مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) تهران
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
شنبه 96/10/16
بصیرت سیاسی، بهویژه در زمان بحرانها و فتنهها امری اساسی و رهاییبخش ملتهاست. هر جامعهای که از بصیرت سیاسی برخوردار نباشد در تاب و تب بحرانها، ناتوان از شناخت موقعیت و ترسیم درست روش دستیابی به اموری است که هدف ایجادی جامعه میباشد. از این رو جامعه بیبصیرت در کوران بحرانها از درون فرو میپاشد و دستکم هزینههای گزافی را برای بیبصیرتی خویش میپردازد.
انسان بصیر، انسان آگاه و خردورزی است که هر حادثه و رخدادی را با پیامدهای کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت آن میسنجد. در قرآن و فرهنگ اسلامی از چنیناشخاصی گاه به عنوان مدبر نیز یاد میشود، زیرا دبر و پیامدهای هر کار و مسئلهای را با عقل خود میسنجد و بر اساس آن نسبت هزینه و درآمد عمل میکند. مراد از هزینه یا درآمد تنها ابعاد اقتصادی آن نیست بلکه همه هزینهها و درآمدهای روحی، جسمی، مادی، معنوی، دنیایی و اخروی آن میباشد.
انسان دارای بصیرت سیاسی انسانی تحلیلگر میباشد.
تحلیلگر، انسان خردمندی است که با خردورزی و بهرهگیری از جزئیات برای دستیابی به امور کلی میکوشد تا ترسیم درستی از آینده به دست دهد. آنالیز کردن تنها به تشریح و تبیین رخدادهای جزیی نیست بلکه به معنای ترسیم درست موقعیت هر رخداد در شبکهای بزرگ و کلانتر است که از آن به نام گفتمان و هدف یاد میشود. هر رخدادی در یک موقعیتی پدید میآید و موقعیت دیگر پدیدهها را تغییر میدهد. تحلیلگر با تحلیلی که برخاسته از بصیرت سیاسی اوست، به تبیین این مسئله میپردازد که رخداد کنونی در مجموعه شبکه رخدادها تا چه اندازه در مسیر رسیدن به اهداف کلان جامعه مانند امنیت و هویت ملی، تاثیر مثبت و یا منفی میگذارد؟ در نهایت تحلیلگر با تحلیل این مسئله به توصیههایی نیز برای تصحیح و اصلاح حرکت یا رخداد در صورت مخالفت با اصول، اهداف و یا تثبیت آن در صورت مفید و سازنده بودن آن اقدام میکند.
معنا شناسی واژه «تحلیل»
واژه «تحلیل» همانند بصیر واژهای عربی است که در زبان فارسی به معناهای مختلف به کار میرود. در لغت نامه عمید تحلیل به معنای حلال کردن، حل کردن، گشودن و تجزیه کردن آمده است. در فرهنگ معین در ذیل کلمه تحلیل آمده است :۱- حلال کردن ، رواشمردن ، رواداشتن ۲- دو یا چند بخش کردن لفظی را و هر بخش معینی را علیحده گرفتن و بعضی را به حال خود گذاشتن ، همچنین به معنای تجزیه کردن و از هم گذاشتن و به معنی تکبیر گفتن نیز آمده است.
اگر گفته میشود که انسان دارای بصیرت سیاسی انسان تحلیلگری است، به این معناست که به شیوه و روشی میکوشد تا مسائل را با نوعی تجزیه کردن و ساده نمودن در یک قالب اصولی ریخته و نتایج آن را تبیین و توصیف کند که آیا این رخداد در چارچوب کلی اصول مورد نظر بوده است یا بیرون از دایره آن قرار میگیرد؟
در حقیقت انسان با بصیرت سیاسی با تحلیل کردن خود که در واقع تلاش ذهنی است میکوشد در چارچوب یک روش علمی با ۱- ساده کردن مفاهیم پیچیده، ۲- درک اجزای تشکیلدهنده یک پدیده سیاسی، ۳- درک ارتباط بین پدیده مورد تحلیل با سایر پدیدهها ، ۴- پیشبینی تحولات آتی با اتکا به استدلالهای منطقی و عقلی نشان دهد که این رخداد در این موقعیت رخدادی، میتواند در چارچوب حقایق و اصول ارزشی مورد نظر جامعه قرار گیرد یا آنکه رخدادی است که برخلاف حقیقت واقع شده و میبایست به هر شکلی از تاثیر آن کاسته یا جلوگیری به عمل آید تا اهداف کلان از دست نرود.
بنابراین، انسان بصیر برای تحلیل کردن پدیدههای سیاسی تنها به تشریح و تبیین پدیده مورد تحلیل اکتفا نمیکند، بلکه با کاوشی ذهنی سعی میکند از ظواهر پدیده به امور پنهانی دست یابد و موقعیت خود و رخداد را با توجه به اهداف جامعه موقعیت سنجی، داوری و ارزیابی کرده و توصیههای مفید و سازندهای نیز در ارتباط با رخداد ارائه دهد. در یک سطح کلانتر وی میتواند مفاهیمی را که افراد عادی قادر به درک آنها نیستند به زبان ساده و قابل درک به دیگران منتقل کند و دستگیر آنان نیز باشد.
گزارشهای تاریخی قرآن، تحلیل رخدادها
در آموزههای قرآن به انسان آموخته میشود تا هر رخدادی را از زوایای گوناگون تحلیل کند. گزارشهای قرآنی از رخدادهای تاریخی در حقیقت مجموعه آموزشی است که آدمی را توانا میسازد تا به تحلیل رخدادها اقدام کند. خداوند در هر گزارشی از رخدادهای تاریخی، در مقام اهل بصیرتی مینشیند که به تحلیل واقعه و رخداد میپردازد و آثار و تبعات آن را به همراه توصیههای لازم به عنوان عبرت و پند ارائه میدهد.
اگرخوانندگان آیات قرآن، به عنوان تعلیمی به آن بنگرند میتوانند از تحلیل خداوند، به قدرت و توانایی تحلیل رخدادها دست یابند. اصولا میتوان گفت که هدف خداوند از گزارشهای تحلیلی در قرآن، ایجاد انسانی دارای بصیرت و قوه تحلیل رخدادها میباشد. بنابراین میبایست با این هدف به سراغ آموزههای قرآنی رفت.
هر رخدادی در قرآن گاه بارها و بارها تحلیل میشود و در هر تحلیلی با توجه به یکی از اصول ارزشی و اهداف تعلیمی عالی، توصیف، تبیین و توصیه جداگانه و جدیدی ارائه میشود. از این رو گفتهاند آیات قرآن تکرار بر نمیدارد، زیرا هر آیهای مطابق و متناسب با موقعیت خود، معنای خاصی را ارائه میدهد و تحلیل جدیدی را به خوانندگان منتقل کرده و دستور و فرمان و توصیهای خاص را بیان میکند.
آموزههای قرآنی حتی در بیان رخدادهای به ظاهر شخصی و اختصاصی، این شیوه را در پیش گرفته است. از این رو نمیتوان داستان دیدار حضرت موسی (ع) با عالم ربانی یا داستان مهمانی حضرت ابراهیم (ع) و بشارت دادن فرزند به سارا را رخدادی منحصر به فرد ارزیابی کرد و آن را «قضیه فی واقعه» دانست، بلکه رخدادی است که باید آن را در چارچوب اصول ارزشی و اهداف آفرینش و هدایتی قرآن ارزیابی و داوری کرد.
معارفی از کیهان
شنبه 96/10/16
متفکران و دانشمندان مسلمان از دیرباز بر این باورند که اسلام دینی جامع و جهانی و جاودان است، و پیروان خود را تنها به نماز و روزه و دیگر عبادت های فردی فرا نمی خواند، بلکه دیگر احکام از جمله امور اقتصادی، حقوقی و سیاسی را نیز مطرح می کند، این مطلب بیانگر آن است که احکام اسلام فراگیر است و با توجه به نیاز آدمی وضع شده است. بی شک احکام سیاسی و اجتماعی تنها در سایه رهبری شخصی جامع الشرایط میسر می شود.
