دوره جدید کارگاه مقاله نویسی

 

قابل توجه طلاب پايه پنجم و فارغ التحصيلاني كه پايان نامه مي نويسند دوره جديد كارگاه

مقاله نويسي طي سه جلسه سه ساعته از روز شنبه 95/06/06 آغاز مي گردد حضور

طلاب در اين كارگاه الزامي است . جلسات شنبه 95/06/06- 95/06/13- 95/06/20 برگزار

مي گردد.

بعض استعمالات «القول»

 

سلام عليکم:

قالَ بِنَبرَةِ المُسالِم: با لحن شخص سازشکار گفت


قال مُستَدرکاً: جبران کننده گفت


قالَ مُنفعلاً: منفعلانه گفت


قال بِضَجَرٍ: با بی حوصلگی گفت


قال بيقينٍ: با يقين گفت


قال بهدوءِ ما استطاعَ: تا آنجا که می توانست به آرامی گفت


قال باستسلامٍ: با حالت تسليم شدن گفت


قال بوجهٍ لا يُبيِّنُ عن شيء: با چهره ای که چيزی را نشان نمی داد گفت


قال مُتوَسِّلاً: با التماس گفت


قال بحدَّةٍ: با تندی، با عصبانيت گفت


قالَ بهُدوءٍ نسبيٍّ: با آرامشی نسبی گفت


قال في لَهجَةٍ لَم تَخْلُ من سُخريَّةٍ: با لحنی که خالی از تمسخر نبود گفت


قالَ بصراحةٍ: با صراحت گفت


قال دون مبالاةٍ: بدون اهميت دادن گفت


قال و هو علی الخازُوقِ باسماً: با لبخند در حالی که دلش مثل سير و سرکه می جوشيد گفت


قال متأوِّهاً: آه کشان گفت


قال جادّاً: جدی گفت


قال کالمُتَرَنِّم: مانند کسی که زمزمه می کند گفت


قال في مَرَحٍ طارئٍ: با يک شادی و خوشی ناگهانی گفت


قال برجاءٍ: با خواهش گفت


قال في عتابٍ حليمٍ: با يک سرزنش صبورانه گفت


قالَ بلهجةِ المُعتَذِرِ: با لحن عذر خواهانه گفت


قالَ بلهجةٍ جديدةٍ شاکيَّةٍ: با لحنی جديد و شکوه آميز گفت


قال باصرارٍ: با اصرار گفت


قال ، بعتابٍ: با سرزنش گفت


قال من فمٍ مُکتَظٍّ: با دهان پر گفت


قال بسَخطٍ واضحٍ: با خشم آشکار گفت


قال بهدوئه السابق: با آرامش قبلی گفت


قالَ في دهشةٍ: با يک تعجی گفت


قالَ کالمُنزَعِجِ: مانند شخص ناراحت گفت


قال بلهجة من يَرغَبُ في الاجهاز علی الحديثَ: با لحن کسی که می¬خواهد خاتمه دهد به سخن گفت


قال بسخريَّة خفيفة في الأعماق: با يک سُخريه پنهان گفت


قال فيما يُشبه التحدِّي: با چيزی شبيه مبارزه طلبی گفت


قال برقَّة: با مهربانی و ملايمت گفت


قال بصراحة شمس يوليو: به صراحت خورشيد (ماه هفتم) گفت


قالَ بامتعاضٍ: با خشم گفت

برگزاری جلسه هفتم رد شبهه

 

جلسه هفتم مقدمات رد شبهه روز دوشنبه 95/06/01 در مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) برگزار شد در این جلسه پاسخ به سوال: وقتی حرف حق می زنیم و دیگران نمی پذیرند یا عکس العمل نامناسب انجام می دهند چگونه باید برخورد کنیم؟در پاسخ به این سوال ابتدا معیار حق بودن مطرح شد به بعد نحوه بیان حق که مطابق واقع، شرع و عرف عقل باشد کامل با مثال توضیح داده شد. در ادامه به عنوان منبع نص توضیح داده شد که نص چیست و چرا حجت است. دلیل عقلی وجود قرآن و روایات و حجیت آن بیان شد

نموذج للکتابة

 

مرحباً بکم من جديد:


ربيِّ الذي أعبُدُهُ لا أبَ و لا أمَّ له و من قالَ إنَّ له أباً أو أُمّاً فهو غير مُسلم بل هو من الکافرين.


ربيِّ يَری کلَّ شيءٍ و يَسمَعُ کلَّ شيءٍ و يَعلَمُ کلَّ شيءٍ و من أنکرَ ذلک فهو عميٌ و صمٌ و بُکمٌ.


سيارتي التي أَقُودُها لا رافدةَ بابٍ و لا زجاجَ لها و من قال لها رافدةُ بابٍ و زجاجٌ فهو کاذبٌ بل هو کذّابٌ.


ابنتي التي رَبَّيتُه لا إثمَ و لا ذنبَ لها و من قالَ لها إثمٌ و ذنب فهو لا يُحاسِبُ حساباً دقيقاً.

