مدرسه علمیه حضرت ولی عصر (عج) تهران
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
مقام معظم رهبری: طلبه باید منشا امید وشور ونشاط و تحرک باشد.
یکشنبه 97/11/28
از پرسش هایی که کودک درباره خدا می کند نباید فرار کرد، بلکه باید به این پرسش ها جوابی صحیح و ساده و محکم داد. با استفاده از برهان نظم با تبیینی ساده و با استفاده از بیان ساده ای از نعمت های بی شمار خداوند که در محیط اطراف کودکان وجود دارد، می توان وجود خدا و برخی از صفات او؛ مانند علم، قدرت و مهربانی او را برای کودک اثبات کرد.
در اسلام به تربیت دینی و اسلامی کودکان بسیار اهمیت داده شده است. بیش از هزار روایت در مورد تربیت کودک از رسول خدا و ائمه معصومین (ع) وارد شده است. (خانواده در اسلام، حسین مظاهری، ص 121-1) در برنامه تربیتی اسلام برای فرزندان دستورهایی آمده است که مراحل پیش و پس از تولد آنها را دربرمی گیرد.
گرایش به خدا و یگانه پرستی در فطرت هر کودکی که چشم به جهان می گشاید نهفته است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «هر بچه ای بر فطرت اسلام متولد می شود مگر، این که والدینش او را یهودی یا نصرانی کنند». (سفینة البحار، ج 2، ص 372.) پدر و مادر کودک باید با مطالعات مستمرخود همواره نیازهای فکری فرزندان خود را شناسایی کرده و از راه صحیح مجهولات و سوا لات او را پاسخ گفته و از راه های صحیح در تربیت دینی او گام بردارند.
دوشنبه 97/05/08
خبرنگار خبرگزاری دفاع پرس در کردستان در واکنش به شهادت 11 مدافع وطن در مریوان به دست گروهک تروریستی پژاک نوشت:
زیبا پر گشودند و مردم زیبا به استقبالشان رفتند، سبکبال پر کشیدند و آسوده خوابیدند، چه زیبا است اینگونه به دیاری پر بکشی که بهترینهای دنیا ذرهای بیش نیستند. خداوند، زیبا بهشت را برایتان آفرید؛ چرا که هم دنیا، برایتان حسرت به دل ماند و هم مردمش آرزو به دل یک دیدار دیگر شما ماندند.
قلم قاصر من در وصف شهیدانی که در شأن آنان آیه «عند ربهم یرزقون» آمده است، چه تواند گفت؟ ایثار و آزادگی ۱۱ سبزپوش کُردستانی را چطور میتوان با قلم و بیان و گفت و شنود شرح داد؟
خواستم از ۱۱ شهیدی بنویسم که در روستای «دری» به دست گروهک «پژاک» به شهادت رسیدند، شهیدانی که از جنس آسمان سر به فلک و افلاکها کشیدهاند بنویسم، اما قلم بیجان از خود نوشته یا نگارشی به جای نگذاشت به فکر فرو رفتم، فهمیدم حرف دل قلم این است! که مبادا در وصف شهدا کم بگذارم یا به درستی حق کلام را ادا نکنم، بر چرخاندن قلم اصرار ورزیدم تا قلم شروع به اشک ریختن روی صفحه کاغذ کرد.
شهید «سید مرتضی آوینی» چه زیبا نوشت:
«خوشا آنانکه مردانه میمیرند و توای عزیز! خوب میدانی که تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند».
سلام بر شهیدانی که همچون کبوتری سبکبال، خونین بال به راه ملکوت پر گشودند و سلام بر شهیدانی که جان دادند تا جان ما آزاد باشد.
صبح روز یکشنبه بود که مردم شهرستان «سنندج» به استقبال شهیدی رفتند که از جنس خودشان بود، از جنسی که عاشق انقلاب و این دیار بود، صحنههای دردناک و غمگینی دل هر انسانی را به درد میآورد، به راستی این شهیدان چرا این چنین باید به دست افرادی مزدور به دیار باقی بشتابند، چرا مزدوران انقلاب خود را داعی همه چیز تمام میدانند و اینگونه اعمال ناجوانمردانهای را مرتکب میشوند.
میگویند پسر عصای دست پدر است، اما پدر شهید «عبدی» به دنبال جایی بود تا به آن تکیه بزند که مبادا زانوانش سست شود.
میگوید: «پسرم را در راه اسلام تقدیم کردهام تا ایران اسلامی پابرجا بماند».
نگاهی به قد و بالای پیکر پسر شهیدش میکند که در میان پارچه سفید کفن زیباتر از همیشه است.
مادر رنجور وگریان شهید «قانع کرمویسه» با چهره بیتاب، اما صبور از تقدیم فرزندش در راه انقلاب به پیشواز پیکر فرزند شهیدش آمده بود و از بیگناه کشته شدن فرزندش اشک میریخت.
آیاگریه و ماتم پدر و مادری که نمیتوانستند از تابوت پسرشان دست بکشند را میبینند، آیاگریه فرزندانی را که قاب پدرشان را در آغوش گرفتهاند آزارشان نمیدهد، کاش کمی به عمق وجودشان مینگریستند تا انتهای درد را با تمام وجود احساس کنند.
جوان کُرد سمبل اصالت و انسانیت است و تقوایش ریشه در مقاومت از اسلام ناب محمدی (ص) دارد، تفکرش بسیجی است و انقلابی و دشمنان باید بدانند قصدشان هرچه هست همه خفت است و خواری پوچ و پلید، خودشان هم خوب میدانند شیرمردان کُرد آنی و کمتر از آنی دست از دفاع از آب و خاک و ناموس نخواهند کشید.
kayhan.ir
یکشنبه 97/04/31
قالالامامعلی(ع):
«یستدل علی ادبار الدول باربع: تضییع الاصول، و التمسک بالفروع، و تقدیم الاراذل، و تاخیر الافاضل»
امامعلی(ع) فرمود:
چهار چیز دلیل سقوط حکومتها شمرده شده است:
1- ضایع کردن کارهای اصلی 2- مشغول شدن به کارهای فرعی 3- برتری دادن افراد پست 4- کنار گذاشتن افراد با فضیلت (1)
___________________
1- میزانالحکمه، ج 3، ص 359
سه شنبه 97/04/05
امامرضا(ع) میفرماید: عقل هیچ مرد مسلمانی کامل نشود تا اینکه در وی ده خصلت باشد:
1- امید به خیر در او وجود داشته باشد.
2- از شر او مردم در امان باشند.
3- کار نیک اندک دیگری را زیاد بشمارد.
4- کار نیک فراوان خویش را کم محسوب کند.
5- از درخواست مردم خسته نشود.
6- در طول زندگی از اندوختن دانش دلسرد نگردد.
7- فقر در راه خدا، از ثروت (بدون ایمان) برایش محبوبتر باشد.
8- ذلت در مسیر الهی از عزت در مسیر دشمنان خداوند برای او خوشایندتر باشد.
9- گمنامی را از شهرت بیشتر دوست داشته باشد.
10- هر که را ببیند او را از خود بهتر و پارساتر بداند. (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 75 ص 336
معارفی از کیهان
دوشنبه 97/03/21
میشه دنبال ایده های جدید برای ابراز محبت و اثبات عاشقیت باش…!
? مثل نوشتن یه نامهی کوتاه چند خطی پر مهر یا پختن یه کیک خونگی خوشمزه و ساده و…
ڪانال رسمی ، بزرڪَـ و تعاملی همسر آسمانی
یکشنبه 97/03/06
اگر یک روز همسر شما به والدینش بیاحترامی کرد، حتما به او بگویید کارش درست نبوده؛ بدانید کسی که احترام والدینش را نگه ندارد، احترام همسرش را هم نخواهد داشت…!?
ڪانال رسمی ، بزرڪَـ و تعاملی همسر آسمانی
شنبه 97/02/29
اگر همسرتون در حال تجربه کردن اتفاق بدی هست؛ در کنارش باشید نه اینکه صبر کنید تا دورانش بگذره! حمایت و حضور شما بسیار ضروری و مهم هست.
جمعه 97/02/07
با استفاده از این روش می توانید حساب کاربری تلگرام خود را برای همیشه حذف کنید.
به گزارش خبرنگار حوزه دریچه فناوری گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛
اگر شما هم زمان زیادی در تلگرام می گذرانید و از این شبکه اجتماعی خسته شده اید، می توانید با دنبال کردن ترفند زیر به سادگی حساب کاربری خود را حذف کنید.
برای حذف اکانت تلگرام لازم است:
در ابتدا وارد سایت https://telegram.org/deactivate شوید.
شماره موبایل خود را در کادر موجود همراه با کد کشور (+۹۸) وارد کنید و منتظر پیامی با حاوی کد از سمت شرکت تلگرام باشید.
کد در قسمت Confirmation Code وارد کنید.
در قسمت “Why are you leaving” تلگرام دلیل شما را برای حذف اکانت میپرسد که البته پر کردن آن الزامی نیست.
در پایان، با تایید موارد یاد شده، دو گزینه “Yes,delete my account” و “Nope I’ll give it anothe try"در مقابل شما قرار خواهد گرفت که گزینه قرمز رنگ به منزله تایید فرایند حذف حساب کاربری خواهد بود و گزینه سبز رنگ، انصراف شما از این فرایند را نشان خواهد داد.
با حذف حساب کاربری تلگرام، پیغامی سبزرنگ به نشانه حذف اکانت تلگرام برای شما نمایان می شود
چهارشنبه 97/01/15
پرسش:
شرایط و اوضاع ایران از نظر علمی و فرهنگی قبل از ورود اسلام چگونه بوده است؟
پاسخ:
باستانگرایان اوضاع و احوال ایران ازنظر علمی فرهنگی را قبل از ورود اسلام بسیار طلایی و درخشان توصیف کرده و ادعا میکنند که بعد از حمله اعراب مسلمان تمامی آنها ازجمله کتابخانهها و تاسیسات علمی به کلی نابود شدند.
شهید مطهری(ره) در پاسخ به چنین ادعایی مینویسد:
مدارک میگویند که در حوزه زردشتی علاقهای به علم و کتابت نبوده است. جاحظ هرچند عرب است، ولی تعصب عربی ندارد، به دلیل اینکه علیه عرب زیاد نوشته است. وی در کتاب «المحاسن و الاضداد» صفحه 4 میگوید:
ایرانیان علاقه زیادی به نوشتن کتاب نداشتند و بیشتر به ساختمان علاقمند بودند. در کتاب «تمدن ایرانی» به قلم جمعی از خاورشناسان، صفحه 187 تصریح میکند به عدم رواج نوشتن در مذهب زردشت در عهد ساسانی.
محققان اتفاق نظر دارند، حتی تکثیر نسخ اوستا ممنوع و محدود بود. ظاهرا وقتی اسکندر به ایران حمله کرد، از اوستا دو نسخه بیشتر وجود نداشت که یکی در استخر بوده و به وسیله اسکندر سوزانیده شده است. (خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 312)
شهید مطهری(ره) همچنین در پاسخ به ادعای سوزاندن کتابها و کتابخانهها و نابودی تاسیسات علمی ایرانیان مینویسد:
بهتر بود تعیین میفرمودند که آن کتابخانه ملی در کجا بوده؟ در همدان بوده؟ در اصفهان بوده؟ در شیراز بوده؟ در آذربایجان بوده؟ در نیشابور بوده؟ در تیسفون بوده؟ در آسمان بوده؟ در زیر زمین بوده؟ در کجا بوده است؟ چگونه است که ایشان و کسان دیگری مانند ایشان که این جملهها را تکرار میفرمایند، از کتابخانهای ملی که به آتش کشیده شد اطلاع دارند، اما از محل آن اطلاع ندارند؟ نه تنها در هیچ مدرکی چنین مطلبی ذکر نشده و با وجود اینکه جزئیات حوادث فتوحات اسلامی در ایران و روم ضبط شده، اما نامی از کتابخانهای در ایران اعم از اینکه به آتش کشیده شده باشد و یا به آتش کشیده نشده باشد، در هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد. (همان، ص 311) میگویند:
مسلمانان کتابها را تا مدت شش ماه خوراک حمامهای اسکندریه کردند. و نیز گویند: در این شهر چهار هزار حمام وجود داشته است. یعنی کتابها به قدری زیاد بوده که برای گرم کردن یک حمام عمومی به مدت حدود دوهزار سال کافی بوده است! عجیبتر آنکه همه کتابها درباب حکمت و فلسفه بوده نه در موضوع دیگر. آیا از آغاز پیدایش تمدن تاامروز این اندازه کتاب در حکمت و فلسفه نوشته و تکثیر شده است؟ (همان، ص 340)
شهید مطهری (ره) همچنین درباره چرایی عدم رشد علمی و فرهنگی در ایران باستان مینویسد:
نظر به اینکه درس و مدرسه و سواد و معلومات در آیین موبدی منحصر به درباریان و روحانیون بود و سایر طبقات و اصناف ممنوع بودند، طبعا علم و کتاب رشد نمیکرد؛ زیرا معمولا دانشمندان از طبقات محروم برمیخیزند نه از طبقات مرفه، موزهگرزادهها و کوزهگرزادهها هستند که بوعلی و ابوریحان و فارابی و محمدبن زکریای رازی میشوند. نه اعیان زادگان و اشرافزادگان، و به علاوه این دو طبقه هم در عهد ساسانی هریک به گونهای فاسد شده بودند، و از طبقه فاسد انتظار آثار علمی و فرهنگی نمی رود. (همان، ص 340)
مرحوم دکتر علی شریعتی نیز در این باره مینویسد: «در کنفرانسهای (حسینیه) ارشاد نشان دادهام که اصولا ملیت ایرانی پس از حمله عرب بوجود آمد! علمای ملی شده اخیر هم بسیار زور زدند تا به جای نبوغهای جهانی، همچون ابوعلی و خوارزمی، حتی یک چهره باارزش علمی و ادبی در ایران باستان بیابند، نیافتند.» (بازگشت به کدام خویش؟، ص 402)
در این رابطه حتی دانشگاه جندیشاپور نیز نشانه عظمت علمی و فرهنگی ایران باستان نیست چراکه این دانشگاه را علمای مسیحی که ازلحاظ مذهب و نژاد به حوزه روم (انطاکیه) وابستگی داشتند، اداره میکردند. روح این دانشگاه مسیحی رومی بود، نه زردشتی ایرانی. البته این دانشگاه ازنظر جغرافیایی و ازنظر سیاسی و مدنی جزء ایران و وابسته به ایران بود، ولی روحی که این دانشگاه را بوجود آورده بود، روح دیگری بود که از وابستگی اولیای این دانشگاه به حوزههای غیرزردشتی و خارج از ایران سرچشمه میگرفت، همچنان که برخی مراکز علمی دیگر در ماوراءالنهر بوده که تحت تاثیر و نفوذ بودائیان ایجاد شده بود. (همان، ص 310)
ر.ک به: راه راستی، سیدحسن فاطمی، ص 158 تا 161
معارفی از کیهان
سه شنبه 96/12/22
سنتها و آیینها در جوامع بشری ریشهها و خاستگاه متفاوتی دارد که از خاستگاه عقلانی تا خرافی را دربر میگیرد. اسلام به عنوان دین فطرت بر آن است تا راه کمالیابی انسان و جامعه بشری را در چارچوب عقل و قلب نشان دهد و در قالب این اصل هر چیزی را در ترازوی حق میریزد و به سنجش و ارزیابی آن میپردازد. برخی را میپذیرد و برخی دیگر را نمیپذیرد، چنانکه آیین نوروزی و بسیاری از سنتهای جاهلی را با کمی تغییر و اصلاح پذیرفته است. نویسنده در مطلب حاضر دیدگاه قرآن را درباره آیین چهارشنبهسوری تبیین کرده است.
چیستی فرهنگ
در جوامع انسانی، آیینها و سنتهایی پدید میآید که در راستای اهدافی چون آموزش، پرورش، نظم، انتظام، امنیت، آسایش، آرامش، سرگرمی و مانند آنها است. هر یک از آیینهای انسانی بخشی از اهداف پیش گفته را تامین میکند. انسان موجودی است که در قالب اجتماع زندگی میکند و در قالب تعاملات و ارتباطات اجتماعی نیازهای خود را برطرف میسازد. این تعاملات بر اساس آیاتی از قرآن در قالب ضابطه و رابطه سامان مییابد. به این معنا که گاه انسان با دیگری نسبتهای خویشاوندی چون همسری و پدری و فرزندی و مانند آن دارد. در این صورت حقوق و تکالیفی برای شخص است که در قالب عواطف و احساسات، بده و بستانهایی را انجام میدهد و نیازهای مادی و جنسی و جسمی و معنوی و دنیوی و اخروی یکدیگر را بر طرف میکند. این همان قالب رابطه است که در قرآن به عنوان «خله» از آن تعبیر شده است.
نوع دیگر همان ضابطه یعنی قراردادها و عقود است که انسان نیازهای یکدیگر را در این قالب برطرف میکند و در ادبیات و فرهنگ قرآن از آن به «بیع» تعبیر شده است. پس انسان در دنیا به سبب وجود اجتماع و تعاملات اجتماعی در دو قالب ضابطه و رابطه نیازهای خود و دیگران را برطرف میسازد که البته در قیامت به سبب فقدان هر گونه ضابطه به این معنا و رابطه خویشاوندی، دیگر خبری از این دو نیست.(بقره، آیه ۲۵۴؛ ابراهیم، آیه ۳۱)
مجموعه سنتها و آیینهایی که انسان در قالب آن، روابط اجتماعی خود را سامان میدهد به عنوان فرهنگ شناخته میشود. بنابراین، فرهنگ هر جامعه بیانگر کیفیت و چگونگی ساماندهی روابط اجتماعی برای بهرهمندی بیشتر از مواهب زندگی در دنیا است. هر چه این ساماندهی در چارچوبهای «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» باشد، بیانگر آن است که جامعه در مسیر کمال و بالندگی به جایی رسیده است که باید آن جامعه را فرهنگیترین جامعه برشمرد؛ چنانکه هر جامعهای از این چارچوبها دورتر باشد آن جامعه از فرهنگ سستتر و بیارزشتری برخوردار است.
به سخن دیگر، هر جامعهای در چارچوب معیار «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» مورد سنجش و داوری قرار میگیرد. از نظر قرآن جامعه اسلامی میتواند به عنوان یک جامعه نمونه و سرمشق در جایگاه مرجعیت جوامع دیگر قرار گیرد. از همین رو، از آن جامعه به عنوان جامعه وسط و میانه یاد میکند که شاهد و الگوی جوامع دیگر میتواندباشد.(بقره، آیه ۱۴۳)
کارکرد مرجعیتیابی آن جامعه اسلامی در قالب ارزشگذاری و مقایسهای، به جوامع دیگر این امکان را میدهد تا بداند چه چیزی باید ارزش قرار گیرد و چه چیزی به عنوان ضد ارزش کنار گذاشته شود. دیگر آنکه هر جامعه میتواند با مقایسه خود با آن جامعه نمونه و مرجع در یابد که تا چه میزان به معیار اصلی «عقلانیت عاطفی و عواطف عقلانی» نزدیک شده است.
قرآن، در چارچوب همین معیار، آیینها و سنتها و فرهنگهای جوامع بشری را مورد بررسی ارزشی و مقایسهای قرار میدهد. اگر این آیینها و سنتها در قالب معیار اصلی به شکل مناسبی قرار گیرد، همان را مورد تایید قرار داده و امضا میکند. بسیاری از آیینها در حوزههای ضابطهای و رابطهای مورد امضا و تایید اسلام قرار گرفته است. البته بسیاری دیگر از همین آیینها، وقتی در قالب گذاشته میشد، یا دارای کمبودهایی بود که اسلام آن را با بهرهگیری از معیار اصلی تکمیل میکرد یا آنکه دارای افزودههایی بود که باید حذف میشد. به عنوان نمونه اسلام و قرآن، از میان عقود و بیع، خرید و فروش و معاملات ربوی و نزولخواری را نپذیرفت و آن را ضد ارزشی تلقی کرد. خداوند میفرماید: آنان گفتند: «داد و ستد صرفاً مانند رباست.» و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است.(بقره، آیه ۲۷۵) همچنین کم فروشی و گران فروشی را نپذیرفت و بر اصل فروش به عدل و انصاف در قالب کیل و میزان تاکید کرد.(مطففین، آیات ۱ تا ۳؛ انعام، آیه ۱۵۲؛ اعراف، آیه ۸۵ )
همچنین اسلام در همان چارچوب در راستای رسیدن انسان به کمال و خدایی شدن(بقره، آیه ۱۳۸؛ آل عمران، آیه ۷۹) و آبادانی زمین و بهرهمندی از مواهب آن(هود، آیه ۶۱)
آیینهایی چون حج و نوروز و مانند آن را پذیرفته و با اندکی افزایش و کاستی در مفاد و محتوا و یا شیوه مهر تایید بر آن زده است.
پس اسلام بر اساس فلسفه آفرینش انسان و اهداف زندگی، فرهنگهای انسانی را بر طبق معیاری ارزشگذاری و مقایسه میکند تا دریابد تا چه اندازه به آن اهداف و معیار نزدیک و یا دور است. اگر مطابق بود که امضا کرده و به عنوان یک سنت و فرهنگ پسندیده تایید میکند یا با اندک تعدیل افزایشی و کاهشی امضا میکند یا آن را به عنوان سنت و فرهنگ ناپسند و ضد ارزشی طرد کرده و کنار میگذارد و حتی به مقابله با آن میپردازد.
