مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) تهران
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
سه شنبه 95/08/11
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
جلسه چهاردهم مقدمات رد شبهه با حضور استاد سلیمانی مقدم روز یکشنبه 95/08/09در مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) برگزار شد .
در این جلسه مطرح شد برای شناخت نیازها لازم است ذاتیات هر مرتبه وجودی را بشناسیم و این شناخت وقتی کامل می شود تابرای هر مرتبه، نیاز، نوع تغذیه، فعالیت و نوع کاری که انجام می دهد، موانعی که باعث می شود این مرتبه مریض شود، هدف و مسیر را بشناسد.
برای شناخت نوع تغذیه و موانع از عقل و حکم کلی که می دهد استفاده می کنیم.
عقل قانون کلی را در مرتبه بدن، خیال و احساسات می دهد یعنی هر چیزی که به انسان آرامش، نشاط، تعادل، لذت، قدرت، تفکرو قدرت تصمیم گیری می دهد آن مطلب خوب است و باید برای به دست آوردن آن تلاش کرد زیرا آن عمل یا عکس العمل باعث رشد انسانی می شود و هر چه بیشتر انسان به خدا نزدیکتر می گردد.
اما اگر برای انتخاب و انجام عمل مطابق عقل و شرع و عرف عاقل تصمیم گیری نشود در این صورت استعداد انسان برای تجرد تام پیدا کردن و کامل شدن از دست می رود .
برای حرکت در این مسیر ما از قوه خیال آغاز می کنیم این قوه ذاتیاتی دارد که باید بشناسیم یعنی خیال تصویر بردار هر آن چیزی است که 5 حس ظاهری آن ها را درک می کند بعد این تصاویر را با هم تلفیق می کند البته این می تواند تلفیق مطابق خواسته های احساسات و یا جهت دهی های عقل باشد و بعد از این تلفیق نفس انسان خلق تصویری جدید می کند
این سه ذاتی قوه خیال به دو شکل می تواند ظاهر شود:
1. صحیح
2. به شکل مریض و افراطی و تفریطی
ان شاا… در جلسه اینده شکل افراطی و تفریطی و نوع تغذیه، موانع و هدف قوه خیال بیان می شود
سه شنبه 95/08/11
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
اعمال ماه صفر
ماه صفر
علت نامگذاری ماه صفر
ماه صفر دومین ماه قمری است که برای آغاز آن اعمالی ذکر شده از جمله نماز، روزه و خواندن قرآن .
در نامگذاری این ماه دو جهت ذکر شده است، یکی اینکه از “صُفْرَة(زردی)” گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.
دلیل دیگر اینکه از “صِفْر(خالی)” گرفته شده، زیرا مردم پس از پایان ماههای حرام، روانه جنگ میشدند و شهرها خالی میشد.
علت نامگذاری ماه صفر
ماه صفر دومین ماه قمری پس از محرم است. در دوران جاهلیت آن را ناجز مینامیدند. صفر از ریشه «صفر» به معنی تهی و خالی است. دلیل نامگذاری آن این است که چون این ماه پس از ماه محرم است و مردم دوران جاهلیت در ماه محرم - به دلیل اینکه از ماههای حرام بود- از جنگ دست میکشیدند، با فرارسیدن ماه صفر به جنگ روی میآوردند و خانهها خالی میماند؛ از این رو به آن صفر گفتهاند.
حوادث تاریخی فراوانی در ماه صفر رخ داده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
اول صفر : وارد کردن سر مطهر امام حسین علیه السلام به شام ، ورود اهل بیت علیهم السلام به شام ، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام (به روایتی)، آغاز جنگ صفین (بنا بر روایتی)
دوم صفر : مجلس یزید لعنتالله علیه بنا بر نقلی، شهادت زید بن علی بن الحسین علیهم السلام ( به روایت دیگر)
سوم صفر : ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام 57 هجری قمری به روایتی.
چهارم صفر : وفات آیتالله محمد علی شاه آبادی (1369 هجری)
پنجم صفر : شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و لعنةالله علی قاتلیها، 61 هجری.
ششم صفر : صدور توقیع امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء به حسین بن روح.
هفتم صفر : ولادت امام موسی کاظم علیه السلام 128 هجری، شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام بنابر نقل بحار، وفات آیتالله العظمی مرعشی نجفی 1411 قمری.
هشتم صفر : وفات حضرت سلمان فارسی (سلمان محمّدی ) رضیالله عنه 35 هجری قمری
نهم صفر : شهادت عمار یاسر رضیالله عنه در جنگ صفین 37 هجری، شروع جنگ نهروان 38 هجری قمری.
دوازدهم صفر : وفات هارون برادر حضرت موسی علیهماالسلام.
سیزدهم صفر : اختیار حکمین در صفین و حیله عمروعاص.
چهاردهم صفر : شهادت محمدبن ابوبکر به دست عمروعاص (بنابر روایتی)
شانزدهم صفر : شهادت آیتالله سید حسن اصفهانی فرزند آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی 1349 قمری.
هجدهم صفر : شهادت اویس قرنی در جنگ صفین 37 هجری قمری.
اربعین
بیستم صفر : اربعین حسینی.
بیست و دوم صفر : صدور توقیع شریف امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء برای مرحوم شیخ مفید اعلی الله مقامه 420 قمری.
بیست و سوم صفر : پی کردن ناقه حضرت صالح نبی علیه السلام توسط قومش - گرفتار شدن حضرت یونس علیه السلام در شکم ماهی.
بیست و چهارم صفر : شدّت یافتن بیماری حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم.
بیست و پنجم صفر : شانه گوسفند و دوات طلبیدن پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلّم برای نوشتن وصیّت نامه و منع عمر (لعنة الله علیه) از این کار.
بیست و ششم صفر : دستور پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم به لشکر اسامه جهت آماده شدن در جنگ با رومیان( بنابر نقل واقدی 11 هجری) ، سالروز انقراض حکومت امویان.
بیست و هشتم صفر : رحلت جانسوز رحمت للعالمین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری قمری - شهادت مظلومانه سبط اکبر امام مجتبی علیه السلام 50 قمری.
(سیام / بیست و نهم ) صفر : شهادت امام رضا علیه السلام 203 هجری قمری
این ماه، معروف به نحوست است. از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درباره ماه صفر چنین نقل شده است: هر کس خبر تمام شدن این ماه را به من دهد، بشارت بهشت را به او میدهم .
اعمال مشترک اول هر ماه
قرآن
دعا
در زمان دیدن هلال خواندن دعای هلال وارد شده است و أقلش آن است که سه مرتبه بگوید اللّهُ اَکْبَر و سه مرتبه لا إلهَ الَّا الْلّه و سپس بگوید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أذْهَبَ شَهْرَ کَذا وَ جاءَ به شهرِ کَذا.
بهترین دعای زمان رؤیت هلال دعای 43 «صحیفه سجادیه» است.
قرآن
خواندن هفت مرتبه سوره «حمد».
روزه
از أموری که بر آن تأکید شده، سه روز روزه گرفتن در هر ماه است. مرحوم «علامه مجلسی» در «زادالمعاد» میگوید: مطابق مشهور، این سه روز، پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه اول از دهه وسط ماه است.
نماز
شب اول ماه: دو رکعت نماز بجا آورد، به این نحو که: در هر رکعت پس از سوره «حمد» سوره «انعام» را بخواند سپس از خداوند متعال بخواهد که او را از هر ترسی و هر دردی ایمن گرداند.
روز اول ماه: خواندن نماز اول ماه که آن دو رکعت است، در رکعت اول بعد از «حمد» سی مرتبه سوره «توحید» و در رکعت دوم بعد از «حمد» سی مرتبه سوره «قدر» بخواند و بعد از نماز صدقه ای در راه خدا بدهد،هر کس چنین کند، سلامت خود را در آن ماه از خداوند متعال گرفته است.
اعمال ماه صفر
هر یک از روزهای سال، روز خداست و انسان میتواند در آن روز برای موفقیت خویش، تلاش کند و برای نزدیکی به خدای سبحان و فراهم آوری خرسندی وی، عبادت کند، تصدّق نماید و خدمت به مردم کند.
در این جا، متن گفتار محدث بزرگ حضرت آیت الله شیخ عباس قمی پیرامون اعمال ماه صفر را از وقایع الایّام بیان میکنیم:
بدان که این ماه (صفر) معروف به نحوست است و شاید سبب آن، واقع شدن وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است در آن، هم چنان که نحوست دوشنبه به این سبب است. و یا به جهت آن است که این ماه، بعد از سه ماه حرام (ذی قعده، ذی حجّه و محرم الحرام) واقع شده که در آن سه ماه، حرب و قتال نبوده و در این ماه، شروع به قتال مینمودند و خانه و منازل از اهلش خالی میشد. و این هم یک سبب است در وجه تسمیه آن، به صفر.
به هر حال، از برای رفع نحوست، هیچ چیز بهتر از تصدقات و ادعیه و استعاذات وارده نیست. و اگر کسی خواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعایی را که «محدث فیض» روح الله روحه، در «خلاصة الاذکار» ذکر فرمود:
یا شدید القوی، و یا شدید المحال، یا عزیز، یا عزیز، ذلّت بعظمتک جمیع خلقک، فاکفنی شَرّ خلقک، یا محسن، یا مجمل، یا منعم، یا مفضل، یا لا اِله الّا اءنت، سبحانک إ نّی کنتُ مِن الظّالمین، فاستجبناله و نجّیناهُ
من الغمّ، و کذلک ننجیِ المؤ منین، و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطّیبین الطّاهرین.