1.تاریخچه ولایت فقیه
حکـومت اسـلامی، امر نـوظهوری نیست و در زمان پیامبر اسلام(ص) و علی(ع) تجربه شـده است. شیعه که خاطره نظام عدل را هرگز از یـاد نـبـرده بـود، بـا اعتقـاد راسخ به غیبت ولی الله الاعظم, در طول بـیـش از ده قرن، این خاطره را دنبال کرد و برای تبییـن مبانـی آن در عـصـر غـیـبـت، سختی ها کشید و در قالب گزاره ها و مقـوله هـای کـلامـی چـون: مـسـاله ولایت، خلافت و غیبت امام و مقـوله هـای فقهی، چـون: دولـت سـتـم، پذیـرش ولایت از ســـوی ستمکـار، دولت عدل و ولایت فـقـیه، به بحث و مـداقه در آن زمینه نشست،
فقیهان بـرجسته ای از جـمـلـه مقـدس اردبیلی و شیخ جعفرکاشف الغطاء و ملااحمـد نراقـی در سـده هـای اخـیر آن را در آثـار خـود مطـرح کـردنـد و امام خمینـی آن را به کمال رسانـد. فقهاء بزرگوار نیز بحث ولایت فقیه را در کتب فقهی خود مطرح کرده اند. مسئله ولایت فقیه و حکومت دینی در پرتو حاکم صالح که در وجود فقیه جامع الشرایط متبلور است، اندیشه و ایده جدیدی نیست، ولی در تنگنا قرار گرفتن شیعیان در برابر فشارهای شدید خلفا و حاکمان ستمگر موجب شد که این اندیشه ناب اسلامی، به صورت مسئله جنبی و کمرنگ در کتاب ها مطرح گردد.
2.ولایت فقیه از منظر علماء و بزرگان دین
هیچ یک از علمای شیعه بر سر وجودیت یک امیر یا حاکم اختلاف نظری نداشته اند و پایه دیدگاه آنها نیز روایاتی است که می فرماید: «مردم احتیاج به امیر و حاکم دارند یا خوب باشد یا بد. در ادوار مختلف فقه شیعه ـ علیرغم محکومیت تاریخی شیعیان و تسلّط طاغوت و مستکبران ـ از «ولایت فقیه» با اطلاق عناوینی نظیر «حاکم شرع»، «سلطان»، «جانشین پیامبر(ص)» و «نائب امام زمان(عج)» نام برده شده و فقهایی مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و ابوالصلاح حلبی و محقق حلّی و بسیاری از فقهای دیگر به گونه ای متعرّض این مسئله شدند.
3.جایگاه ولایت فقیه در قانون اساسی
اصل 107: پس از مرجع عالیقدر تقلید و رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیة اللّه العظمی امام خمینی «قدس سره» که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت می کنند. هرگاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می کنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسؤولیت های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است.
4.جمهوریت و اسلامیت نظام جمهوری اسلامی
جمهوریت با ولایت از نقطه نظر فلسفه سیاسی مطلبی که می توان گفت آن است که ولایت در مقام مشروعیت اگر وابسته به رای مردم باشد کما اینکه پاره ای در باب ولایت فقیه بر این عقیده اند، در آن صورت مشکلی در جمع ولایت و جمهوریت یا مردسالاری نیست و اگر در مقام مشروعیت از نظریه نصب تبعیت کنیم باز می توان گفت مشروعیت و حقانیت حکومت به لحاظ مطابقت با موازین شریعت احراز می شود، اما اقتدار دولت و وجود آن وابسته به خواست مردم است و اساسا در زمینه ای که خواست مردم وجود ندارد ولایت، اجرا نمی شود. حکومت دینی اگر با خواست مردم همراه نباشد، عملا اجرا نمی شود و لذا هرجا حکومت، دینی است واجد پذیرش مردمی است.
5.ولایت فقیه در اندیشه معمار بزرگ انقلاب حضرت امام خمینی(ره)
اصل ولایت فقیه در قانون اساسی ذکر شده است حضرت امام می فرمایند: این که در قانون اساسی است بعضی شوونات ولی فقیه است نه همه شوون ولایت فقیه. حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) و یکی از احکام اولیه اسلام است. بنابراین ولایت مطلقه نه در چارچوب احکام فرعیه اولیه و ثانویه الهیه محصور است و نه در محدوده قانون اساسی اسیر و نسبت به هر دو امر مطلق است نه مقید. اوامر او در حکم قانون است و در صورت تعارض ظاهری با قانون، مقدم بر قانون می باشد.
6.ولایت فقیه در اندیشه ولی فقیه زمان، مقام معظم رهبری
فقه حکومت، باید قواعد و چهارچوب های اقامه دین در جامعه را بیان کند. این قواعد، در سطحی فراتر از آنچه معمولاً با عنوان فقه حکومت می شناسیم قرار دارند. ولی فقیه، اجازه دارد نوبه نو، نظام ها و ساختارهایی برای تأمین اهداف نظام اسلامی بسازد و در این طراحی های کلان، به تشخیص خود، مصالح و رویکردهایی را ترجیح دهد و دین، اجازه این انعطاف ها و انتخاب ها را به او می دهد.
7.گزینش رهبر و ولی فقیه
یکی از کارویژه های مجلس خبرگان رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران، گزینش رهبر برابر اصول پنجم، یکصد و هفتم و یکصد و نهم قانون اساسی می باشد. این قانون اگرچه سندی حقوقی است، اما در بسیاری از اصول آن و از جمله اصول مربوط به رهبری، پیوندی محکم با مبانی دینی و به ویژه موازین فقهی برقرار کرده و حتی از اصطلاحات آن نیز بهره برده است. همین امر، ضرورت نگرش توأمان فقهی و حقوقی به این سند عالی را دست کم در اصول مربوط به نوع حاکمیت، حکومت، رهبری و نهادهایی چون شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری نمایان می سازد. از آنجا که در زمینه ولایت “فقیه” دو دیدگاه معروف فقهی انتصاب و انتخاب وجود دارد، مباحث مربوط به آن در حقوق اساسی ما نیز راه پیدا کرده است. آثار و لوازم هر یک از این دو نظریه در ابعاد مختلف و از جمله در نقشی که خبرگان رهبری ایفا می نمایند، قابل تأمّل و بازخوانی است و از این رهگذر می توان به ماهیت گزینش رهبر در نظام جمهوری اسلامی ایران راه یافت، نقاط ابهام را دریافت و برای شفاف سازی آن، پیشنهاد ارائه داد.
8.ولایت مطلقه فقیه
اگر سؤال شود، آیا ولی امر مسلمین، می تواند در شرایط استثنایی فراتر از وظایف مقرره در قانون اساسی، اعمال ولایت کند، پاسخ آن مثبت است، ولی بی ضابطه هم نیست. بنابراین حاکمیت قانون در تمامی مراحل حکومت اسلامی کاملاً رعایت می گردد و هیچ گونه بی ضابطه بودن وجود ندارد و هیچ کس در هیچ پست و مقامی برخلاف ضوابط، رفتاری انجام نمی دهد. مقام رهبری در مقابل مردم مسؤولیت دارد تا در انجام وظایف مربوطه کوتاهی نکند و همواره مصالح امت را در نظر گیرد. لذا باید دارای شرایطی باشد که قانون تعیین نموده و هر گاه از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط یادشده گردد یا معلوم شود از آغاز فاقد بوده، از مقام خود برکنار می شود و طبق اصل یکصد و یازدهم، تشخیص این امر به عهده خبرگان مردم است، همان گونه که نظارت بر آن نیز بر عهده آنان می باشد.