 

أرجوکُم أن تُشارکوا

تفسير نشيدٍ

يجبُ علی الطفلِ الصغير أن يکونَ في نشاطٍ کالکبارِ و شَغَلَ طولَ النهار بسرور و اجتهاد و يعتنيَ وقت الدرس بنظامٍ و يُقوِّيَ  في نفسه کلَّ خيرٍ و رشادٍ و يَطلُبَ

بالعلم المنير الذي يُضيءُ قلبَه العيشَ النضيرَ أي الحياةَ الطيِّبَةَ. لأنَّ للعلم فضلٌ کبير و به ترقَی البلادُ.


عليه أن يبغِیَ الفلاحَ في غدوٍّ و رواحٍ و يسألَ اللهَ النَّجاحَ لأنَّه هادي العباد.


استفَدتُ من «نشيد الأطفال» لحافظ ابراهيم

أتمَنَّی أن ينالَ استحسانکم و استحسان اطفالکم

شرایط قبولی نماز و تقوا

  • امام رضا(ع) فرمود:

خداوند سه وظیفه دینی را در همراهی سه وظیفه دیگر معرفی کرده است. به نماز و زکات امر فرموده به طوری که هر کس نماز بخواند اما زکات و خمس و حقوق مالی را نپردازد، نمازش مقبول نخواهد بود. همچنین خدا به سپاسگزاری از خویش و والدین امر فرموده است. به طوری که هر کس از پدر و مادر خود تشکر و سپاسگزاری نکند، در واقع از خداوند سپاسگزاری نکرده است و بالاخره خداوند به تقوا و صله‌رحم امر کرده است. به طوری که هر کس صله رحم انجام ندهد، در واقع تقوا نداشته است. (عیون اخبار الرضا ج 1 ص 532)


با دقت در فرمایش امام(ع) این نکته دانسته می‌شود که پرداخت زکات، رعایت احترام پدر و مادر و دیدار خویشاوندان که از جمله حقوق مردم محسوب می‌شود، از چنان اهمیتی برخوردار است که اگر نسبت به آنها سهل‌انگاری کنیم، گویا در واقع حقوق الهی (نماز - شکر - تقوا) پایمال شده است.


اهمیت پرداخت زکات
درباره اهمیت پرداخت زکات  به همین اندازه اکتفا می‌شود که: خداوند سرزمین‌هایی دارد که به آنها سرزمین انتقام می‌گویند. وقتی خدا به بنده‌ای مالی را مرحمت می‌کند و او حقوق الهی آن را نمی‌پردازد، پروردگار یکی از آن سرزمین‌ها را بر او مسلط می‌کند تا آن مال را در آنجا تلف نماید و سپس صاحب مال در همان مکان جان به جان آفرین تسلیم می‌کند در حالی که آن سرزمین همچنان باقی می‌ماند. خداوند بر این امت چیزی را سخت‌تر از پرداخت زکات واجب نکرده است و بیشتر مردم را جز در رابطه با زکات هلاک نمی‌سازد. (مجموعه ورّام ج 2 ص 25-172)


قطع رحم

مورد لعن خداوند
قطع رحم از جمله گناهان بزرگ محسوب می‌شود که موجبات عذاب آخرت و بلاهای دنیوی را فراهم می‌کند. در نکوهش آن همین قدر بس است که خداوند قطع‌کننده رحم را در قرآن چندین بار مورد لعن و نفرین قرار داده است.
پاداش هیچ طاعتی زودتر از صله رحم  به صاحب آن نمی‌رسد. صله رحم موجب افزایش طول عمر، وسعت یافتن روزی، اصلاح اخلاق، دفع شدن بلاها، آسان گردیدن حساب روز قیامت، آبادانی خانه‌ها و…. می‌شود. (معراج‌السعاده ص 439-441)
گسستن پیوند خویشاوندی و پاس نداشتن حرمت والدین عوامل گوناگونی دارد. اما مهم‌ترین عامل آن بی‌حیایی و حرص ورزیدن است. صله رحم تنها رفتن به خانه بستگان نیست بلکه مصادیق فراوانی دارد. از جمله: اذیت نکردن آنان، سلام  کردن و احترام نمودن، اطعام کردن هر چند به جرعه آبی، عیادت از بیماران آنها، شرکت در مراسم عزا، زیارت و دیدار، هدیه دادن، تامین نیازهای آنان پیش از دیگران، خوشحال کردن و… (مفاتیح‌الحیاهًْ ص 215-214)


نقل می‌‌کنند:

روزی حضرت موسی(ع) در حال مناجات با پروردگارش مردی را در سایه عرش الهی دید. پرسید: پروردگارا، این کیست که عرش تو بر او سایه افکنده است؟ فرمود: او کسی است که به پدر و مادر خود نیکی می‌‌کند و اهل سخن‌چینی نیست. (همان ص 221)