معیارها و ملاکهای ارزشگذاری
براساس آنچه گفته شد لازم است معیارها و ملاکهای ارزشگذاری در قرآن نسبت به فرهنگها و آیینها و سنتها شناخته شود تا بر اساس آن، آیینهایی چون سیزده بدر، چهارشنبه سوری و جشن مهرگان و مانند آنها، مورد ارزشگذاری قرار گیرد و قبول یا رد شود.
مهمترین معیارها و ملاکهایی که قرآن برای پذیرش آیین و سنتی به عنوان یک آیین ارزشی و مثبت و پسندیده معرفی میکند عبارتند از:
1- عقلانیت: از نظر اسلام عقل به عنوان چراغ راه باید همواره در دست بشر باشد تا بتواند در پرتو نورافکنی عقل، حق و باطل، خیر و شر، زشت و زیبا، خوب و بد، ارزش و ضد ارزش و مانند آنها را بشناسد و با عزم عمل و ارادی جدی در آن مسیر حق و خیر و خوب و ارزش گام بردارد و از ضد آنها اجتناب ورزد. پس عقل معیاری برای شناخت ارزشها و امور پسندیده است؛
زیرا در پرتو آن انسان راه را از چاه تشخیص میدهد. در آموزههای اسلامی چنان از عقل تعریف و تمجید و ستایش شده که گویی خودش به عنوان شارع و حاکم است؛ هر چند که شارع و حاکم تنها خداوند است؛ ولی نقش کلیدی عقل چنان است که چنین توهم و تصوری به اذهان آدمی خطور میکند. از نظر آموزههای قرآنی، هر انسانی عقل دارد و باید از عقل خویش بهره گیرد و خردورزی کند و خود را به مقام اولوالالباب برساند و عمیق به مسائل بنگرد و تفکر نماید و مجهولات خود را حل و فصل کرده و راه برونرفت از مشکلات و معضلات را بیابد. اصولا پذیرش اصولی چون توحید و نبوت و معاد تنها در پرتو نورافکنی عقل شدنی است. در کتاب شریف اصول کافی بخشی به عنوان کتاب عقل و جهل آمده است. در این بخش روایات بسیاری است که جایگاه عقل را تبیین و لشکریان عقل را معرفی میکند. به این معنا که کسی از نظر اسلام عاقل است که این لشکر اخلاقی را با خود در زندگی اش همراه داشته باشد. از جمله این لشکر میتوان به صبر و حلم و حیاء و ورع و تقوا و دینداری و مانند آن اشاره کرد.
پس از نظر اسلام هر کاری و هرچیزی باید به عقل عرضه شود تا در پرتو عقل دانسته شود که راه است یا چاه. خداوند در آیه ۱۰ سوره ملک از زبان دوزخیان میفرماید: وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ؛
و گویند: «اگر شنیده بودیم یا تعقّل کرده بودیم در میان دوزخیان نبودیم.» از این آیه به دست میآید که حتی شنیدهها از جمله شنیدههای آیینی و سنتهای قومی را باید در قالب عقلانیت بسنجیم و ارزشگذاری کنیم. از این آیه صریحتر در بیان جایگاه خردورزی نسبت به آیینها و سنتهای قومی میتوان به آیه دیگری اشاره کرد.
خداوند میفرماید:
وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ؛ و چون به آنان گفته شود:
«از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید» مىگویند: «نه، بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافتهایم، پیروى مىکنیم.» آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمىکرده و به راه صواب نمىرفتهاند [باز هم در خور پیروى هستند]؟(بقره، آیه ۱۷۰)
پس هر آیین و سنتی از جمله چهارشنبهسوری و نوروز و سیزده بدر و مانند آنها را باید به عقل عرضه کرد و معلوم داشت که این سنت و آیین تا چه اندازه به این معیار نزدیک یا دور است. پذیرش بدون خردورزی نسبت به آیین و سنتی قوم و جامعهای نشانهای بیخردی آن ملت و مردم است و کسی که از بیرون به عنوان یک خردمند به این مردم مینگرد نسبت به فرهنگ آن مردم و نیز خردورزی آنان شک میکند و آنان را مردمی خرافی و عقب افتاده فرهنگی دانسته و با چنین نگرشی به آن جامعه مینگرد و با آنان تعامل خواهد داشت.
وقتی یک جامعه بر اساس سنتهای برخاسته از حماقت و سفاهت نه عقلانیت و خرد، رفتار میکند، جامعه دیگر آن جامعه را عقب افتاده و دور از فرهنگ و تمدن دانسته و با او بر اساس چنین معیاری تعامل خواهد کرد و تلاش خواهد نمود تا این جامعه را به هر شکلی شده از عقبافتادگی بیرون آورد یا بر آنان به عنوان یک مشت توده نفهم و بیخرد سوار شود و با افسار زدن بر گرده آنان بنشیند و از آنان بهرهبرداری کند.
2- علم: دومین معیار سنجش هر کاری به عنوان ارزشی یا ضد ارزشی و نیز معروف و منکر، علم است. انسان به هر کاری اقدام میکند، باید نسبت به آن، دانش داشته باشد. انسان نادان به طور طبیعی حتی اگر کاری عقلانی باشد به سبب نادانی و فقدان علم ممکن است یک امر مثبت را به گونهای عمل کند که برایش شر شود. انسان در وقت انجام هر کاری، باید نسبت به آن اطلاعات و شناخت کامل و جامعی داشته باشد؛ هر چه اطلاعات و آگاهی و دانش شخص نسبت به کاری بیشتر باشد آن کار بهتر انجام میگیرد و مفیدتر و سازندهتر خواهد بود.
خداوند درباره علم و آگاهی به عنوان ملاک ارزشگذاری میفرماید:
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ؛
و چون به آنان گفته شود:
«به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر[ش] بیایید»، مىگویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم ما را بس است.» آیا هر چند پدرانشان چیزى نمىدانسته و هدایت نیافته بودند؟[باز هم درخور پیروی هستند](مائده، آیه ۱۰۴) پس اگر میخواهیم نسبت به یک آیین و سنت فرهنگی - ملی و قومی سنجش و داوری داشته باشیم و ملاک مقبول و ناپسند بودن آن را به دست آوریم باید علم و آگاهی داشته باشیم.
خداوند در آیه ۴۳ سوره مریم درباره این ملاک میفرماید: یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا؛ اى پدر، براستى مرا از دانش [وحى، حقایقى به دست] آمده که تو را نیامده است. پس، از من پیروى کن تا تو را به راهى راست هدایت نمایم.
3- هدایت: از نظر آموزههای قرآن، هدف از هر کاری قرار گرفتن در مسیر کمالی است تا انسان اندک اندک در یک فرآیندی به کمال برسد؛ زیرا دنیا به گونهای طراحی شده که انسان در قالب صیرورت و تحول متوالی و دائمی به سمت صعود یا سقوط در حرکت است. هر چند که در نهایت این صیرورتها به خدای جمال یا جلال میرسد که نماد آن بهشت و دوزخ است. از این رو خداوند نهایت صیرورت آدمی را الله میداند که اسم جامع همه اسماء و صفات الهی است.(آل عمران، آیه ۲۸)
و انسان در یک انقلاب و بازگشت جهشی همان گونه که کرم پروانه در پیله انجام میدهد و میتواند پروانه شود، انسان هم یک جهش کیفی انجام خواهد داد و انقلاب به سوی پروردگار خودش اتفاق میافتد: قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ؛ گفتند ما به راستی به سوی پروردگارمان باز میگردیم.(اعراف، آیه ۱۲۵)
پس جهت گیری هر کاری در زندگی دنیوی باید الله و رب باشد. یعنی انسان باید بخواهد متاله (بقره، آیه ۱۳۸)
و خلیفهًْالله(بقره، آیه ۳۰) و مظهر پروردگاری خداوند شود.(آل عمران، آیه ۷۹)
لذا هر عملی از جمله سنتها و آیینهایی که انجام میدهد، اگر دارای چنین هدایتیافتگی باشد، آن عمل و سنت و آیین به عنوان سنت و آیین پسندیده قلمداد و ارزشگذاری میشود وگرنه به عنوان ضد ارزش تلقی خواهد شد. از همان آیات ۱۷۰ سوره بقره و ۱۰۴ سوره مائده این ملاک ارزشگذاری قرآن به دست میآید. همچنین خداوند در آیه ۳۵ سوره یونس به انسانها هشدار میدهد که باید ملاک ارزشگذاری نسبت به هر سنت و آیینی، هدایت یافتگی باشد وگرنه باید آن سنت و آن قوم را مردمانی گمراه و اهل شقاوت و دوزخ قلمداد کرد.
خداوند میفرماید:
بگو: «آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حقّ رهبرى کند؟» بگو: «خداست که به سوى حقّ رهبرى مىکند» پس، آیا کسى که به سوى حقّ رهبرى مىکند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمىیابد مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مىکنید؟
اینها مهمترین ملاکها برای ارزشگذاری اعمال و سنتها و آیینهایی است که انسان میخواهد انجام دهد یا پدید آورد یا پیروی کند. پس اگر هر سنت فرهنگی و هر اقدامی فاقد این ملاکها باشد باید آن را از مدار ارزشی بیرون کرد و با آن مخالفت ورزید و آن را ترک یا حذف نمود.
چهارشنبهسوری، حماقتی انسانی
یکی از آیینهای موجود در جامعه ایرانی که خود گواهی بر بیخردی در انجام آن قلمداد میشود و خردمندان جهان، برپاکنندگان آن را بیفرهنگ و بیخرد تلقی میکنند، آیین خرافی و ضد ارزشی چهارشنبهسوری است.
اگر بخواهیم آن را در چارچوب ملاکهای پیش گفته قرار دهیم میتوان گفت که نمادی از بیخردی و بیدانشی و گمراهی است؛ زیرا از نظر آیین مذهبی، نمیتوان آن را معیاری برای عبادت و بندگی و تقرب به خدا قرار داد؛ زیرا اگر ما نور و آتش را مقدس بشماریم این بازی که با آتش و نور میکنیم، نمیتواند تقدس نور و ارزش آتش را نشان دهد. یعنی حتی در قالب زرتشتی نیز آتش و نوری که تقدیس میشود، در برابرش مینشینند و آن را تکریم و احترام میکنند نه آنکه بر سرش بپرند و آن را به بازیچه کودکانهای تبدیل کنند.
اما اگر بخواهیم آن را در چارچوبهای ارزشی اسلام معنا کنیم که دیگر قابل تایید و امضا نخواهد بود؛ زیرا در اسلام، نور هر چند به عنوان نمادی از حقیقت الهی معرفی شده است(نور، آیه ۳۵) ولی این نور نیست بلکه نور حقیقت است که همه هستی را روشن کرده است. این نور برخاسته از آتش هم اگر بخواهد تکریم و تقدیس شود این گونه، قداستزدایی میشود نه تقدیس. آتش نیز گرمابخشی زندگی بشر و موجد نور است ولی این بازی کودکانه چهارشنبهسوری هیچ ارتباطی با آن حقیقت ندارد و تکریم و احترامی برای یک نشانه از نشانههای الهی یعنی نور و آتش نیست. یعنی اگر بخواهیم در چارچوب اسلام از آیات الهی قدردانی کنیم نمیتوان با این بازی کودکانه قدردان نعمت و شکرگزار آن باشیم.
البته ممکن است این رفتارها در چهارشنبهسوری را به عنوان یک سرگرمی دانسته و بگوییم تفریح و سرگرمی که موجب آرامش میشود، عملی ستوده در اسلام و قرآن است؛ زیرا غم و غصه را از انسان میزداید و او را در یک حالت روانی بهتر برای بهرهگیری از زندگی قرار میدهد. ولی باید بدانیم آنچه در چهارشنبهسوری اتفاق میافتد نه تنها یک تفریح و سرگرمی همانند جشن نورافشانی آسمان با منورها نیست، بلکه رفتارهای بسیار خطرناک است و خیلیها به سبب افتادن در آتش سوختند یا کسانی با انفجار مواد محترقه که اصلا ارتباطی به آیین چهارشنبهسوری ندارد، کور و شل و لنگ و از کار افتاده شدهاند. این چه تفریح و سرگرمی است که جز آسیب روحی و روانی و جسمی پیامد مثبت دیگری از خود بهجا نمیگذارد. کدام عاقل و خردمند و عالم و دانایی چنین با خود یا با دیگری میکند که ما به عنوان ایرانی با خود میکنیم؟!!
واقعیت این است که رفتارهای عدهای بیخرد در این روز پرخطر باعث میشود شهرها عملا به شهرهای جنگزده تبدیل شود و اقدامات نابخردانه عدهای جوان و نادان مردم را در هول و هراس و وحشت قرار میدهد و از بعدازظهر این روز، مردم از ترس جان و مالشان مغازهها و کسب و کار را تعطیل میکنند و به خانههایشان پناه میبرند. این قبیل اقدامات نه تنها از لحاظ اخلاقی بلکه شرعا نیز حرام و مصداق اذیت و آزار دیگران و حقالناس است و مباشران و حامیان آنها در پیشگاه خدا باید جواب پس بدهند.
چهارشنبهسوری در کلام استاد مطهری
استاد مرتضی مطهری که برای ارزشگذاری خدمات فرهنگی ایرانیان به اسلام کتابی قطور نگاشته است، در مقام تجلیل از مقام ایران و ایرانی و پاسداشت فرهنگ ناب و سالم ایرانی، به مخالفت با این سنتهای خرافی و غیرعقلانی میپردازد و در یک نقد تند میفرماید: «قرآن منشأهایی برای فکرهای بیریشه که آنها را به درختان بیریشه تشبیه میکند ذکر میکند. یکی از آنها تقلید است. البته قرآن با کلمه تقلید مطلب را بیان نکرده است. با تعبیر دیگر بیان کرده است، تعبیر قرآن تبعیت کورکورانه از گذشتگان، از پدران، مادران، آباء و اجداد است. این هم از موضوعاتی است که قرآن روی آن زیاد تکیه کرده است و آن را منشأ لغزش و خطای بشر میداند و سخت انتقاد میکند.
مثلا میگوید: آنها چنین میگویند:
«انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم مقتدون»
اینها میگویند: ما پدران خود را بر یک طریقهای یافتهایم و ما هم همان طریقه پدران خودمان را میگیریم و میرویم.
به تعبیر امروز:
سنتگرایی؛ حالا این تعبیر درست است یا غلط و بهتر از این هم میتوانستیم تعبیر پیدا کنیم. به هر حال این کلمه، امروز رایج شده است. قرآن سنتگرایی را محکوم میکند اما اشتباه نشود! ضد سنتگرایی(تجددگرایی) را هم قرآن محکوم میکند. هر دو را محکوم میکند. چطور؟ قرآن فقط عقلگرایی و منطقگرایی را تأیید میکند. قرآن میگوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنت قدیمی را به دلیل آنکه گذشتگان ما چنین میکردهاند، نیاکان ما این چنین بودهاند و ما باید راه نیاکان خودمان را برویم، انجام دادن، محکوم است، چرا؟
میگوید ممکن است نیاکانتان اشتباه کرده باشند، ممکن است نیاکانتان عقل و شعور نداشته باشند. آنکه دلیل نمیشود. نیاکان ما در گذشته چنین میکردهاند، ما هم چنین میکنیم! چهارشنبه آخر اسفند میشود، بسیاری از خانوادهها (که باید بگوییم: خانوادههای نادان) آتشی و هیزمی روشن میکنند، بعد آدمهای سر و مر و گنده از روی آتش میپرند: ای آتش، زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است که میپرسیم چرا چنین میکنید؟ میگویند: این سنتی است میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین میکردهاند. قرآن میگوید: «اولو کان آباوهم لا یعقلون شیئا.»
(نگاه کنید: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 27، ص 296؛ ج 25، ص 387؛ ج 14، ص 116)
علی پوریا،معارفی از کیهان
یکشنبه 96/12/20
امروزه یکی از پرکاربردترین ابزارهای نظام سلطه بر علیه نظام اسلامی، دستاویز قراردادن حقوق زنان و متهمکردن جمهوری اسلامی به نقض آن است. در حالی که با نگاهی گذرا به منابع فقهی و حقوقی اسلام به خوبی روشن میشود که اسلام در همه زمینهها به حقوق و شخصیت زن توجه کرده و آن را به رسمیت شناخته است. در نوشتار حاضر یکی از شبهات مطرح شده در این باره مورد بررسی و نقد قرار گرفته است.
چکیده شبهه
حقوق بشر، اساسیترین حقوقی است که هرانسانی به طور ذاتی و به صرف انسان بودن از آن بهرهمند میشود. بر اساس منطق لیبرالیسم این امر فارغ از جنسیت است و مرد و زن بطور مساوی از آن بهرهمندند. از مهمترین حقوق انسانی، حقوق سیاسی- اجتماعی است که دارای تأثیر مستقیم بر فعالیت آزادانه افراد در جامعه است. با اینحال، نظام حقوقی اسلام با تأکید بر تفاوتهای فیزیولوژیک و روانشناختی زن و مرد، زنان را دارای حقوقی متفاوت از حقوق مردان میداند. در بحث حقوق خانواده و سایر حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تفاوتهای چشمگیری میان زن و مرد وجود دارد که بر ایجاد بیعدالتی در بهرهمندی برابر از حقوق بنیادین بشر تأثیر داشته و باعث محدودیت و ممنوعیت زنان از دستیابی به سایر حقوق مسلم خود میشود. البته اجرای این نظام حقوقی در ایران، دارای انگیزههای سیاسی خاصی است. نظام سیاسی ایران بر پایه این تفاوت حقوقی بنا شده و ادامه بقا میدهد تا مبادا قدرت یافتن زنان در عرصه اجتماعی به تزلزل ساختار سیاسی- اجتماعی پدرسالار ریشهدار در جامعه منتهی شود.
شنبه 96/12/19
عقوق والدین، بزرگترین بدبختی بشر
انسان در زندگی مادی و دنیوی به علل و عوامل درونی و بیرونی چون هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی، همواره دچار غفلت از حقایق هستی است و راه حق و حقیقت را گم میکند و به جای آنکه به ریسمان محکم و استوار حقیقت بیاویزد بر خار و خاشاک بیابان موهومات و تخیلات فریبنده چنگ میافکند و در پی سراب به این سو و آن سو میدود و عمر عزیز و گرامی خویش را این گونه تباه میسازد و سعادت دنیا و آخرت خویش را بر باد میدهد.
این در حالی است که با کمترین دقت در هستی و بهرهگیری از فطرت و عقل به سادگی میتواند فلسفه زندگی را دریابد و بیهیچ منطق و فلسفه پیچیده ای، بهتر از هر فیلسوف و منطقی، علت آمدن و رفتن خود از دنیا را درک کند و راه حقیقت را از درون خویش با فطرت و خردورزی دریابد. از این رو آیات قرآنی به جای آنکه پرسشها و پاسخهای پیچیده فلسفی را مطرح کند بااشاره به حقیقت انسان و جهان هستی و مخلوقات، بر هدفمندی و حکمت موجود در جهان تاکید میکند و بااشاره به رستاخیز گیاهان، از رستاخیز انسان یاد میکند و مرگ را همچون خوابی میداند که با بیدار شدن از آن در جهانی دیگر، زندگی جدیدی را آغاز میکند.(ق، ایات ۱ تا ۱۱؛ فاطر، آیه ۹؛ زمر، آیه ۴۲)
خداوند با همه آیات تکوینی در هستی و آیات تدوینی در کتب آسمانی از جمله قرآن، آدمی را با حقیقت آفرینش و اهداف زندگی آشنا میکند؛ اما انسانها بیتوجه به همه اینها، گرفتارغفلت میشوند و از عقل و فطرت باطنی خویش یاری نمیگیرند و گمان میبرند که جهان بیهوده و بیحکمت و هدف آفریده شده است و زندگی جز تصادفی نیست که در جهان رخ داده و تکرار شدنی نخواهد بود و همه زندگی همین حیات مادی دنیوی است که به تصادفی رخ نموده است و اگر خدایی هم باشد، این زندگی هرگز تکرار نخواهد شد. از این رو در اندیشه خوردن و آشامیدن است و به جمع مال و ثروت برای بقای بیشتر و آسایش و آرامش بهتر در زندگی دنیا میاندیشند.(انعام، آیه ۳۲؛ محمد، آیه ۳۶؛ سوره تکاثر).
خردورزی و فطرت انسانی فلسفه و حقیقت زندگی را به آدمی میآموزد و به این معنا رهنمون میسازد که از باب شکر و نیز تقرب به آفریدگار و پروردگار خود و رضایت او به عبادت و عبودیت او بپردازد. انسان این حق را برای خداوند قائل میشود؛ چرا که میبیند که والدین او که خالق مستقیم و بیواسطه وجودی او هستند و در دو نقش آفریدگاری و پروردگاری ظهور کردهاند، میبایست مورد اطاعت قرار گیرند و شکر آنها را به جا گذارند.