حضرت رقیه
ماه صفر در نزد شیعیان
شیعیان إثنی عشری و محبان اهل بیت علیهم السّلام، ماه صفر را از ایام سوگواری سال میدانند. زیرا در ابتدای این ماه خانواده امام حسین علیه السّلام و بازماندگان واقعه کربلا را به صورت اسیری وارد شام نمودند و آنان را در فشار روحی و روانی و مورد تحقیر و توهین قرار دادند، به طوری که یکی از فرزندان خردسال امام حسین علیه السّلام، به نام رقیه (س)، بر اثر این سختیهای طاقت فرسا، در دمشق به لقاءاللّه پیوست. هم چنین، بیستم این ماه، اربعین شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا است.
بنا به روایت علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت، در 28 صفر، رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله و شهادت سبط پیامبر، حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام و در آخر این ماه، شهادت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام واقع شده است. بدین جهت، شیعیان این ماه را همانند ماه محرم، به سوگواری میپردازند. در بسیاری از مراسمها و محافل مذهبی، دو ماه محرم و صفر را پشت سر هم گرامی میدارند و در آنها به عزاداری مشغول میباشند.
ولیکن، اکثر مورخان اهل سنت، رحلت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را در ماه ربیع الاول میدانند. بدین جهت برای این ماه برنامه ویژه ای ندارند.
منابع:
هدایة الانام الی وقایع الایام، محدث قمی، ص 63؛
مفاتیح الجنان، ص 532
کتاب روزشمار تاریخ اسلام “ماه صفر"، تالیف سید تقی واردی
یکشنبه 95/08/09
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
فعلتُ ذلِکَ مثلَما فعلَ
لِتَحکِ المسألةَ مثلما هي
سأذهَبُ مثلما تُريدُ أن أذهب
أريدُ أن تُحِبَّني مثلَما يُحِبُّ الشاعرُ أفکارَه
أُحِبُّ أن تَذکُرَهُ مثلما تذکرُ صديقَک
أُريدُ أن تذکرني مثلما تذکُرُ الأُمُّ جنيناً ماتَ في أحشائها قبل أن يَرَی النورَ
أُريدُ أن تَفتکرَ بي مثلما يُفکِّرُ الحالمُ الرؤوفُ بسجينٍ مات قبل أن يَبلُغَهُ عفوَه
سوفَ أَتَرَنَّمُ باسمک مثلما يترَنَّمُ الوادي بصدَی رنين الأجراس
سأَذکُرُک مثلما يذکُرُ الغريبُ المستوحشُ وطنَه المحبوبَ
سوفَ أَفتَکِرُ بهم مثلما يُفکِّرُ الفقير الجائع مائدَةَ الطعام الشهيَّةَ
سأذکرها مثلما يذکر الملک المخلوعُ أيَّامَ عزِّه و مجده
سأفتَکرُ بکم مثلما يُفکِّرُ الاسيرُ بساعات الحريَّةِ
سوفَ أفتکرُ بک مثلما يُفکِّرُ الزارع بأغمار السنابل
ستَفتَکرُ بي مثلما يُفکِّرُ الراعي بالمروج الخضراء
مثلَما تُعاملني أعاملُک
مثلما تدين تدان
یکشنبه 95/08/09
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
«فن ترجمه»
نکته 3:
برای ساخت جمله فعلیه یک فعل تام متصرف به یک اسم اسناد داده میشود. به آن اسم مسند الیه يا فاعل و به فعل مسند گفته میشود.
فاعل میتواند اسم ظاهر، ضمير بارز، ضمير مستتر يا مصدر مؤول باشد.
«ذَهَبَ عليٌّ، جاءَ، رأيتُ، أکلتُ التفّاحةَ، بلغَني أنَّک نجَحتَ».
برای منفی کردن جمله فعليه حرف «ما» را بر سر فعل ماضی و حرف «لا» را بر سر فعل مضارع میآوريم.
تمرين 3:
با دوازده فعل:
«أکَلَ يأْکُلُ» به معنی «خورد، میخورد»
، «شَرِبَ يَشرَبُ»، «نوشید، مینوشد»،
«تَکلَّمَ، تَحَدَّثَ مع»، «صحبت کرد با»،
«قالَ يَقُولُ»، «گفت، میگوید»،
«رَأَيَ يَرَی»، «دید، میبیند»،
«سَمِعَ يَسمَعُ»، «شنید، میشنود»،
«استَمَعَ الی»، «گوش داد به»،
«وَجَدَ يَجِدُ»، «پیدا کرد، پیدا میکند»،
«فَقَدَ يَفقُدُ»، «گم کرد، گم میکند»،
«جاءَ يَجيءُ الی»، «آمد به، میآيد به»،
«أتَی يَأتي بـ»، «آورد، میآورد»،
«ذَهَبَ يَذهَبُ»، «رفت به، میرود به»
چند جمله فعليه کوتاه به زبان عربی بسازید.
شنبه 95/08/08
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
جلسه سیزدهم مقدمات رد شبهه با حضور استاد سلیمانی مقدم روز یکشنبه 95/08/02در مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) برگزار شد در این جلسه بعد از بیان اجمالی نیازها به امکانات خود برای برطرف شدم نیازها پرداخته شد یکی از این امکانات عقل است عقل چند کار را به طور فطری و ذاتی انجام می دهد که به طور خلاصه می توان اینگونه بیان کرد : 1- عقل می تواند ذاتا خوب و بد را تشخیص دهد و در این جلسه نحوه به دست اوردن این قانون بیان شد 2- عقل می تواند قانون کلی بدهد.
پنجشنبه 95/08/06
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
چکیده
سنت اربعین نویسی بر اساس حدیثی از پیامبر صلوات الله علیه و آله مبنی بر«مَن حَملَ مِن اُمّتی أرْبَعینَ حَدیثا بَعثَهُ اللّه ُ یومَ القیامَةِ فَقیها عالِما » در میان علماء با عبارات متفاوت از قرن دوم تا عصر حاضر رواج پیدا کرد و کنب متعددی در این زمینه به رشته تحریر در آمد .
از میان همه این کتب اربعین حدیث، کتاب «الاربعون حدیثا» شهید اول از آن جهت ممتاز و حائز اهمیت قرارگرفت که در پی تخصص عالی او در زمینه فقه و تحریر کتاب ارزشمند اللمعه الدمشقیه خاص احادیث فقهی و مربوط به احکام، آنهم با روش دسته بندی برای ورود به عرصه عبادت بخصوص نماز، گردآوری و تنظیم شده است، این تحقیق در سه فصل عهده دار معرفی شهید اول و کتاب شناسی اجمالی الاربعون حدیثا و تحلیل مختصر بیست حدیث اول آن می باشد از آن رو که ضرورت پرداختن به علمای طراز اول شیعه در دستور کار طلبه های دوره حاضر قرار گیرد و از مطالعه کتب قدیمی برای ایجاد اجتهادو تولید علم استفاده گردد.
کلید واژگان : حدیث اربعین، اربعین نگاری، الاربعون حدیثا، شهید اول ، حفظ حدیث .
پنجشنبه 95/08/06
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
خوب زیستن هنر انسانهایی است که دارای عقل کاری و کارآمد هستند. اگر کسی بخواهد خوب زیست کند باید خوب و بد را بشناسد و با چراغ عقل در میان خوب و بد زندگی بگردد و خوبها بلکه خوبترینها را برگزیند و آنها را به کار گیرد. اما اینکه خوبترینها چیست، برای توده مردم سخت و دشوار است. پیشوایان دین مصادیق خوبترین را بیان کردهاند تا کار بر مردم آسان شود. نویسنده در این مطلب با مراجعه به سخنان امام سجاد(علیه السلام) برخی شیوههای خوب زیستن را تبیین کرده است.
***
وحی و عقل
درباره نسبت عقل و وحی بسیار گفته و نوشتهاند. البته باید توجه کرد که براساس آموزههای وحیانی اسلام، عقل چراغ است و بیگمان چراغ تنها نشان میدهد که چه چیزی در برابر انسان است، اما اینکه چه چیز خوب و بد است، این را فطرت درک میکند که آینه الهامات الهی است. البته از آنجا که عقل انسانی و فطرت الهی گاهی با گناه و خطا دفن شده و یا زنگار میگیرد نمیتواند خوب بتابد. پس با این چراغهای کم نور عقل و فطرت دفن شده قلب نمیتوان راه را به درستی در میان فتنهها و شبهات یافت. اینجاست که وحی به عنوان حقیقتیاب و حقیقتگو ظاهر میشود و اهل وحی هستند که مصادیق را معلوم و مشخص میکنند.
از این رو بیکتاب و عترت (نه سنت) نمیتوان حقیقت را دریافت و به کمال رسید. پیامبر(ص) موفقیت انسان و تنها راه رسیدن وی به بهشت و نوشیدن از کوثر الهی را تنها همراهی قرآن و عترت(ع) دانسته و در حدیث ثقلین بر این مطلب تاکید کرده است.