9.اختیارات و وظائف متقابل ولی فقیه و مردم
از آنجا که حاکم و مردم از ارکان اساسی حکومت محسوب شده و با فقدان هر کدام از آنها، حکومت، شکل نخواهد گرفت، دین اسلام پیوند میان این دو و پیروی مردم از حاکمی با اوصاف خاص را مورد عنایت قرار داده و از این رو، بیعت با حاکم را که به معنای سر در گرو اطاعت وی نهادن است، در موارد متعدد مورد تأکید قرار داده است. نگاه هم زمان دین اسلام به مردمسالاری و دینمداری موجب شده است، ضمن اینکه معایب و کاستیهای برشمرده شده در دو نظام دموکراسی و تئوکراسی، در نظام مردم سالاری دینی، وجود نداشته باشد و مزایا و امتیازات آن دو نظام عملاً در این نظام پیشنهادی، حضور پررنگی داشته باشند، بلکه سرّ موفقیّت و کارآمدی این نظام در سالهای تحقق آن در ذیل نظام نبوی و علوی و استقرار آن در کشور جمهوری اسلامی ایران را نیز باید در این قضیه جستجو کرد.
10.حکم حکومتی و ولایی ولی فقیه
حکم حکومتی به دلیل سایه ی پُر تأثیر آن بر سرنوشت ذهنیت های اجتماعی و روندهای تصمیم ساز در عرصه ی سیاسی ایران اسلامی، نیازمند دقت بیشتر و ژرفنای مطالعاتی جدی تر است. روا نداشتن دقت در این زمینه و به دور ماندن از نگاه های ژرف در این خصوص خاستگاه ابهام و جهل نسبت به ماهیت، ابعاد و اضلاع این مقوله ی مهم و کارکردهای اجتماعی آن است. باید اذعان داشت به رغم به میان آمدن سخن بسیار از مقوله ی حکم حکومتی و چند و چون آن، هنوز این موضوع تشنه ی بسط دامنه های مطالعاتی آن به حساس ترین نقطه ی بحث یعنی جایگاه حکم حکومتی درون نظام سیاسی اسلام و نسبت آن با واقعیت های اجتماعی است.
hawzah.net
پنجشنبه 96/10/14
برای ثبات و پایداری در راه کسب حلال و تهیه لقمه پاک، راهکار هائی را از کلمات معصومین (علیهم السلام) بیان می کنیم:
سفر برای کسب حلال
علاء بن کامل یکی از یاران حضرت صادق (ع) روزی به محضرش شتافت و التماس دعا گفت، و اضافه نمود که: ای پسر پیامبر (ص) از خداوند متعال بخواه که زندگی راحت و مرفهی داشته باشم! امام (ع) پاسخ داد:
لَا أَدْعُو لَک اطْلُبْ کمَا أَمَرَک اللَّهُ عَزَّ وَ جَل؛[1]
من برایت دعا نمی کنم، تو زندگی مرفه و راحت را از همان راهی بخواه که خداوند متعال به تو فرمان داده است. یعنی از راه تلاش و کوشش بهبود بخشیدن به وضع زندگی و تدارک برخی از برنامه های اقتصادی در جامعه نه تنها نقص و عیبی برای یک انسان مسلمان به حساب نمی آید، بلکه ناشی از قوت ایمان و اراده استوار او در راه رسیدن به اهداف والای معنوی است. رئیس مذهب جعفری (ع) بر این اندیشه پای می فشرد که:
ینْبَغِی لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ لَا یرَی ظَاعِناً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیرِ ذَاتِ مُحَرَّم؛[2]
کوچیدن برای یک مسلمان عاقل شایسته نیست مگر در سه مورد: بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی (سفرهای تجارتی و..).، کسب توشه آخرت (سفرهای زیارتی)، رسیدن به لذتهای حلال (سفرهای تفریحی).
زمان شناسی
پیشوای ششم (ع) از افرادی که در ظاهر زهد فروشی کرده، مردم مسلمان را به بهانه تقوا و ترک دنیا از فعالیتهای اقتصادی منع می کردند انتقاد می نمود وشیوه غلط آنان را تخطئه می کرد. سفیان ثوری از عالمان زهد فروش و ظاهر سازی بود که علاوه بر مردم عادی، امام صادق (ع) را نیز از مظاهر دنیوی منع کرد. او زمانی مشاهده کرد که امام صادق (ع) لباس نو و مناسبی پوشیده است، به امام (ع) گفت: تو نباید خود را به زیورهای دنیا آلوده سازی! برای تو زهد و تقوا و دوری از دنیا و مظاهر آن شایسته است!
امام صادق (ع) با پاسخهای منطقی خویش وی را به اشتباهات خود واقف ساخت و از تفکرات صوفی مآبانه و انحرافی وی به شدت انتقاد نمود و فرمود: می خواهم به تو سخنی بگویم، خوب توجه کن، سخن من به دنیا و آخرتت مفید خواهد بود. ای سفیان! رسول گرامی اسلام در زمانی زندگی می کرد که عموم مردم از نظر اقتصادی در مضیقه بودند و پیامبر (ص) خود را با آنان در زندگی ساده و فقیرانه هماهنگ می کرد، اما اگر روزگاری وضع معیشتی مردم بهتر شد اهل ایمان و نیکان و خوبان روزگار به بهره گیری از آن سزاوارترند نه انسانهای فاجر و منافق و کافر. ای ثوری! به خدا سوگند! در عین حالی که وضع معیشتی خوبی دارم و از نعمتها و موهبتهای خداوند متعال کمال بهره را می برم، اما از روزی که خود را شناخته ام شب و روزی بر من نمی گذرد مگر آنکه حقوق مالی خود را بر طبق فرمان خداوند متعال که بر من واجب کرده است، ادا می کنم و به مصرف مناسبش می رسانم.[3]
استحکام در کارها
از دیگر ویژگی های کاسبان وظیفه شناس، انجام دادن کار با دقت، حوصله و علاقه است. رعایت کیفیت و استحکام کالاهای تولیدی و هم چنین دقت درکارهای خدماتی، می تواند ادامه کار را برای کارگر تضمین کرده و به کارفرما نیز امکان دهد تا زمینه بیشتر و بهتری را برای کارهای آینده فراهم سازد. رسول گرامی اسلام (ص)، پیوسته مسلمانان را به دقت و استحکام در کارها سفارش می کردند. آن حضرت در گفتاری حکیمانه فرموده اند:
اللَّهَ یحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْکمَه؛[4]
خداوند متعال بنده ای را دوست دارد که وقتی کاری را انجام می دهد، با دقت و استحکام آن را به سامان برساند.
بهره گیری از تجربه
بدون تردید تجربه کاری هر انسانی، او را در برنامه ریزیهای آینده اش مدد می کند و هر قدر تجربه های زندگی بیشتر باشد و انسان آنها را در زندگی اش به کار گیرد، مسلم است که توفیقات بیشتری در این زمینه خواهد داشت. امیر مؤمنان (ع) فرمود:
الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِب؛[5]
از نشانه های خرد، نگه داری تجربه هاست. و در این زمینه مسعود سعد زیبا گفته:
ای مبتدی، تو تجربه، آموزگار گیر
زیرا که بِه، ز تجربه، آموزگار نیست
امام صادق (ع) در این زمینه رهنمود راهگشایی را به رهروان حقیقت طلب ارائه می دهد و تاکید می کند که:
الْمُؤْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَةِ خَفِیفُ الْمَئُونَةِ جَیدُ التَّدْبِیرِ لِمَعِیشَتِهِ لَا یلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَین[6]؛
مؤمن در یاری کردن زیباست (به زیباترین صورت دیگران را یاری می کند)، کم تکلف است (برای دیگران زحمت ساز نیست) و زندگی اش را خوب اداره می کند و از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. (تجربه بار اول برایش کافی است)
استفاده از فرصتها
در زندگی گاهی فرصتهایی به دست می آید که شخص می تواند از آن فرصت به نحو شایسته ای برای بهبودی دین و دنیای خویش بهره گیرد. تیزبینی و آینده نگری افراد موجب می شود که این فرصتهای طلایی عاملی برای ارتقای جایگاه معنوی و اجتماعی آنان گردد. بدون شک از دست دادن چنین فرصتهایی موجب غم و اندوه و پشیمانی خواهد بود.