انسان با نگاهی ساده به حق والدین در اطاعت و بندگی و شکر درمییابد که اگر اینها در حقیقت آفریدگار و پروردگار او نیستند بلکه تنها مظاهری از آفریدگاری و پروردگاری او هستند، پس لازم است که حق عبادت و بندگی و شکر و سپاس واقعی را در حق خداوندگار خویش به جا آورد.
خداوند در همین چارچوب است که در آیه ۸۳ سوره بقره میفرماید: لاتَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً؛ جز خداوند را عبادت نمیکنند و به والدین خویش نیکی و احسان روا میدارند. در حقیقت دو حق در این آیه اثبات شده است؛ یکی عبادت حق تعالی و دیگری احسان به والدین.
اینکه انسان گاه نقش والدین را در حد خدایی بالا میبرد، در یک معنا درست است؛ ولی به یک معنا نادرست است؛ زیرا اگر انسان والدین خویش را مظاهر حقیقت آفریدگاری و پروردگاری خداوند بداند و حق ایشان را ادا کند، این عین عبادت و احسان است؛ ولی اگر انسان والدین خویش را شریک در خلقت و ربوبیت بداند، این معنا همان کفر و شرک است که خداوند در آیه دیگری از آن بازداشته و ضمن تاکید بر حق والدین در شکل احسان از تصور نادرست شراکت بازداشته و فرموده است: وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ احسانا؛ خداوند را عبادت کنید و چیزی را شریک خداوند قرار ندهید و به والدین خود احسان روا دارید.(نساء، آیه ۳۶)
بنابراین، جایگاه والدین جایگاه مظهریت در خالقیت و ربوبیت یعنی آفریدگاری و پروردگاری بشر است و انسان دارای عقل نسبت به خداوندی که خالق و رب اوست، بندگی و عبادت میکند و در حق مظاهر خالقیت و ربوبیت، احسان روا میدارد.
در روایات بسیاری برصله رحم بویژه والدین تاکید شده و از عاق و نارضایتی ایشان برحذر داده است.
امام هادی (ع) بااشاره به تاثیر مخرب و زیانبار عاق والدین میفرماید:
العقوق یعقب القله و یؤدی الی الذله؛ نارضایتی پدر و مادر ، کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت میکشاند.(مسند الامام الهادی ، ص ۳۰۳ )
همان گونه که عبادت موجب افزایش رزق مادی و معنوی و عنایت و فضل الهی میشود، احسان به والدین، سبب افزایش رزق و روزی میشود، زیرا والدین مظاهر خالقیت و ربوبیت الهی و مجاری فیض اویند. در مقابل، هر گونه خشم و نارضایتی خداوند موجب بدبختی انسان میشود، خشم والدین نیز موجب بدبختی انسان است. پس میتوان گفت که عزت و ذلت آدمی ارتباط تنگاتنگی با عبادت خدا و احسان به والدین دارد.
معنا و مفهوم عقوق والدین
معنای هر واژهای همان موضوع له لفظ است. البته معنای لغوی میتواند حقیقی و یا مجازی باشد. اما مفهوم لفظ آن چیزی است که در کاربرد خاص و اصطلاحات علمی به کار میرود. نکته دیگر آنکه مفاهیم میتواند از طریق یک یا چند واژه انتقال یابد و گاه مفاهیم حتی به شکل عبارت و جملاتی بیان میشود. بنابراین لزوما در بیان یک مفهومی لازم نیست که از یک واژه استفاده کرد. در حالی که هر واژهای برای خود معنایی دارد که موضوع له یا مستعمل فیه آن است.
در معنا شناسی واژه عاق باید گفت که این لفظ به معنای بریدن آمده است. ابن منظور درباره معنای آن مینویسد که «عقوق» از ماده عقق (عقّ) و به معنی نافرمانی و سرکشی از پدر و مادر و بریدن از ایشان است. (لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۰، ص ۲۵۶)
اما در اصطلاحات اخلاقی و فقهی مراد از عقوق بریدن از خویشان است که شامل همه خویشاوندان نسبی نیز میشود و اختصاص به پدر و مادر ندارد. البته آنچه بیشترین کاربرد را درباره این اصطلاح دارد همان عاق والدین است و آن در مورد فرزندی است که پدر و مادر هر دو از او ناراضی بوده و او را نفرین کرده باشند.(صدر حاج سید جوادی، احمد و دیگران؛ دایره المعارف تشیع، تهران، شهید سعید محبی، ۱۳۸۲، اول، ج ۱۱، ص ۳۳۳)
واژه عقّ و مشتقات آن در قرآن نیامده، اما در روایات این واژه بارها تکرار شده است؛ البته این بدان معنا نیست که مفهوم این واژه در آیات قرآن نیز نیامده باشد، بلکه میتوان آیات فراوانی را یافت که به مفهوم این واژهاشاره دارد. از جمله میتوان به آیاتیاشاره کرد که به مقام والای پدر و مادراشاره دارند و وظیفه فرزندان را در قبال زحمات ایشان بازگو میکنند و یا بر وصل و یا عدم قطع پیوندها تاکید میکنند.
خداوند در آیات ۲۳ و ۲۴ سوره اسراء میفرماید:
«و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید، هرگاه یکی از آن دو، یا هر دو آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو. و بالهای تواضع خویش را از محبت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده».
خداوند از حضرت عیسی بن مریم(ع) نقل میکند که فرموده است: و برا بوالدتی و لم یجعلنی جباراً شقیقاً، (مریم، آیه ۳۴) و همچنین از حضرت یحیی بن زکریا آورده است که ایشان فرمود: و برا بوالدیه و لم یکن جباراً عصیا؛ (مریم، آیه ۱۵).
در این دو آیه عاق والدین را به سه صفت جبار (گردنکش و ستمگر)، شقی (تیره بخت)، عصی (نافرمانیکننده و گنهکار) یاد کرده و در آیات دیگر نسبت به دارندگان این صفات وعده عذاب سخت داده شده است که خود بیانگر گناه کبیره بودن این نوع اعمال است. (ابراهیم، آیات ۱۵ و ۱۶ و ۱۷؛ هود، آیات ۱۰۶ و ۱۰۷). در حقیقت هر کسی که نسبت به والدین خود، گردنکش و ستمگر، تیره بخت و نافرمان باشد، عاق والدین میشود و خوشبختی را نخواهد دید.
به هر حال، عقوق والدین به معنای نارضایتی و ناخشنودی ایشان از فرزند از جمله چیزهایی است که در آیات و روایات به آن توجه داده شده است، زیرا رضایت و نارضایتی ایشان همانند رضایت و نارضایتی خداوند است. البته این رضایت میبایست در چارچوب حقوق الهی باشد و اگر والدین فرزند را به کفر و معصیت فرمان دهند و از ایمان و اطاعت خداوند بازدارند این به معنای عاق والدین نیست.
عقوق والدین، از گناهان کبیره
قطع رحم از گناهان است و عقوق و آزردن پدر و مادر بدترین نوع قطع رحم است، زیرا نزدیکترین ارحام به سبب ولادت تحقق مییابد و بنابراین حق پدر و مادر را دو چندان میکند.
علامه مجلسی در شرح کافی گوید: عقوق والدین به این است که فرزند ، حرمت آنها را رعایت نکند و بیادبی نماید و آنها را به سبب گرفتاری یا رفتاری برنجاند و آزار و اذیت کند و در چیزهایی که عقلاً و شرعاً مانعی ندارد، از آنها نافرمانی کند و این عقوق، گناه کبیره است و دلیل بر حرمت آن، کتاب و سنت و اجماع خاصه و عامه است.(محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث ۱۳۷۷، اول، ج ۱۴، ص ۷۰۹۸)
امام صادق(ع) نیز میفرماید:
«عقوقُ والِدَیْنِ مِنَ الکبائِر لِأنَّ اللهَ تعالی جَعَلَ العاقَ عَصِیّاً شَقِیّاً؛ نافرمانی والدین از گناهان کبیره است، زیرا خداوند متعال فرزند نافرمان را عصیانگر و بدبخت قرار داده است».(نراقی، مهدی؛ علم اخلاق اسلامی (گزیده ترجمه جامع السعادات)، ترجمه جلالالدین مجتبوی، بیجا، حکمت، ۱۳۷۲، سوم، ص ۲۸۲).
پیغمبر اکرم(ص) فرمود:
از آزردن والدین بپرهیزید، بهدرستی که بوی بهشت از هزار سال راه استشمام میشود ولی عاق والدین و قاطع رحم آن را نمییابند.(وسایل الشیعه، حر عاملی)
و نیز پیغمبر اکرم(ص) فرمود:
سه طایفهاند که در روز قیامت خدا(ص) با ایشان سخن نمیفرماید و نظر رحمت به آنها نمیکند و ایشان را پاک نکرده و از برای آنها عذاب دردناکی است: آنان شراب خواران و تکذیب کنندگان به قدر الهی و عاق والدیناند.(همان)
مجید خدارحمی، معارفی از کیهان
شنبه 96/12/12
در آیات قرآن گاه از انسان چنان ستایش و تعریف و تمجید میشود که گویی انسان عرشالله است و همه هستی بر دوش او نهاده شده است؛ و گاه دیگر چنان نکوهش میکند که گویی پستتر از انسان وجود ندارد. خداوند همان طوری که در آیه 4 سوره تین از کرامت انسان و «احسن تقویم» او سخن به میان آورده و بر خود «تبارکالله» و آفرین میفرستد (مومنون، آیه 14؛ غافر، آیه، 64)، در آیهای دیگر از پستترین پستها یعنی «أَسْفَلَ سَافِلِینَ» سخن میگوید (تین، آیه 5) و همه انسانها را در خسران میبیند. (عصر، آیه 1)
راز این ستایش و نکوهش الهی نسبت به انسان چیست؟ خداوند در قرآن به این پرسش در آیات خود به تفصیل پاسخ داده است؛ یعنی همان طوری که درباره علل و عوامل ستایش و نکوهش دنیا سخن گفته، درباره راز تمجید و تکریم انسان از سویی و سرزنش و نکوهش او از سوی دیگر توضیح داده است.
از نظر قرآن، راز تمجید و تبریک و تکریم انسان در جنبههای معنوی و روحی او نهفته است؛ زیرا انسان تنها کسی است که مشرف به شرافت برخورداری از روح الهی شده (حجر، آیه 29؛ سجده، آیه 9)
و از علم کامل اسمای الهی برخوردارشده (بقره، آیه 31)
و ظرفیت قرار گرفتن در مقام خلافت الهی را یافته است (بقره، آیه 31)
و میتواند متاله و خدایی شده (بقره، آیه 138)
و در مقام مظهر ربوبیت الهی به عنوان ربانی قرار گرفته (آل عمران، آیه 19) و به پروردگاری ما سوی الله بپردازد و حتی فرشتگان را به سجده اطاعتی در آورد که بر اساس انباء اسمای الهی انجام میگیرد.(بقره، آیات 31 تا 33)
این نفس انسانی که از دامن خاک و نطفه بیارزش (قیامت، آیه 37) برآمده، در یک حرکت جوهری به مقامی میرسد که خداوند میفرماید: «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ سپس همان نطفه که استخوان با گوشت شده، را خلقتی دیگر دادیم. پس آفرین بر خداوندی که نیکوترین آفریدگان است.»(مومنون، آیه 14)
در حقیقت جنبههایی چون برخورداری از شرافت روح الله، علم الاسماء، خلافه الله ، امینالله (احزاب، آیه 32)
موجب کرامت و آفرین و بارک الله گویی خداوند شده است. این جهت در اصطلاح قرآنی و فرهنگ عرفانی اسلامی، جنبه امری و جهت امری انسان نامیده میشود.
اما اگر به جنبههای خلقی، یا همان دنیوی، مادی و کالبدی او توجه شود، انسان چیزی نیست؛ بلکه باید سرزنش شود؛ زیرا انسان اگر به این جنبه خود دل ببندد، سقوط میکند؛ چرا که از نظر قدرت و عظمت هیچگاه به کوه و آسمان و زمین نمیرسد. (اسراء، آیه 37؛ نازعات، آیه 27) همین نگرش و گرایش انسان به جنبه خلقی خودش، او را به سقوط میکشاند و در رده چارپایان (اعراف، آیه 179) بلکه خار و خاشاک (جن، آیه 15) و حتی سنگ خارا و آتشزنه دوزخ (بقره، آیه 24) قرار میدهد.
معارفی از کیهان
یکشنبه 96/12/06
قرآن را باید خواند و قرائت کرد:
فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ؛ پس هر چه میسر شود از قرآن بخوانید(مزمل، آیه 20)
و همچنانکه خدا (بقره، آیه252؛ آل عمران، آیه 58) و پیامبرش(ص) آیات قرآن را تلاوت می کند (بقره، آیه 151؛ آل عمران، آیه 164) ما هم به تلاوت قرآن بپردازیم (بقره، آیه 121؛ فاطر، آیه 29) و ترتیل قرآن را رزق روزانه خود قرار دهیم؛ چنانکه خداوند( فرقان، آیه 32) و پیامبرش به ترتیل قرآن میپردازند. (مزمل، آیه 4)
اما بعضی چیزها را نمی توان با قرائت و تلاوت و ترتیل حل و فصل کرد و گفت کاری که لازم بود انجام گرفت. اگر شما می خواهید خیمه اسلام را بر پا کنید، باید ستون خیمه را بردارید و در وسط آن بگذارید تا خیمه اسلام بر پا شود. از این رو در آیات قرآن همواره از برپایی نماز سخن به میان آمده است؛ چرا که نماز، ستون دین است: «إنّ الصلاة عمود الدین». ( وسائلالشیعه، ج4، ص27)
خداوند گاه می فرماید: أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ ؛ ای پیامبر از زمان مالیدن چشم به سبب نور خورشید (فجر صادق یا از زوال خورشید یا غروب آن) تا تاریکی شب - در طول شبانه روز - نماز گزار و آن را اقامه کن.(اسراء، آیه 78؛ نگاه کنید: طه، آیه 129؛ روم، آیه 18؛ ق، آیات 39 و 40) و گاه دیگر می فرماید: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ ؛ کسانی که نماز را اقامه می کنند.(لقمان، آیه 4)
این اقامه و برپایی ستون دین در جامعه البته سخت و توانفرسا است؛ زیرا باید آشکارا نماز بخوانی و این حرکات و سکنات و اذکار را بر زبان برانی و انجام دهی. به طوری طبیعی مورد تمسخر قرار میگیری، به تو میگویند مرتجع و امل و مانند آنها. باید به تنهایی هم نخوانی تا اقامه انجام گیرد، بلکه باید در جامعه بروی و با دیگران بخوانی و رکوع و سجود دسته جمعی داشته باشی. یک جمعیتی را تشکیل دهی و جماعت داشته باشی:
وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ الرَّاکِعِینَ؛ و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و با رکوعکنندگان رکوع کنید. (بقره، آیه 43) پس نباید بگویی من زن هستم و میان مردها چه کار می کنم، بلکه همانند حضرت مریم (س) که سرمشق مردان و زنان مومن است(تحریم، آیات 11 و 12) باید همراه مردان اقامه نماز کنید: یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ؛ اى مریم، فرمانبرِ پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوعکنندگان رکوع نما.» (آل عمران، آیه 43)
پس اقامه نماز به سادگی نیست و باید خون دل خورد و رنج برد و صبر و استقامت پیشه کرد. از همین رو خداوند وقتی این حکم اقامه نماز را می دهد می فرماید: وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ؛ و در برابر دستور پروردگارت شکیبایى پیشه کن که تو خود در حمایت مایى و هنگامى که از خواب بر مىخیزى به نیایش پروردگارت تسبیح گوى.(طور، آیه 48)
و در جایی دیگر می فرماید: پس بر آنچه مىگویند شکیبا باش و پیش از برآمدن آفتاب و قبل از غروب آن، با ستایش پروردگارت او را تسبیح گوى، و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نیایش پرداز، باشد که خشنود گردى.(طه، آیه 130)
علت نیاز اجرای این حکم الهی و اقامه نماز به صبر و شکیبایی برای آن است که اقامه نماز در جامعه و فرهنگسازی دینی سخت است. اگر بخواهیم ستون دین اسلام را برپا داریم و مرزهای کفر و ایمان را با آن مشخص کنیم و دو گروه مومنان و غیرمومنان را از هم جدا کنیم باید اقامه نماز داشته باشیم. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: بین الایمان و الکفر ترک الصلوة؛ مرز میان ایمان و کفر ترک نماز است. (کنزالعمال، ج 7، ص 279، حدیث 18869).
معارفی از کیهان
چهارشنبه 96/12/02
از نظر قرآن، بهشت بیخورشید است؛ اما بهشت همواره نورانی است و نورش را از منابع دیگری غیر از خورشید میگیرد که همان اهل بهشت است. این بهشت بیخورشید از نورانیت و گرمای اهل بهشت چنان بهره میبرد که هیچ تاریکی نیست؛ چنانکه هیچ سرمایی هم وجود ندارد. بنابراین بهشت از نورانیت اهل بهشت چنان مطبوع و ملایم و در اعتدال است که قابل توصیف نیست؛ خداوند درباره بهشت بیخورشید و بیسرما میفرماید:
لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا؛ در آنجا نه خورشیدی بینند و نه سرمایى.(انسان، آیه 13)
اما اینکه این نورانیت بهشت از خود اهل بهشت است، خدا میفرماید:
در روز قیامت که مردان و زنان مؤمن را مى بینى که نورشان پیشاپیش ایشان و به جانب راستشان دوان است؛ به آنان گویند: امروز شما را بشارت باد به بوستانهایی که از زیر درختان آن نهرها روان است؛ در آنها جاودان هستید. این است همان رستگاری بزرگ. (حدید، آیه 12)
و نیز میفرماید:
و شما را به بوستانهایى درآورد که از زیر درختان آن جویبارها روان است. در آن روز خدا پیامبر خود و کسانى را خوار نمىگرداند که با او ایمان آورده بودند. در حالی که نورشان از پیشاپیش آنان و سمت راستشان روان است، مىگویند: پروردگارا! نور ما را براى ما کامل گردان! و بر ما ببخشاى که تو بر هر چیز توانایى! (تحریم، آیه 8)
این نوری که در درون اهل بهشت است و همه فضای بهشت ایشان را روشن میکند، همان نور اسلام، قرآن و ایمان است که خدا بارها درباره آن سخن گفته است: و این گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم، تو نمى دانستى کتاب چیست و نه ایمان کدام است؛ ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه مى نماییم و براستى که تو به خوبى به راه راست هدایت مى کنى. (شوری، آیه 52)
در جایی دیگر نیز میفرماید: آیا کسى که مرده دل بود و به نور قرآن زندهاش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکیهای کفر و ضلالت است و از آن بیرون آمدنى نیست؟! این گونه براى کافران آنچه انجام مىدادند، زینت داده شده است. (انعام، آیه 122)
همین کافران به سبب فقدان ایمان و اسلام و عدم بهرهگیری از نورانیت قرآن، فاقد نور بوده و در روز قیامت در تاریکی هستند، در حالی که در کنارشان مومنانی از نور خودشان برخوردارند. کافران میفهمند که اینان نوری دارند و گویی مانند نور دنیایی و آتش آن میتوان شعلهای برگرفت ولذا خواهان پرتوگیری از آن نور هستند در حالی که چنین چیزی در قیامت معنا ندارد. خدا میفرماید: آن روز مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آوردهاند، مىگویند: ما را مهلت دهید تا از نورتان اندکى برگیریم. گفته مى شود: باز پس برگردید و نورى درخواست کنید! آنگاه میان آنها دیوارى زده مى شود که آن را دروازهاى است که باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. (حدید، آیه 13)
معارفی از کیهان
شنبه 96/10/30
در نهجالبلاغه و کتاب کافی و امالی شیخ صدوق و… چنین نقل شده است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) به پایان کلامشان در خطبه متّقین رسیدند:
فصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَهًْ کَانَتْ نَفْسُهُ فِیهَا؛پس همّام بیهوش گشت و در آن بیهوشى جان داد.
بعد از این قضیه امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
امَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَخَافُهَا عَلَیْهِ؛به خدا قسم از چنین پیشامدى بر او مىترسیدم.
و سپس فرمودند:هَکَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالغهًُْ بِأَهْلِهَا؛پندهاى رسا با آنان که شنواى آن هستند چنین کند.
در اینحال یکی از حاضران از حضرت پرسید:فَمَا بَالُکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِین؟خودت چه حالى دارى؟
به اصطلاحِ بعضی، گویا میخواست یک نوع نقدی نسبت به حضرت داشته باشد. ظاهراً میشود دو وجه برایش ذکر کرد که فعلاً مهم نیست؛ بلکه مهم، پاسخی است که حضرت به او میفرمایند:
وَیْحَکَ إِنَّ لِکُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَا یَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا یَتَجَاوَزُهُ؛واى بر تو! هر اجلى را وقت معیّنى است که از آن نمىگذرد، و علّتى است که از آن تجاوز نمىکند.
سپس فرمودند:
فَمَهْلًا لَا تَعُدْ لِمِثْلِهَا؛آرام باش! مثل این را دیگر تکرار نکن.فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّیْطَانُ عَلَى لِسَانِک؛همانا شیطان بود که این حرف را بر زبانت جاری کرد.(الکافی(ط - الإسلامیة)، ج2، ص230؛ الأمالی، ص574؛ نهج البلاغة، خطبه193، ص306)؛ خوب به برخورد حضرت دقّت کنید!