امام سجاد(علیه السلام) نیز میفرماید: به وسیله عقل ناقص و نظریههای باطل و قیاسهای فاسد و بیاساس نمیتوان به دین خدا دست یافت؛ تنها وسیله رسیدن به دین واقعی، تسلیم محض میباشد؛ پس هر کس تسلیم ما اهل بیت باشد (از هر انحرافی) در امان است و هر که به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت خواهد بود و شخصی که با قیاس و نظریات شخصی خود بخواهد دین را دریابد، هلاک میشود. (مستدرکالوسائل؛ ج 17، ص 262، ح 25)
البته این بدان معنا نیست که ما در آیات قرآن تامل و تدبر نکنیم؛ چرا که آن حضرت خود میفرماید:
آیات القرآن خزائن العلم، کلما فتحت خزانه، فینبغی لک ان تنظر ما فیها؛ آیههای قرآن، هر کدام آن، خزینه علوم (خداوند) است، هر گاه خزینهای باز میشود شایسته است که خوب در آن بنگری. (مستدرکالوسائل؛ ج 4، ص 238، ح 3)
اما برای اینکه حقیقت تبیین شود و مصادیق آن دانسته شود باید به در خانه اهل بیت(ع) رفت و از آنان راهنمایی گرفت بلکه حتی به حبل الهی که در دستان ایشان است آویخت.
بندگی و تقوا
اصول زندگی از نظر اسلام و پیشوایان، بندگی و عبودیت خداوند است. امام سجاد(ع) به عنوان وارث پیامبران و آموزههای آنان، همان اصلی را بارها تکرار میکند که همه پیامبران به آن دعوت میکردند. بنابراین، بهترین شیوه زیستن، بندگی است که در قالب تقوای الهی خود را نشان میدهد و ملاک کرامت انسانی است. (حجرات، آیه 13) امام میفرماید که برترین افراد در دنیا، سخاوتمندان و در آخرت اهل تقوا هستند. ایشان میفرماید: سادهًْ الناس فی الدنیا الاسخیاء، و سادهًْ الناس فی الاخرهًْ الاتقیاء در این دنیا سرور مردم، سخاوتمندان هستند؛ و در قیامت سید و سرور مردم، پرهیزکاران خواهند بود. (مشکاهًْ الانوار، ص 232، س 20، بحارالانوار: ج 78، ص 50، ح 77)
حقمداری و ظلمستیزی
خوب زیستن در حقمداری و مبارزه با باطل در همه اشکال و اقسام آن از جمله ظلم و بیعدالتی است. امام باقر(ع) فرمود: پدرم - امام سجاد(علیه السلام) - در لحظات آخر عمر، مرا به سینهاش چسبانید و فرمود:
فرزندم! تو را وصیت میکنم به آنچه پدرم - امام حسین(ع) - هنگام شهادت به آن وصیت کرد و فرمود: پدرش به آن سفارش کرده است: «یا بنی ایاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا الا الله؛ ای فرزندم، از ظلم به کسی که در برابر تو، هیچ یاریکنندهای به جز خداوند ندارد، بر حذر باش. (الکافی، ج 2، ص 331، باب الظلم، حدیث 5)
امام باقر(ع) همچنین فرمود: هنگامی که پدرم لحظات آخر عمر را میگذراند، مرا به سینهاش چسبانید و فرمود: «پسر جان! تو را به همان چیزی که پدرم (امام حسین(ع)) هنگام شهادت به آن وصیت کرد، سفارش میکنم و آن اینکه، یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرا؛ در راه حق، استقامت کن، گر چه تلخ باشد. (الکافی، ج 2، ص 91، باب النصر، حدیث 13)
البته این دو سفارش در یک مجلس بیان شده ولی چون در کتب روائی از جمله اصول کافی برای تبویب و موضوعنگاری تقطیع و جدا شده به این گونه درآمده است. پس آن حضرت(ع) به فرزندش در هنگام وصیت همان سفارشی را دارد که امام حسین(ع) در هنگام شهادت بیان کرده است. این نشان میدهد که حقمداری و ظلمستیزی از اصول بنیادین دین اسلام است.
با نگاهی به آموزههای قرآنی این معنا آشکار میشود که صراط مستقیمی که پیامبران در آن گام برداشتند و بر مدار آن عمل و حرکت کرده و از برخورداران نعمت الهی شدند، همان ظلمستیزی و حقمداری بوده است. خداوند در سوره فاتحه بیان میکند که مومنان و مسلمانان باید از خداوند درخواست کنند تا در راه مستقیم کسانی که به آنان نعمت داده شده هدایت شوند و سپس در آیه 69 سوره نساء، آن صراط مستقیم نعمت دادهشدگان را بیان میکند که شامل راه النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین است. اما در این آیات مشخص نمیشود که اینان بر مدار کدامین عنصر اساسی زندگی خود را سامان دادهاند؛ ولی از داستان حضرت موسی(ع) برمیآید که حقمداری و عدم همکاری و پشتیبانی از مجرمان مهمترین اصلی است که زندگی این برگزیدگان الهی بر مدار آن بوده است. خداوند میفرماید: قال رب بما انعمت علی فلن اکون ظهیرا للمجرمین، گفت: پروردگارا! به پاس اینکه به من انعام کردهای هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود. (قصص، آیه 17)
طاعت خدا، ترک عیبگویی و انفاق از دوستداشتنیها
عبودیت و بندگی خداوند در کلمات قرآنی و روایی به اشکال گوناگون و الفاظ متفاوت بیان شده است. در حقیقت به هر شکلی مردم را به عبودیت دعوت میکنند. اما اینکه عبودیت به چه شکلی کامل میشود خود مسئلهای که باید به آن توجه داشت. کسی واقعا عبدالله و بنده خداست که همانند خداوند عمل کند و صفات الهی را در خود بروز و ظهور دهد و به سخن دیگر خداگونه و متاله شود. برخی از کارها در زندگی نقش کاملتری را برای بروز و ظهور بندگی خدا و ایجاد و تحکیم ایمان دارد. از جمله این کارها میتوان به بخشش از محبوبها (آل عمران، آیه 92) و ترک عیبجویی و غیبت دیگران اشاره کرد. (حجرات، آیات 11 و 12)
امام سجاد(ع) میفرماید: سه حالت و خصلت در هر یک از مومنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهی میباشد و از سختیها و شداید محشر در امان است. اول آنکه به مردم چیزی را دهد که از آنان برای خویش میخواهد (آنچه برای خود میپسندد را به آنان عطا کند)؛ دوم آنکه قدم از قدم برندارد تا آنکه مطمئن شود آن حرکتش در راه اطاعت خداست یا معصیت و نافرمانی او؛ سوم از برادر مومن خود (به عیبی که در خود نیز دارد) عیبجویی نکند تا آنکه آن عیب را از خودش دور سازد. (تحفالعقول: ص 204، بحارالانوار: ج 75، ص 141، ح3)
البته باید توجه داشت که کسی که عیبجویی میکند خودش در همین دنیا به همان عیب مبتلا خواهد شد. امام سجاد(ع) هشدار میدهد و میفرماید: من رمیالناس بما فیهم رموه بما لیس فیه؛ هر کس مردم را عیبجویی کند و عیوب آنان را بازگو نماید و سرزنش کند، دیگران او را متهم به آنچه در او نیست میکنند. (بحارالانوار: ج 75، ص 261، ح 64)
محاسبه نفس
انسان به جای آنکه سرگرم عیب و نقص دیگران باشد، باید سرگرم مشکلات و نواقص خود باشد و در تکمیل خود بکوشد. پس به جای محاسبه دیگران و سبک و سنگین کردن زندگی و رفتار آنان، خودش را در ترازوی عدالت بگذارد و ارزش خود را بسنجد تا بتواند در اندیشه برطرف کردن نواقص خود باشد.
حضرت سجاد(ع) میفرماید: ای فرزند آدم، همیشه در عافیت و خیرخواهی، خواهی بود مادامی که از درون خود پنددهندهای داشته باشی و محاسبه (نفس) از کارهای مهمت باشد و ترس از (عاقبت امور) سرلوحهات شود. (مشکاهًْالانوار: ص 246، بحارالانوار: ج 67، ص 64، ح 5)
پس کسی که به خود مشغول است دیگر وقت نمیکند تا به عیب دیگران بپردازد و عیبجویی و غیبت نماید. اینگونه است که با محاسبه نفس و اشتغال به خود از دیگران غافل خواهد شد و خود را از هلاکت نجات میدهد.
امام سجاد(ع) میفرماید: سه چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود: نگهداری زبانش از حرف زدن درباره مردم و غیبت آنان؛ مشغول شدنش به خویشتن با کارهایی که برای آخرت و دنیایش مفید باشد؛ و بسیار گریستن بر اشتباهاتش. (تحفالعقول: ص 204؛ بحارالانوار: ج 75، ص 140، ح3)
پس انسان باید پیوسته خود را زیر نظر داشته باشد و مراقب باشد تا نفس طغیان نکند و راه بیراهه نرود و خودسرانه کاری انجام ندهد. انسانی که خودش را نگه میدارد بهترین کار را در حق خودش کرده است. امام سجاد(ع) در اینباره میفرماید: الخیر کله صیانهًْالانسان نفسه؛ تمام سعادت و خوشبختی، حفظ (و کنترل اعضا و جوارح خود از هرگونه بدی) از سوی خویش است. (تحفالعقول: ص 201، بحارالانوار: ج 75، ص 136، ح3)
چهار عامل کمال اسلام
اگر بخواهیم در مسیر درست زندگی قرار گیریم و بهترین زندگی را برای خود و دیگران درست کنیم باید کارهایی را داشته باشیم که نشانه کمال اسلام است؛ یعنی اهداف اسلام از زندگی در اعمال خودنمایی میکند که دانستن و عمل به آنها خیلی مهم است. این اعمال بهترین و زیباترین شکل زندگی را به آدمی میبخشد. امام سجاد(ع) میفرماید: چهار خصلت است که در هر کس باشد، ایمانش کامل، گناهانش بخشوده خواهد بود و در حالتی خداوند را ملاقات میکند که از او راضی و خوشنود است: 1. تقوای الهی با کارهایی که برای مردم به دوش میکشد؛ 2. راستگویی و صداقت با مردم؛ 3. حیا و پاکدامنی نسبت به تمام زشتیها در پیشگاه خدا و مردم؛ 4. خوشاخلاقی و خوشبرخوردی با خانواده خود. (مشکاهًْالانوار: ص 172؛ بحارالانوار: ج66، ص 385، ح 48)
در این سخن امام(ع) بر عناصری چون تقوای الهی، صداقت، حیا و خوشخویی تاکید میکند. شکی نیست که این عناصر به تنهایی میتواند زندگی آدمی را دگرگون کند و بهترین زندگی را برای انسان بسازد. کسی که زندگیاش را بر این چهار عنصر پایهگذاری کند میتواند سعادت را در دنیا و آخرت تجربه کند و بهترین زندگی را برای خود و دیگران فراهم آورد.