یکی از تجار بازار ورشکست می‌شود. او مشکل خود را با شیخ رجبعلی خیاط در میان می‌‌‌گذارد. شیخ گفت: تو آدم بی‌رحمی هستی، چهار ماه است که شوهر خواهرت از دنیا  رفته و تا حالا سراغ خواهرت و بچه‌هایش نرفته‌ای. گرفتاری تو از این است. تاجر گفت: با هم اختلاف داریم. شیخ فرمود: ریشه مشکل تو آنجاست، حال خود می‌دانی. تاجر مقداری وسایل منزل خرید و به خانه خواهرش رفت و آشتی کردند و از آن پس بود که مشکل وی حل شد. (کیمیای محبت ص 125)


در حدیث داریم:

گاهی شخصی نسبت به پدر و مادرش نیکوکار است. سپس آنها می‌میرند و او بدهی آنان را نمی‌پردازد و برای آنها آمرزش نمی‌خواهد. لذا خدا او را عاق و نافرمان می‌نویسد و گاهی شخصی در زمان حیات پدر و مادرش عاق آنهاست و به آنان نیکی نمی‌‌کند. اما وقتی مردند، بدهی آنها را می‌پردازد و برایشان طلب آمرزش می‌کند و بدین ترتیب خداوند وی را در دفتر نیکوکاران می‌نویسد. (اصول کافی ج 3 ص 238)

محمدمهدی رشادتی معارفی از کیهان

چگونه فکر کنیم؟

 

یکی از مسائل کلیدی زندگی تطبیق تصمیم‌های انسان با موازین صحیح است. خیلی برای انسان مهم است که درست انتخاب کند، درست عمل کند، یقین کند حتمآ نتیجۀ عملش خوب و موفقیت آمیز شده است و در طول زندگیش احساس خوشبختی و رضایت داشته باشد.

    همیشه این سؤال ذهن انسان را پرتلاطم می‌کند که چرا زندگی این‌قدر سختی دارد؟ چرا هر چیزی که می‌خواهیم حتی بعد از تلاش، به آن نمی‌رسیم؟ چرا دعاهایمان مستجاب نمی‌شود؟ این همه سختی چرا تمام نمی‌شود؟چرا خدا دعای بعضی را مستجاب می‌کند و دعای بعضی را نه؟چرا انسان‌های خوب بیشتر سختی می‌بینند؟ و هزاران سؤال دیگر که بی‌جواب می‌مانند، آیا واقعآ این سؤالات جواب ندارند؟! آیا انسان در چمبرۀ تو در توی این سؤالات هضم می‌شود؟! یا این‌که جواب این سؤالات در مکتب اهل بیت علیهم السلام جواب داده شده است و با استمداد از آن‌ها می‌توان راه زندگی را پیدا کرد، می‌توان فهمید که چگونه باید با عالم، با خود و با اطرافیان ارتباط برقرار کرد؛ به طور کلی وقتی سراغ قران و ائمه علیهم السلام برویم به عنوان دو ثقلی که در اختیار انسان است( انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی)و، تمام راهکارها و مسیرهای انسانیت را مشروحآ بیان کرده‌اند. لازم به ذکر است که معصومین علیهم السلام به عنوان مبین و مفسر قران کریم معرفی شده‌اند. پس با توجه به دستورهای انسان‌ساز قران و مفسرین آن ائمه علیهم السلام بدست می‌آید که برای فکر کردن باید به چند چیز توجه شود:

1-چه مقدماتی را برای فکر کردن خود فراهم می‌کنیم.

2-چه هدفی برای فکر کردن خود در نظر داریم.

   انسان برای این‌که بتواند کاری انجام دهد باید وسایل مورد نیاز آن کار را داشته باشد، فکر کردن هم از این قاعده مستثنی نیست، وسیلۀ فکر کردن در انسان عقل او است که هم می‌تواند با کمک خیال با جزئیات سرو کار داشته باشد و هم قدرت آن را دارد که با عالم عقل ارتباط برقرار کند. انسان به کمک عقل، خوب و بد را تشخیص می‌دهد و نیز می‌تواند هنگام عمل درست بودن کارهایش را محک بزند.

    اگر بخواهیم مقدمات فکر کردن را بیلن کنیم، اول باید کار عقل را بلد بشویم و بعد مسیری که عقل برای فکر کردن طی می‌کند دنبال می‌کنیم.

عقل چگونه کار می‌کند؟

ابتدا انسان به کمک حواس پنجگانه با عالم خارج ارتباط برقرار می‌کند بعد خیال انسان تمام آنچه را حواس درک کرده‌اند را به تصویر می‌کشد بعد عقل این تصاویر را پردازش کرده و مشترکات و اختلاف‌ صورت‌های ادراک شده را پیدا می‌کند؛ در مرحلۀ بعد عقل اختلاف‌ها را رها کرده و به کمک اشتراکات یک معنای کلی را ایجاد می‌کند.

