن و عالم را ظالم دانستن….

آیا زندگی کردنی سخت­تر و دردناک­تر از این می­توان تصور کرد؟ زندگی در کنار ناامیدی، بی­اعتمادی، ترس از خطر، به موفقیت و نتیجه نرسیدن، مورد احترام واقع نشدن و از همه کشنده­تر این­که کسی مرا دوست ندارد!!! چه کار می­توان کرد این زندگی است، مگر نه این است که لقد خلقنا الانسان فی کبد! این چه زندگی زهری است که باید ادامه داد؟ چرا باید این­طوری زندگی کرد؟ شاید ابتدا این سؤال ذهن انسان را غلغلک دهد که چرا خدا ما را خلق کرده که بعد ما دچار این­ همه مکافات غیر قابل حل شویم؟ چرا هر چه تلاش می­کنیم تا به نتیجه برسیم کمتر موفق می­شویم و این نحوه تفکرات آغاز ناامیدی می­شود!!!

     اما نه، می­خواند:

در نا امیدی بسی امید است                       پایان شب سیه سفید است

پس هنوز امیدی هست، اما کجا ، به چه چیزی می­شود چنگ زد؟ به کجا می­توان پناه برد؟ می­گویند انواری مقدس هستند که کار را به سامان می­رسانند، نشدنی­ها در ید ایمانی، طهارت و امامت آن­ها رام هستند، آن­ها می­توانند در کل عالم تصرف کنند! پس با تمام خلوص متوجه ائمه علیهم السلام می­شود نذر می­کند و منتظر می­ماند، اگر کار به انجام رسید که مقصود حاصل شده است، اما اگر با تمام دعا کردن و نذر کردن مشکل حل نشود چه!!! نا امیدی بود توجه به امام هم از بین می­رود!!!!!

من می­مانم و وحشت، ترس از آینده­ای نامعلوم، تنهایی، حس بدی که هیچ­کس مرا دوست ندارد، چرا خدا مرا خلق کرده است؟

    افراد در برخورد با این حس کشنده به سه دسته تقسیم می­شوند:

1ـ گروهی نا امید می­شوند و گوشه­گیری اختیار می­کنند، با همۀ عالم قهر می­شوند و از همۀ عالم طلبکار می­گردند، به نظر این گروه همه می­خواهند حق آن­ها را بخورند و باید از همه فاصله بگیرند شاید در این زندگی بی حاصل کمتر آسیب ببینند.

2ـ گروهی عصبانیت خود را حفظ کرده، بعضی پرخاشگر گردیده و بعضی بزهکار می­شوند و انجام خلاف برایشان یک راهی است تا انتقام خود را از عالم بی­وفا وغدار بگیرند.

3ـ و گروهی هم به آیۀ قرآن اعتماد می­کنند، می­پذیرند که هر چه از خوب و بد به آن­ها می­رسد از جانب خود آن­ها است و به واسطۀ عملشان ایجاد شده است؛ سعی در اصلاح کار خود می­کنند و پیام مشکلات را پیدا می­کنند.

 

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.