کمال مسلمانی و معرفت
همانطوری که کمال اسلام در آن امور بود، کمال معرفت و مسلمانی در این است که از اموری خود را حفظ کرده و از خلق و خویی خاص خود را بهرهمند سازد.
آن امام در اینباره میفرماید: معرفت و کمال دین مسلمان در گرو رها کردن سخنان و حرفهایی است که به حالش سودی ندارد. همچنین از ریا و خودنمایی دوری جستن و در برابر مشکلات زندگی بردبار و شکیبا بودن و نیز دارای اخلاق پسندیده و نیکسیرت بودن است. (تحفالعقول: ص202، بحارالانوار: ج2، ص129، ح11)
پس عناصری چون صمت، ترک ریا، حلم، صبر و خوشخویی، مهمترین عناصر مسلمانی است. یعنی اگر بخواهیم مسلمانی شخص را ارزیابی کنیم باید ببینیم که اهل صمت و خموشی است یا آنکه پرگو و زیادهگوست؛ زیرا کمال عقل و ایمان در سکوت است. دیگر آنکه آیا اهل اخلاص است یا آنکه ریا میورزد و سالوسی میکند؟ آیا عقل و صبر را باهم جمع کرده است؟ آیا صبر و استقامت در مصیبتها و بلایا دارد؟ و آیا خوشخویی دارد یا بدخو است؟ اینها نشانههای مسلمانی است که باید در شخصی باشد و او را به آنها ارزیابی کرد.
حلالخواری و اعتدال در غرایز
بسیاری از مردم زندگی خویش را با حرامخواری تباه میکنند. روایتهای بسیاری است که لقمه حرام، انسان را بدبخت و اهل شقاوت و دوزخ کرده است. کسانی که علیه امامحسین(ع) شمشیر زدند کسانی بودند که شکمهایشان از لقمههای حرام انباشته شده بود. خداوند در آیات قرآن بر حلالخواری تأکید بسیار دارد، چنانکه بر میانهروی و پاک و طیبخواری تأکید میورزد. (بقره، آیه 168؛ مؤمنون، آیه51؛ اعراف، آیه31) اقتصاد خانه و جامعه باید بر عنصر حلال و طیب و اعتدال سامان یابد. اسان باید حق همه اعضا را به درستی بشناسد و ادا کرده و ظلم و ستمی روا ندارد. حق شکم آن است که امام سجاد(ع) میفرماید: حقی که شکم بر تو دارد این است که آن را ظرف چیزهای حرام- چه کم و چه زیاد- قرار ندهی و (نیز) در چیزهای حلال میانهروی کنی. (تحفالعقول: ص210؛ بحارالانوار: ج75، ص136، ح3)
امام(ع) در جایی دیگر میفرماید: کسی که مشتاق بهشت است در انجام کارهای نیک، سرعت مینماید و شهوات را زیرپا میگذارد و هر کس از آتش جهنم هراسناک باشد به درگاه خداوند از گناهانش توبه میکند و از گناهان و چیزهای حرام روی برمیگرداند. (تحفالعقول: ص203، بحارالانوار: ج75، ص139، ح3)
بنابراین نباید انسان در پاسخگویی به شهوات زیادهروی کند و به میزان نیاز باید پاسخگو باشد و اجازه ندهد که شهوات به ویژه شهوات غذایی و جنسی او را به حرامخواری و زناکاری بکشاند و اگر خطا و گناهی کرد به سرعت توبه کند و به سرعت از گناه و حرام روی برگرداند و اجازه ندهد که به آن عادت کرده و خو گیرد. آن حضرت میفرماید: ان أفضل الجهاد عفه البطن والفرج؛ با فضیلتترین و مهمترین مجاهدتها، عفت شکم و عورت است از چیزهای حرام و شبههناک. (مشکاهًًْْ الانوار: ص157، ص20)
دست طلب بازداشتن
انسان باید در زندگی اهل کرامت و شرافت باشد و به سادگی کرامت و شرافت خود را به لقمهای نفروشد و خود را ذلیل و خوار نگرداند بلکه همواره عزتمدار و عزتمحور باشد. البته انسان به طور طبیعی از یک فقره ذاتی رنج میبرد ولی هرگز نباید اشتباه کند و فقرش را به غنای کس یا کسانی پیوند زند که خود آنان نیازمند دیگری هستند. بهتر آن است که به خدای غنی حمید مراجعه کرد و از کسی خواست که بیمنت میدهد و بیدرخواستی احسان میکند و بیمسألتی از فضل خویش جان میبخشد و تغذیهاش میکند. (فاطر، آیه15) بنابراین دست دراز کردن به سوی خلق همان ذلت و خواری است که باید انسان از آن پرهیز کند.
امام سجاد(ع) میفرماید: دست نیاز به سوی مردم دراز کردن، سبب ذلت و خواری در زندگی و در معاشرت خواهد بود و نیز موجب از بین رفتن حیا و کاهش وقار خواهد شد و همین خود فقر بالفعل است (که گریبانگیر شخص شده) و (اما) کم بودن نیازمندیها از مردم خود غنا و توانمندی بالفعل است که شخص به آن آراسته است. (تحفالعقول: ص186، بحارالانوار: ج71، ص12، ح2)
اهتمام به غذای جسم و روح
انسان مؤمن باید اهل تدبیر باشد و همه چیز را سبک و سنگین کرده و بسنجد. همانطوری که در غذای جسم باید ببیند که چه میخورد، از کجا میخورد و چه اندازه میخورد، باید بداند که در غذای روح آیا این مسائل را مراعات میکند یا آنکه تنها در مورد غذای جسم حساسیت دارد. در آیات قرآن آمده است: فلینظر الانسان الی طعامه؛ انسان باید در خوراکش بنگرد و دقت کند. (عبس، آیه24) در روایات است که فرقی میان غذای جسم و روح نیست. امام سجاد(ع) میفرماید: عجبت لمن یحتمی من الطعام لمضرته، کیف لایحتمی من الذنب لمعرته؛ تعجب دارم از کسی که به خاطر ضررهای غذا نسبت به (تشخیص خوب و بد) خوراکش اهتمام میورزد، چگونه نسبت به گناهان به خاطر زشتی و زیانش اهمیت نمیدهد. (أعیان الشیعه: ج1، ص645، بحارالانوار: ج78، ص158، ح19)
عذرپذیری
انسان باید بداند که جز اهل عصمت و طهارت(ع) که خدا ایشان را از هرگونه خطا و گناه و مانند آن پاک داشته (احزاب، آیه33) دیگران همه در معرض خطر و فتنه و خطا و اشتباه و گناه هستند. بنابراین، همانگونه که دوست دارد که دیگران از خطا و اشتباهش بگذرند و پوزشش را بپذیرند او نیز باید عذرپذیر باشد. امام سجاد(ع) میفرماید: چنانچه شخصی از سویی تو را بدگویی کند و سپس برگردد و از سوی دیگر پوزش طلبد، عذرخواهی او را پذیرا باش. (مشکاهًْ الانوار: ص229، س10، بحارالانوار: ج78، ص141، ح3)
اینها تنها گوشهای از روشهای خوب زیستن در مکتب امام سجاد(ع) است که به خوبی نشان میدهد که امام (ع) خوب زیستن را چه میداند و از پیروانش چه میخواهد، باشد با بهرهگیری از این آموزهها خودسازی کرده و خود را به شفاعت ایشان در دنیا و آخرت نائل سازیم.
عقیل محمد خانی معارفی از کیهان
پنجشنبه 95/08/06
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
سه شنبه 95/08/04
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدّمه
در پژوهشی که پیش روی شماست از تفاوت موجود بین مصدر و اسم مصدر به عمل آمده است.
مصدر یکی از مباحث اصلی در ادبیّات عرب است. شناخت و تفکیک آن از اسم مصدر می تواند کمک زیادی به ما در ساخت و ترجمه کلمات بنماید
رسیدن به تفاوت های مصدر و اسم مصدر بدون بررسی سؤالات زیر امکان پذیر نیست:
مصدر چیست؟(تعریف دقیق از مصدر
در کتب مختلف ادبیّات عرب چه تعریفی برای مصدر بیان شده است؟
اسم مصدر چیست؟ (تعریف دقیق از اسم مصدر
در کتب مختلف ادبیّات عرب چه تعریفی برای اسم مصدر بیان شده است؟
تفاوت مصدر و اسم مصدر، لفظی یا معنوی است؟
روش تحقیق
پژوهش حاصل به صورت کتابخانه ای انجام شده است.