مثال:

چشم خودکارهای مختلفی را می‌بیند بعد خیال تصویری از آن خودکارها را در ذهن نگه می‌دارد، در مرحلۀ بعد عقل از این تصویرها یک معنای متفاوت ادراک می‌کند که این‌ها خودکار قرمز، آبی، سبز، بزرگ و یا کوچک هستند، و یک معنای مشترک درک می‌کند که این‌ها همه خودکار هستند و نه چیز دیگر حال عقل می‌تواند یک معنای کلی را از این ادراک مشترک بدست آورد و آن معنای کلی خودکار است. پس کار مهم عقل ادراک کلیات است

برگزاری جلسه ششم رد شبهه

جلسه ششم مقدمات رد شبهه روز دوشنبه 95/05/25 در مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) برگزار شد در این جلسه دوباره موضوع واقع سؤال شد و چگونه ميتوان واقعيت را از تخيل و احساسات تميز داد بحث به ميان امد و موارد مختلف پردازش گرديد، در حال زندگي كردن يكي از راه حلهايي بود تا بتوان از تسلط خيال و احساسات بيرون امد. در اين جلسه از مطابق عقل عمل كردن صحبت شد و ارتباط عقلاني عمل كردن با در واقع بودن و در حال زندگي كردن تشريح شد. همچنين چگو نگي تصميم گرفتن مطابق عقل،هماهنگ با در حال زندگي كردن با مصاديق عملي تحليل گرديد

نگاهی به مبحث ولایت در کلام امام‌رضا(ع)

 

مامون خلیفه مکار عباسی، با اهداف سیاسی، سازوکاری را در پیش گرفت تا ضمن تغییر جریان مبارزاتی، شیعی، محدودیت‌هایی را برای امام‌رضا(ع) ایجاد کند، و با عنوان جانشین خلافت، مسیر امامت را با تفسیر وارونه از خلافت و ولایت منحرف سازد. امام‌رضا(ع) در برابر این مکر و فریب خلیفه عباسی، به تبیین معنای امامت و ولایت حقیقی می‌پردازد تا فتنه عباسی را آشکار و دشمنان را رسوا سازد. نویسنده در این مطلب با مراجعه به سنت و سیره رضوی به تبیین رفتار متقابل امام‌رضا(ع) علیه حیله مامون عباسی پرداخته است.
***
زشت‌نمایی اسلام با تحریف معنوی آن
اسلام از همان آغاز با گروه‌های تحریف‌گری مواجه بود که در بیشتر موارد با تحریف معنوی و کمتر لفظی درصدد بودند تا اسلام را از حقیقت خود تهی سازند و مفاهیم و معانی نارسا و ناروا را جایگزین مفاهیم و معارف الهی نمایند. در تحریف معنوی، مخاطب پیام، گرفتار فتنه‌ای می‌شود که جز برای اهل بصیرت و تقوا آشکار نیست؛ زیرا الفاظ، حفظ می‌شود، اما معانی و مفاهیم، دگرگون شده به طوری به مخاطب القا می‌شود که دیگر فاقد عناصر مفید و سازنده است.
از نظر قرآن، یهودیان استاد تحریف‌گری هستند و در تحریف معنوی سرآمد امت‌ها و ملت‌ها به شمار می‌روند. آنان چنانکه در جهان معاصر ملاحظه می‌شود، اصل واژگانی چون آزادی، حقوق‌بشر، صلح، عدالت، مساوات و برابری و مانند آن را حفظ می‌کنند، ولی معانی و مفاهیمی را اراده می‌‌کنند که در تقابل و تضاد حقیقی با مفاهیم حقیقی این واژگان و موضوع له آنهاست. خداوند می‌فرماید: من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه؛ برخی از آنان که یهودی‌اند، کلمات را از جاهای خود برمی‌گردانند. (نسا، آیه 46؛ و نیز مائده،‌آیات 13 و 41)
وقتی شاگردان غربی یهودیان از آزادی سخن به میان می‌آورند، به معنای حریت و آزادی و رهایی از قید و بندهای شهوات و سلطه‌ ظالمانه و جائرانه مستکبران نیست که در سایه بندگی و عبودیت الهی حاصل می‌شود؛ زیرا در عبودیت الهی، انسان، بنده هیچ‌کسی نیست؛ بلکه مراد آنان از آزادی، رهایی از هرگونه حدود و موازین و قوانین عقلانی و عقلایی و گرفتار شدن در قید و بند شهواتی است که هر چه انسان بیشتر در آن فرو می‌رود همانند باتلاق گرفتارتر شده به طوری که در نهایت غرق می‌شود و هرگز نمی‌تواند خود را از آن رها سازد.
خداوند در قرآن بیان می‌کند که یهودیان استاد بازی با کلمات هستند تا هم مفاهیم را دگرگون سازند و هم ابزاری برای تمسخر حق‌باوران و مومنان به دست آورند. در همین رابطه با تحریف واژه «راعنا» بر آن می‌شوند تا مومنان و پیامبر(ص) را تمسخر کنند. (نسا، آیه 46 و روایات تفسیری)
منافقان نیز پیرو مکتب تحریف‌گری یهودی بودند. از همان آغاز اسلام، منافقان با سوءاستفاده از سست ایمان‌ها، برنامه‌های خود را برای ضربه زدن به اسلام از درون به اجرا در آوردند. آنان با استفاده از انواع و اقسام تحریف‌ها و جعل‌حدیث بر آن شدند تا مفاهیم کلیدی و اصلی اسلام را به گونه‌ای دگرگون سازند که از اسلام جز پوستی بی‌مغز و محتوا نماند. این‌گونه است که به تعبیر امیرالمومنین علی ‌بن ابی‌طالب(ع) اسلامی را به جهانیان معرفی کردند که پوشیدن وارونه اسلام بود، به طوری که زشتی‌های آن به چشم آمده و زیبایی‌های آن نهان گشت. خشونت و ترور و تکفیر از همان آغاز در دستور کسانی قرار گرفت که نظام ولایی اسلام را در قالب نظام خلافت انتخابی به خورد مردمان دادند. قتل مالک بن نویره توسط خالد و زنا با همسر وی نخستین جنایتی نبود که در قالب نظام خلافت انتخابی انجام گرفت.
در تحریف‌گری اهل نفاق از اسلام، اجتهاد در مقابل نص صریح کلام‌الله و رسول‌الله(ص) قرار گرفت (نگاه کنید: نص در مقابل اجتهاد سید عبدالحسین شرف‌الدین عاملی) و نظام ولایی انتصابی از سوی خداوند به نظام خلافتی انتخابی اهل حل و عقد، نصب فردی و شورای شش نفره و در نهایت خلافت موروثی تغییر ماهیت داد و از اسلام جز پوستی زشت به جا نماند که هنوز آثار آن در قالب گروه‌های تکفیری وهابی و داعشی و مانند آن چهره زشتی از اسلام به نمایش می‌گذارد.