ادامه »شنبه 96/10/23
نفوذ به معنای رخنه است. در روان شناسی اجتماعی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و نظامی، این واژه یکی از کاربردیترین اصطلاحات است. نفوذ اجتماعی، فرصتی است که هر کسی بر آن است تا آن را به نحوی برای خود به دست آورد؛ زیرا در این صورت دایره بده و بستان هایش افزایش مییابد و از درصد بیشتری از منافع برخوردار شده بیآنکه هزینه زیادی بپردازد.
در حوزه نظامی، همواره تلاش بر آن است تا از نفوذ دشمن جلوگیری شود. خداوند در آیه 97 سوره کهف از نفوذ نظامی سخن به میان آورده و گفته است: فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا. در حقیقت دشمن همواره تلاش دارد تا در مواضع دوستان خلل به وجود آورد و راه برای سلطه خویش باز کند. این گونه است که تلاش میکند در مواضع دفاعی راهی پیدا کند تا به این هدف خویش برسد.
نفوذ فرهنگی، خطرناکتر از نفوذ اقتصادی و نظامی
از نظر قرآن، در حوزه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، خطر نفوذ بیشتر و آسیب آن نیز فزونتر است؛ زیرا در نفوذ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، افکار و عقاید و نیز قلوب مردمان هدف تهاجم قرار میگیرد و دشمن با استفاده از خواص دارای نفوذ اجتماعی ،تلاش میکند تا اهداف خودش را تحقق بخشد. دشمن با استفاده از مردم شناسی و روان شناسی اجتماعی و دیگر علوم تلاش میکند تا نخبگان و خواص جامعه را با خود همراه کند و با کمترین هزینه، بیشترین بهرهبرداری را داشته باشد. در آیات و روایات است که فرعون قبطی، با استفاده از بلعم باعورا، از خواص دانشمند امت موسی و قوم سبطی ،تلاش کرد تا اهداف خود را تحقق بخشد. مهمترین ابزار دشمن برای بهرهگیری از خواص وعدههای مادی و دنیوی است که موجب جذب نخبگان و خواص به صف دشمن میشود. این مطلب را میتوان از آیاتی از جمله آیات 165 تا 167 سوره اعراف به دست آورد.
دشمن با استفاده از نفوذ میتواند بیآنکه دوستان متوجه شوند، با استفاده از نیروهای به ظاهر خودی مقاصد خود را برآورده سازد. جریان فرهنگی که دشمن با استفاده از عناصر نفوذی در جامعه راه میاندازد همواره به نفع دشمن است. به عنوان نمونه جریان نفوذ با استفاده از نظام معماری، با تغییر سنت معماری ایرانی به غربی، باعث میشود تا بیحجابی و بیعفتی ناخواسته وارد جامعه شود و روابط آزاد میان خانوادهها و مهمانان یا همسایگان پدید آید.
جریان نفوذ اقتصادی، نظام ربوی را در کل جامعه از طریق نظام بانکی غربی گسترش میدهد و کاری میکند که شخص یا باید از گرفتن وام و قرض دست بشوید یا تن به نزولخواری و رباخواری دهد.
جریان نفوذ در آموزش و پرورش میکوشد تا فرهنگ غربی و سبک زندگی آن را نهادینه سازد. البته جریان نفوذ همواره حساسیتهای دوستان را میشناسد و به یک باره در صدد تغییر بر نمیآید، بلکه در فرآیندی تغییرات مطلوب خود را اعمال میکند بیآنکه دوستان متوجه تغییر فکری و رفتاری خود شوند. از این رو کتابهای درسی با تغییر اندکی مواجه میشود تا میزان حساسیت برآورد شود.عدم حساسیت مردم و مسئولان نظام اسلامی در برابر این تغییرات اندک، خود عامل تشدید عملیات نفوذ فرهنگی و فکری دشمن در نهادهای اساسی جامعه اسلامی است.
جریان نفوذ فرهنگی همانند تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی خطرناکتر از نفوذ نظامی و اقتصادی است. در این نفوذ فرهنگی تغییر سبک زندگی و فلسفه زندگی مد نظر است و دشمن بر آن است تا با تسخیر قلوب و اذهان، افکار و عقاید را تغییر دهد و راه را برای نفوذ و سلطه خویش باز کند و گفتمان اسلامی را که تنها گفتمان رقیب در برابر گفتمان سلطه گر و استکباری غربی است نابود ساخته و از درون فروپاشاند.
معارفی از کیهان
پنجشنبه 96/10/14
آيتالله مصباح يزدي
آنچه در پی میآید گزيدهاي از سخنان آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر رهبر معظم انقلاب در قم است كه در تاريخ 89/02/15 ايراد شده ودر آن به دیدگاه قرآن درباره تاکتیکهای شیاطین در ایجاد فتنه در جامعهاشاره گردیده است.
پيدايش فتنههاي اجتماعي در جوامع ديني معمولاً به وسيله سه گروه انجام میگيرد: يک گروه کساني که به تعبير قرآن کريم از شياطين هستند و براي رسيدن به اغراض شوم خود يک سلسله پديدههاي اجتماعي را طراحي میکنند. گروه دوم عامل مباشر در ايجاد فتنه در جامعه هستند که از عوامل پشت پرده، الهام میگيرند و پشتيباني میشوند و براي رسيدن به آمال و آرزوهاي پست دنيوي، دينشان را ميفروشند. گروه سوم کساني هستند که اهل اطاعت و عبادتند و احياناً معلوماتي هم دارند؛ ولي نسبت به فعاليتهاي شياطين و نقشههاي آنها آگاهي ندارند؛ گاهي به گمان انجام وظيفه، کاري ميکنند که در واقع عامل تأييد فتنهگران ميشود. گاهي تأثير ايشان در جامعه از هر دو گروه ديگر بيشتر است؛ ما نسبت به اين گروه بايد حساسيت بيشتري داشته باشيم. در اينجا نبايد اسلحهاي به کار برد، نبايد بياحترامي کرد؛ اما بايد از راههاي عاقلانه آنها را متوجّهاشتباهشان کرد.
البته در مسائل انساني و اجتماعي که اراده و اختيار افراد در تحقق آنها نقش دارد، فرمولي که صد در صد نتيجه بدهد، وجود ندارد. هيچ پيغمبري نتوانست تمام قومش را هدايت کند؛ هيچ امامي نبود که بتواند جامعه خودش را صد در صد اصلاح کند. قرآن از قول ايشان ميفرمايد: «… من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست» (1)
بالأخره موضوع هدايت، انسان است و انسان هم موجودي مختار است. تدبير انسان يک تدبير مکانيکي نيست، به طوريکه يک فردي را وارد کارخانهاي کنند و از آن طرف يک کالاي خاصّ خارج شود. هر چقدر روي يک انسان کار تربيتي شود، نهايتاً فکر و اراده خودش مؤثر است که آن هم به مقدار معرفت و ايمانش بستگي دارد.
استراتژي و تاکتيکهاي شياطين در ايجاد فتنه اجتماعي
ما براي اينکه بتوانيم به سهم خودمان از وقوع فتنهها در جامعه جلوگيري کنيم يا از شدّت آنها بکاهيم، بايد تلاشمان را بيشتر صرف گروه سوم کنيم. ولي اين کار سادهاي نيست؛ نقشههاي آن شياطين، نقشههايي است که با کمک إبليس و اتباعش طرح ميشود و بخصوص در اين عصر و زمانه بعد از تجارب چند هزار ساله ابليس، آنقدر اين طرحها پيچيده شده است که افراد بسيار زيرک را هم به دام مياندازد. البته با استفاده از بيانات قرآن معلوم ميشود که وجود اين فتنهها چيز تازهاي نيست؛ بلکه از روزي که جامعه انساني تشکيل شده و شياطين هم در ميان انسانها فعّال شدهاند، اين امور به صورتهاي مختلف وجود داشته، ولي پيچيدگيهاي آن بهتدريج افزوده شده است. مواجه شدن با اين فتنههاي پيچيده کار آساني نيست؛ ولي يک سري راههاي کلّي وجود دارد که بايد آنها را مد نظر قرار دهيم. يک دسته از اين راهها ـبه اصطلاح امروزیـ جنبه راهبردي و استراتژيک دارد؛ يعني يک خط مشيهاي کلي دنبال ميشود و يک دسته جنبه تاکتيکي و کاربردي دارد؛ يعني در شرايط مختلف و در رابطه بااشخاص، گروهها، احزاب و قشرهاي مختلف جامعه و جنسيتهاي مختلف، تفاوت میکند و نسبت به هر گروه خاصّ، يک راه و شيوه متناسب با آن گروه انتخاب يا ابداع میشود. به طور کلي نقشههايي که شياطين براي ايجاد فتنه طرح میکنند، به اين دو دسته کلي تقسيم میشود.
اولين ترفند شياطين: تحقير و استهزا
در چندين آيه از قرآن کريم تأکيد شده است که ما هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينکه از طرف مردم، بخصوص از طرف مترفين و نخبگان جامعه، مورد تکذيب و استهزاء قرار گرفت.
بايد توجه داشت که مسائل روانشناختي چيزي نيست که قراردادي باشد؛ بلکه در ارتکاز همه انسانها وجود دارد. بعد از اينکه اين ارتکازات را دستهبندي و تدوين کردند، به صورت يک علم در آمد، وگرنه همه انسانها از يک نوع روانشناسي بهرهمندند. يکي از روشهايي که از قديمترين ايّام، با استفاده از يک قاعده روانشناختي، براي منحرف کردن مردم و محروم کردن آنها از هدايت انبياء و ايجاد فتنه در جامعه از آن استفاده ميکردند، تحقير انبياء و اولياء خدا بود. ميديدند اينها در ميان جامعه، صرف نظر از مقام نبوّتشان، مردم محترم، پاک، شريف، امين، درستکار و راستگويي هستند و همه انسانها اين طور افراد را به طور فطري دوست ميدارند. همه انبياء معصوم بودند و گناهي مرتکب نميشدند؛ مهربان بودند و به ديگران خدمت ميکردند. حال چنين انسانهايي وقتي حرفهاي منطقي هم بزنند، قاعدتاً بايد خيلي زود پذيرفته شود؛ امّا بر عکس، تاريخ نشان ميدهد و قرآن هم بيان ميفرمايد که اين گونه نبوده است. پيغمبراني مبعوث ميشدند، عدّه معدودي به آنها ايمان ميآوردند و بقيه تکذيبشان ميکردند. عمده عاملي که باعث ميشد، توده مردم به انبياء گرايش پيدا نکنند، شياطيني بودند که انبياء را در ميان مردم تحقير ميکردند؛ « افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبري براي هدايت آنان نيامد مگر اينكه او را استهزا ميكردند!»(2)
اگر چند نفر دور شخص محترمي را در وسط خيابان بگيرند و مسخرهاش کنند، هر قدر هم متين و مؤدب باشد، در نظر مردم سبک ميشود. اگر بچهها هم يک کسي را مسخره کنند، سبک ميشود، چه رسد به اينکه افراد بزرگ و حسابي اين کار را انجام دهند. اين مسخره کردن يک پشتوانه و يک ضمائمي هم داشت؛ اول ايشان را متّهم ميکردند که عقلشان کم است و گاهي صراحتاً ميگفتند: اينها ديوانه هستند و حرفهاي نامربوط ميزنند. وقتي انبياء الهي حرفهاي متين، زيبا و مستدل ميزدند، ميگفتند: اين حرفها شعر است و اينها شاعرند؛ لذا حرفهاي قشنگ ميزنند. اين تقريباً يک بخش از برنامهاي بود که از صدر پيدايش زندگي اجتماعي بشر بين همه اقوام جريان داشته است؛ قرآن ميفرمايد: «این گونه است که هیچ پیامبری قبل از اینها به سوی قومی فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه…. »(3) آيا اين اقوام مختلف در طول تاريخ همديگر را سفارش کرده بودند که اين طور با پيغمبران برخورد کنند؟ پيداست که اين شيوه شيطاني خيلي سابقه دارد؛ تنها امروز نيست که وقتي کسي مورد توجّه مردم قرار ميگيرد، افرادي از سنخ همان شياطين او را مسخره ميکنند.
دومين ترفند شياطين: تهمتزني
اگر شياطين از راه استهزاء موفق نميشدند که اولياء خدا را از راهشان باز دارند، سعي ميکردند آنها را به رفتارهايي که جامعه نميپسندد و ناهنجار است، متّهم کنند. کمابيش در همه جوامع رفتارهاي نامشروع با جنس مخالف، محکوم و مردود بوده است؛ حتّي در جوامعي که اين امور رواج داشته و علني بوده، به عنوان يک کار زشت و پست تلقّي ميشده است. البته زشتي و زيبايي کارها در همه جوامع کاملاً مثل هم نيست؛ ولي اين گونه مسائل تقريباً در تمام جوامع بشري زشت شمرده شده است. الآن هم حتّي در جوامعي که اين مسائل رواج دارد، وقتي ميخواهند يک شخصيّت سياسي مهمّي را بدنام کنند، راست يا دروغ، يک چنين نسبتهايي به او ميدهند. مقصودم اين است که زشت شمردن اين کارها يک امر فطري است؛ حتّي اگر اين امور را به آنهايي که مرتکب ميشوند، نسبت دهند، ناراحت ميشوند. اگر به کسي که هر روز دزدي ميکند، نسبت دزدي بدهند، ناراحت ميشود. اين امور هم همين طور است.
همين شياطين بعضي از انبياء را به اين امور متّهم کردند تا آنها را از چشم مردم بيندازند. کار به جايي رسيد که آنقدر اين مسائل عموميّت پيدا کرد و قبح آن ريخت که در متن کتاب تورات فعلي که کتاب مقدّسِ ميليونها انسان است، به بعضي از انبياء نسبت داده شده است که اين عمل نامشروع را حتّي با دختران خودشان انجام دادهاند! قرآن بخصوص روي اين مسئله تأکيد فرموده و ميفرمايد: «ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او میگفتند مبرا ساخت و او نزد خداوند، آبرومند (و گرانقدر) بود»(4).
پيداست که زمينه اين گونه اتّهامات براي پيغمبر هم بوده که ميفرمايد: همانند كساني نباشيد كه موسي را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او مىگفتند، مبّرا ساخت. اين نسبتها کمابيش در بعضي از مجامع رواييِ بعضي از فرق جهان اسلام هم وارد شده است.
اموري را به انبياء نسبت دادند که اصلاً شائبهاش هم درباره آنها مطرح نبود. آنها بهقدري پاک و منزّه بودند که حتّي به شدت مراقب بودند که چشمشان به نامحرم نيفتد. اين اتّهامات براي اين بود که مردم را از انبياء دور کنند. آن اتّهام اول باعث ميشد که مردم به افکار انبياء دلبستگي پيدا نکنند و افکارشان را نپذيرند؛ وقتي ميگويند: مجنون و کم عقل است، مردم ديگر به فکر و حرفش و به مسائل نظري و علمي که مطرح ميکند، توجّه نميکنند. اين اتّهام دوم براي اين بود که به رفتار انبياء هم توجّه نکنند و تحت تأثير رفتارشان قرار نگيرند؛ يعني آنها را انسانهايي شايسته و اخلاقي ندانند. امور زندگي ما، يک منشأ فکري و يک منشأ رفتاري دارد. مردم، هم از فکر انبياء و هم از سيره عملي و رفتارشان تأثير ميگرفتند. امّا وقتي در فکرشان به جنون و در رفتارشان به گناه، فساد و انحراف متّهم شوند، چيزي براي پيروي از آنها باقي نميماند.
چهارشنبه 96/09/29
صبرهای سه گانه، یعنی صبر بر طاعت و صبر از معصیت و صبر بر مصیبت که در روایات آمده، زمانی تحقق مییابد که شرایطی فراهم آید. از جمله مهمترین عوامل آن، علم و آگاهی است. اگر انسان بخواهد بر انجام تکالیف صبوری کند، باید فایده آن را بداند و گرنه مانند هر کار طاقت فرسایی که اثر آن را نمیداند، آن کار را رها میکند. همچنین اگر بخواهد از معصیت و گناه دوری کند، باید تاثیر آن را در زندگیاش بداند، وگرنه تحت تاثیر وسوسهها و جاذبههای گناه به معصیت کشیده میشود. از طرفی زمانی انسان میتواند بر مصیبتی صبر کند که حکمت و مصلحت آن را بشناسد و گرنه به جزع و فزع میافتد.
البته انسان حلیم نیز مانند صابر و صبور و صبار باید نه تنها علم داشته باشد، بلکه برخوردار از تعقل و تفکر باشد تا بتواند خشم خود را مهار و مدیریت کند. بر همین اساس باید علم را یکی از مهمترین علل و عوامل صبر و حلم در انسان دانست.
حضرت خضر(ع) به حضرت موسی(ع) میفرماید: وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًاً؛ و چگونه مىتوانى بر چیزى صبر کنى که به آن شناخت عمیق از نوع احاطه ندارى؟!(کهف، آیه 68)
واژه «خُبر» به ضم خاء به معنای خبیر و خُبره است. خبیر کسی است که زمین را میکند تا اخباری از وضعیت آن به دست آورد؛ هر چه کاوش، عمیقتر باشد، احاطه بر موضوع بیشتر بوده و اخبار به صدق نزدیکتر خواهد بود. بنابراین از نظر خضر(ع) وقتی موسی(ع) از کارهای او آگاه نیست؛ چگونه میتواند به چیزی که تنها ظاهر آن را میبیند و از باطن آن خبری ندارد، صبر کند. ظاهر این است که کشتی را سوراخ کرده، کودک بیگناهی را کشته و دیواری را به رایگان ساخته است؛ بنابراین، به حکم ظاهر لازم است تا نسبت به آن اعتراض کرد؛ چون به حکمت و باطن این کارها آگاهی و شناختی ندارد.(کهف، آیات 68 تا 72)
خداوند درباره فرمان جهاد و کشتار دشمنان میفرماید: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَالله یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ بر شما کارزار واجب شده است در حالى که براى شما ناگوار است؛ و بسا چیزى را خوش نمى دارید و آن براى شما خوب است؛ و بسا چیزى را دوست مى دارید و آن براى شما بد است و خدا مى داند و شما نمیدانید. (بقره، آیه 216)
اینکه انسان چیزی را ناخوش دارد یا خوشایند و محبوبش باشد، به علم او بستگی دارد؛ چون شخص، ظاهر قتال را میبیند که کراهتآمیز است، بر اساس همین میزان علم خویش داوری میکند، اما اگر نسبت به باطن و ملکوت آن آگاهی و شناخت داشت، این کراهت برداشته میشد و آن امر محبوب میشد.
به هر حال، علم و آگاهی انسان نسبت به مسائل موجب میشود تا نحوه و چگونگی رفتار و کنش و واکنشهای وی تغییر یابد. از همین رو در صبر و حلم نمیتوان نقش علم را نادیده گرفت. کسی که میداند هر چیزی از خوب و بد بر سر انسان میآید بر اساس حکمت و برنامه تعیین شده الهی است(حدید، آیات 22 و 23؛انعام، آیه 59) دیگر جزع و فزع نمیکند و بهرهمند از رحمت الهی خواهد شد.(بقره، آیات 156 و 157)
معارفی از کیهان
یکشنبه 96/09/19
آنچه میخوانید نوشتاری است کوتاه به قلم مرحوم علامه طباطبایی که در آن پیرامون مساله فلسطین و ماهیت رژیم جعلی و غاصب اسرائیل سخن گفتهاند.
علامه طباطبایی(ره)، فرد سیاسی به معنای رایج کلمه نبود اما هر جا نهال نهضت اسلامی در تهاجم بادهای ویرانگر بیداد و اختناق قرار میگرفت، به حمایت از این جریان میپرداخت. به عنوان مثال، یکی از موضوعاتی که رژیم پهلوی به شدت نسبت به آن احساس مسئولیت میکرد، جلوگیری از هرگونه مخالفت با اسرائیل از طرف ایرانیان بود. در چنین فضای آلوده ای که حق سخن گفتن علیه اسرائیل نیز وجود ندارد، علامه طباطبایی از لحاظ نظری اسرائیل را «دولت پوشالی و دست نشانده» خطاب می کنند.[1]
آنچه میخوانید نوشتاری است کوتاه به قلم مرحوم علامه طباطبایی که در آن پیرامون مساله فلسطین و ماهیت رژیم جعلی و غاصب اسرائیل سخن گفتهاند.
خدای متعال پس از شمردن مظالم و جنایت های یهود و خیانت ها و ماجراجویی ها و پیمان شکنی هایی که با اسلام و مسلمین کرده اند، می فرماید: «یهود دچار غضب پروردگار شده اند و برای همیشه در حقشان خواری و پستی نوشته شد و نخواهد توانست کار قابل توجهی علیه مسلمانان انجام دهند، مگر به واسطه سببی که به مردم و سببی که به خدا پیوند داشته باشند»
«بخش کوچکی از فلسطین یک بندر دریایی و پایگاه نظامی برای دول معظمه انگلیس و فرانسه و آمریکا می باشد و دولت پوشالی و دست نشانده ای به نام دولت اسرائیل در آن جا حکومت می کند و در این مدت کوتاه هر چه توانسته اند به تقویت و تجهیزش پرداخته اند و با تمام نیرو نگذاشته اند که دول اسلامی علیه ایشان متحد شوند. (چنان که همه این حقایق را جریان های چند سال اخیر آفتابی ساخت.