بعداز بررسی نظرات موجود در کتب مختلف، برخی از نظرات انتخاب شد و به بررسی و توضیح آنها پرداخته شده است.در نهایت نتیجه گیری از نظرات ارائه شده است.
پیشگفتار
تقدیم به:
این قلیل را به ساحت پاک ومقدس امام زمان(عج)روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء
وبانوی دوعالم حضرت صدیقه ی طاهره،فاطمه زهراسلام الله علیهاتقدیم میدارم وامیدوارم
موردرضایت خداوند تبارک وتعالی باشد.
تشکراز:
صمیمانه ازمدیریت محترم ،حضرت حجة الإسلام والمسلمین واحدی که در مدرسه فضای
پژوهش را برای طلبه ها فراهم کردندوشهیدبزرگوارمهدی جابری(از شهدای مدرسه) وجناب
آقای میلاد چوبداری که مرا دراین تحقیق راهنمایی کردند تشکر وقدردانی می نمایم.
21/1/93
چکیده
در دانش صرف اسم به اعتبارات مختلفی تقسیم شده است.
فهرست مطالب
فصل اول
کلیات
فصل دوم تعریف مصدر
تعریف مصدر در لغت
تعریف مصدر در اصطلاح
فصل سوم تعریف اسم مصدر
فصل چهارم
تفاوت مصدر بااسم مصدر
فهرست منابع
فصل اول
کلیات
پیشینه
اهمیت موضوع
اصطلاحات مورد نیاز
کلیات
مسئله ی اصلی در این پژوهش،تفاوت هایی که در مصدر و اسم مصدر وجود دارد.
برای حل و رسیدن به نتیجه ای درست، ناچار باید مصدر را به خوبی بشناسیم.
بدانیم که تعریف دقیق مصدر چیست و بدنبال آن تعریف دقیق اسم مصدر را بخوبیبشناسیم.در نهايت بتوانيم تفاوت های لفظی ویا معنوی که بین مصدر و اسممصدر وجود دارد را مورد بررسی قرار دهيم.
پیشینه
در بررسی پژوهش های دوستان كه در سال های گذشته انجام شده بود- به جز یکمورد- در این مسئله کارچندانی صورت نگرفته بود و تقریباً مسئله جدیدی برایبررسی به نظررسيد.اگر هم عزیزانی در این زمینه کاري انجام داده بودند، هنوزدراین مسئله نیاز به بررسی یسشتر و کامل تری احساس می شود.
اهمیّت موضوع
اصطلاح مصدر و اسم مصدر در ادبیّات عرب کاربرد زیادی دارد و گذشته ازنحویّون، در کلام فقها، لغویّون و غیره نیز استعمال این دو اصطلاح متداول است
بی شک این کاربرد و استعمال زیاد به دلیل نیاز فراوان به این دو اصطلاح است.
باتوجّه به جایگاه مصدر و اسم مصدر در ادبیّات دارند، تفکیک آنها می توانداز اهمّیّت زیادی برخوردار باشد.بخصوص در زمینه استفاده از منابع دینی كه عدم تفکیک آن ها می تواند مشکلات زیادی را به وجود آورد و حتّی یک حکم رابه کلّی جابه جا کند.
در ذیل این موضوع نیز اهمّیّت شناخت درست مصدر و اسم مصدر جایگاه مخصوص خود را داراست.
مثلاً در شناسایی اسم مصدر، بي توجّهی به اختلاف اصطلاحی که در علم نحو و لغت وجود دارد،موجب خلط مباحث می شود.
زیرا منشأ بسیاری از اشتباه ها، خلط بین اصطلاح های مختلف است. چه بسااستفاده از اصطلاحی در یک علم که معنای خاصّ آن علم را دارد با معنایی که در علم دیگر مورد استفاده قرار می گیرد،مسیر بحث را بطور کلّی منحرّف میسازد.
وجود این اهمّیّت و ضرورت، بهانه خوبی شد تا به بررسی مناسبی پیرامون این موضوع پرداخته شود.
مطالب مورد نیاز
کلمه در اصطلاح، گروهی آن را « لفظی که بر معنایی مفرد دلالت کند » میدانند و گروهی دیگر آن را « لفظ موضوعی می دانند که مفرد است».
اسم،کلمه است که برمعنایی مستقل دلالت می کند، بدون آنکه بر زمان آن معنا دلالتی داشته باشد.
اسم اگر به معنای خود قائم باشد بدان اسم ذات گفته می شود و اگر به معنای غیر قائم به خود باشد به آن اسم معنی یا
حدث می گویند.
مراد از معنای قائم به غیر خود این است که نیازمند حادث است تا معنی تحقّقیابد.بر خلاف اسم ذات که نیازی بر دیگری ندارد تا
تحقق یابد.
برای مثال فهمیدن (علم) معنای آن تحقّق پیدا نمی کند، مگر با وجود حادث که انجام دهنده یا پذیرنده ی آن فعل یا حالت باشد.
فصل دوم تعریف مصدر
تعریف مصدر در لغت
تعریف مصدر در اصطلاح
در لغت
1.مصدر اسمی است که فعل از آن گرفته میشود
2. مَصْدَر: در حقيقت برگشتن از آب و جاى برگشتن و زمان برگشتن را گويند، ونيز مصدر- در سخن متعارف علماى نحو لفظى است كه فعل ماضى و مستقبل، از آندر نظر گرفته مىشود
3. المَصْدَرُ أَصل الكلمة التي تَصْدُرُ عنها صَوادِرُ الأَفعال.
جمع بندی: براساس کتب مختلف، مصدر آنچه که چیزی از آن سرچشمه می گیرد یااصل کلمه ای که از افعال ازآن صادر می شوند. مصدر نزد علمای لغت ،کلمهای که فقط دلالت بر وقوع چیزی کند، که تعریف شده است.
در اصطلاح: در این بخش از تحقیق سعی شده تعاریف مختلف از مصدر مورد بررسی قرار بگیرد.
صرف ساده:
مصدر اسمی است که بر حدث يا معنای قائم به غیر خود که از آن اسم صادر می شوند،دلالت می کند.
بررسی:در این تعریف از واژه اسم به عنوان جنس استفاده شده است.
جامع الدروس العربیه
«هواللَفظُ الدّالُ علی الحَدث،مجرّداً عن الزمان،متَضمّناً أحرفَ فعله لفظاً »
مصدر لفظی است که بر حدث مجرد از زمان دلالت می کند واز لحاظ لفظی حروف فعل خودش را شامل می شود.
بررسی: در این تعریف از اصطلاح لفظ استفاده شده است،لفظ جنس بعید استوبرای روشن شدن منظور و مصادیق نیاز به یک فصل و قیدی احساس مي شود، دراینجا عبارت«حدث مجرد از زمان» نقش آن فصل و قید را ایفا می کند.
معنای حاصل از« لفظی که برحدث مجرد از زمان دلالت می کند » همان اسمی است که بر حدث دلالت می کند.
اگر در ابتدا از جنس قریب (اسم) استفاده کرده بود، نیازی به آوردن فصل و قیدی جداکننده وروشن کننده مقصود وجود نداشت.
در قسمت سوم تعریف به این نکته اشاره شده است که مصدر تمام حروف فعل خودش را به طور مساوی شامل می شوند.
در این تعریف اشکالی که به تعریف قبلی وارد شد، برطرف شده است، یعنی علاوه بر بیان معنی مصدر به هیئت و لفظ مصدر نیز اشاره شده است.
یعنی مصدر از لحاظ لفظی حروف فعل خودش را شامل می شود . ولی در مورد اینکه مصدر تمام حروف فعلش راشامل می شود یا فقط حروف اصلی فعل، بحثی نشدهاست.
نحوالوافی:
«الاسم الّذی یَدُلُ- فی الغالب- علی الحدث المجرد ویَشتَمل علی کل الحروف الاصلیّه والزّائده الّتی یَشتَمل علیها فعله الماضی»
مصدر اسمی است که غالباً بر حدث مجرد دلالت می کند ومشتمل بر همه حروف اصلی و زایدی است که فعل ماضی آن، مشتمل برآنهاست.
بررسی: این تعریف تقریباً با توجّه به توضیحاتی که در تعریفات قبلی ذکرشد، به توضیح خاصّی نیاز ندارد امّا این تعریف به اشکالی که به تعریف «جامعالدروس العربیه» ذیل تعریف مصدر وارد شده است پاسخ داده است،درآن تعریفاشاره شده که مصدر حروف فعل خودش را شامل می شود واين اشکال وارد شد کهمنظور کدام حروف است؟(اصلی یا زاید)
اینجا بیان می شود که مصدر همه حروف اصلی و زاید که فعل ماضی آن مشتملبرآنهاست را شامل می شوند. امّا اگر ذکر می شد که مصدر فقط حروف اصلی فعلرا شامل می شود، فقط مصادرثلاثی و رباعی مجرد را شامل می شد.
توجه خوب دیگری که در این تعاریف به آن اشاره شده لفظ «مجرد» که به عنوانصفتی برای حدث است. یعنی فقط حدث های مجرد از زمان می توانند مصدر باشند.
مبادی العربیّه:
« هو ما یدلُّ علی حالة او حدث دون الزمان »
مصدر: چیزی که دلالت می کند بر حالتی یا حدثی که زمان ندارد.