سعدیا، دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
امام صادق (ع) در این زمینه می فرمود:
الْأَیامُ ثَلَاثَةٌ فَیوْمٌ مَضَی لَا یدْرَک وَ یوْمٌ النَّاسُ فِیهِ فَینْبَغِی أَنْ یغْتَنِمُوهُ وَ غَداً إِنَّمَا فِی أَیدِیهِمْ أَمَلُهُ؛[7]
روزها سه گونه اند: یا روزی است که گذشته و دیگر به دست نمی آید و یا روزی است که مردم در آن به سر می برند و شایسته است که آن را غنیمت شمارند و یا آینده ای است که آرزوی رسیدن به آن را دارند.
پیشوای ششم (ع) در سخن دیگری ضرورت بهره گیری از فرصتها را یادآور شده، می فرماید: «هر کس فرصتی را به دست آورد و با این حال منتظر فرصت بهتری باشد، روزگار آن فرصت به دست آمده را از دستش خواهد گرفت؛ زیرا عادت روزگار سلب فرصتها و رسم زمانه از بین بردن موقعیتهاست.[8]
پشتکار و کوشش مداوم
از مهم ترین رموز توفیق در زندگی، تلاش دائم و پایداری در راه هدف می باشد. تحرک و پویایی که از اعتقاد راسخ انسان به مقاصد خویش سرچشمه می گیرد، در راه رسیدن به مراد ضروری ترین عامل به شمار می آید. انسان مسلمان برای رسیدن به سعادت اخروی باید در امور دنیوی خویش نیز تلاش کند و آن را به عنوان وسیله و پلی برای وصال به مطلوب بنگرد.
علی بن عبدالعزیز می گوید: امام صادق (ع) روزی از من احوال عمر بن مسلم را پرسید. عرضه داشتم: فدایت شوم او از تجارت دست برداشته و به عبادت و نماز و دعا روی آورده است. امام فرمود: وای بر او! آیا او نمی داند که هر کس به دنبال دنیا و کسب روزی حلال نرود، دعایش مستجاب نخواهد شد. سپس امام افزود: هنگامی که آیه وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِب[9]؛ هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه خروج از مشکلات را برایش قرار می دهد و از جایی که گمان نمی برد روزی اش می دهد.
نازل شد، تنی چند از اصحاب پیامبر (ص) از کسب و کار دست کشیده و درها را به روی خود بسته، مشغول عبادت شدند تا خداوند متعال روزی آنان را از طریق عبادت برساند. هنگامی که رسول اکرم (ص) خبردار شد، آنان را احضار نمود و فرمود: شما به چه انگیزه ای از کسب و کار دست کشیده و از جامعه فاصله گرفته و به عبادت پرداخته اید؟! گفتند: یا رسول الله! خداوند روزی ما را تکفل کرده و ما هم به عبادت او روی آورده ایم! رسول خدا (ص) فرمود:
إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِک لَمْ یسْتَجَبْ لَهُ عَلَیکمْ بِالطَّلَبِ؛
هر کس چنین کند دعای او پذیرفته نخواهد شد، بر شما باد به کسب روزی و درآمد.[10]
حضرت امام صادق (ع) در سخن دیگری توضیح می دهد که برخی از افراد دعایشان هیچ گاه به اجابت نخواهد رسید، و از جمله فرمود:
رَجُلٌ جَالِسٌ فِی بَیتِهِ یقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فَیقَالُ لَهُ أَ لَمْ آمُرْک بِالطَّلَب؛[11]
مردی در خانه اش نشسته و مدام می گوید: خدایا! به من روزی عطا کن! به او گفته می شود: آیا تو را فرمان ندادم به طلب روزی؟!
در هر صورت، برای رسیدن به مقصود باید تلاش نمود و در راه آن مشکلات و سختیها را تحمل کرد تا اینکه از دیگران بی نیاز شده، به استقلال اقتصادی برسیم. عطار نیشابوری می گوید:
به یک باری نیاید کارها راست
به باید کرد ره را بارها راست
به یک ضربت نخیزد گوهر از سنگ
به یک دفعت نریزد شکر از تنک
نگردد پخته هر دیگی به یک سوز
نیاید پختگی میوه به یک روز
برنامه ریزی و رعایت اعتدال
خواهی اگر که حفظ کنی آبروی خویش
بردار لقمه لیک به قدر گلوی خویش
رعایت اعتدال و میانه روی در مخارج و درآمدهای زندگی موجب آسایش و رفاه خواهد بود. اسراف و تبذیر، سخت گیری و تنگ نظری و بخل و طمع ورزی موجب اختلال در نظم زندگی می شود و چه بسا جایگاه اجتماعی فرد را متزلزل نموده و گاهی آبرو و شخصیت او را از بین می برد. معمولا افرادی که ولخرجی می کنند، دچار تنگدستی و فقر می شوند و سپس از گردش ناملایم روزگار شکایت کرده، از شانس بد خود گلایه می کنند. امام صادق (ع) می فرماید:
إِنَّ السَّرَفَ یورِثُ الْفَقْرَ وَ إِنَّ الْقَصْدَ یورِثُ الْغِنَی[12]
؛ اسراف موجب فقر و میانه روی سبب توانایی می شود.
و سعدی گفته:
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشکرودی
عبدالله بن سنان می گوید:
امام صادق (ع) هنگامی که آیه وَ لا تَجْعَلْ یدَک مَغْلُولَةً إِلی عُنُقِک؛ را تفسیر می کرد، انگشتان دست خود را کاملا بسته و دست خود را مشت نمود و به ما فرمود: «یعنی این چنین نکنید که این نهایت خست و بخل است و در معنی آیه وَ لا تَبْسُطْها کلَّ الْبَسْطِ؛ دست خود را کاملا باز کرد و فرمود: این چنین هم درست نیست؛ یعنی انسان هر چه دارد خرجش کند و چیزی در کف دستش نماند.[13]
در نتیجه، این آیه شریفه افراط و تفریط در مصرف مال دنیا را نفی کرده، به اعتدال سفارش می کند.
ادامه »پنجشنبه 96/10/14
آيتالله مصباح يزدي
آنچه در پی میآید گزيدهاي از سخنان آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر رهبر معظم انقلاب در قم است كه در تاريخ 89/02/15 ايراد شده ودر آن به دیدگاه قرآن درباره تاکتیکهای شیاطین در ایجاد فتنه در جامعهاشاره گردیده است.
پيدايش فتنههاي اجتماعي در جوامع ديني معمولاً به وسيله سه گروه انجام میگيرد: يک گروه کساني که به تعبير قرآن کريم از شياطين هستند و براي رسيدن به اغراض شوم خود يک سلسله پديدههاي اجتماعي را طراحي میکنند. گروه دوم عامل مباشر در ايجاد فتنه در جامعه هستند که از عوامل پشت پرده، الهام میگيرند و پشتيباني میشوند و براي رسيدن به آمال و آرزوهاي پست دنيوي، دينشان را ميفروشند. گروه سوم کساني هستند که اهل اطاعت و عبادتند و احياناً معلوماتي هم دارند؛ ولي نسبت به فعاليتهاي شياطين و نقشههاي آنها آگاهي ندارند؛ گاهي به گمان انجام وظيفه، کاري ميکنند که در واقع عامل تأييد فتنهگران ميشود. گاهي تأثير ايشان در جامعه از هر دو گروه ديگر بيشتر است؛ ما نسبت به اين گروه بايد حساسيت بيشتري داشته باشيم. در اينجا نبايد اسلحهاي به کار برد، نبايد بياحترامي کرد؛ اما بايد از راههاي عاقلانه آنها را متوجّهاشتباهشان کرد.
البته در مسائل انساني و اجتماعي که اراده و اختيار افراد در تحقق آنها نقش دارد، فرمولي که صد در صد نتيجه بدهد، وجود ندارد. هيچ پيغمبري نتوانست تمام قومش را هدايت کند؛ هيچ امامي نبود که بتواند جامعه خودش را صد در صد اصلاح کند. قرآن از قول ايشان ميفرمايد: «… من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست» (1)
بالأخره موضوع هدايت، انسان است و انسان هم موجودي مختار است. تدبير انسان يک تدبير مکانيکي نيست، به طوريکه يک فردي را وارد کارخانهاي کنند و از آن طرف يک کالاي خاصّ خارج شود. هر چقدر روي يک انسان کار تربيتي شود، نهايتاً فکر و اراده خودش مؤثر است که آن هم به مقدار معرفت و ايمانش بستگي دارد.