این فکر غلط که «دولت یهود دولتی است مستقل و مترقّی و علی رغم احادیثی که در اسلام وارد شده و وعده داده که یهود هیچ گاه کشور مستقلی نخواهد داشت رشد کرده است» اثر نفوذ سیاست هایی است که در گذشته و هم اکنون می خواهد مردم این قسمت از جهان را در جهل و نفاق و دشمنی و بدبینی به آیین مقدس اسلام نگه دارند، زیرا این فکر مربوط به روایت نیست تا بگوییم مجهول است، بلکه مربوط به قرآن کریم است و آنچه در قرآن کریم است نه به این نحو است که ذکر شده، بلکه به نحوی است که باید یکی از پیش گوییهای قرآن شمرده شود.
خدای متعال پس از شمردن مظالم و جنایت های یهود و خیانت ها و ماجراجویی ها و پیمان شکنی هایی که با اسلام و مسلمین کرده اند و پس از آن که مسلمانان را پند می دهد که اتفاق کلمه داشته باشند و قوانین دینی را حفظ کنند و با بیگانگان طرح دوستی نریزند و از ایشان اطاعت نکنند می فرماید: «یهود دچار غضب پروردگار شده اند و برای همیشه در حقشان خواری و پستی نوشته شد و نخواهد توانست کار قابل توجهی علیه مسلمانان انجام دهند، مگر به واسطه سببی که به مردم و سببی که به خدا پیوند داشته باشند»[2]
و در آیه دیگر این سبب مربوط به مردم و مربوط به خدا بیان شده است. می فرماید: «با یهود و نصاری طرح دوستی مریزید و سرسپرده مشوید و کسانی که از شما سرسپرده ایشان شوند از سرسپردگی خدا و جانبداری وی برکنارند و خداوند شما را از خشم خود در صورت تخلف از این امر برحذر می دارد»[3]
و نیز می فرماید:
«امروز کفار از این که استقلال دینی شما را از بین برند مأیوس شدند از این پس دیگر از ایشان مترسید و تنها از من بترسید»[4]
چنان که ملاحظه می کنید، خدای متعال پیشرفت اسلام و سرکوبی یهود را به مسلمانانی وعده می دهد که قوانین اسلام و اتفاق کلمه را حفظ کنند، نه کشورهایی که جز اسم اسلام چیزی در دست ندارند و هم چنین آیات دلالت دارند بر این که اسلام در معرض این قراردارد که روزی با اجانب طرح دوستی بریزند و سرسپرده ایشان شوند و در این صورت معامله خدایی با ایشان معکوس خواهد شد و سلطه و غلبه را از دست خواهند داد و عزّت و سیادتشان نصیب دیگران خواهد گردید.
و اما این که احادیث و اخبار ممکن است در میانشان مجعول و ساخته وجود داشته باشد، این مسئله را علمای اسلام به خوبی می دانند و در ثبوت آن نیازی به این گونه مدرک های بی اساس نیست، بلکه مسلم است در صدر اسلام عده ای از منافقین و یهود در کسوت مسلمین درآمده و اخبار دروغی جعل و روایت می کرده اند. و از این روی علمای اسلام هر خبری را هر طور باشد اخذ نمی کنند بلکه با به کار انداختن ممیزات فنی خبر قابل وثوق را تشخیص داده، می پذیرند. در پیش بینی همین وضع (چنان که در روایات زیاد است) رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «پس از من چیزهایی بسیار از من نقل خواهند کرد از آنها آنچه با قرآن مطابق است بپذیرید و آنچه مخالف است رد کنید.»[5]
پینوشتها:
1. عصر اندیشه، شماره ۹، صفحه ۱۳۵
2.خلاصه آیه 112 آل عمران و قبل از آن
3. آل عمران، آیه 12
4.مائده، آیه 3
5. بررسیهای اسلامی،ج2، ص279
فرآوری: شکوری-شبکه تخصصی قرآن تبیان
پنجشنبه 96/09/02
حضرت سکینه علیهاالسلام یکی از بانوان بافضیلت، و از ستارگان درخشان آسمان علم و ادب و عفت می باشد. او پرورش یافته پدری چون امام حسین علیه السلام و مادری فداکار چون رباب، و تحت حمایت و تربیت عمه ای چون زینب کبری علیهاالسلام و برادر بزرگواری همانند امام سجاد علیه السلام بود و توانست از برترین زنان عصر خویش گردد.
حضرت سکینه در طول زندگی خویش، حوادث و تحولات گوناگون سیاسی و اجتماعی، از جمله واقعه عظیم عاشورا را به چشم دید و به عنوان یکی از بازماندگان خاندان امامت، پیام رسان اهداف و احکام والای اسلام به شمار می آمد. وی با برگزاری محافل و مجالس علمی و ادبی، و نیز تبیین معارف بلند دینی در قالب اشعار نغز و فصیح و کم نظیر خویش، خدمت بسیار ارزشمندی به عالم اسلام نمود و الگوی بسیار خوبی برای همه بانوان جهان گردید.
ولادت حضرت سکینه
در تاریخ درباره سال ولادت حضرت سکینه علیهاالسلام خبر دقیقی نیامده است، ولی با توجه به سال وفات آن حضرت (سال 117ق) که همه تاریخ نگاران بر آن اتفاق نظر دارند، وی در سال 47 ق چشم به جهان گشوده است.
پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام از خاندان امامت و مادرش رباب دختر امرء القیس بن عدی (شاعر معروف و بزرگ عرب) بود که از زنان فاضل و شاعر زمان خویش به شمار می آمد. وی در جریان کربلا حضور داشت و یک سال بعد از آن حادثه، در مدینه از شدت حزن جان باخت.
علاقه و محبت امام حسین علیه السلام به سکینه
امام حسین علیه السلام علاقه بسیار زیادی به دخترش سکینه علیهاالسلام داشت، به طوری که این محبت و دوستی را در قالب شعری به این مضمون ابراز می نمود: «خانه ای را دوست دارم که سکینه و رباب من در آن خانه باشند. من آن ها را خیلی دوست دارم و تمام اموال خود را صرف آسایش آن ها می کنم. کسی حق ندارد مرا در این دوستی سرزنش کند، خواه در حیات یا در ممات من».
سکینه و حمایت از ولایت
حضرت سکینه علیهاالسلام همواره از حریم امامت و ولایت دفاع می کرد. هنگامی که خالدبن عبدالملک والی مدینه بود، در روزهای جمعه به سخنرانی می پرداخت و به ساحت مقدس امیرمؤمنان علی علیه السلام دشنام می فرستاد و جسارت می کرد. این خبر به حضرت سکینه علیهاالسلام رسید. وی هر هفته در روزهای جمعه به همراه کنیزان خود در محل حضور پیدا می کرد و در مقابل بی حرمتی ها وهتک حرمت خالد می ایستاد و با کنیزان خویش، او را نفرین می کرد. خالد چون جرأت آزار و اذیت آن حضرت را نداشت، به اطرافیان خود دستور می داد تا به کنیزان آن حضرت حمله کنند و آن ها را متفرق سازند.
سکینه و شکایت از مردم کوفه
حضرت سکینه علیهاالسلام هیچ گاه بی وفایی مردم کوفه و وعده های دروغینی را که به پدرش امام حسین علیه السلام داده بودند، فراموش نکرد. زمانی عده ای از مردم کوفه نزد آن حضرت آمدند تا بر او سلام نمایند. او در کمال نارضایتی و حزن و اندوه به آن ها چنین فرمود: «خدا می داند که من از شما خشمگینم. شما جدم علی علیه السلام را به قتل رساندید؛ عمویم حسن و پدرم حسین و برادرم علی و همسرم مُصعب را کشتید. شما مرا در کودکی یتیم کردید و در بزرگسالی بیوه نمودید».
ازدواج و فرزندان حضرت سکینه
حضرت سکینه علیهاالسلام در زمان پدرش با پسرعمویش عبداللّه اکبر فرزند امام حسن علیه السلام ازدواج کرد که وی در واقعه عاشورا به شهادت رسید. پس از او، با مصعب بن زبیر والی بصره ازدواج کرد و برادرش امام سجاد علیه السلام عقدشان را جاری ساخت. مصعب، مهریه او را بیش از هزار درهم قرار داد. پس از کشته شدن مصعب توسط عبدالملک بن مروان، عده ای از مردم کوفه به خواستگاری حضرت سکینه برای عبدالملک رفتند که بامخالفت شدید ایشان مواجه شدند. بنا به روایتی، آن حضرت دو فرزند، یکی پسر و دیگری دختر داشت که در کودکی از دنیا رفتند.
حضرت سکینه، بانوی فضیلت ه
حضرت سکینه علیهاالسلام ، بانویی بود که در طول زندگی پربرکت خویش، درب خانه فضیلت و سیادت را گشوده داشت و آستان کمال و بلاغت را در اجرای احکام شریعت بر روی همه باز نمود و پیام نبوت و امامت را به مردمان رساند. حضرت سکینه علیهاالسلام ، با توجه به تغییرات اجتماعی، موضع گیری کرده و در تحولات بزرگی چون حادثه کربلا، انقلاب بزرگ و بی سابقه کوفه و شام، قتل عام مردم مدینه، آتش زدن مکه و… و از فرصت استفاده کرده و اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله را با بهره گیری از فنون ادبی، به گوش همگان رسانید.
مسافرت های حضرت سکینه
حضرت سکینه علیهاالسلام به همراه پدر از مدینه به مکه رفت و از آن جا، به کربلا قدم نهاد. بعد از شهادت پدر و نزدیکانش، با حزن و اندوه بسیار و تحمل سختی های فراوان، به همراه کاروان اسیران به کوفه و از آن جا به شام رفت. او سپس برای وداع دوباره با پدربزرگوار و دیگر شهدا، در اربعین حسینی به کربلا بازگشت و از آن جا به طرف مدینه حرکت کرد. او در این مسافرت پر فراز و نشیب، آثار ارزشمندی از خود بر جای گذاشت و همگان را از قدرت استعداد و فصاحت و بلاغت خویش، آگاهی بخشید. حضرت سکینه علیهاالسلام چندین سفر به حج رفت که بزرگان اهل مکه، از او به بهترین شیوه استقبال می کردند و به هر منطقه ای که قدم می گذاشت، مایه خیر، برکت و افتخار افراد آن منطقه می شد و از ایشان به نحو شایسته ای استقبال می کردند.
شکیبایی حضرت سکینه
حضرت سکینه علیهاالسلام در حالی که دوران نوجوانی را سپری می کرد، در واقعه عظیم عاشورا، صحنه های شهادت برادران و پدر را از نزدیک نظاره گر بود، ولی به سفارش پدر بزرگوارش گوش جان سپرد و همه رنج ها و سختی ها را با صبر و بردباری تحمل نمود. زمانی که امام حسین علیه السلام برای وداع با اهل بیت به سوی خیمه ها آمد، نزد پدر رفت و صدا زد: بابا! آیا تسلیم مرگ شده ای، بعد از تو به چه کسی پناه ببرم؟ امام حسین علیه السلام او را دلداری داده، چنین فرمود: «ای نور چشم من، چگونه کسی که یار و یاور ندارد، تسلیم مرگ نشود. ولی بدان که رحمت و یاری خدا در دنیا و آخرت از شما جدا نمی گردد. دخترم، بر قضای الهی صبر کن و شکایت منما. دنیا محل گذر است، ولی آخرت خانه همیشگی است». او بعد از واقعه عاشورا به همراه عمه بزرگوارش، مراقبت از کودکان و اسیران را بر عهده گرفت و با گفتار و کردار صبورانه خویش، اهداف و آرمان های عالی قیام پدر را به بهترین صورت در میان مردم بازگو کرد.
حضرت سکینه و حفاظت از حریم عفاف
حضرت سکینه علیهاالسلام آن چنان به پوشش و حجاب اهمیت می داد که وقتی از منزل خارج می شد، حتی دربان خانه اش نمی دانست که خانم بیرون رفته یا کنیزی از منزل خارج شده است. امام باقر علیه السلام نیز در این باره می فرماید: «هر گاه حضرت سکینه علیهاالسلام می خواست از راهی عبور کند، جوانان بنی هاشم مسیر راه را محافظت می کردند تا کسی چشمش به جمال و قامت او نیفتد». پس از جریان عاشورا و در سفر اسارت نیز، آن حضرت همیشه در اندیشه رعایت حجاب و اجرای رسالت دینی خویش بود.
دانش حضرت سکینه
حضرت سکینه علیهاالسلام علاقه زیادی به شعر داشت و افزون بر این که خود شعر می سرود، منزلش نیز محفلی برای نقد و بررسی اشعار شاعران بزرگ و معروف عرب به شمار می آمد. هرگاه اختلاف نظری بین شاعران پدیدار می گشت، نزد آن حضرت می رفتند و داوری او را ملاک قبولی یا رد اشعار خود می دانستند. آن حضرت در پشت پرده قرار می گرفت و توسط کنیزی که او نیز در ادبیات مهارت داشت، اشعار را دریافت می کرد. بعد حضرت با توجه به شعر شاعران، جوایزی برای شعر آن ها در نظر می گرفت. محققان، اندیشمندان و راویان حدیث، برای برطرف ساختن شبهه ها و پرسش های علمی و فقهی خود، به منزل حضرت سکینه علیهاالسلام مراجعه می کردند. هم چنین آن حضرت، منزل خود را، محفل زنان و دختران عرب قرار داده بود و تبلیغ دین خدا را از راه این محفل ادبی انجام می داد.
وفات حضرت سکینه
حضرت سکینه علیهاالسلام پس از حدود هفتاد سال عمر سراسر پرافتخار و عظمت، سرانجام در ظهر روز پنجشنبه، پنجم ربیع الاول سال 117ق، در مدینه جان به جانان سپرد. پس از رحلت آن حضرت، خالد بن عبدالملک، حاکم مدینه، با عده زیادی از مردم در محل حضور یافت و ابتدا براساس رسم آن زمان، بر پیکر پاک آن حضرت نماز خواند و سپس مردم دسته دسته بر او نماز خواندند. آن گاه امام زین العابدین علیه السلام امر فرمود تا مقدار زیادی عطر و عود تهیه کردند و آنها را در اطراف جنازه گذاشتند و شمع های زیادی افروختند و تا صبح روز بعد، در آن جا به قرائت قرآن پرداختند. سپس امام سجاد علیه السلام بر جنازه آن حضرت نماز خواند و آن بدن پاک را در مدینه منوره به خاک سپرد.
.hawzah.net
سه شنبه 96/08/30
روان شناسان غربی نفس انسانی را گاه در ذات و سرشت اصلی، شرور دانسته و گاه دیگر نیک نهاد و خیر دانسته اند؛ اما بر اساس روان شناسی قرآنی، نفس انسانی در حالتی از اعتدال و استوا قرار دارد.
خدا میفرماید:
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛
سوگند به نفس و آن کسی که او را در حالت اعتدال و استوا آفرید؛ پس به آن نفس، فجور و تقوایش را الهام کرد.(شمس، آیات 7 و 8)
اقتضای این اعتدال و استوا آن است که با دارا بودن همه علل و عوامل خیر و شر از عقل و شهوت و غضب، اصولا گرایش ابتداییاش به خیر و دوری از شرور است.
به سخن دیگر، نفس ملهمه به الهامات الهی، در حالت اعتدالی است که عوامل بعدی از جمله آموزشهای والدین، محیط زیست و مانند آنها گرایش به خیر و شر را در او تقویت میکند و به یک سمت متمایل میشود. این تمایل نه یک دفعه بلکه تدریجی است. از این رو
پیامبر(ص) میفرماید:
کُلُّ مَولودٍ یُولَدُ على الفِطرَهًِْ، و إنّما أبَواهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ؛
هر مولودى بر فطرت (توحید) زاده مى شود و این پدر و مادر او هستند که وى را یهودى و نصرانى بار مىآورند.(شرح نهجالبلاغهًْ: ابن ابی الحدید، ج 4، ص 114)
نیز فرمودهاند:
کُلُّ مَولودٍ یُولَدُ على الفِطرَهًِْ، فما یَزالُ علَیها حتّى یُعْرِبَ عَنها لِسانُهُ، فأبَواهُ یُهَوِّدانِهِ أو یُنَصِّرانِهِ أو یُمَجِّسانِهِ؛ هر مولودى بر اساس فطرت (توحید) به دنیا مى آید و پیوسته بر آن است تا آنکه زبانش از آن پرده بر مىدارد، اما پدر و مادرش او را یهودى یا نصرانى و یا مجوسى بار مىآورند. (کنز العمّال ، الهندی: 11730)
خداوند در تبیین گرایش به بدی نیز میفرماید
که این گرایش موجب نمیشود تا اصل آن فطرت تبدیل و تحویل یابد؛ زیرا سنتها و قوانین الهی از جمله فطرت که در ذات هر چیزی به شکل قانون نهادینه میشود، تبدیل و تحویل نمییابد.(روم، آیه 30) پس با گناه، آن ذات اصلی تغییر نمیکند بلکه نوعی دفن انجام میشود : وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا؛ بتحقیق نومید شد و در زندگی گرفتار باخت شد کسی که آن نفس را دفن کند.(شمس، آیه 10) این دفن کردن موجب میشود تا برقلب آدمی مهر زده شود و با بسته شدن و تغییر طبیعت، آن فطرت نتواند ظهور و بروزی داشته باشد. اما امکان آن هست تا با توبه آن فطرت آشکار شود و گرایش به خیر در انسان دوباره پدیدار و ظاهر شود.
به هر حال، برخلاف دیدگاه مطرح در روان شناسی غربی ذات انسانی گرایش به شرور نداشته بلکه در حالت استوایی است که گرایش به خیر در آن قویتر و روشنتر است، هر چند که قوای غضب و شهوت گرایشهای به شر را بروز میدهند ولی چنان قوی نیست تا آن تعادل را از میان بردارد. در ضمن هرگز ذات انسانی تبدیل و تحویل نمییابد.
معارفی از کیهان
دوشنبه 96/08/29
تو را با بوی عطر، با مهربانی، تو را با لبخند شراکت شادی ها شناختیم. سایه بان حمایت تو را هرگز هیچ خسته ای کم نیاورد و در انزوای غربت هیچ تنهایی، پس از بردن نام تو بی نصیب از شوق نماند. تو آمده بودی تا سلام کردن را حتی به کبوتران بیاموزی. بیشتر از باران برای تشنگی ها حقیقت داشتی.
پیامبرمهربانی صلی الله علیه و آله، در قرآن و سیره
یکی از ویژگیهای رسول گرامی اسلام، رحمت عام و فراگیر آن گرامی نسبت به تمام اهل عالم است. ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله درخشش نور رحمت و محبّت بر سر تا سر گیتی بود. خدای تعالی از مادری همانند حضرت آمنه علیهاالسلام بزرگ ترین ارمغان بشریت و مظهر عطوفت و رحمت را به انسانهای خسته از خشونت و کینه و عداوتهای شیطانی تقدیم داشت.
خدای عالمیان در مورد پیامبرش فرمود: «وَما أرْسَلْناکَ إلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ»؛ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.»
و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «إنَّما بُعِثْتُ رَحْمَةً؛ من برای رحمت مبعوث شده ام.»
به راستی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جلوه بارز زیباترین صفات الهی از جمله رحمت، محبت، شفقت، مودّت، رأفت و عطوفت است.
ادامه »شنبه 96/08/20
عمر و ایمان دو سرمایه الهی و همچون دو کفه یک ترازو به حساب میآیند. انسانها با توجه به اینکه در زمان خلق شدنشان از جانب خداوند از قوه عقلانی و سپس اختیار برخوردار شدند؛ اگر خواهان سعادت خود هستند لازم است در طول حیاتی که خالق یکتا به آنها بخشیده است، تمام سعی شان این باشد لحظه به لحظه به وزن ایمان خود در راستای دین مبین اسلام اضافه کنند تا به دنبال آن نیز توانسته باشند شاهد نتیجه سرمایهگذاری خود که عمق عمر خویش هست؛ باشند در غیر این صورت صحبت از سرمایه خوری به میان خواهد آمد که در پایان کار، چیز قابل توجهی در این راه دستشان را نخواهد گرفت.
کوشا بودن در عرصه زندگی دینی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و… از زیر مجموعههای این سرمایهگذاری محسوب میشوند.
در این یادداشت قصد دارم به یکی از صفتهای انسانی که از شاخه اخلاق دینی محسوب شده و در مسیر سرمایه خوری گام بر میدارد، بپردازم.