تبیین رضوی در برابر مکر عباسی
در مقابل این جریان خطرناک اسلام‌ستیز درونی، جریان پاک و مطهر الهی (احزاب، آیه 33) با همه ضعف و ناتوانی همراهی و همزبانی و همدلی امت به مقابله پرداخت و با جانفشانی اجازه نداد تا اسلام ناب محمدی(ص) به فراموشی سپرده و از گفتمان جهانی حذف شود؛ از این رو، همه اولیای الهی که به انتصاب خداوند مسئولیت ولایت امری امت را به عهده داشتند، مقتول و مسموم شدند و تنها از ایشان امام‌زمان (عج) در کنف الهی در غیب درآمد تا جهان از خلیفهًْ‌الله خالی نشود و ولایت الهی در ساختار امامت باقی و برقرار ماند و هستی از فیوضات الهی از مجرای ولایت امام‌زمانی بهره‌مند باشد.
امامان معصوم(ع) از همان آغاز به تقابل با جریان نفاق و تحریف‌گری پرداختند و در هر برهه‌ای با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی و توطئه و مکر دشمنان اسلام، سازوکارهایی را برای معرفی اسلام ناب محمدی(ص) و نظام ولایی اسلام به کار گرفتند.
امام‌رضا(ع) در زمانی می‌زیست که مکاران عباسی با توجه به ضعف شدید حکومت و افزایش ظلم‌ستیزان و مخالفان بویژه کسانی که به داعی علویان قیام می‌کردند، ناچار به تغییر سیاست رسمی شده بودند. مامون عباسی این روباه مکار با توجه به شرایط زمانی و مکانی بر آن شد تا برای مهار و مدیریت علویان و سرکوب قیام‌های آنان، جانشینی در خلافت را به امام‌رضا(ع) بسپارد تا ضمن تضعیف اصل امامت و ولایت، خلافت را به جامه امام‌رضا(ع) زینت داده و ساختار نظام خلافتی را به عنوان یک اصل تثبیت شده و پذیرفته شده از سوی امام(ع) معرفی کند و به تطهیر خلفای مسلمانان از آغاز تا انجام بپردازد؛ زیرا پذیرش خلافت و دست کم جانشینی و ولایتعهدی خلیفه به معنای پذیرش نظام خلافتی موجود به عنوان نظام صحیح و اصیل اسلامی خواهد بود، در حالی که شیعیان بر این باورند که اصالت در نظام اسلامی، نظام ولایی است که به حکم و نصب الهی، امام و ولی‌الله انتخاب می‌شود.
اما این مکر مامون عباسی با سازوکاری که امام‌رضا(ع) در پیش می‌گیرد، دفع می‌شود؛ زیرا مکر الهی بالاتر از مکر دیگران است و خداوند مکر مامون را به مکر خویش دفع می‌کند. مامون می‌کوشد تا خلافت رسمی را به عنوان نظام اسلامی تثبیت کند و نظام ولایی و انتصابی به نصب الهی را کنار زند. انتخاب امام به عنوان خلیفه یا جانشین خلیفه به معنای این است که اصل خلافت، امری درست است و از سوی دیگر نیازی به انتصاب الهی ندارد؛ چنانکه خود مامون همانند ابوبکر برای خویش جانشینی انتخاب می‌کند و مردم را موظف می‌سازد تا از وی به عنوان خلیفه یا جانشین خلیفه اطاعت کنند. پذیرش این امر از سوی امام‌رضا(ع) به معنای پذیرش دوگانه‌ای است که اصل باورها و اعتقادات شیعی را زیر سوال می‌برد و نظام ولایی و انتصابی از سوی خداوند را به سخریه می‌گیرد.
امام‌رضا(ع) در برابر مکر مامون عباسی، بر آن می‌شود تا به تبیین نظام ولایی بپردازد. عبدالعزیز بن مسلم می‌گوید: ما در ایام حضرت رضا(ع) در مرو بودیم در آغاز ورود، روز جمعه در مسجد جامع اجتماع کردیم، حضار مسجد، موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسیار مردم را در آن زمینه بازگو می‌کردند. من خدمت سرور و مولایم رفتم و گفت‌وگوی مردم را در بحث امامت به عرضش رسانیدم.
حضرت لبخندی زد و فرمود: «ای عبدالعزیز! این مردم نفهمیدند و از آرای صحیح خود فریب خورده و غافل شدند. خدای عزوجل، پیغمبر خویش را قبض روح نفرمود تا اینکه دین را برای ایشان کامل کرد و قرآن را بر او نازل فرمود که بیان کننده هر چیز در اوست. حلال و حرام و حدود و احکام و تمام نیازهای مردم را در قرآن بیان کرده و فرمود: «مافرطنا فی‌الکتاب من شیء؛ چیزی در این کتاب فروگذار نکردیم.» و در حجت‌الوداع که سال آخر عمر پیغمبر (ص) بود این آیه نازل شد: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.» و موضوع امامت از کمال دین است (تا پیغمبر جانشین خود را معرفی نکند تبلیغش را کامل نساخته است) و پیغمبر از دنیا نرفت تا آنکه نشانه‌های دین را برای امتش بیان کرد و راه ایشان را روشن ساخت و آنها را بر شاهراه حق واداشت و علی(ع) را به عنوان پیشوا و امام منصوب کرد و همه احتیاجات امت را بیان کرد. پس هر که گمان کند خدای عزوجل دینش را کامل نکرده، قرآن را رد کرده و هر که قرآن را رد کند به آن کافر است.