استراتژي و تاکتيکهاي شياطين در ايجاد فتنه اجتماعي
ما براي اينکه بتوانيم به سهم خودمان از وقوع فتنهها در جامعه جلوگيري کنيم يا از شدّت آنها بکاهيم، بايد تلاشمان را بيشتر صرف گروه سوم کنيم. ولي اين کار سادهاي نيست؛ نقشههاي آن شياطين، نقشههايي است که با کمک إبليس و اتباعش طرح ميشود و بخصوص در اين عصر و زمانه بعد از تجارب چند هزار ساله ابليس، آنقدر اين طرحها پيچيده شده است که افراد بسيار زيرک را هم به دام مياندازد. البته با استفاده از بيانات قرآن معلوم ميشود که وجود اين فتنهها چيز تازهاي نيست؛ بلکه از روزي که جامعه انساني تشکيل شده و شياطين هم در ميان انسانها فعّال شدهاند، اين امور به صورتهاي مختلف وجود داشته، ولي پيچيدگيهاي آن بهتدريج افزوده شده است. مواجه شدن با اين فتنههاي پيچيده کار آساني نيست؛ ولي يک سري راههاي کلّي وجود دارد که بايد آنها را مد نظر قرار دهيم. يک دسته از اين راهها ـبه اصطلاح امروزیـ جنبه راهبردي و استراتژيک دارد؛ يعني يک خط مشيهاي کلي دنبال ميشود و يک دسته جنبه تاکتيکي و کاربردي دارد؛ يعني در شرايط مختلف و در رابطه بااشخاص، گروهها، احزاب و قشرهاي مختلف جامعه و جنسيتهاي مختلف، تفاوت میکند و نسبت به هر گروه خاصّ، يک راه و شيوه متناسب با آن گروه انتخاب يا ابداع میشود. به طور کلي نقشههايي که شياطين براي ايجاد فتنه طرح میکنند، به اين دو دسته کلي تقسيم میشود.
اولين ترفند شياطين: تحقير و استهزا
در چندين آيه از قرآن کريم تأکيد شده است که ما هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينکه از طرف مردم، بخصوص از طرف مترفين و نخبگان جامعه، مورد تکذيب و استهزاء قرار گرفت.
بايد توجه داشت که مسائل روانشناختي چيزي نيست که قراردادي باشد؛ بلکه در ارتکاز همه انسانها وجود دارد. بعد از اينکه اين ارتکازات را دستهبندي و تدوين کردند، به صورت يک علم در آمد، وگرنه همه انسانها از يک نوع روانشناسي بهرهمندند. يکي از روشهايي که از قديمترين ايّام، با استفاده از يک قاعده روانشناختي، براي منحرف کردن مردم و محروم کردن آنها از هدايت انبياء و ايجاد فتنه در جامعه از آن استفاده ميکردند، تحقير انبياء و اولياء خدا بود. ميديدند اينها در ميان جامعه، صرف نظر از مقام نبوّتشان، مردم محترم، پاک، شريف، امين، درستکار و راستگويي هستند و همه انسانها اين طور افراد را به طور فطري دوست ميدارند. همه انبياء معصوم بودند و گناهي مرتکب نميشدند؛ مهربان بودند و به ديگران خدمت ميکردند. حال چنين انسانهايي وقتي حرفهاي منطقي هم بزنند، قاعدتاً بايد خيلي زود پذيرفته شود؛ امّا بر عکس، تاريخ نشان ميدهد و قرآن هم بيان ميفرمايد که اين گونه نبوده است. پيغمبراني مبعوث ميشدند، عدّه معدودي به آنها ايمان ميآوردند و بقيه تکذيبشان ميکردند. عمده عاملي که باعث ميشد، توده مردم به انبياء گرايش پيدا نکنند، شياطيني بودند که انبياء را در ميان مردم تحقير ميکردند؛ « افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبري براي هدايت آنان نيامد مگر اينكه او را استهزا ميكردند!»(2)
اگر چند نفر دور شخص محترمي را در وسط خيابان بگيرند و مسخرهاش کنند، هر قدر هم متين و مؤدب باشد، در نظر مردم سبک ميشود. اگر بچهها هم يک کسي را مسخره کنند، سبک ميشود، چه رسد به اينکه افراد بزرگ و حسابي اين کار را انجام دهند. اين مسخره کردن يک پشتوانه و يک ضمائمي هم داشت؛ اول ايشان را متّهم ميکردند که عقلشان کم است و گاهي صراحتاً ميگفتند: اينها ديوانه هستند و حرفهاي نامربوط ميزنند. وقتي انبياء الهي حرفهاي متين، زيبا و مستدل ميزدند، ميگفتند: اين حرفها شعر است و اينها شاعرند؛ لذا حرفهاي قشنگ ميزنند. اين تقريباً يک بخش از برنامهاي بود که از صدر پيدايش زندگي اجتماعي بشر بين همه اقوام جريان داشته است؛ قرآن ميفرمايد: «این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه…. »(3) آيا اين اقوام مختلف در طول تاريخ همديگر را سفارش کرده بودند که اين طور با پيغمبران برخورد کنند؟ پيداست که اين شيوه شيطاني خيلي سابقه دارد؛ تنها امروز نيست که وقتي کسي مورد توجّه مردم قرار ميگيرد، افرادي از سنخ همان شياطين او را مسخره ميکنند.
دومين ترفند شياطين: تهمتزني
اگر شياطين از راه استهزاء موفق نميشدند که اولياء خدا را از راهشان باز دارند، سعي ميکردند آنها را به رفتارهايي که جامعه نميپسندد و ناهنجار است، متّهم کنند. کمابيش در همه جوامع رفتارهاي نامشروع با جنس مخالف، محکوم و مردود بوده است؛ حتّي در جوامعي که اين امور رواج داشته و علني بوده، به عنوان يک کار زشت و پست تلقّي ميشده است. البته زشتي و زيبايي کارها در همه جوامع کاملاً مثل هم نيست؛ ولي اين گونه مسائل تقريباً در تمام جوامع بشري زشت شمرده شده است. الآن هم حتّي در جوامعي که اين مسائل رواج دارد، وقتي ميخواهند يک شخصيّت سياسي مهمّي را بدنام کنند، راست يا دروغ، يک چنين نسبتهايي به او ميدهند. مقصودم اين است که زشت شمردن اين کارها يک امر فطري است؛ حتّي اگر اين امور را به آنهايي که مرتکب ميشوند، نسبت دهند، ناراحت ميشوند. اگر به کسي که هر روز دزدي ميکند، نسبت دزدي بدهند، ناراحت ميشود. اين امور هم همين طور است.
همين شياطين بعضي از انبياء را به اين امور متّهم کردند تا آنها را از چشم مردم بيندازند. کار به جايي رسيد که آنقدر اين مسائل عموميّت پيدا کرد و قبح آن ريخت که در متن کتاب تورات فعلي که کتاب مقدّسِ ميليونها انسان است، به بعضي از انبياء نسبت داده شده است که اين عمل نامشروع را حتّي با دختران خودشان انجام دادهاند! قرآن بخصوص روي اين مسئله تأکيد فرموده و ميفرمايد: «ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او میگفتند مبرا ساخت و او نزد خداوند، آبرومند (و گرانقدر) بود»(4).
پيداست که زمينه اين گونه اتّهامات براي پيغمبر هم بوده که ميفرمايد: همانند كساني نباشيد كه موسي را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او مىگفتند، مبّرا ساخت. اين نسبتها کمابيش در بعضي از مجامع رواييِ بعضي از فرق جهان اسلام هم وارد شده است.