امام صادق عليهالسلام میفرمایند:
اِنَّ مِن اَكبَرِ السِّحرِ النَّميمَةَ يُفَرَّقُ بِها بِينَ المُتَحابَّينِ وَ يُجلَبُ العَداوَةُ عَلَى المُـتَصافِيَينِ وَ يُسفَكُ بِها الدِّماءُ وَ يُهدَمُ بِها الدُّورُ وَ يُكشَفُ بِها السُّتورُ وَ النَّمّامُ اَشَرُّ مَن وَطىءَ عَلَى الرضِ بِقَدَمٍ؛
از بزرگترين جادو، سخنچينى است؛ زيرا با سخنچينى، ميان دوستان جدايى مىافتد، دوستان يكدل با هم دشمن مىشوند، به واسطه آن خونها ريخته مىشود، خانهها ويران مىگردد و پردهها دريده مىشود. سخنچين، بدترين كسى است كه روى زمين راه مىرود.(بحارالأنوار، ج 63، ص 21، ح 14)
دوشنبه 96/08/15
حجتالاسلام والمسلمین «حسین انصاریان» در آستانه راهپیمایی اربعین حسینی(ع) یادداشتی درباره ارزش و اهمیت اربعین و حرکت عظیم مردم در زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) در این روز نوشته و در خبرگزاری تسنیم منتشر شده که متن آن از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
امام حسین(ع)، عظیمالعظمای عالم
نوشتهای را درباره حضرت سیدالشهداء از فیلسوف، حکیم و عارف بزرگی خواندم که در این نوشته از آن حضرت به «عظیمالعظما» تعبیر کرده بود؛ بدین معنا که وجود مبارک حضرت سیدالشهداء در شأنیت و هویت خودش از هرچه انسان و شخصیت بزرگ در این عالم است، بزرگتر و والاتر هست. از زیارت وارث نیز همین معنا استفاده میشود و میتوان تمام ارزشهای حضرت آدم(ع) و انبیای اولواالعزم را در وجود مبارک امام حسین(ع) مشاهده کرد. همانا ایشان بندهای خاص در درگاه الهی است که نه تنها جایگاه ویژهای در این عالم دارد، بلکه در عالمِ بعد نیز از جایگاه ارزشمندی برخوردار است.
گریه انبیای الهی بر مصائب کربلا
در روایات رسیده از اهلبیت(علیهمالسلام) آمده که جبرئیل امین از همان زمان حضرت آدم(ع) از سوی پروردگار مأموریت یافت که حضرت سیدالشهداء را به حضرت آدم(ع) و همه انبیای الهی بشناساند و ماجرای کربلا را به صورت مختصر برای آنها بازگو کند. امین وحی نیز تمام پیامبران را از این واقعه آگاه کرد و همه آنها بر مصائب این امام مظلوم گریستند.
البته تنها پیامبران الهی بر مصائب جانسوز کربلا نگریستند، بلکه اهلبیت(ع) هم در زمان ولادت امام حسین(ع) اشک ریختند و اندوهگین بودند. گریه بر آن حضرت هیچگاه و در گذر زمان رنگ نباخته و کمرنگ نشده است و همواره دلهای عاشق و مؤمن در رثای او گریه کرده و به سوگ نشستهاند. وقایع کربلا و شهادت این امام و یاران ایشان به قدری سخت، غمانگیز و جانگداز بوده و هست که به فرموده امام زینالعابدین، تمام موجودات ارضی و سماوی بعد از جریان عاشورا برای آن حضرت گریستند؛ از همین امر نیز واضح و مبرهن است که گریه بر ایشان و حوادث جانسوز کربلا موضوعیت و قطعیت دارد و لذا از فرمایشات حضرت امام رضا و بعضی از ائمه(ع) میتوان دریافت که گریه بر حضرت واجب است و نه مستحب. روایات بسیار مهمی در اینباره بیان شده که معتبرترین کتابهای ما -شیعه و غیرشیعه- نقل کردهاند.
شنبه 96/08/13
مروری گذرا بر روایات پیامبر و اهل بیت(ع) به خوبی نشان میدهد که از منظر فرهنگ ناب شیعه، زیارت امام حسین(ع)، گریه و سوگواری بر مصائب آن امام و بزرگداشت ایام شهادت آن حضرت و یاران مظلومش، از جایگاه بلند و برجستهای برخوردار است.
روایات معتبر اسلامی از اهمیت این مسئله و تأکید پیشوایان دین بر زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازیهای شهیدان کربلا حکایت میکند. تعابیری که در روایات ما در اینباره وارد شده و پاداشهای گوناگونی که بر این امر مژده داده شده است، بسیار شگفتانگیز است.
امام صادق(ع) فرمود: خداوند خیر هر کس را بخواهد، دوستی امام حسین و دوستی زیارت او را در دلش میافکند و برای هر کس بد بخواهد، بغض امام حسین و بغض زیارت او را در قلبش قرار میدهد(1)،
امام رضا(ع) فرمود: هر کس اباعبدالله را در کنار نهر فرات زیارت کند، مانند کسی است که خداوند را در بالای عرش زیارت کرده است.(2)
محمد بن مسلم از امام باقر(ع) روایت کرده است که فرمود: اگر مردم میدانستند چه برکاتی در زیارت امام حسین(ع) نهفته است، از اشتیاق زیارت او میمردند و نفسهاشان از حسرت به شماره میافتاد! گفتم مگر چه برکاتی در زیارت امام حسین(ع) نهفته است؟ امام(ع) فرمود: هر کس امام حسین(ع) را از روی اشتیاق زیارت کند، خداوند پاداش هزار حج مقبول و هزار عمر پاکیزه و پاداش هزار شهید از شهدای بدر و پاداش هزار روزهدار و ثواب هزار صدقه مقبول و پاداش آزادی بندهای که برای خدا آزاد شده باشد، برای او مقرر میفرماید!(3)
یکشنبه 96/08/07
پرسش:
چگونه میتوان به زیباییهای عاشورا پی برد واین کلام پیامرسان عاشورا حضرت زینب (س) را که فرمود: «ما رایت الا جمیلاً» تفسیر نمود؟
پاسخ:
اگر گاهى «عظمت در نگاه است، نه در چیزى که بدان مى نگرند.» - آن گونه که برخى گفتهاند - گاهى هم زیبایى در نگاه و دید انسان است، نه در دیدنىها.
آنکه به چشم «نظام احسن» به همه هستى مىنگرد؛ از این نگاه، خیلى چیزها هم «دیده» مى شود، هم «زیبا» دیده مى شود؛ تا چه عینکى بر چشم زده باشیم و از کدام زاویه به هستى و حوادث بنگریم.
سه شنبه 96/08/02
چنانچه معروف است دختری از دختران امام حسین (ع) در کودکی در کربلا حضور داشت. صحنه های عطش، غارت خیمه ها را با دو چشم خود دید. رقیه سه ساله نیمه شب در خرابه شام در کنار رأس پدر غریبانه جان داد.
رقیه جان! فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه های شام مویه می کنم و وسعت رنجت را با کوه ها درمیان می گذارم.
تاریخ شهادت: 5 صفر سال 61 هجری قمری
شناسنامه حضرت رقیه
حضرت رقیه فرزند امام حسین علیه السلام است . بر اساس نوشته های بعضی کتابهای تاریخی، نام مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیشتر همسر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیهالسلام) به عقد امام حسین (علیهالسلام) درآمده است. در مورد تاریخ تولد حضرت رقیه چیزی معلوم نیست.
در تعداد دختران امام حسین و نامهای آنها اختلاف وجود دارد. آنچه از منابع بدست می آید امام حسین علیه السلام دارای چهار دختر بنامهای فاطمه کبری، فاطمه صغری، سکینه و رقیه بوده است.
اصل وجود دختری چهار ساله برای امام حسین علیه السلام در منابع شیعی آمده است. در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری (قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است. اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و… اختلاف است.
لهوف سید ابن طاووس و حضرت رقیه (س)
یکی از کتابهای کهن که در زمینه حضرت رقیه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. وی می نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا میخواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید.
سن حضرت رقیه (س) و تاریخ شهادت ایشان
مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
چگونگی شهادت و مرقد مطهر حضرت رقیه (س)
بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کسانی را که زنده مانده بودند ، اسیر کرد. میان این اسرا، یک دختر کوچک هم دیده می شد. این دختر کوچک رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه اش زینب و اسرای دیگر به طرف شام می رفت.
از داخل خرابه های شام، صدای یک کودک به گوش می رسید. تمام کسانی که در میان اسرا بودند، می دانستند که این صدای رقیه دختر کوچک امام حسین است. رقیه از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می گرفت. گویا خواب پدرش را دیده بود. در این حال یزید، دستور داد سر امام حسین علیه السلام را به رقیه نشان بدهند. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه السلام را دید، با فریاد و ناله خودش را روی سر بریده پدرش انداخت و همان جا، از دنیا رفت.
مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام در سوریه نزدیک به قبر حضرت زینب علیها السلام است.
شعر و قطعه ادبی
سه سالگی اش بر مدار عاشورا می چرخد.
اتفاقی که طنین خنده های کودکانه اش را به غارت می برد.
در عطش می ماند و می گدازد.
فرات از چشمانش مهاجرت می کند.
بی پناهی اش، در تمام بیابان ها تکثیر می شود.
این سه سالگی اوست که در ویرانه ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است.
hawzah.net
دوشنبه 96/07/24
در این مطلب نقش هدایتی ائمه اطهار در فرهنگسازی و آموزش عقاید به مردم و حفظ و صیانت از میراث گرانقدر پیامبر اکرم(ص) و نیز خدمات فراوان دانشمندان شیعی بر علم و تمدن اسلامی تشریح شده است.
پس از شهادت امیرمؤمنان علی(ع) بسیاری از صحابه در مدینه و در نقاط دیگر، ندای حق را لبیک گفتند و به یک معنا دوران تابعان(1) آغاز شد، هرچند در میان این تابعان گروهی از صحابه نیز میزیستند. در این دوره که دوره تاریک خلافت اسلامی به شمار میرود، خلافت از مسیر واقعی خود، خواه تنصیصی و خواه شورایی، خارج شد و به صورت سلطنت موروثی درآمد. بنیانگذار آن معاویه و فرزند او یزید و بعدا مروان و آلمروان شدند. در این دوره ائمه اهل بیت(ع) نهتنها کنار زده شدند، بلکه مراقبتهای شدیدی بر زندگی آنان انجام میشد.
آیا در این شرایط انتظار میرود که ائمه اهل بیت(ع) مصدر کاری باشند؟
اما پس از حکومت بیست ساله معاویه بن ابیسفیان، زمان خلافت به دست فرزند پلیدش یزید بن معاویه افتاد که امامان اهل بیت(ع) سکوت را جایز ندیده و شجره اسلام را با خون خود سیراب کردند.
زمام خلافت به دست یزیدبن معاویه افتاده بود که شراب میخورد و وحی و دین را مسخره میکرد.
یکشنبه 96/07/23
مگر اسکندر میتوانست اسکندر باشد و تنش راحتی ببیند! مگر نادر، همان نادر ستمگر، همان نادری که از کلهها مناره میساخت، همان نادری که چشمها را درمیآورد.
همان نادری که یک جاهطلبی دیوانه و بزرگ بود، میتوانست نادر باشد و تنش آسایش داشته باشد؟
گاهی کفشش، ده روز از پایش به درنمیآمد، اصلا فرصت نمیکرد کفشش را درآورد.
نقل میکنند که یک شب از همین دهنه زیدر از جلوی یک کاروانسرا عبور میکرد، زمستان سختی بوده، آن کاروانسرادار گفته بود که نیمههای شب بود که یک وقت دیدم در کاروانسرا را محکم میزنند، تا در را باز کردم یک آدم قویهیکل سوار بر اسب بسیار قویهیکلی آمد تو، فورا گفت غذا چه داری؟
من چیزی غیر از تخممرغ نداشتم. گفت: مقدار زیادی تخممرغ آماده کن! من برایش آماده کردم، پختم، گفت: نان بیاور، برای اسبم هم جو بیاور. همه اینها را به او دادم. بعد اسبش را تیمار کرد. دست به دستها و پاها و تن اسب کشید. دو ساعتی آنجا بود و یک چرتی هم زد. وقتی خواست برود، دست به جیبش برد و یک مشت اشرفی بیرون آورد، گفت: دامنت را بگیر! دامنم را گرفتم، آنها را ریخت در دامنم بعد گفت: الان طولی نمیکشد که یک فوج پشت سر من میآید، وقتی آمد، بگو: نادر گفت: من فلانجا رفتم فورا پشت سر من بیایند. مرد کاروانسرادار میگوید: تا شنیدم «نادر»، دستم تکان خورد، دامن از دستم افتاد. گفت: میروی بالای پشتبام میایستی، وقتی آمدند، بگو: توقف نکنند، پشت سر من بیایند. خودش در آن دل شب دو ساعت قبل از فوجش حرکت میکرد، بعد فوج شاه آمدند اینجا، من از بالا که فریاد کردم نادر فرمان داد، اتراق باید در فلان نقطه باشد، اینها غرغر میکردند، ولی یک نفر جرات نکرد که نرود، همه رفتند.
خوب آدم اگر بخواهد نادر باشد، دیگر نمیتواند در رختخواب پر قو هم بخوابد. نمیتواند عالیترین غذاها را بخورد… هرکس در هر رشتهای بخواهد همت بزرگ داشته باشد، روح بزرگ داشته باشد، بالاخره آسایش تن ندارد. (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- گفتارهای معنوی، شهید مرتضی مطهری، ص 169
معارفی از کیهان
شنبه 96/07/22
اشتباه اول
اوج عزاداری امام حسین(ع) ده روز اول ماه محرمالحرام است. بین سخنرانان و مداحان، مشهور است که هر شب را به نام یکی از شهدای کربلا اختصاص دهند؛ مثلاً شب سوم برای حضرت رقیه و شب هفتم را برای حضرت علی اصغر(ع) سوگواری میکنند و تاسوعا را نیز به حضرت عباس(ع) اختصاص میدهند. همین قرارداد بین مداحان و منبریها باعث شده است که عدهای گمان کنند، حضرت رقیه روز سوم محرم به شهادت رسیده است و از همه بدتر اینکه گمان میکنندحضرت ابالفضل(ع) در روز تاسوعا به شهادت رسیده است.
اما حقیقت این است که تمام شهدای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسیدهاند و حضرات اباالفضل، علیاکبر و علیاصغر همه قبل از امام حسین(ع) و در روز عاشورا در پیکار با سپاه عمرسعد کشته شدهاند. حضرت رقیه(س) نیز پس از شهادت پدرش در شام از دنیا رفته است.
اشتباه دوم
باور عمومی این است که حضرت حسینبنعلی(ع) و اهل بیت و اصحابش سه شبانهروز آب ننوشیدند و سپس تشنه کام به مقابله با دشمن رفتهاند؛ اما حقیقت این است که عمر سعد سه روز قبل از عاشورا عمروبن حجاج را با پانصد سوار فرستاد تا کنار شریعه فرود آیند و میان یاران حسین و آب فاصله اندازند. اما این به این معنی نیست که هیچ ذخیره آبی در خیمهها نبوده است.
در کتاب ارشاد نوشته شیخ مفید(ره) آمده است: « در شب عاشورا زینب(س)… دست برگریبان برده… و بیهوش بر زمین افتاد. حسین(ع) برخاسته آب بر روی خواهر پاشید و…» این نقل معتبر نشان میدهد که تا شب عاشورا هنوز آب در خیمهها بوده واصل تشنه کامی به روز عاشورا، گرمی هوا و شدت مبارزه مربوط است.
شیخ عباس قمی(ره) در منتهی الامال میگوید: «شب عاشورا امام حسین(ع)، حضرت علیاکبر(ع)را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب آورند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، آخر توشه شماست و وضو بسازید و غسل کنید.»
اشتباه سوم
یکی از معروفترین تحریفها ماجرای حضرت لیلی مادر حضرت علیاکبر(ع) است وچه روضهها که در این زمینه خوانده نمیشود؛ در روضهها ذکر میشود که حضرت علی اکبر قبل از رفتن به میدان با مادرش چه نجواهایی میکرد، یا اینکه حضرت لیلی در خیمهها رفته و در آنجا دعا کرده که خداوند حضرت علیاکبر را سالم برگرداند که متأسفانه این موضوع محور بعضی تعزیهها نیز شده است.
اما حقیقت این است که اصلاً لیلایی در کربلا نبوده است؛ البته لیلی مادر حضرت علیاکبر(ع) هست؛ اما حتی یک مورخ هم به حضور آن حضرت در کربلا و روز عاشورا گواهی نمیدهد.
اشتباه چهارم
مطلب بعدی مربوط به حضرت علیاکبر(ع) این است که آن حضرت قبل از رفتن به معرکه جنگ از پدر رخصت خواست و آن حضرت اذن میدان ندادهاند و مثلاً فرمودهاند که تو هنوز جوانی و حیف است که از دست بروی و چهاشعار و تعزیهها که پیرامون آن نساختهایم؛ اما حقیقت این است که تمام مورخین نوشتهاند، هر کس از امام حسین(ع) اذن میدان میخواست، اگر میشد حضرت برایشان عذری میآورد ولی در مورد جناب علی اکبر گفتهاند: «فاستأذن اباه،فأذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو.
منبع: حماسه حسینی، جلد۱، استاد شهید مرتضی مطهری.
معارفی از کیهان
پنجشنبه 96/07/20
یکی از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر احتمال تأثیر است که در نهضت امام حسین(ع) موجود نبود، چرا که معلوم بود یزید و پیروانش نه از حکومت کنار میروند و نه از روش و منش خود دست برمیدارند. بنابراین امام حسین(ع) با چه منطق و حجت شرعی قیام کرد و جان خود و خانوادهاش را در این راه فدا کرد؟
پاسخ:
سیدالشهدا(ع) میدانست که شهادت او و اسارت اهل بیت، ماهیت بنیامیه و عداوتهای آنها را با اسلام و شخص پیغمبر آشکار میسازد و عکسالعمل قتل او، ریشههای اسلام را در دلها استوار کرده و حس تمرد و سرپیچی از اوامر امویان را در همه ایجاد میکند و احساسات اسلامی و شعور دینی مردم را بیدار و زنده میسازد.
اباعبدالله(ع) میدانست که وقتی بنیامیه او را شهید کنند؛ دستگاه خلافت رسوا خواهد شد و مردم به مسیر نادرست حکومت پیخواهند برد و معلوم است حکومتی که دشمن دین و خاندان رسالت شناخته شده باشد؛ هر چند مدت کوتاهی به ظاهر، بر مردم فرمانروایی کند، اما نخواهد توانست ادعای خلافت اسلامی را داشته باشد و به حکومت خود ادامه دهد.
فاجعه کربلا دنیای اسلام را تکان داد و مثل آن بود که شخص پیغمبر شهید شده باشد. در تمام شهرها احساسات خشماگین مردم نسبت به بنیامیه به جوش آمد و حرکتهای ضد امویان یکی پس از دیگری شروع شد؛ تا آنکه حکومتی که به اسم اسلام، ترویج شرک و کفر میکرد، ساقط شد و آن خونهای پاک اهل بیت(ع)، بهای نجات اسلام و شور و هیجان دینی مردم علیه بنیامیه گردید.
شنبه 96/07/15
یکی از درسها و عبرتهای عاشورا، فرجام حرامخواری و تاثیر سوء آن در عاقبت انسان است. امام حسین(ع) در روز عاشورا بارها با سپاهیان عمر سعد احتجاج کرد و آنها را موعظه نمود؛ ولی گوش شنوایی نبود که حضرت را اجابت کند. امام(ع) صراحتا به سپاهیان عمر سعد که سخن حضرت را نمیشنیدند
فرمود: شکمهای شما از حرام پر شده و به قلبهای شما مهر زده شده است. این مطلب گویای آن است که مال حرام مانع شنیدن موعظه حضرت و تاثیرپذیری از آن است.
نوشتار حاضر در مقام تبیین چگونگی تاثیرگذاری مال حرام در گرایش حقطلبی انسان است که اینک تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
***
دوشنبه 96/07/10
پرسش:
چرا امامحسین(ع) برای قیام خود کوفه را انتخاب کرد و یمن را که سابقهای شیعی داشت انتخاب نکرد؟
پاسخ:
نقدی بر نظریه تشکیل حکومت
مهمترين اشكالهاى اين نظريه دو اشكال عمده زير است:
1- اين نظريه با مبانى كلامى شيعه ـ كه امام را عالم به غيب مىداند ـ در تناقض است.
2- اين نظريه به امام حسین(ع) نسبت خطا و اشتباه كارى مىدهد كه با عصمت آن حضرت، در تضاد است. به نظر مىرسد اين اشكال، مهمترين دليل روىگردانى جامعه شيعى از اين نظريه است.
سه شنبه 96/06/14
اشاره
خانواده دیرپاترین و مناسبترین نهاد اجتماعی در تاریخ زندگی انسان بر روی کره خاکی است، که همواره بار رویش، پرورش و تداوم نسل انسانی را بر دوش خود برداشته است. امروزه کمتر نظریهپرداز و متفکر اجتماعی را میتوان سراغ گرفت که از ضرورت و اهمیت نهاد خانواده سخن نگوید. حتی نظریهپردازان فمینیست، که روزگاری با شدت و هیجان از برچیدن نهاد خانواده سخن میگفتند، اکنون به مدافعان خانواده تبدیل شدهاند.