بررسی:
اشکالی که این تعریف دارد این است که جنس مصدر را مشخص نمی کند. ذکرنمی شود که مصدر(اسم یا فعل یا…)است.
در ادامه از اصطلاح حالت و حدث استفاده شده است.حدث معنای عامّی دارد،یعنیهم انجام دادن کار وهم پدیدآمدن حالتی را شامل می شود. درنتیجه نیازی بهآوردن اصطلاح «حالت» در تعریف احساس نمی شود.
ممکن است هدف نویسنده از آوردن این دواصطلاح در کنارهم این بوده که حدث رافقط به معنای انجام دادن کار مدّنظر داشته است. به همین منظور اصطلاح حالترا برای تکمیل تعریف خود ذکر کرده است.
انجام دادن کار: مانند «ذکر» یعنی «یادآوری کردن» در آیه «ألا بذکرالله تطمئنُّ القلوبُ»
داشتن حالت: مانند «حُسنٌ» یعنی «خوب بودن».
باتوجّه به توضیحاتی که در بررسی تعاریف مطرح شد، تعریف زیر مي تواند تعریف مناسبی براي «مصدر» باشد:
« اسمی كه برحدثی مجرد از زمان دلالت دارد و همه ی حروف اصلی و زاید فعل ماضی خود راشامل می شود. »
فصل سوم تعریف اسم مصدر
تعریف اسم مصدر
ابتدا به بررسی اجمالی چند تعریف که در کتب مختلف به آن اشاره شده است میپردازیم در نهایت به صورت مفصّل توضیحات دو کتاب دیگر(صرف سادّه و سلسبیل) را در مورد اسم مصدر بیان خواهیم کرد.
مبادی العربیّة:
اسم المصدر: «هو لفظٌ یدلُّ علی معنی المصدر و ینقص عن حروف فعله لفظاً او تقدیراً»
اسم مصدر: لفظی است که بر معنی مصدر دلالت می کند و از حروف فعلش نقص می شود حال به صورت لفظی یا تقدیری.
بررسی: در اینجا اسم مصدر لفظی که بر معنی مصدر دلالت دارد معرفی شده است. یعنی اسم مصدر همان معناي مصدر را دارد و فقط به تفاوت ظاهری و ساختاری آنبا مصدر اشاره شده است، که حروف اسم مصدر از حروف فعل مصدر کمتر است.
جامع الدروس العربیة:
«هو ما ساوی المصدر فی الدلالة علی الحدث و لم یساوه فی اشتماله علی جمیع احرف فعله،بل خلت هیئته من بعض احرف لفظاً و تقدیراً »
اسم مصدر، چیزی که دردلالت بر حدث ، با مصدر تفاوتی ندارد و در شامل شدنآن بر جمیع و تمامی حروف فعلش با مصدر متفاوت است بلکه هیئت اسم مصدر ازبعضی حروف خالی است حال به صورت لفظی يا تقدیری بعضی حروف فعل مصدر راندارد.
بررسی:
این تعریف نیز به اینکه اسم مصدر همان معنای مصدر را دارداشاره مي كند، با همان توضیحی که در تعریف قبلی اشاره شد.
علوم العربیّة:
« هو الاثر الحاصل بلا اعتبار صدوره و نسبته الی الفاعل »
اسم مصدر اثر حاصل و نتیجه است بدون اعتبار نسبت و صدور آن به فاعل.
بررسی:
در این تعریف به نتیجه و حاصل بودن اسم مصدر اشاره شده است. یعنی اسم مصدرنتیجه ي بدون لحاظ و اعتبار صادر شدن و نسبت دادن فاعل است. امّاذكر نشده كه نتيجه و حاصل چيست؟
امّا مي توان حدس زد كه منظور همان نتيجه ی حاصل از مصدر است.
مثلاً: در آيه «هَل جَزاءُ الاحسان إلّا الاحسان »
«الاحسان» اسم مصدر است در صورتي كه آن را به فاعل نسبت ندهيم.
صرف ساده:
«هُوَ اسمٌ یَدُلُّ عَلَی حاصِلِ مَعنَی المَصدرِ و نتیجَتِهِ»
اسم مصدر: اسمی است که بر معنی حاصل از مصدر و نتیجه مصدر دلالت دارد.
بررسی:
در این تعریف نیز اسم مصدر نتیجه و حاصل مصدر معرفی شده است.
آيا این تعریف درست ودقیق است یا نه؟ درادامه بررسی خواهیم کرد.
در تحقیق پیرامون معنی اسم مصدر در ابتدای کار با تشتّت و تنوّع در نظر اقوام مختلف روبرو می شویم.
حال به بیان برخی از آنها می پردازیم:
امّا بیان توضیحات و نظراتی که در کتاب سلسبیل پیرامون این موضوع مطرح شده خالی از لطف نیست.
اسم مصدر در نحو و صرف به يك معنا و اصطلاح به كار مي رود و در لغت، فقه واصول به معنا و اصطلاحي ديگر و در بسياري از موارد بي توجّهي به ايناختلاف در اصطلاح، موجب خلط در مباحث شده است. بنابراين بايد در تعريف آندقّت شود و هر اصطلاح با توجّه به جايگاه ويژه ي خود مورد بررسي قرار گيرد؛چرا كه منشأ بسياري از اشتباه ها، خلط بين اصطلاح هاي مختلف است؛ چه بسابه كار بردن اصطلاحي در يك علم، آن هم با معنايي كه در علمي ديگر مورداستفاده قرار مي گيرد، مسير بحث را به طور كلّي منحرف مي سازد.
در لغت «اسم مصدر» را كلمه اي دانسته اند كه اغلب بر حاصل مصدر دلالت ميكند به بيان ديگر بر حدث ، بدون توجّه به صدور و نسبت آن به فاعلش دلالت ميكند.
البته گاه «اسم مصدر» از جهت صيغه با «مصدر» متّحد است؛ مانند: «جِنّةٌ» و گاه متفاوت؛ مانند : «غُسل» كه مصدر آن «غَسل» است
«اسم مصدر» در علم نحو:
در صناعت نحو(صرف) ، سه نوع اسم مصدر وجود دارد كه همه ي آنها به معناي مصدر مي باشند.
البتّه در قسم دوّم، اسم مصدر به اضافه ي جهت مصدري(دلالت بر حدث)، دلالتبر تعيين ذهني نيز دارد و به همين دليل، آن را «عَلَمِ جنسي» خوانده اند.
در علم نحو به سه دسته از كلمات، اسم مصدر گفته مي شود:
دسته ي اوّل: كلماتي كه از مادّه ي مصدر به اضافه ي ميمي در اوّل آنها،ساخته مي شود و به معناي مصدر مي باشد. مصدر ميمي يا اسم مصدر ناميده ميشود مانند «مَقتَل» و «مُستَخرِج».
دسته ي دوّم: به اسم حدث هايي كه عَلَم باشند – مانند «سبحان» كه عَلَم براي تسبيح است – اسم مصدر اطلاق مي شود.
دسته ي سوّم: اسم هايي كه براي غير مصدر وضع شده باشند، ولي در معناي مصدربه كار روند، اسم مصدر ناميده مي شوند. مانند : «عطاء»، «ثواب» و «كَلام» كه در اصل براي «شيء بخشيده شده» و «چيزي كه به عنوان پاداش داده مي شود» و«جمله اي كه گفته مي شود» وضع شده اند، ولي در معناي «إعطاء»، «إثابة» و«تكليم» - كه مصدرند - بكار مي روند.
گفته شد كه در بحث اسم مصدر باید دقّت شود تا اسم مصدر در علم لغت و مانندآن، اسم مصدر در علم نحو، كاملاً تمييز داده شود و بين آنها خلط و اشتباهي رخ ندهد.
عجيب است كه در برخي از كتب آموزشي نحو در سطح پايين نيز، همين اشتباه رخداده و اين دو اصطلاح با هم خلط شده اند.در کتابی آمده است «اسم مصدر كلمهاي كه بر حاصل معناي مصدر و نتيجه ي آن دلالت مي كند» مانند «حبّ» و «بُغض» و اوزان آن قياسي نيست؛ بلكه گاهي بر وزن مصدر خود است مانند «حُبّ» و«مَشي» و گاهي از جهت وزني با مصدر خود متغاير مي باشد؛ مانند «بُغض» و«غُسل» كه مصدر آنها «بغاضة» و «غَسل» است.
واضح است منظور کتاب صرف ساده است. بعد در کتاب صرف ساده در پاورقی سعی شده تا به این اشکال جواب بدهند.
آنچه در پاورقی صرف ساده ذیل مبحث اسم مصدر آمده به شرح زیر است:
در« شرح الرضی علی الکافیه» اشاره شده است که اسم مصدر
1)چیزی که بر معنی مصدر دلالت دارد و به اوّل آن میم اضافه شده است.مثل «مَقتَل
2)اسم عینی که به معنی مصدر به کار رفته است. مثل «عطاء» کهاسم «یُعطی» است
نظر دیگر بیانگر این است که اسم مصدر، «اسمی است که بر حدث دلالت دارد و زمان بر آن حدث عارض نشده است» و خود به سه شکل خواهد بود
1)عَلَمٌ موضوعٌ علی معنیٍ، علمی که برای معنایی وضع شده است. مثل «فجار» که برای «الفَجرَه» یا «سبحانَ» برای «التسبیح» وضع شده است
2)مبدوّ به میم زایده (آغاز شده به میم زایده)به غیر از مفاعلة مثل : «مَضرَب
3)آن چه که حروف آن از حروف مصدر کمتر شده است. مثل «غسل» در مقابل «اغتَسَلَ
نظر دیگر به همان چیزی اشاره دارد که در مورد «1» و «2» نظر قبلی «التصریح» ذکر شد.