اموري را به انبياء نسبت دادند که اصلاً شائبهاش هم درباره آنها مطرح نبود. آنها بهقدري پاک و منزّه بودند که حتّي به شدت مراقب بودند که چشمشان به نامحرم نيفتد. اين اتّهامات براي اين بود که مردم را از انبياء دور کنند. آن اتّهام اول باعث ميشد که مردم به افکار انبياء دلبستگي پيدا نکنند و افکارشان را نپذيرند؛ وقتي ميگويند: مجنون و کم عقل است، مردم ديگر به فکر و حرفش و به مسائل نظري و علمي که مطرح ميکند، توجّه نميکنند. اين اتّهام دوم براي اين بود که به رفتار انبياء هم توجّه نکنند و تحت تأثير رفتارشان قرار نگيرند؛ يعني آنها را انسانهايي شايسته و اخلاقي ندانند. امور زندگي ما، يک منشأ فکري و يک منشأ رفتاري دارد. مردم، هم از فکر انبياء و هم از سيره عملي و رفتارشان تأثير ميگرفتند. امّا وقتي در فکرشان به جنون و در رفتارشان به گناه، فساد و انحراف متّهم شوند، چيزي براي پيروي از آنها باقي نميماند.
سه شنبه 96/10/12
یکی از مباحث لطیف قرآنی، توحید فعل است. خیلی از مردم در این بخش گرفتار شرک هستند که ظلم عظیم است و خود نیز چه بسا نمیدانند.(لقمان، آیه 13)
از نظر قرآن بسیاری از اهل ایمان نیز به همین شرک خفی و اخفی گرفتار هستند: وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ؛ و بیشترشان به خدا ایمان نمىآورند جز اینکه با او چیزى را شریک مىگیرند. (بقره، آیه 106)
به تعبیر امام حسن عسکری(ع) شرک دارای مراتبی است که گاه اصلا دیده نمیشود. چنانکه فرمودند: الإشْراکُ فِی النّاسِ اَخفی مِنْ دَبیبِ النَّملِ عَلیَ المَسْحِ الاَسودِ فی اللّیلَة المُظلِمَةِ؛ شرکورزی در مردم، پنهانتر از حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک است. (موسوعة سیرة اهل البیت علیهمالسلام، ج34، ص 133)
کسانی که معتقدند اگر فلانی نبود کارم پیش نمیرفت یا میگویند اول خدا ، دوم شما؛ گرفتار چنین شرکی هستند. بدتر از آن کسانی هستند که گمان میکنند کتابی که نوشتهاند یا سخنرانی یا اختراع و ابتکاری که داشتهاند، کار خودشان بوده است. این همان تفکر قارونی است که خدا در دو آیه آن را نقد و ابطال کرده است.
قارون میگفت: إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی؛ هر چه دارم صرفا از علم خودم است.(قصص، آیه 78).
بسیاری از مردم نیز این باور را دارند : إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ؛ هنگامی که به او نعمتی از خودمان میدهیم، میگوید: جز این نیست که آن را به علم خودم به دست آوردم.(زمر، آیه 49)
در حالی که هر چه انسان از اصل وجود و نعمتهای دیگر دارد، عنایت الهی است: وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ؛ هر چه دارید از خدا است.(نحل، آیه 53)
از نظر قرآن، حتی اعمال انسانی، فعل الهی است؛ زیرا انسان هر کاری از نشست و برخاست مثلا دارد، به حول و قوه الهی است: بحولالله و قوته اقوم و اقعد.
براین اساس خدا میفرماید: خَلَقَکُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ؛ و خدا شما را آفرید و هر آن چیزی که شما عمل میکنید و انجام میدهید.(صافات، آیه 96)
پس اعمال انسانی از آفریدههای الهی است نه عمل خود شخص. از همین روست که خدا، مثلا کشتی را که ساخته بشر است به خودش نسبت میدهد و میفرماید: لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ؛ برای خداست کشتی بادباندار بلند جاری در دریا، همچون کوههای بلند نشانهدار.(الرحمن، آیه 24)
البته این بدان معنا نیست که انسان مجبور است و نباید پاسخگوی اعمال خودش باشد؛ بلکه به این معنا است که هر کاری که انسان با اختیار خود انجام میدهد، به نعمت الهی و قوت و حول خداوندی است. پس فکر نکنید که خودتان قوت و قدرتی دارید و میتوانید تحویل و تحولاتی را داشته باشید و اوضاع را تغییر دهید و کاری را انجام دهید که بیحول و قدرت الهی باشد.
معارفی از کیهان
سه شنبه 96/10/12
از مهمترین اقدامات سیاسی در دهه های اخیر، ارسال پیام حضرت امام به گورباچف است. ایشان با درایت و هوشمندی و با اتکاء به تعالیم وحی در پیامی به گورباچف، فراتر از تحلیل های سیاسی روزمره و معمول به ترسیم این رویداد و حوادث آینده آن و نیز به تبیین غنای فرهنگ و معارف دین مبین اسلام می پردازند.
متن نامه امام خمینی(ره) به گورباچف
«جناب آقای گورباچف!
باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلی کشور شما مساله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید، مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است…»
تحلیل نامه امام خمینی(ره) به گورباچف
پیام تنها پنج صفحه بود و توسط مردی به رشته تحریر درآمده بود که هیچ گاه اجازه نداد نوشتارهایش تایپ و سپس امضاء شود. حتی در سن پیری هم ترجیح می داد عبارت های ساده، رسا و ژرف پیام هایش را به خط زیبای خود بنگارد.
این بار صدر هیات رئیسه یکی از دو بلوک قدرتمند جهان مخاطب پیام پنج صفحه ای او بود.
پیام امام درست پس از پذیرش صلح از سوی وی صادر شد و از این منظر به نامه پیامبر اکرم (ص) به سران ابرقدرت های عصر خویش پس از پذیرش صلح حدیبیه شباهت دارد.
هیاتی که در راس آن فیلسوفی متاله و مفسری چون آیت الله جوادی آملی قرار داشت. به وسیله زنی انقلابی چون خانم دباغ که سال ها شکنجه و زندان نظام وابسته به بلوک سرمایه داری را تجربه کرده بود، همراهی می شد، وظیفه انتقال پیام را به عهده گرفت. گزینش این هیات خود پیامی دیگر برای صاحبان اندیشه و مبارزات قهرآمیز علیه استکبار جهانی به شمار می آمد.
پیام با «بسم الله الرحمن الرحیم » آغاز و با «والسلام علی من اتبع الهدی » پایان می یابد . در این پیام دو نکته قابل توجه می نماید.
تحقق پیش بینی امام خمینی(ره)
پیش بینی های این فیلسوف و عارف الهی مبنی بر فروپاشی بلوک شرق یعنی شوروی و از بین رفتن اردوی سرمایه داری جای تفکر بسیار دارد. امام خمینی در نامه تاریخی خود به میخائیل گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی قبل از متزلزل شدن پایه های اردوی کمونیستی، در سایه دوراندیشی خود تأکید کرده بود که موازنه قدرت در دنیا رو به تغییر است و این تغییرات به فروپاشی کمونیسم و بلوک شرق خواهد انجامید
مصاحبه و گفت و گو
خانم مرضیه دباغ: در دورانی که مسئولیت زندانهای زنان استان تهران را بر عهده داشتم، یکروز مرحوم حاج احمد آقا (رضوان الله تعالی علیه) تماس گرفتند و فرمودند که حضرت امام نامه ای برای آقای گورباچف دارند. شما از بین خانمها و همچنین آیت الله جوادی آملی و آقای دکتر لاریجانی انتخاب شده اید و آماده باشید تا هر زمان که حضرت امام فرمودند، این پیام را برای آقای گورباچف ببرید. حقیقتاً شوکی بر من وارد شد. شوروی ابرقدرتی بود که در زمان خودش در مقابل آمریکا، خود را قطب بزرگ می پنداشت. برایم کار بسیار سختی بود. با مرحوم حاج احمد آقا ملاقات کردم و پرسیدم جریان کامل موضوع چیست؟ فرمودند: مأموریتی برای شما مشخص شده ممکن است که فردا یا روز بعد باشد و باید به اتفاق آیت الله جوادی آملی و دکتر لاریجانی آن را انجام دهید.
متن ادبی
جناب آقای گورباچف!