بر اساس تحقیقات پردامنه و متنوع در حوزههای گوناگون روانشناسی، جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی، یکی از عوامل مهم اختلالات روانشناختی و آسیبهای اجتماعی و فرهنگی، ناکارآمدی و کژکاری خانواده است.خانواده با پیوند یک مرد و یک زن آغاز شده و با پیدایش فرزندان، سیر پویایی، بالندگی و کمال خود را تداوم میبخشد. در فرهنگهای گوناگون، همواره اصلیترین و شاید تنها صورت تشکیل خانواده، ازدواج رسمی بوده و هست؛
از این رو راهها و شکلهای جایگزینی که هر از گاه پدید میآید، ماندگار نبوده و مقبولیت عام نمییابد. توجه خاص به نهاد خانواده و به تبع آن، پیوند ازدواج، در همه فرهنگها و تمدنها، برخاسته از اهمیت این دو پدیده اجتماعی و نقش حساس و سرنوشتساز آن در سلامت فرد و جامعه و استمرار و تکامل نسل انسانی است.پدیده ازدواج و خانواده مانند دیگر پدیدههای انسانی ممکن است دچار نابسامانیها و مشکلات گوناگونی شود. شناسایی، توصیف، تبیین و مطالعه راهبردها و راهکارهای مؤثر پیشگیری و درمان آسیبهای موجود و اجتماعی، یکی از تکالیف همیشگی اندیشمندان و مصلحان اجتماعی است.
در نوشتار حاضر به فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به عنوان یکی از عوامل آسیبزایی که امروزه نهاد خانواده و پیوند شکوهمند ازدواج در جامعه ما را دستخوش بحران و آسیب جدی کرده است،اشاره و با واکاوی عناصر و عوامل دخیل و تبیین پیامدهای زیانبار آن، به پارهای از راهکارهای رفع آسیبها و ترمیم زخمهای پدیدآمده بر پیکر جامعه پرداخته شده است.
ادامه »چهارشنبه 96/05/25
اغماض در برابر کم توجهی ها و بی توجهی های اجتماعی همسایه ها رفتاری پسندیده و مطلوب است، امّا وقتی که انسان گامی فراتر بر می دارد و با اولیای خدا همراه شده، بی توجه به برخی رفتارهای نامطلوب بعضی از همسایه ها با کلام دلنشین و رفتاری محبّت آمیز و با هدیه و احسان به سراغ ایشان می رود، عالی ترین شیوه برخورد، برترین روش تربیتی و نشاط از کمال و شخصیت انسانی است.
پیچیدگی روز افزون مناسبات اجتماعی، تنوع ارتباطات بین فردی و گستره شبکه های اطلاع رسانی درون خانوادگی و برون خانوادگی، ضرورت بازنگری به اهمیت و روش های مؤثر برقراری و استمرار رابطه مفید، مؤثر و متقابل خانواده ها با همسایه ها را مضاعف می سازد.
بدون تردید یکی از عوامل مؤثر در فرایند یادگیری های اجتماعی و تأثیرپذیری اخلاقی و رفتاری کودکان، نوجوانان و بزرگسالان؛ «همسایه ها» می باشند.
«همسایه ها» می توانند به طور مستقیم و غیر مستقیم با ارائه الگوهای رفتاری خاص، نقش قابل ملاحظه ای در شکل گیری باورها، کنش ها و واکنش ها و منش های همدیگر داشته باشند.
همسایه ها قادرند تأثیر بسزایی در گفتارها و فرهنگ زبان و کلام، نگرش ها و بازخوردها، توقعات و انتظارها، انگیزه ها و تلاش ها و پدید آیی رفتارهای متنوع یکدیگر داشته باشند.
همسایه ها با شکل دادن به بافت فرهنگی ـ اجتماعی مجتمع ها، کوچه ها و محلّه ها می توانند در جهت بخشیدن و تبلور بسیاری از اندیشه ها و رفتارهای همدیگر فوق العاده مؤثر واقع شوند و در آسیب پذیری ها و یا مصونیت های اجتماعی ـ فرهنگی و آرامش روانی هم ساختمانی ها و هم محلّی ها بسیار تأثیرگذار باشند.
همسایه ها در فقر یا غنای فرهنگی محلّه نقش غیر قابل انکاری دارند و در تأمین آرامش خیال، بهداشت روان و یا احساس ناامنی و دغدغه های خاطر همدیگر می توانند اثرگذار باشند.
همسایه ها می توانند سایه بان پر محبّت، چتر حمایتگر، سنگر امنیت و آرامشگر و پشتوانه استوار همدیگر باشند.
همسایه ها می توانند آماده ترین مددکار، مهیاترین دادرس، محرم ترین مشاور و دلسوزترین حامی و یار برای خانواده ها باشند.
خانواده ها و همسایه ها می توانند از پرشکوه ترین رابطه ها برخوردار باشند؛ رابطه ای مملو از رفاقت و مهربانی، صمیمیت و یکرنگی، تعهّد و مسؤولیت پذیری، حمایت و پشتیبانی، همدلی و همراهی، همفکری و همگامی، گذشت و صبوری، ایثار و پایداری، همزبانی و رازداری و صلابت و استواری.
همسایه ها می توانند در کنار نزدیکان و خویشان و یا در فراق ایشان، برای خانواده ها همچون پدری متعهّد و دلسوز، مادری مهربان و صبور، برادری حامی و فداکار، خواهری همدل و صمیمی و خویشاوندی بصیر و خیرخواه باشند.
ادامه »سه شنبه 96/05/24
جرعه های معرفت-شرح حدیث معصومین (علیهم السلام) در کلام رهبر انقلاب
عَن جابر بن یزید الجُعفی عَن ابی جعفرٍ محمدبنعلیٍ الباقر(ع) قال: مَن قَدَّمَ اَولَاداً یَحتَسِبُهُم عِندَالله ، حَجَبُوهُ مِنَ النَّارِ بِإِذنِ الله عَزَّوَجَل (۱)
هر کس فرزندانی را تربیت کند که آنها را برای خدا به حساب بیاورد، این فرزندان، به اذن خداوند، او را از عذاب آتش مانع میشوند.
«یَحتَسِبُهُم عِندَالله»
یعنی جوری این فرزندان را، این اولاد را بار بیاورد که بتواند آنها را به حساب خدا بگذارد. طبعاً فرزندی را انسان میتواند به حساب خدا بگذارد که او تربیت الهی پیدا کرده باشد؛ متدیّن باشد؛ اهل فسق و فجور و تضییع اوقات و اینها نباشد.
این [فرزند] را انسان میتواند به حساب خدا بگذارد و الّا اگر یک فرزندی بود که انسان یا او را بد تربیت کرد -کما اینکه بعضیها فرزندان خودشان را بد تربیت میکنند؛ از اوّل این بچّه را اهل دنیا و اهلاشرافیگری و اهل شهوات و اینها بار میآورند. در محیط خانواده، پدر و مادر، مشیشان برای فرزند یک سرمشق است.
اگر این سرمشق، سرمشق بدی باشد، بچّه بد بار میآید. فرض کنید پدر و مادر متقلّب [باشند]، دروغگو [باشند]، به همدیگر رحم نمیکنند، به همدیگر خیانت میکنند؛ اینها را هم بچّه میبیند جلوی چشمش؛ [پدر و مادر] به مسائل دینی، به فرائض، به نماز، به روزه اهمّیّت نمیدهند. بچّه [هم] همینجور بار میآید. این تربیت بد است- [یا] گاهی هست که انسان بچّه را تربیت بد هم نمیکند، لکن رها میکند؛ خیلی از ماها گرفتار این معنا هستیم؛ نه اینکه بچّه را بد تربیت کنیم، نه، اما رهایش میکنیم؛ احساس مسئولیّتی کَأنّه نسبت به او نداریم. گاهی اوقات برای درس خواندن و مشق نوشتنش صرف وقت میکنیم اما برای نماز خواندنش، برای آشنا شدنش با قرآن، با مسائل دینی ، هیچ وقتی نمیگذارد.
این رها کردن بچّه است. اینها را نمیشود انسان به حساب خدا بگذارد؛ یعنی بگوید خدایا این بچّه را من تربیت کردم برای تو، در حساب تو؛ نمیشود.
نحوه تربیت فرزندان زیاد
آن فرزندی را میشود انسان به حساب خدا بگذارد که او را رها نکند و تربیت خوب هم بکند. البتّه توجّه داشته باشید و توجّه دارید که تربیت فرزندان اینجور نیست که انسان هر یکیک بچّهها را بخواهد [که] مثل یک شاگرد معیّنی جلو [بیایند]، دعوتشان کند، بهشان حرف بزند [و] تربیتشان کند؛ نه. بعضیها میگویند که شما میگویید فرزند زیاد [داشته باشید]، خب اگر [فرزندان] زیاد شدند در خانه، تربیتشان نمیتوانیم بکنیم؛ این حرف غلط است.
تربیت فرزندان، تربیت تکتک فرزندان نیست، تربیت محیط خانواده است. محیط خانواده که خوب بود، چه بچّه یکی باشد چه پنج تا باشد، فرقی نمیکند، خوب تربیت میشوند. بهطور طبیعی، بهطور غالب خوب تربیت میشوند.
پس بنابراین «یَحتَسِبُهُم عِندَالله» که در این حدیث شریف هست، معنایش این است که بچّه را جوری تربیت کند که بتواند او را پای خدا حساب کند.
حالا اگر «مَن قَدَّمَ اَولَاداً یَحتَسِبُهُم عِندَالله»، اگر [انسان] تقدیم کند اولادی را -تقدیم کند یعنی بار بیاورد، پرورش بدهد، ارائه بدهد فرزندانی را- که بتواند آنها را پای خدا حساب بکند،حَجَبُوهُ مِنَ النَّارِ بِإِذنِ الله عَزَّوَجَل ،این فرزندان، او را از آتش الهی، از عذاب الهی دور نگه میدارند، مانع میشوند. این یکی از چیزهای مهم است. خدای متعال به ما میگوید که عمل صالح کنید تا پیش خدای متعال مأجور باشید، از عذاب الهی مأمون باشید؛ اما به این اکتفا نمیکند؛ میفرماید اگر چنانچه نسل بعد از خودتان را هم تربیت کردید، این هم یک حسنهای است، یک عمل صالحی است که میتواند شما را حاجب از آتش باشد.
_________________
۱)الامالی شیخ صدوق، ص ۶۳۴
شرح حدیث در ابتدای درس خارج ، دو شنبه 15/9/95
* پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب
معارفی از کیهان
یکشنبه 96/05/08
از آنجا که فرهنگ به اعتقاد بیشتر کارشناسان و صاحبنظران مسائل اجتماعی اساس و زیربنای هر جامعهای را تشکیل میدهد، و هر چقدر فرهنگ یک جامعه موثرتر و کارآمدتر باشد، پیشرفت آن جامعه در مسیر رشد و تعالی بیشتر خواهد شد، بنابراین فقر فرهنگی به عنوان یک عامل بازدارنده میتواند جامعهای را به سمت قهقرا و انحطاط بکشاند، و از دستیابی به اهداف والا و تکاملی بازدارد. نوشتار حاضر در مقام تبیین ماهیت فقر فرهنگی، ریشهیابی فقر و ارائه راهکارهایی برای برونرفت از این معضل اجتماعی است که اینک تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
***
از آنجا كه عرصه فرهنگ در هر جامعهاي پايه و اساس تمامي تغيير و تحولات اجتماعي به حساب ميآيد، بنابراين فقر فرهنگي نيز موجبات پيدايش ساير فقرها را در جامعه فراهم خواهد ساخت. براي تبيين اين موضوع به موارد زير اشاره ميكنيم:
تبيين ماهيت فقر
1- فقر از منظر اهل لغت
لغت شناسان براي فقر معاني بسياري ذكر كردهاند كه عبارت است از: تنگدستي، تهيدستي، پريشاني، شكستن، كنده كاري كردن، دهانه قنات و گودالي كه در آن نهال خرما ميكارند.
معناي مورد نظر ما در اين نوشتار تنگدستي و تهيدستي است كه از ديگر معاني مشهورتر مينمايد. افزون بر اين لغت شناسان، مبتلا به درد كمر و يا شكستگي ستون فقرات را فقير نگاشتهاند. بر اين اساس تهيدست را فقير ميخوانند، زيرا ستون فقرات توانايياش شكسته است. ( مجمع البحرين، ذيل ماده فقر )
2-فقر از منظر مفسران
مرحوم علامه طباطبايي(ره) نخست مانند اهللغت فقير را تهيدست معنا ميكند، سپس به مقايسه واژه فقير و مسكين ميپردازد و موقعيت مسكين را دشوارتر معرفي كرده و ميفرمايد:
«مسكين تنها ندار را نميگويند، بلكه به كسي ميگويند كه علاوه بر آن دچار خواري و ذلت هم باشد، يعني فقرش به حدي برسد كه مثلا مجبور شده، از آبروي خود مايه گذاشته، دست احتياج نزد ديگران دراز كند.»
3- فقر از منظر فيلسوفان و عارفان
از نگاه فيلسوفان و عارفان، جز خداوند همه موجودات جهان فقير و نيازمندند. خداوند تنها موجود بي نيازي است كه از توانگري ذاتي برخوردار است. چنان كه در قرآن كريم ميفرمايد: «اي انسان شما فقيراني به سوي خدا هستيد و خداوند غني و شايسته حمد است» (فاطر-15)
هر قدر انسان از اين نيازمندي آگاهي بيشتري پيدا كند، به خداوند نزديكتر ميشود و به درجات بالاتري از كمال دست مييابد. بنابراين پيامبران و امامان فقيرترين انسانها بودند و بر اين فقر خود افتخار ميكردند. «الفقر فخري وبه افتخر» همواره مورد تاكيد آن ذوات مقدسه بود.
شنبه 96/04/31
از منظر آموزههای وحیانی آیا پدیده فقر منشأ طبیعی و ذاتی دارد، یا اینکه تحمیلی و عارضی است و به نوع، اخلاق و عملکرد و کنش انسانها برمیگردد. و تا افکار، اخلاق و رفتارهای انسان اصلاح نگردد و در مسیر رشد و تعالی قرار نگیرد فقر او از بین نمیرود؟ نوشتار حاضر به نحو اجمال به این سؤال پاسخ میدهد.
از دير زمان صاحبان قدرت و ثروت به اشكال مختلف، با بيان فلسفه هاي گوناگون سعي كردهاند اين باور را در اذهان مردم به وجود آورند كه امكانات و منابع جامعه محدود و نياز انسانها نامحدود است. بنابراين بطور طبيعي عده اي از دسترسي به نيازمندي هاي زندگي محروم خواهند بود، و در اينجا پسنديده اين خواهد بود كه هر كس به هر آن چه طبيعت به او عطا كرده است راضي باشد و قبول كند كه فقير و گرسنه ماندن عده اي بهتر از فقر عمومي است. بنابراين، نه فقرا به ديده ظلم و خيانت به اغنيا بنگرند و نه اغنيا از حضور تهيدستان و محرومين آزرده خاطر گردند، چون مسابقه اي كه يك جايزه بيشتر ندارد، تنها يك نفر كامياب خواهد داشت. (ظهور و سقوط ليبراليسم، ترجمه عباس مخبر، ص 374-390)
براساس آموزههاي اسلام، خداوند متعال طي آيات متعددي، تفكر «فقر طبيعت» را باطل دانسته و ريشه همه بدبختيها و پديده فقر را نه در كمبود امكانات و خست طبيعت، بلكه در اعمال زشت و ظالمانه انسانها مي داند، و طي پنج مرحله آنها را بيان مي كند.
مرحله اول:
خداوند متعال وعده داده است كه روزي هر جنبده اي را فراهم مي كند: «هيچ جنبده اي در زمين نيست مگر اينكه روزي او بر خداست. او قرارگاه و محل رفت و آمدش را مي داند، همه اينها در كتاب آشكاري ثبت است. (هود-6)
مرحله دوم:
خداوند به عنوان يك سنت هميشگي اعلام نموده است كه به هيچ وجه از وعده خود تخلف نمي كند (ان الله لايخلف الميعاد- رعد-31)
مرحله سوم:
خداوند راه كسب روزي را نشان داده و به انسانها پيام داده است كه خزاين روزي همه به دست خداست و او اندازه روزي همه را مي داند. (حجر-19)
مرحله چهارم:
به انسانها خبر داده است هر آن چه براي زندگي لازم داريد به اندازه فراوان آماده است.
«خداوند همان كسي است كه آسمانها و زمين را آفريد و از آسمان آبي فرستاد و با آن ميوه هاي (مختلف) را براي روزي شما (از زمين) بيرون آورد… و از هر چيزي كه از او خواستيد (نيازمند بوديد) به شما داد و اگر نعمت هاي خدا را بشماريد هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد. (ابراهيم-32)
مرحله پنجم:
در اين مرحله خداي متعال روشن ساخت كه اگر گروهي به روزي خود نمي رسند و فساد و بدبختي به وجود مي آيد، اين نتيجه اعمال ناشايست خود انسان هاست: «فساد در خشكي و دريا به خاطر كارهايي كه مردم انجام دادهاند آشكار شده است، خدا مي خواهد نتيجه بعضي از اعمالشان را به آنها بچشاند، شايد (به سوي حق) باز گردند. (روم- 41)
بنابراين براساس تعاليم اسلام و آموزه هاي وحياني خداوند وعده كرده است روزي انسانها و همه موجودات را تأمين نمايد، وهرگونه كاستي و كمبود، ناشي از اعمال و رفتار خود انسان هاست. در نتيجه فقر و تنگدستي گروهي از مردم نه به خست طبيعت بلكه به رفتار خود آنان يا گروهي ديگر مرتبط است و پديده فقر نه حقيقتي ذاتي و حتمي بلكه پديده اي عارضي و تحميلي است و به عملكرد و كنش و رفتار خود انسانها برمي گردد.
بر همين اساس علي(ع) مي فرمايد: «ما جاع فقير الا بما منع غني» هيچ فقيري گرسنه نماند مگر آنكه توانگري از دادن حق او ممانعت كرد. (نهج البلاغه، حكمت 320)
همچنين آن حضرت در جايي ديگر مي فرمايند:
«ان الناس ما افتقروا و لا احتاجوا ولاجاعوا و لاعروا الابذنوب الاغنياء»
همانا مردم جز در اثر گناه ثروتمندان، فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نمي شوند. (الحياه، ج4، ص329)
معارفی از کیهان
پنجشنبه 96/04/22
فقر و تنگدستی چه در بعد فردی و چه اجتماعی آن از منظر آموزههای وحیانی یک امر جبری و ذاتی نیست، بلکه محصول مجموعهای از علل و عواملی است که موجبات پیدایش پدیده فقر را فراهم میسازد. نوشتار حاضر در مقام تبیین عوامل اجتماعی فقر و کاهش رزق و روزی انسان است که اینک تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
***
مجموعه عوامل فقر و تنگدستی و کاهش رزق و روزی به دو عرصه فردی و اجتماعی تقسیم میشود. در بعد اجتماعی مهمترین عامل فقر و بدبختی گروهی از انسانها و به وجود آمدن اختلاف و تضاد طبقاتی، ساختار ناسالم نظام اقتصادی حاکم بر جوامع و وجود روابط ظالمانه بین افراد است. در طول تاریخ نظامهای اقتصادی غیرالهی که عمدتاً مطابق خواست ثروتمندان و قدرتمندان شکل گرفته، از جهات مختلف زمینه فقر و تنگدستی اکثریت و ثروت انبوه اقلیت را فراهم نموده است.
نظام اقتصادی اسلام با شناسایی این عوامل به مبارزه پیگیر و مستمر با آنها میپردازد که در اینجا به اهم عوامل اجتماعی فقر و کاهش رزق و روزی اشاره میکنیم.
چهارشنبه 96/04/21
از نظر آموزههای قرآن، آراستن خود به آرایههای حقیقی به عنوان یک امر مثبت تلقی شده و مردمان بدان ترغیب میشوند؛ اما برخی از آرایهها نهتنها آرایه نیستند، بلکه ضد آرایه به شمار میروند؛ چنانکه برخی از آرایهها نسبت به زمان و مکان میتواند به سبب تأثیرات منفی حرام شود. از جمله این امور خودنمایی و خودآرایی بویژه زنان و خروج در اجتماعات با آرایهها است که آثار مخرب اجتماعی را به دنبال دارد.
نویسنده در مطلب حاضر مسئله تبرج و خودنمایی زنان را از دیدگاه قرآن بررسی کرده است.
***
انواع آرایهها و تزیینها
آراسته شدن به آرایههای گوناگون یک امر طبیعی و نعمت خددادی است. اصولاً خداوند هستی را به زیباترین آرایهها تزیین کرده است (حجر، آیه16؛ کهف، آیه7؛ صافات، آیه 6، ق، آیه6)
انسان زیبایی را دوست میدارد و دنبال آراستن خود به آرایههای گوناگون است؛ اما گاه در تطبیق زینتها اشتباه میکند و امری که آرایه نیست را به عنوان آرایه بر خود میبندد و میآویزد (نمل، آیه4) و گاه دیگر امری که آرایه چیز دیگری است آرایه خود حساب میکند و به آن دل میبندد؛ چنانکه آرایههای دنیا و زمین را آرایه خود تلقی کرده و به آن دل میبندد. (کهف، آیه7) جالب اینکه برخی از امور که واقعاً زینت انسان است آن را زینت ندانسته و بدان گرایشی نمییابد؛ در حالی که آرایه قلب آدمی، ایمان است و باید محبوب او باشد (حجرات، آیه7) بسیاری از مردم به این آرایه توجهی نداشته و دل بدان نمیبندند.