جایگاه و اهمیت امامت
مگر مردم، مقام و منزلت امامت را در میان امت می‌دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود. همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و مکانش منیع‌تر و عمقش بیشتر از آن است که مردم با عقل خود به آن رسند یا به آرائشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند. امامت، مقامی است که خدای عز وجل بعد از رتبه نبوت و خلت، در مرتبه سوم، به ابراهیم خلیل(ع) اختصاص داده و به آن فضیلت، مشرفش ساخته و نامش را بلند و استوار نموده و فرموده: «انی جاعلک للناس اماما؛ همانا من تو را امام مردم گردانیدم.» ابراهیم خلیل(ع) از نهایت شادی‌اش به آن مقام، عرض کرد: «از فرزندان من هم؟» خدای تبارک و تعالی فرمود: «پیمان و فرمان من به ستمکاران نمی‌رسد.» پس این آیه، امامت را برای ستمگران تا روز قیامت باطل ساخت و در میان برگزیدگان گذاشت. (اصول کافی، ج1، ص283، ترجمه مصطفوی)
از این حدیث به صراحت معلوم می‌شود که امام(ع) بر آن است تا نظام ولایی را براساس ساختار امامت تبیین کند و خلافت انتخابی که از آغاز انحراف اسلام در جامعه اسلامی مطرح شده را نقد کرده و آن را خلاف آموزه‌های وحیانی قرآن و سنت و سیره پیامبر(ص) نشان دهد. این‌گونه است که امام(ع) در تقابل مکر مأمونی به این تبیین‌گری متوسل می‌شود و از هر زمان و زمینه‌ای برای تبیین نظام ولایی اسلام سیاسی استفاده می‌کند. البته نظام ولایی در اسلام تنها در حوزه سیاسی نیست بلکه حدود و ثغور ولایت همه هستی را دربر می‌گیرد و از همین روست که هر ساله در شب قدر، مقدرات هستی به امضا و تائید امام زمان همان دوره و عصر می‌رسد و ایشان حکم را به روح و فرشتگان ابلاغ می‌کند تا آنان در طول سال به اجرا درآورند.
در نظام ولایی، گستره ولایت امام(ع) تا جایی است که فقدان آن به عنوان فقدان عقل کل و میخ‌های زمین است به‌طوری که اگر امام نباشد، نظام هستی جمع و طی می‌شود و قیامت بر پا می‌گردد. علی‌بن مهزیار از محمدبن هیثم از محمدبن فضل از حضرت ابوالحسن علی‌بن موسی‌الرضا(ع) نقل می‌کند که به ایشان گفتم: ممکن است زمین بدون امام باشد؟ حضرت(ع) فرمود: هرگز! زیرا در این صورت زمین اهلش را فرود می‌برد. (همان)
همچنین سعدبن سعد اشعری قمی از احمدبن عمر نقل کرده که به امام‌رضا(ع) گفتم: آیا زمین بدون امام باقی می‌ماند؟ حضرت(ع) فرمود: نه. گفتم از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: مگر اینکه بندگان مورد خشم الهی قرار گیرند. حضرت(ع) فرمود: در این صورت (بدون امام) نمی‌ماند مگر اینکه به زمین فرو می‌رود. (همان)