هشدار، هشدار مرگ نزدیک است و پاهای شرق هنوز در زنجیر شیطان گرفتار؛ زنجیرهایی که جز به نام خدا گشوده نمی شود.
کیست تا روزی، ساعتی یا لحظه ای، انجماد سرد زنجیر زمان را از پاهای شرق بگسلد؟
کیست که آواز خوب خدا را بر ذهن خالی شرق بریزد؟ کیست تا لایه های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ بزداید؟ که بود آن پیشگوی فراتر از زمان؟
همه در انتظار، که دستی برخاست؛ دستی برخاست و حصارهای نقشه جغرافیا را در هم شکست؛ دستی به رنگ نور، خواب شکن صبح، تا چشمان آن سوی اقیانوس های رنگ به رنگ شرق را از خواب برخیزاند.
دستی گویی از آسمان بر زمین آمد، در این اندیشه تا حروف ترسوی کمونیسم را در خویش مچاله کند و سقوط فریادهای مارکسیسم را از پله های قرن، به نظاره بنشیند، آن گاه، چه شیرین است شنیدن صدای بلند اذان از گلدسته های بلند شرق.
hawzah.net
دوشنبه 96/10/11
روز دوشنبه 96/10/11 جلسه دفاعیه خانم شریفی در مدرسه حضرت ولی عصر(عج) برگزار شد .
موضوع پایان نامه، معنا شناسی واژه سلام و بررسی آن در قرآن می باشد که استاد راهنما خانم ارفع و داوری این پایان نامه را خانم خدایی برعهده داشتند که این پایان نامه با نمره 20 دفاع شد و به عنوان پایان نامه برتر شناخته شد.
دوشنبه 96/10/11
روز دوشنبه 96/10/11 جلشه شورای پژوهشی ساعت 8 صبح در مدرسه حضرت ولی عصر(عج) برگزار شد.
در این جلسه موضوع و طرح اجمالی چند نفر از طلاب مطرح شد که تعدادی از آنها پذیرفته شد.
یکشنبه 96/10/10
بررسی راهکار رسیدن به آسایش و آرامش در زندگی
انسان در زندگی اجتماعی در شرایط و موقعیتهایی قرارمیگیرد که باید خود را تعریف و بازتعریف کند، زیرا بدون تعریف خود نسبت به موقعیت نمیتواند کنش و واکنش درستی بروز دهد. یکی از مسائلی که نیاز به تعریف و بازتعریف دائمی دارد، مسئله داشتهها و نداشتهها است. البته همواره این نداشتهها بیشتر و پررنگتر از داشتهها انسان را در موقعیت تعریف و باز تعریف از خود قرار میدهد، چرا که وقتی انسان به دیگری نگاه میکند و به نسبتسنجی میپردازد، در مییابد که دیگری داراییهایی دارد که او فاقد آن است. این داراییها برای دیگری توانمندی ایجاد میکند هر چند که دیگری از آن استفادهای نکند، اما او به دلیل فقدان این داراییها نمیتواند از این ظرفیت به شکل فعلی یا قوه بهرهای برد. از این رو بخشی از فکر و عمل خود را مصروف این معنا میکند تا آنچه را ندارد به دست آورده و به داراییهای خویش بیفزاید تا هر زمانی که نیازمند به بهرهبرداری از آن است بتواند به سادگی از آن داشتهها و داراییهایش استفاده کند.
در مطلب حاضر موضوعی روانشناختی که در زندگی انسان تاثیر بسزایی دارد مورد بررسی قرارگرفته و آن قانع بودن به داشتههای خود و چشم نداشتن به دارندگان برتری در امور مادی و دنیوی است. این موضوع براساس یکی از احادیث امام صادق(ع) انتخاب و واکاوی شده اما باید اذعان کرد که تحلیل و بررسی آن به بیش از یک مقاله نیازمند است و باید از ابعاد مختلف به آن نگریست.
پذیرش مقدرات،عامل زیادت باطنی
یکی از مهمترین آموزههای معرفتی قرآن، مسئله مقدرات الهی است. مقدرات الهی در همه هستی در جریان است و معرفت و پذیرش آن به معنای دستیابی به کمالاتی است که انسان دنبال آن است، چنانکه عدم شناخت یا عدم ایمان بدان به معنای حرکت در خلاف جریان هستی و تلاش بیهودهای است که تمام سرمایه بیبدیل عمر را به تباهی میکشاند و انسان را دچار زیان آشکار و از دست رفتن سرمایههای وجودی میکند.
از نظر قرآن، خدا هر چیزی را بر پایه ظرفیتی ساخته است که قدر و اندازه آن چیز است. از درون هر خلقی قانونی بیرون میآید که همان راه مستقیم آن مخلوق است. اگر در صنعت انسانی لازم است تا قانون شناخته شود و خلقتی رخ دهد، در خلقت الهی این گونه است که قانون از درون خلقت بیرون میآید. این سازه الهی است که در درون خود قانونی را به همراه دارد که راه هدایتی اوست. از این رو خدا میفرماید: رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىِ، پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است.(طه، آیه 50)
پس مقدرات هر چیزی جز ذات آن چیز است و راه هدایت و طریقت مستقیم دستیابی به کمال نیز در همان ذات آن چیز تعبیه شده است. انسان نیز اینگونه است و در فطرت هر کسی شاخص هدایتی وجود دارد که او را به سمت و سوی کمال میبرد. این شاخص الهامی فجور و تقوا را به او نشان داده و نیز گرایش به کمال و فرار از نقص را ایجاد میکند. (شمس، آیات 7 تا 10)
البته یک شاخص بیرونی که مطابق فطرت است برای آدمی که دارای اراده انتخاب آزاد است نیز قرار داده شده که همان اسلام است. (روم، آیه 30)
مقدرات انسانی برای همه انسانها یکسان نیست، این مقدرات با انتخاب دیگران از والدین و محیط زیست و همچنین انتخاب خود انسان ارتباط تنگاتنگی دارد. البته خدا به عنوان رب العالمین و در مقام پروردگاری تلاش میکند تا او را در مسیر هدایت اصلی قرار داده و همچنان حفظ کند. لذا با توجه به انتخابهایی که هر شخص انسانی انجام میدهد او را در موقعیتهایی قرار میدهد که به حکمت اصلی الهی برای انسان و آفرینش و نیز به مصلحت شخصی هر کسی سامان یافته است. این گونه است که برای هر کسی مقدراتی از داشتهها و نداشتهها و نیز افزایش داشتهها و یا کاهش داشتهها است. خداوند در این باره میفرماید: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ، هيچ مصيبتى نه در زمين و نه در نفسهاى شما به شما نرسد، مگر آنكه پيش از آنكه آن را پديد آوريم در كتابى است. اين كار بر خدا آسان است. (حدید، آیه ۲۲)
بازتاب پذیرش مقدرات در زندگی
مصیبت تنها به معنای از دست دادهها و حوادث تلخ و ناگوار نیست، بلکه مراد هر چیزی است که به انسان از خیر و شر میرسد، زیرا از آیه بعد به دست میآید که شامل دادهها و نعمتها نیز میشود. بنابراین، از نظر قرآن همه چیز از دادهها و گرفتنیها و داشتهها و نداشتهها بر پایه یک برنامهریزی دقیق علمی از پیش تعیین شده و مقدر شده است. البته بر خدا سخت نیست تا همه آنچه در آینده داده یا گرفته میشود با تمام جزییات آن ثبت شده باشد، زیرا خدا بیرون از زمان و مکان و خالق آنها است و محدودیتهایی برای او ایجاد نمیشود.