قسمت سوّم آن اشاره دارد به آن که اسم مصدر چیزی است که اسم برای غیر حدث بوده ولی برای حدث استعمال شده.
مثل «الکلام» در اصل اسمی است که برای ملفوظ شده از کلمات (اسم للملفوظ بهمن الکلمات) و سپس به معنی «التکلیم» (سخن گفتن) نقل و استعمال شده است.
آن چه در شرح الاشمونی (جلد 2،ص287)بعد از تعریف اسم مصدر به همراه مناقشه ای که «صبان» در آن آورده است به دو نظر قبلی نزدیک است.
ایشان معتقدّند که مراد از اسم مصدر ، اسم جنس منقول از موضوع آن به افاده حدث است.
مثل «الکلام»، «الثواب»
و نظر دیگر این که اسم مصدر اسمی است برای معنای صادر از انسان مثل«سبحان»که بر «تسبیح» صادر از مسبّح(تسبیح کننده)[حاصل از فعل«التسبیح»]برای لفظ ت،س،ب،ی،ح دلالت دارد.و این تعبیر آخری است از آن چه کهابن هشام در الشذور آورده است.
پس از نظرات آورده شده می توان گفت که برای اسم مصدر چهار تعبیر است
1- مصدر میمی
2- اسم غیر مصدر که برای معنای مصدر استفاده شده
3- مصدر فعلی که حروف آن از حروف فعلش کمتر شده
4- علم وضع شده برای معنا(عَلَمٌ موضوعٌ علی معنیٍ)
تفسیر اسم مصدر به مصدر میمی:
ابن هشام خودش در شذور (ص410 و 411) این نظر را رد کرده و قائل بر این است«اسمی که با میم زائده به غیر از «مفاعلة» است در حقیقت مصدر بوده و مصدرمیمی نامیده می شوند.»
امّا به صورت جوازی اسم مصدر هم به آن گفته می شود، در این صورت هم ایننام گذاری (به اسم مصدر) مجازی است. همچنین «الازهری» در «التصریح» این نظررا آورده و ظاهراً آن را قبول دارد.
امّا سه نتیجه و تعبیر دیگر:
ظاهراً هر سه درمعنی متّحد بوده و به معنای واحدی بر می گردند. برای این ادّعا دو دلیل میتوان ذکر کرد:
1- در نظراتیکه به آن اشاره شده بعضی از صاحب نظران یکی از آنها را ذکرکرده و دو نتیجه دیگر را ذکرنمی کردند و بعضی دیگر آن نظر مطرح شده راذکرنکرده و دو تعبیر دیگر را ذکر می کردند.
2- مثال های بیان شده برای آن ها به هم نزدیک بودند بلکه حتّی بایکدیگر هماهنگ بود.در نتیجه معنایی که برای آنها اراده می شود متّحد استولی وجوه مختلفی دارند که ممکن است از جهاتی به آن نگاه شود.
پس معنی که همه معانی ذکر شده به آن بر می گردد و برای همه معانی اسم مصدر جامع است،
آن چیزی است که ابن یعیش – یکی از ائمه علوم عربی است- از آن پرده برداری می کند:
او قائل بر این است که: درمورد«السّرّاء و الضّرّاء». صحیح آن است که آنهااسمی برای مصادر خود هستند نه خود مصدر.«سراء=الرّخاء» و«الضّراء=الشّدّه» و «النَّعماء= النّعمة» که آنها اسم برای این معانیهستند.
پس زمانی که می گوییم آنها مصدر هستند، این ادّعا، خود فعل که همان معنی است را شامل می شود.
و هر گاه می گوییم آنها اسم مصدر هستند این ادّعا حاصل و نتیجه از این معانی را شامل می شود.
آنچه تا به حال ذیل بررسی تعریف اسم مصدر از کتاب صرف ساده به آن اشاره شد، نظر صرف ساده ، در مورد اسم مصدر را به خوبی بیان شد.امّا این که نظراصلی ایشان (یعنی اسم مصدر ، نتیجه وحاصل مصدر است)با نظراتی که ذیل آنبیان و برسی شد چگونه جمع خواهد شد و چگونه نظرات متفاوت با نظر منتخب،ردشد؟ سؤالات و اشکالاتی است خود به صورت مفصل جای بحث دارد.
جمع بندی:
با توجّه به آنچه که تا به حال ذکر شد در مورد معنای اسم مصدر دو نظر وجود دارد:
یک نظر مربوط به علم لغت است و دلالت بر حصول و نتیجه حدث دارد و ممکن استبرای موضوع علیه معنای مصدر و حصول مصدر یک لغت وضع شده باشد. بررسی اینکهکدام معنا اراده شده ( معنای مصدر یا حصول مصدر) برعهده ی علم لغت است.
امّا یک سؤال مطرح می شود که با توجّه به هدف علم صرف آیا تعریف اسم مصدر در علم لغت برای علم صرف هم صادق است؟
چیزی که واضح است در علم صرف به شناسایی کلمه و تغییرات کلمه پرداخته می شود، یعنی با بررسی هیئت مصدر و معنای آن نظر داده می شود.
دراغلب کتب صرفی که بررسی شد، معنای اسم مصدر به معنای نتیجه و حاصل مصدراشاره نشده بود بلکه اسم مصدر، از نظر معنا، همان معنای مصدر را بیان میکند و از نظر هیئت با مصدر متفاوت بود که در فصل بعدی بیشتر به تفاوت میانآنها پرداخته خواهد شد.
بنابراین با توجه به توضیحات مطرح شده،در کتاب «سلسبیل» توجّه خوبی برای تفکیک دو معنای اسم مصدر بیان شده بود.
فصل چهارم
تفاوت
مصدر با اسم مصدر
در این فصل به بیان تفاوت های مصدر با اسم مصدر لغوی و مصدر با اسم مصدرصرفی پرداخته می شود.
تفاوت مصدر با اسم مصدر لغوی:
تفاوت لفظی:
گاهی ممکن است یک لفظ، برای مصدر و نتیجه مصدر یا اسم مصدر به کار رفتهشود. مثل «جنّة» در این صورت از نظرلفظی بین مصدر و اسم مصدر تفاوتی وجودندارد.
حال اینکه کدام مصدر و کدام اسم مصدر است، به کمک قراین تشخیص داده می شود.
در این صورت است که معنای اراده شده مشخّص می شود.
امّا گاهی خلاف حالت مذکور اتّفاق می افتد، یعنی مصدر و اسم مصدر،لفظمشترک نیستند.در این صورت مصدر از ویژگی های خاص خود که قبلا بیان شدبرخوردار خواهد بود. یعنی مصدر برخلاف اسم مصدر مبدأ اشتقاق است و اسم مصدرهم ویژگی های خاص خود را خواهد داشت. مثلا ممکن است دربرخی مواردتعدادحروف آن از تعداد حروف مصدر کمتر یا در برخی موارد بیشتر باشد.
تفاوت معنایی:
در ابتدا برای روشن شدن تفاوت معنایی،پرداختن به یک نمونه درتفسیر المیزان خالی از لطف نیست.
علّامه طباطبایی (رضوان الله علیه) در تفسیرآیه ی 73 سوره مبارکه انبیاء:
« وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ»
پس از بحث پیرامون اینکه مراد از «وحی» در این آیه وحی تسدید است یا وحیتشریع، در انتها بعداز بیان دلایل خود اثبات می کنند که منظور وحی تسدیداست نه وحی تشریع.
«پس حاصل کلام این شد که ائمّه مؤیّد به روح القدس و مؤیّد به قوّتیربّانی هستند که ایشان را به خیرات و اقامه نماز و دادن زکات (انفاق دهیمخصوص به هر شریعتی) دعوت می کند.
مفسّرین، «وحي» در اين آيه را حمل بر وحي تشريعي كردهاند ، آن وقت از چند
جهت دچار اشكال شدهاند ، اول از اين جهت كه فعل خيرات به معناي مصدرشچيزي نيست كه مورد وحي قرار گيرد ، بلكه متعلق وحي حاصل فعل است.
دوم از اين جهت كه وحي تشريعي مخصوص به انبيا نيست ، بلكه هم ايشان ، و همامتهايشان را شامل ميشود ، و در آيه شريفه وحي مذكور، به انبيا اختصاصيافته ، پس معلوم ميشود مقصود وحي تشريعي نيست.
زمخشري به منظور فرار از اين اشكال ، گفته : مقصود از فعل خيرات ، وهمچنين اقامه نماز ، و ايتاء زكات ، مصدر مفعولي است ، و معنايش اين است كهبه ايشان وحي كرديم كه بايد خيرات انجام شود.
و نماز اقامه و زكات داده شود چون مصدر مفعولي مترادف با حاصل فعل است ،پس هم اشكال اولي از بين رفت كه ميگفت معناي مصدري متعلق وحي قرارنميگيرد ، و هم اشكال دومي كه اشكال اختصاصي بود ، زيرا چون در فعل مجهولفاعل مجهول است ، لذا هم شامل انبيا ميشود و هم شامل امتهاي ايشان .
مفسرين ديگر پيرامون سخن زمخشري حرفهاي زيادي زدهاند.