امام‌رضا(ع) در تبیین نظام ولایی انتصابی بر آن است تا دست مأمون را خالی کرده و او را در موضع ضعف قرار دهد و مکر وی را با مکر الهی خنثی سازد. مأمون پیوسته تلاش داشت تا به هر شکلی شده گفتمان شیعی را با گفتمان رسمی خلافت همراه سازد و بگونه‌ای عمل کند که هم خلافت خویش تثبیت شده و هم خلافت دیگران از اجدادش تطهیر شود. برگزاری جلسات رسمی و همراه‌سازی امام(ع)، برای تثبیت نظام خلافت انتخابی بود؛ اما امام‌رضا(ع) تلاش‌های مکارانه مأمون را با تبیین مواضع قرآنی خنثی می‌کرد و نظام ولایی را به عنوان نظام قرآنی و سنت و سیره نبوی(ص) معرفی می‌نمود. امام‌رضا(ع) در مجلس مهم علمی که با حضور مأمون عباسی و گروهی از عالمان عراق و خراسان برگزار شده بود بر آن می‌شود تا حقیقت نظام ولایی را به عنوان نظام قرآنی بیان کرده و مکر مأمون را به خودش بازگرداند. در این مجلس مأمون پرسشی درباره آیه 32 سوره فاطر: «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا؛ سپس کتاب الهی را به کسانی که برگزیدیم به ارث دادیم.» مطرح می‌کند و می‌پرسد: منظور از این بندگان برگزیده که میراث‌دار کتاب الهی هستند، چه کسانی‌اند؟ علمای حاضر در مجلس می‌گویند: منظور همه امت اسلامند؛ ولی حضرت رضا(ع) با استناد به ده‌ها آیه قرآن کریم در آغاز، امتیاز‌های اهل بیت علیهم‌السلام را بر عموم مردم اثبات می‌کند و عترت و آل را دارای یک معنا می‌داند و می‌فرماید: از دوازده مورد آیات روشن قرآن غیر از موارد اشارات تفسیری، استفاده می‌شود که اهل بیت علیهم‌السلام بندگان برگزیده الهی هستند که وارث علوم قرآن هستند. در این مجلس بزرگ علمی، سیاسی، حضرت امام‌رضا(ع) به تفصیل، آیات انذار، تطهیر، مباهله، آیه ذی‌القربی (اسراء، آیه26)، آیه مودت (شوری، آیه20) آیه صلوات، (احزاب، آیه 56)، آیه خمس (انفال، آیه 41)، آیه اهل ذکر (نحل، آیه43)، آیه تحریم (نساء، آیه23)، و نیز آیه 28 سوره مؤمن و آیه 32 سوره طه را شاهد می‌آورد که وارثان علوم قرآن و رهبران برگزیده الهی، افرادی خاص از خاندان پیامبر اکرم(ص) هستند.
آن حضرت با استفاده از قرآن که محل اجماع و اتفاق همه اهل امت است، ضمن معرفی اهل‌بیت(ع) و جایگاه آنان در نظام ولایی، حق خلافت و امامت و ولایت را برای این خاندان اثبات کرده و خلافت مأمون و دیگران را باطل معرفی می‌کند.
ایشان با بهره‌گیری از حدیث سفینه بر آن می‌شود تا راه نجات از گرداب ظلمت‌ها و انحرافات و طوفان بلای الهی را کشتی اهل بیت(ع) دانسته و مردم را به سوار شدن و همراهی با این اولیای الهی فرا می‌خواند. آن حضرت از پیامبر خدا(ص) نقل می‌کند که ایشان فرمود: «مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح، من رکبها نجا و من تخلف عنها زج فی‌النار؛ مثل خاندان من در میان شما مثل کشتی نوح است. هر کس بر آن نشست نجات یافت و هر کس از آن باز ماند، در آتش افتاد.» (عیون اخبار الرضا، صدوق، ج2، باب31)