نتیجه این باور به مقدرات این خواهد بود تا انسان نسبت به داشتهها و نداشتهها و نیز بده و بگیرهای خداوند به این مطلب توجه یابد که نقش او برای داشتن و نداشتن چندان تاثیرگذار نیست و نباید به خیالبافی بپردازد که تلاشهای او موجب دستاوردهایی شده و یا مصیبتی در ناکامی برایش پدید آورده است. به سخن دیگر، تلاشهای او نمیتواند تغییرات اساسی را ایجاد کند و چیزی از مقدرات را کاهش یا افزایش دهد. خدا در تبیین تاثیر این نگرش اساسی و کلیدی یعنی پذیرش مقدرات الهی و آثار آن در زندگی انسان و رفتارها و کنشها و واکنشهای او میفرماید: لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ، تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به سبب آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خیالباف خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد. (حدید، آیه ۲۳)
آثار اجتماعی و رفتاری ایمان به مقدرات دنیوی از مهمترین دستاوردهای این نگرش کلیدی است که باید درباره آن تحقیق کرد و به حوزه روانشناسی و روانشناسی اجتماعی آن پرداخت. از مهمترین آثاری که برای این نوع نگرش و ایمان میتوان برشمرد باید به مسئله زیادت باطنی و قناعت در رفتار اشاره کرد.
قال الصادق(ع) لحُمران بن أعین: یَا حُمْرَانُ! انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فِی الْمَقْدُرَةِ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِی الْمَقْدُرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْنَعُ لَكَ بِمَا قُسِمَ لَكَ وَ أَحْرَى أَنْ تَسْتَوْجِبَ الزِّیَادَةَ مِنْ رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ،
امام صادق(ع) به حُمران بن أعین فرمود:
اى حمران! به كسانى كه پایینتر از تو هستند و توانایى آنها از تو كمتر است توجه كن و به بالاتر از خود هرگز توجه نداشته باش، اگر چنان كنى به آنچه در دست دارى قناعت خواهى كرد. در این صورت شایستگى زیادت از سوی خداوند، پیدا خواهى كرد. (الشافی، ص 850؛ ترجمه الإیمان و الكفر بحارالانوار، ج1، ص529)
انسان وقتی به این مقدرات توجه میکند در مییابد که در امور زندگی مقدراتی برای او تعیین شده که باید آن را پذیرا باشد و بر اساس آن، موقعیت خود را بسنجد و رفتار کند و کنش و واکنش داشته باشد.
از نظر مادی وقتی پذیرفتیم که برای هر تلاشی میزانی از منفعت و سود است، زیادهخواهی فراتر از آن، چیزی جز ظلم به دیگران نخواهد بود. به سخنی دیگر هر کاری ارزشی دارد که میبایست میزان آن را شناخت و بر اساس آن طلب کرد. پس طمع به چیزی که استحقاق آن را ندارد یا حرص نسبت به زیادت بر استحقاق، دیگر معنایی نخواهد یافت، بلکه انسان به داشتههایش بر اساس مقدرات هر چیزی قناعت میکند و آن را منبع کفایت میشمارد. هر چیزی ارزشی دارد که همان را میطلبد و در همان سطح از آن انتظار دارد. این گونه است که نسبت به داشته هایش شکرگزار است و شکر آن را به جا میآورد که شامل شکر زبانی و عملی و قلبی است. پس به درستی از نعمت و داشتهاش استفاده میکند و با این کار شکر نعمت را به جا میآورد.
کسی که به قسمت معتقد است و میداند خدای رب العالمین و پروردگار جهانیان بر اساس اصل حکمت و مصلحت مقدراتی را برای او فراهم آورده و قانون و مسیر حرکت کمالی او نیز همین است، به طور طبیعی اقدامی نمیکند که ظلم باشد، زیرا هر اقدام فراتر از مقدر به معنای خروج از قسط و عدلی است که برایش فراهم آمده است.(زخرف ، آیه 32) از نظر قرآن، این خروج از مقدرات الهی از سوی ظالمان مطرح است. آنانی که با زیادهخواهی مادی بر آن هستند تا قسمت و مقدرات مادی خویش را افزایش دهند و از دایره عدالت بیرون روند.البته این ظالمان دارای پروندهای سیاه و سپید هستند و این گونه نیست که همهاش ظلم و ظلمت باشد. از آنجا که مقتضی عدالت این است که هر کسی پاداش عمل خیرش را بگیرد، این ظالمان نیز مستحق آن هستند، زیرا کارهای سپید و خیر آنان باید با پاداش همراه باشد. این گونه است که در همین دنیا به آنان پاداش داده میشود تا عدالت خدا نسبت به آنان اجرایی شود، زیرا آنان آخرتی را نمیخواهند و نمیپذیرند. از همین رو خدا در ادامه آیه 32 سوره زخرف که به مسئله تقسیم عادلانه الهی بر اساس حکمت و مصلحت اشاره دارد به وضعیت کافران در دنیا اشاره کرده و میفرماید: و اگر نه آن بود كه همه مردم در انكار خدا امتى واحد گردند قطعا براى خانه هاى آنان كه به خداى رحمان كفر مى ورزيدند سقفها و نردبانهايى از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مىداديم و براى خانههايشان نيز درها و تختهايى كه بر آنها تكيه زنند. (زخرف، آیات 33 تا 35)
بنابراین، نباید گمان کرد که اگر بر اساس مقدرات الهی به کسانی بیشتر داده شده است، به سبب نگاه مثبت خدا به آنان است و وضعیت آنان در آخرت نیز خوب خواهد بود(کهف، آیه 36 و نیز فجر، آیه 15)، بلکه به این معنا است که برخی باید پاداش اعمال خودشان را در دنیا بگیرند و نصیبی برای آنان در آخرت نیست.(بقره، آیه 200 و نیز آل عمران، آیه 77)
اما کسانی که به مقدرات ایمان داشته و بر اساس آن عمل و رفتار میکنند، ضمن اینکه نسبت به داشتهها شکرگزار بوده و به آن قانع هستند، نسبت به نداشتههای مادی خویش اندوهگین نمیشوند و تلاش میکنند تا نصیبی ببرند که سازنده باشند و بیشتر از آن تلاشی ندارند و بلکه همه تلاش را مصروف امور اخروی و معنوی میکنند. اینان با این نگرش به افزایش ظرفیت وجودی خود میپردازند، زیرا از نظر قرآن توجه به قسمت و مقدرات در حوزه مادی و قناعتجویی نه تنها موجب آرامش خاطر افراد قانع میشود، بلکه ظرفیتی را در آنان ایجاد میکند که موجب سعه وجودی و شرح صدر آنان میشود و وجودشان از نظر درونی به زیادت و رشدی دست مییابد که شگفت انگیز است. این گونه است که دریا دل میشوند و هیچ موج کوچک و بزرگی آنان را به تلاطم نمیاندازد، زیرا این افراد شاکر واقعی هستند و خداوند درباره شاکر واقعی میفرماید: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم، هر آینه اگر شکرگزار باشید بر خودتان زیادت میکنیم و بر وجودتان میافزاییم. (ابراهیم، آیه 7)
بر همین اساس امام صادق(ع) میفرماید که در امور زندگی همواره بر مقدرات بسنده کنید تا بر سعه وجودی شما افزوده شود و باطن شما به ظرفیتی دست یابد که خداوند با همه اسمای الهی در او ظهور و بروز کند و شما تجلیگاه اسما و صفات کمالی خدا شوید. این شایستگی، زیادت وجودی در مال نیز خواهد بود، ولی آنچه اساسی است همان زیادت وجودی و شرح صدری است که در آیه به آن توجه داده شده است. این گونه است که با پذیرش مقدرات الهی به قناعت در زندگی از یک سو و آرامش از سوی دیگر و به شرح صدر و زیادت باطنی و وجودی در سوی دیگر میتوان دست یافت.
نکته دیگر آن است که انسانی که در امور دنیوی ومادی به پایینتر از خود مینگرد، همواره نوعی رضایت و آرامش در درون خود حس میکند و از بیماریهای روحیای چون حرص، طمع، حسادت، غیبت، چشم و همچشمی و مسابقه تجملگرایی و مشابه آنها در امان است.
دستورالعمل امام صادق(ع) که شرحش در بالا گذشت یک قاعده روانشناختی مهم است که اصلیترین بازتاب آن، رسیدن به آرامش روحی و آسایش جسمی خواهد بود.
جمال ربانی، معارفی از کیهان
یکشنبه 96/10/10
روز شنبه 96/10/09 طلاب مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) به همراهی معاون پژوهش به مصلی رفتند
و در راهپیمایی این روز شرکت کردند.