اشكالي كه ما به آن داريم اين است كه اولا : قبول نداريم كه مصدر مفعولي ،با حاصل فعل يك معنا داشته باشد و ثانيا : آنچه گفتيم كه اضافه مصدر به معمول خودش تحقق فعل را ميرساند با وحي تشريعي نميسازد ، چون عمل وقتيانجام شد ديگر وحي تشريعي چه بگويد.
حال برای اینکه اشکال اوّل روشن تر شود، و بهتر بتوان درباره ی درستی یانادرستی آن قضاوت کرد توجّه به این نمونه و مثال کمک خوبی در تصمیم گیری بهما می کند
1) هدی الله زیداً خداوند زید راهدایت کرد.
دراین مثال فعل معلوم است و نسبت به فاعل ذکر شده است یعنی منشأ صدورفعل ، « فاعل» است و در جمله ذکر شده است.
امّا با این وجود نتیجه فعل مسکوت علیه است. یعنی مشخّص نیست که زید هدایت شده است یا نه؟ (زید هدایت را پذیرفته است یا نه
2) هدی زیدٍ زید هدایت شد.
در این مثال فعل،مجهول است. دراین نمونه نیز نسب فعل به فاعل در نظر گرفتهشده است امّا خود فاعل ذکر نشده است. امّا در این مورد نیز نتیجه هدایت مسکوت است
3) اهتدی زیدٌ زید هدایت را پذیرفت.
در این مثال از فعل مطاوعه (پذیرشی) استفاده شده است. فاعلیّت ذکر شده امّا صرفا حاصل و نتیجه حدث مدّنظر است.
پس در مقایسه هر سه مثال می توان بیان کرد که در مثال اوّل و دوّم درصددبیان صدور فعلی از یک فاعل هستند، با این تفاوت که جمله اوّل منشأصدورفعل(فاعل) را ذکر شده امّا در جمله دوّم هویّت فاعل را کتمان کرده است.
تفاوت مثال دوّم و سوّم این است که اگر چه هیچ یک منشأ صدور هدایت (الله) را ذکر نمی کنند امّا جمله دوّم صرفا از وقوع هدایت الله بر زید خبر می دهدو از پذیرش یا عدم پذیرش زید ساکت است. ولی در مثال سوّم گوینده در صددبیان این است که زید هم از خود قابلیّت لازم را ابراز کرده و در به نهایت وفرجام رساندن هدایت با اجراکننده ی آن همکاری کرده است و آن را پذیرفته است.
با توجّه به توضیحاتی که تا به الآن در مورداین سه مثال مدّنظر، بیان شدمثال اوّل همانند مصدر معلوم است. یعنی ویژگی هایی که برای آن بیان شد برایمصدر معلوم هم صادق است. برای مثال فعل به فاعل آن نسبت داده می شود ولیدر مورد پذیرش آن فعل توسّط فاعل یا به عبارتی نتیجه فعل مسکوت است.
همچنین مثال دوّم در ویژگی هایی که بیان شد با مصدر مجهول هماهنگ است ودرادامه آن مثال سوّم با اسم مصدر در ویژگی های بیان شده مشترک هستند.
اگر توجّه مختصری در ویژگی هایی که برای مثال های فوق بیان شد، داشتهباشیم مشخص می شود که تفاوت ظریفی درمورد اسم مصدر با مصدر مجهول رقم زدهشد، تفاوتیکه زمخشری هم در آن لغزیده ولی مورد تیزبینی و توجّه علّامهطباطبایی (رضوان الله علیه) قرارگرفته است.
پس به خوبی مشخّص شد که نظر صحیحّ نظر علّامه بود و اشکال ایشان وارد بود.
تفاوت مصدربا اسم مصدرصرفی
تفاوت لفظی:
همانطور که در بررسی تعاریف ذکرشد، وجه تمایز مصدر و اسم مصدر، هیئت و لفظآنهاست. مصدر همه ی حروف فعلش را شامل می شود ولی اسم مصدر همه ی حروففعلش را شامل نمی شود. به عبارتی دیگر مصدر حروف فعلش را در بر دارد ولیلزوما دراسم مصدر این چنین نیست. به علارتی مصدر جاری برفعل است.
باتوجّه به آنچه بیان شد اگر بپذیریم که «مصدرمیمی» اسم مصدر است، درنتیجهرابطه اشتقاق با فعل را نخواهد داشت. پس در تعریف مصدرلازم است کهقیداشتقاق از فعل نیز اضافه شود و بدان توجّه شود.
تفاوت معنایی:
به طور کلّی بین مصدر واسم مصدر صرفی تفاوت معنایی وجود ندارد. چون هر دوبر حدث دلالت می کنند و همان طور هم که اشاره شد وجه تمایزاصلی آنها تفاوتلفظی آنها است.
لازم به ذکر است که وجه تسمیّه و علت نام گذاری اسم مصدر این است که اسم مصدر در حقیقت اسمی است که معنای مصدر می دهد.
جمع بندی نهایی:
اگر خواسته باشیم مختصر در مورد نتایج حاصل از این پژوهش، مطالبی را مورد توجّه قرار دهیم،
پس از بررسی تعاریف مصدر در منابع مختلف، تعریف زیر به عنوان یک تعریف مناسب ارائه داده شد.
«اسمی كه برحدثی مجرد از زمان دلالت دارد و همه ی حروف اصلی و زاید فعل ماضی خود راشامل می شود. »
پس از بررسی های انجام گرفته در بحث اسم مصدر این نتیجه حاصل شد که بایدبین اسم مصدر صرفی و اسم مصدر لغوی تفاوت قائل شد. نکته ای که در بیشتر کتبصرفی به آن توجّه نشده است، و برای تعریف اسم مصدر ، تعریف لغوی آن رابیان می کنند. یعنی اسم مصدر را نتیجه و حاصل مصدر معرّفی می کنند.درصورتیکه اسم مصدر طبق تعریف صرفی،
« اسمی است که همان معنای مصدر را دارد و اغلب از نظر هیئت با مصدر متفاوت است. »
بعد از مشخّص شدن مفهوم اصلی مصدر و اسم مصدر به بیان تفاوت های آن هاپرداخته شد. تفاوت ها در دو قسمت بررسی شد. تفاوت مصدر با اسم مصدر لغوی ومصدر یا اسم مصدر صرفی.
تفاوت مصدر با اسم مصدر لغوی، در صورتی که لفظ مشترک برای آنها نباشد،مصدر ویژگی های خاصّ خود و اسم مصدر هم به همین ترتیب خواهد بود. ولی اگرلفظ مشترک برای آنها باشد، برای تفکیک آنها نیازمند قرائن هستیم.
از نظر معنا، مصدر ، اسمی که یه حدث مجرد از زمان دلالت می کند و اسم مصدر، اسمی که به حاصل و نتیجه حدث دلالت می کند.
تفاوت مصدر با اسم مصدر صرفی، از نظر لفظی اسم مصدر بر خلاف مصدر تمامحروف فعل خود را شامل نمی شود. و از نظر معنایی که تفاوتی بین آنها وجودندارد.
فهرست منابع
بندرریگی محمّد ، معجم الوسیط،چاپ سوّم، انتشارات اسلامی ، 1389، جلد2
حسن عبّاس ، النّحوالوافی، لبنان، انتشارات محمّدی ،1428 هـ ، جلد3
حسيني تهراني سیّد هاشم ، علوم العربیّه (علم صرف)، انشارات مفید، 1368
رضی استرآبادی محمّدبن الحسن،شرح رضی، انتشارات دارالمجتبی، 1389، جلد3
شیرازی احمدامین، صرف روان با قرآن و حدیث، چاپ هفتم، انتشارات بوستان کتاب،1391، جلد2
طباطبايي سیّدمحمّدرضا، صرف ساده، چاپ 77، مؤسسه انتشارات دارالعلم ،1391
عرب خراسانی علی، درسنامه صرف، قم، انتشارات مرکز بین المللی ترجمه و نشرالمصطفی (ص)،1389
علیدوست ابوالقاسم، سلسبیل، چاپ اوّل، قم، انتشارات اسوه،1340هـ ،
غلّاييني شیخ مصطفی، جامع الدروس العربیّه، انتشارات دارالکوخ، 1425هـ ، جلد1
محمّدی حمید ،مبادی العربیّه (قسم صرف)، چاپ چهارم، قم، انتشارات دارالذکر، 1378، جلد4
استاد جان محمدی
سه شنبه 95/08/04
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
يوماً ما سأرتاحُ
يوماً ما سَتَشرِقُ شمسي
يوماً ما سيَنتَهي دوري في هذه الحياة
يوماً ما سَتَبحثونَ عني و لَنْ تجدوني وقتها لَستُ في هذه الدنيا
يوماً ما ستُدرکُ أنَّ عتابي لک کانَ حُبِّي عليک
يوماً ما هي ستَمشي علی سطح القمرِ
يوماً ما أريدُ أن أکتُبَ في جريدةٍ شهيرةٍ
يوماً ما سألتَقِطُ صورةً فوتوغرافيَّةً
يوماً ما هما سَيعملانِ في مطعمٍ
في يومٍ ما سنَکتَشِفُ أنَّ کثيراً من الأشياء ما کانت الاّ شيئاً عادياً
يوماً ما کنتُ أُحِبُّها
سنَرحلُ يوماً ما
سأجِدُ الطريقَ يوماً ما
أسوأُ الأعداءِ من کان صديقاً يوماً ما
سَنعودُ يوماً ما
سأعودُ لک يا أميِّ يوماً ما
سَيَعلَمُ الأطفالُ يوماً ما
سَتَصِلُ الی القِمَّةِ يوماً ما