توحید به شرط‌ پذیرش ولایت
آن حضرت(ع) با آگاهی و علم غیب کامل نسبت به اهداف و ساز و کارهای مأمون عباسی در همان آغاز ورود به مرکز خلافت اموی در مرو و در هنگام ورود به نیشابور بر آن می‌شود تا جایگاه خود و نظام ولایی را تبیین کرده و دست مأمون را در پوست گردو بگذارد. این‌گونه است که در حدیث مشهور به سلسله الذهب به معرفی نظام ولایی و جایگاه خود به عنوان ولی‌الله اشاره می‌کند. در کتاب تاریخ نیشابور آمده است: در سفر حضرت رضا(ع) به خراسان، کجاوه امام وارد نیشابور شد و درحال عبور از بازار بود که دو نفر از راویان احادیث به نام‌های «بوزرعه و محمدبن اسلم طوسی» جلو آمدند و به امام عرض کردند: «ای امام و فرزند امامان، ای سلاله پاک فاطمه زهرا و ای چکیده پرثمر نبوت!  به حق پدران گرامی‌ات، صورت مبارک و پرنور خود را به ما بنمایان و حدیثی از جد بزرگوارت را برای ما بگو!»
امام دستور داد کجاوه را متوقف کنند. سپس سایبان را کنار زد و چشم مسلمانان به جمال نورانی‌اش منور شد.
مردم همه روی پا ایستادند. صدای گریه از هر سو بلند شد و اشک شوق از دیده‌ها فرو ریخت. گروهی خود را به خاک می‌افکندند، عده‌ای افسار مرکبش را بوسه می‌زدند یا گردن می‌کشیدند تا صورت مبارک امام را ببینند.
ازدحام و غوغا تا ظهر طول کشید و مردم همچون سیل اشک می‌ریختند تا سرانجام، بزرگان قوم فریاد زدند: «ای مردم!  گوش فرا دهید و فرزند رسول خدا را آزار ندهید، که این کار آزار رسول خداست.»
مردم ساکت شدند و بیست و چهار هزار قلم و دوات آماده شد تا حدیث امام را بنویسند. این حدیث شریف بعدها به «حدیث سلسله الذهب» (سلسله طلا)  معروف شد؛  چون راویان آن حدیث همه از معصومین (رسول خدا و ائمه) و جبرئیل علیهم السلام هستند.
بوزرعه و محمدبن اسلم نیز مأمور شدند تا حدیث را برای افرادی که صدای امام را نمی‌شنیدند با صدای بلند تکرار کنند.
امام رضا(ع)  این چنین آغاز کرد: «پدرم، موسی بن جعفر الکاظم، برای من روایت کرد از قول پدرش، جعفر بن محمد الصادق، از قول پدرش، محمدبن الباقر، از قول پدرش، علی بن الحسین زین‌العابدین، از قول پدرش،  حسین بن علی که در سرزمین کربلا شهید شد، از قول پدرش، امیرالمومنین علی بن ابیطالب که در کوفه شهید شد، از قول برادر و پسر عمویش، محمد رسول‌الله(ص)، از قول جبرئیل، که خداوند فرمود: «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی؛ کلمه توحید (لااله‌الا‌الله) دژ و حصار محکم من است. هرکس آن را بگوید،  داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب من در امان است.
سپس حضرت رضا(ع) فرمود: «آری، خداوند راست فرمود و جبرئیل و رسول‌خدا و ائمه اطهار علیهم السلام همه راست گفته‌اند.»
در این هنگام کجاوه امام به راه افتاد. (چه بسا مامورین مأمون، کجاوه را حرکت دادند.)
ولی امام اشاره کرد کجاوه را نگه دارند و ندا کرد: «بشرطها و انا من شروطها؛ اما در صورتی که به شروط‌های آن عمل شود و من یکی از آن شرط‌ها هستم. (بحارالانوار، ج 49، ص 126، ح 3. از کشف الغمه، ج 3، ص 145-144().
فرمایش امام رضا(ع) در حدیث سلسله‌الذهب به این معنی است که توحید در صورتی مقبول درگاه خداوند است که همراه با پذیرش ولایت اهل‌بیت(ع) باشد و تنها کسانی از امت نجات می‌یابند که به دژ امنیت الهی با ولایت از جمله ولایت رضوی(ع) وارد شوند. این گونه است که توطئه‌های مامون عباسی و مکر مامونی با درایت و امامت الهی امام رضا(ع) باطل شد و هر آنچه رشته‌بود پنبه گشت.

محمد رضائی منش معارفی از کیهان

لا اله الاّ هو

عندما أبتدئُ بالأکلِ أقولُ «بسم الله» و إذا انتهيتُ منه أقول «الحمد لله» و اذا أرَدتُ انجازَ عملٍ ما في المستقبل أقول «إن شاءَ اللهُ» فأذکُرُ اسمَه کثيراً في قيامي و قُعودي و في کلِّ حرکةٍ من حرکاتي و عند کلِّ فعلٍ من أفعالي. من هو و لماذا أذکُرُهُ دائماً؟ إنَّ اللهَ الذي أذکُرُهُ کثيراً و أحمدُهُ کثيراً و أقومُ و أنامُ و أستَيقِظُ باسمه هو الذي خلَقني و خلَقَ کلَّ شيءٍ في الدنيا و الآخرةِ. السماءُ و مَن فيها، و الأرضُ و ما عليها من الحيوانات و النباتات و الجماداتِ کلُّها مُلکٌ له و مسخَّرٌ بأمره و خاضعٌ لقدرته و أنا شاکرٌ له لأنَّه لا إلهَ الاّ هو و لا رَبَّ لي الا هو.

أشکرُکم مسبقاً