جمعه 96/04/16
آیت الله سید حسین طباطبائی بروجردی(۱۲۹۲-۱۳۸۰ قمری/ ۱۲۵۴-۱۳۴۰ شمسی) از شاگردان آخوند خراسانی بود که بعد از بازگشت از نجف در بروجرد ساکن شده بود. چند سال پس از درگذشت مؤسس حوزه علمیه قم، به قم آمد و ریاست حوزه علمیه قم را بر عهده گرفت. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی، بروجردی به عنوان مهمترین مرجع شیعیان شناخته شد و در سالهای دهه ۱۳۳۰ش مرجع عام شیعیان محسوب میشد. گسترش حوزه علمیه قم، تدوین مجموعه بزرگ جامع احادیث شیعه، تلاش در جهت تقریب بین مذاهب اسلامی، اعزام مبلغ به مناطق مختلف ایران و خارج کشور، ایجاد مراکز بزرگ علمی و مذهبی، ساخت مساجد و مدارس در ایران و کشورهای مختلف از خدمات ارزنده ایشان است.
حضرت آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی بروجردی قدس سره در پایان ماه صفر هزار و دویست و نود و دو، در بروجرد، در خانه ای سرشار از علم و تقوا، از پدر و مادری عالی نسب، به دنیا آمد.
ایشان، پسرعلی (1252 - 1329 ق)، پسراحمد (1211 - 1280ق)، پسر علی نقی (1188 - 1249ق)، پسرجواد (متوفای 1242 ق)، پسر سید محمد (حدود 1090 - حدود 1160 ق)، پسر عبدالکریم، پسرمراد، پسر شاه اسدالله، پسر جلال الدین امیر، پسر حسن، پسر مجدالدین، پسر قوام الدین، پسر اسماعیل، پسر عباد، پسر ابوالمکارم، پسر عباد، پسر ابوالمجد، پسر عباد، پسر علی، پسر حمزه، پسر طاهر، پسر علی، پسر محمد، پسر احمد، پسر محمد، پسر احمد، پسر ابراهیم طباطبا، پسر اسماعیل دیباج، پسرابراهیم غمر (متوفای 145 ق در زندان منصور عباسی)، پسر حسن مثنی، پسر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است.
ادامه »چهارشنبه 96/04/14
در مطلب حاضر نویسنده با اشاره به اهمیت امنیت فردی و اجتماعی و نگاه اسلام به این مقوله، درباره راهکارهای اولیه و اصلی تامین امنیت براساس آیات قرآن و روایات سخن گفته است.
***
امنیت از مهمترین دغدغههای بشر است؛ زیرا حفظ و بقای جان آدمی به امنیت بستگی دارد و مهمترین چیزی که انسان از آن می هراسد و میترسد، ترس از دست دادن جان است.
البته هر انسانی میداند و میبیند که مرگ جان آدمی را میگیرد و جسدی بیجان را به جا میگذارد. پس در زندگی دنیوی، ترس از مرگ حقیقت و واقعیتی گریز ناپذیر است و انسان در نهایت باید این دنیای فانی را به سوی آخرت ابدی ترک کند و رحل اقامت در سرای دیگر افکند؛ اما تلاش انسان همواره معطوف به این معنا است که خود را در شرایطی قرار دهد که بیشترین عمر ممکن را بکند و اگر توانست تا هزار سال عمر کند.
خداوند درباره گرایش یهودیان به زندگی دنیوی و فرار از مرگ به هر طریقی می فرماید:
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاهًٍْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهًْ؛
و آنان را مسلما آزمندترين مردم به زندگى و حتى حريصتر از كسانى كه شرك مى ورزند خواهى يافت هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند.(بقره، آیه 96)
ادامه »چهارشنبه 96/04/07
نسبت شعرخوانی مطیعی با هنر متعهد از منظر امام خمینی (ره)!
?کسانیکه به شعرخوانی مطیعی خرده می گیرند و می گویند این شعر سیاسی بود و باعث تنش و تفرقه می شود یا مناسب با فضای عیدفطر نبود یا حرفهای تندی داشت، باید یکبار دیگر پیام حضرت روح الله به هنرمندان را مرور کنند. باید یکبار دیگر نسبت خودشان را با تفکر حضرت روح الله مشخص کنند. امام کدام هنر و به تبع آن شعر را متعهد، اصیل و قرآنی و محمدی می دانند؟ از نظر ایشان هنرمند و شاعر متعهد چه ویژگی هایی دارد و کدام موضوع ها را در اولویت قرار دارند؟ امام در تعریف هنر از چه کلید واژه هایی استفاده می کنند و کدامها را بیشتر تکرار می کنند؟
?از نظر حضرت روح الله هنری مورد قبول قرآن است که:
1- «صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم السلام
2- صيقل دهنده اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان،
3- صيقل دهنده اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميتها
4- كوبنده سرمايهداري مدرن و كمونيسم خونآشام و نابود كننده
5- كوبنده اسلام رفاه و تجمل
6- کوبنده اسلام التقاط،
7- كوبنده اسلام سازش و فرومايگي
8- كوبنده اسلام مرفهين بيدرد،
9- و در يك كلمه كوبنده ” اسلام آمريكايي"» باشد.
? هنر در مدرسه ی عشق هنری است که:
10- «نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي
11- نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اقتصادي
12- نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات سياسي
13- نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات نظامي» باشد.
?هنر در عرفان اسلامی هنری است که:
14- «ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف
15- و تجسيم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»
?هنر در جایگاه واقعی خود:
16- «تصوير زالوصفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا، لذت ميبرند.»
?به هنری باید پرداخت که:
17- «راه ستيز با جهانخواران شرق و غرب، و در راس آنان آمريكا و شوروي، را بياموزد.»
صحیفه امام، جلد 21، ص 145
?به نظرم جا دارد پس از خواندن پیام امام (ره) و تامل در این 17 شاخص، یکبار دیگر شعری که میثم مطیعی در مصلی خواند را مرور کنید و با شاخصه ها و کلیدواژه های پیام حضرت روح الله به هنرمندان بسنجید. فکر می کنم کلمات و مضامین آنقدر روشن هستند که دیگر نیاز به هیچ توضیحی نداشته باشد.
Rajanews_com
پنجشنبه 96/04/01
امام خمینی(ره) روز شانزدهم مرداد سال 1358، آخرین جمعهی ماه رمضان هر سال را روز جهانی قدس نامیدند و همهی مستضعفان و آزادیخواهان جهان را به بزرگداشت آن فراخواندند. مقام معظم رهبری حفظه الله نیز همواره در بیاناتشان فلسطین را مسأله اول جهان اسلام بر می شمارند و همگان را برای حضور پرشور در راهپیمایی این روز دعوت می نمایند. به امید روزی که شاهد آزادی قدس شریف و سرزمین فلسطین از چنگال ستمگران باشیم.
اهمیت قدس و فلسطین
فلسطین سرزمینی است که اولین قبله مسلمانان، دومین مسجد اسلام و سومین حرم شریف (بعد از مکّه و مدینه) در آن قرار دارند و به گفته امام علی علیه السلام، یکی از چهار قصر بهشتی در دنیا (بعد از مسجدالحرام، مسجد النبی صلی الله علیه وآله و مسجد کوفه) بیت المقدس است. این شهر، به طور یکسان، برای پیروان هر سه دین ابراهیمی، مقدس است و قبله امت های پیشین نیز بوده است. در سیزده سال اول بعثت - که پیامبر صلی الله علیه وآله در مکّه زندگی می کرد و نیز تا هفده ماه بعد از هجرت به مدینه، آن حضرت و مسلمانان به سوی مسجدالاقصی نماز می گزاردند.
مسجدالاقصی از جهت دیگری هم برای مسلمانان حائز اهمیت است و آن، قداست و اهمیت معراج پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از مسجدالحرام به قصد مسجدالاقصی و از آن جا به آسمان ها صورت پذیرفت. در قرآن کریم در این باره آمده است: «پاک و منزه است خدایی که بنده اش را در یک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصی - که گرداگردش را پربرکت ساختیم، برد تا آیات خود را به او نشان دهیم …». جمله «بارَکْنا حَوْلَهُ»، بیان گر این مطلب است که مسجدالاقصی، علاوه بر این که خود سرزمین مقدسی است، اطراف آن نیز سرزمین مبارک و پربرکتی از نظر مادی و معنوی است. این سرزمین مقدس، در طول تاریخ، کانون پیامبران بزرگ خدا و خاستگاه نور توحید و خداپرستی بوده است. از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده است: «مسجدالاقصی یکی از مهم ترین مساجد اسلام است و عبادت در آن، فضیلت بسیار دارد».
ادامه »چهارشنبه 96/03/31
اختلاف در جامعه به علل گوناگون پیش میآید. این اختلاف در سطوح گوناگون است. از اختلاف خانوادگی میان همسران گرفته تا اختلاف شریکان در بازار و تا اختلاف در سطح مدیریت کلان جامعه و در میان مسئولان از جمله اختلافاتی است که حل و فصل آن نیازمند چیزی است که به آن «فصلالخطاب» میگویند. نویسنده در این مطلب به نقش امامت و رهبری در حل و فصل امور اختلافی جامعه در میان مسئولان و حتی مردم و مسئولان بر اساس آموزههای اسلام پرداخته است.
****
مقامات و وظایف امام و رهبر در جامعه اسلامی
بر اساس آموزههای قرآن، امام معصوم از مقام ولایت برخوردار است. این ولایت آثاری دارد که از جمله آنها ولایت در تشریع، ولایت در قضاوت، ولایت در حکومت و حاکمیت است.
بر اساس آیه 41 سوره انفال و روایات تفسیری امام از خمس درآمدهای امت برخوردار است و این اموال در اختیار وی قرار میگیرد. امام صادق(ع) در ذيلآيه بیان میکند: «ذلك إلى الإمام؛ یعنی اموال به امام داده میشود» (اصول كافى، ج 1، ص 544، ح7) زیرا بر اساس این تفسیر، مقصود از «ذىالقربى» تنها امامان معصوم(ع) هستند و فقط آنان صاحب اختيار خمس هستند.
همچنین فیء و انفال و منابع عمومی در اختیار امام است تا زمینه گردش مناسب ثروت در میان افراد جامعه را فراهم کرده و از انباشت ثروت در دست گروهی جلوگیری به عمل آورد.(حشر، آیه 7 و روایات تفسیری)
باید توجه داشت «فىء» به اموالى گفته مىشود كه با مصالحه و بدون جنگ، از دشمن به دست مسلمانان افتاده باشد. (لسانالعرب، ابن منظور، ذیل آیه) از آنجا که «ذىالقربى» در آيه 41 انفال در رديف خدا و رسول(ص) قرار گرفته و همانند آنان با «لام» آمده است، روشن مىشود تنها آنان صاحب اختيار «فىء» هستند. همچنین طبق روايتى از اميرالمؤمنين(ع)«ذىالقربى» تنها امامان هستند. (نورالثقلين، ذيلآيه)
جمعه 96/03/19
در پی حادثه تروریستی در روز دوازدهم ماه مبارک رمضان در تهران، که به شهادت و زخمی شدن جمعی از مردم روزهدار انجامید، حضرت آیتالله خامنهای پیام تسلیتی صادر کردند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حادثهی تروریستی روز دوازدهم ماه مبارک رمضان در مرقد امام راحل و در مجلس شورای اسلامی، که به شهادت تعدادی از عزیزان روزهدار و زخمی شدن جمع بیشتری انجامید، نشانهی آشکاری است از کینه و دشمنی خباثتآلود مزدوران استکبار با ملت شریف ایران و با هر آنچه مربوط به انقلاب و نظام اسلامی و رهبر فقید عظیمالشأن آن است. اینگونه جنایات که حاکی از خباثت و در عین حال، حقارت مباشران و نیز آمران و مسببان آن است، بسی کوچکتر از آن است که در عزم ملت ایران خللی ایجاد کند. نتیجهی قطعی اینها چیزی جز افزایش نفرت از دولتهای آمریکا و عوامل آنان در منطقه همچون سعودی نیست. ملت ایران، متحد و با عزم راسخ به پیش خواهد رفت انشاءالله. یاد شهیدان این حادثه را گرامی میدارم و به خانوادههای آنان تبریک و تسلیت عرض میکنم و بهبود مجروحان و آسیب دیدگان را از خداوند متعال مسألت میکنم.
سید علی خامنهای
۱۹ خرداد ۱۳۹۶
دوشنبه 96/03/15
روزه یکی از واجبات اسلامی است که در همه شرایع مطرح بوده است. در روایات بر پنج چیز در فروعات اسلامی تاکید شده که روزه پس از نماز دومین آن است؛ البته به اعتباری ارزش روزه بیش از نماز است؛ از نظر قرآن و احکام اسلامی، روزهخواری تنها در شرایطی مجاز یا واجب و حتی گرفتن آن حرام است.
در مطلب حاضر اهمیت روزه به عنوان راهبردی برای حل مشکلات روحی و جسمی و انعطافپذیر بودن آن مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته است.
***
روزه، عبادت خاشعان در برابر خدا
از نظر قرآن روزه عبادتی بس بزرگ و با اهمیت است. در این میان روزه در ماه رمضان که ماه خدا و ضیافت الله است بسیار مهمتر و با اهمیتتر است؛ زیرا یک کارگاه عملی است که انسان میتواند در آن به سبب عواملی چون امدادهای غیبی فرشتگان و غل و زنجیر شدن شیاطین و مانند آن خود را برای رسیدن به مهمترین هدف عبادت الهی یعنی تقوایی که موجب تعلیم و تزکیه الهی و رسیدن به قرب شهود میشود، آماده کند.
خداوند در آیات 45 و 153 سوره بقره بیان میکند که انجام این عمل سنگین عبادی تنها از خاشعان بر میآید. از این رو از آن به صبر و شکیبایی تعبیر میکند تا سختی و فشار آن را روشن نماید. خداوند میفرماید: واستَعينوا بِالصَّبرِ والصَّلوهًِْ واِنَّها لَكَبیرهًْ اِلاّ عَلَى الخـاشِعين؛ از صبر(روزه) و نماز استعانت بجویید و به راستی که آن، جز برای خاشعین، سنگین و بزرگ است.
البته این معنا بنا بر این احتمال است که مرجع ضمير در «و إنّها» استعانت باشد. در این صورت شامل روزه و نماز میشود؛ یعنی براستی که استعانتجویی به نماز و روزه جز برای خاشعین سنگین و بزرگ است. (نگاه کنید: مجمع البيان، ج 1 - 2، ص 217)
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است:
مراد از صبر، روزه است. هنگامى كه سختى يا گرفتارى شديد به شخص وارد شد، روزه بگيرد، زيرا خداى - عزّوجلّ - مىفرمايد: از صبر يارى بجوييد، يعنى از روزه. (تفسير نورالثقلين، امین الاسلام طبرسی، ج 1، ص 76، ح 182؛ الكشّاف، زمخشری ، ج 1، ص 134)
از نظر قرآن انجام این دو عمل عبادی نماز و روزه تنها از کسانی بر میآید که در برابر خداوند خاشع و خاضع باشند و به تکالیف الهی عمل کنند. این خضوع و خشوع از باب ترس و خشیت از عظمت الهی است که ترسی عالمانه است؛ هر چند که حتی اگر ترس و خوف بردگان باشد که از مجازات الهی هراسان هستند و نمیخواهند در دوزخ الهی قرار گیرند، نیز ممدوح و پسندیده است.
یکشنبه 96/03/14
در مطلب حاضرنویسنده با بررسی چیستی تکلیف گرایی، جایگاه و اهمیت این مفهوم ارزشی در اندیشه بلند امامخمینی و ارتباط آن با نتیجهگرایی را بررسی و در ادامه به برخی از مصادیق تکلیفگرایی در سیره ایشان اشاره کرده است. نوشتار حاضر را که از ماهنامه فرهنگ پویا شماره 28 انتخاب شده از نظر میگذرانیم.
***
از جمله مفاهيم مهم ديني تكليف است. در لغت به معناي امر به انجام دادن كاري است كه انجامدادنش براي كسي كه به او امر شده مشقت دارد.(1)
و در اصطلاح، اوامر و نواهي خداوند به بندگانش است در جهت انجام دادن يا ندادن بعضي افعال. از همين معناي اصطلاحي است كه تعبير «دارِتكليف» يعني دنيا كه آدمي در آن موظف به انجامدادن تكاليفش است و نيز اصطلاح «سنّ تكليف» به معناي سنّ رسيدن به بلوغ و انجام دادن وظايف شرعي به وجود آمده است. از اين رو مخاطبِ تكليف، مكلّف ناميده ميشود. البته اصطلاح تكليف در كنار حق و در تضاد با آن نيز به كار ميرود. اين تقابل در نتيجه تفكر مدرن حاصل شده و در آثار متقدّمان چنين تقابلي مشهود نيست.
در علوم اسلامي به تكليف از دو منظر توجه شده است: نخست از منظر فقهي و به تبع آن اصولي، كه در آن به ماهيت تكليف و شرايط آن با توجه به وجه عملي موضوع توجه ميشود. دوم از منظر كلامي كه در آن به موضوعات مذكور به صورت نظري و انتزاعيتر توجه ميگردد و در آن از موضوعاتي چون غرض از تكليف و راه شناخت تكليف و اولين تكليف آدمي نيز بحث ميشود. افزون بر اين دو حوزه، گاهي بعضي فلاسفه مسلمان در مباحث مربوط به الهيات و نيز برخي عارفان از جهت رابطه تكليف با معرفت، به مسئله تكليف توجه كرده و درباره آن نظر دادهاند.
پنجشنبه 96/03/11
سال گذشته، رهبر انقلاب در دیدار با معلمان با اشاره به اینکه ما برای تربیت نسل آینده با حریفی به نام «نظام سلطه بینالمللی» مواجه هستیم فرمودند: «ممکن است برخی تعجب کنند که چه ارتباطی میان آموزشوپرورش و «نظام سلطه بینالمللی» وجود دارد، درحالیکه واقعیت این است که نظام سلطه برای نسل جوانِ ملتها بهویژه ملتِ ایران برنامه دارد.» ایشان به این موضوع هم تأکید کردند:
«نظام سلطه میخواهد نسل آینده کشورها، نسلی باشند که فکر، فرهنگ، نگاه و سلیقه مورد نظر او را در مسائل جهانی داشته باشند و در نهایت نخبگان، سیاستمداران و افراد تأثیرگذار همانگونه فکر و عمل کنند که او تمایل دارد.» بههمین دلیل، رهبر انقلاب موضوع آموزش و پرورش را طبق تصریح قانون اساسی، موضوعی «حاکمیتی» بیان فرمودند.
پروژهای جهانی
سند موسوم به ۲۰۳۰ سازمان یونسکو را میتوان یکی از موارد طراحی نظام سلطه بینالمللی دانست. البته این سند تنها یکی از ۱۷ هدف پروژه میلینیوم جهانی است. میلینیوم یا اعلامیه هزاره سازمان ملل متحد با هدف توسعه پایدار، از مهمترین طرحهایی است که توسط سازمان ملل به منظور جهانیسازی ملتها و یکسانسازی فرهنگها سالها در دستورکار نهادهای مرتبط با این سازمان قرار گرفته بود و سرانجام شکست خورد. پس از شکست این پروژه، در سال ۲۰۱۵ برنامه جدیدی از سوی سازمان ملل مطرح شد و در مجمع عمومی سازمان ملل با حضور روسای جمهور کشورهای عضو از جمله جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید. نکته حائز اهمیت این است که این برنامه به صورت without voting، یعنی بدون رای و نظر مخالف به تصویب رسیده است، در حالیکه اگر مخالفتی از سوی هیئت ایرانی حاضر صورت گرفته بود، این برنامه با «اجماع عمومی» تصویب میشد. امری که انتظار میرفت با توجه به مغایرتها و تضادهای واضح و مشخص این برنامه با فرهنگ و اسناد بالادستی کشورمان، با مخالفت هیئت جمهوری اسلامی به عنوان داعیهدار حکومت اسلامی قرار بگیرد.
سه شنبه 96/03/09
بی گمان هدف از اسلام و آموزههای دستوری شریعت، تغییر مثبت در نفس و اصلاح آن برای کسب مقام خلافت الهی است که در عبادت و بندگی خدا بروز میکند. این تغییر مثبت در آموزههای وحیانی قرآن دارای عناوین و نامهای گوناگونی است که هر یک ناظر به درجه و مرتبه و نیز روشها و شیوههای دست یابی به این دگرگونی و تغییر است که در نهایت انقلابی عظیم را موجب میشود. از جمله نامهای این تغییر مثبت، دستیابی نفس به تقوای الهی است که به عنوان برآیند و نتیجه عبادات از جمله عبادت روزه در آیات قرآنی مطرح شده است. نویسنده در این مطلب ضمن تبیین فلسفه روزه واقعی راه کسب آن را نیز تشریح کرده است.
***
کسب تقوا، فلسفه عبادت و بندگی
خداوند در آیه 56 سوره ذاریات بهصراحت فلسفه خلقت و آفرینش نه غایت و هدف خالق را، عبادت و بندگی دانسته است. این بدان معناست که خداوند به عبادت و بندگی انسان و هیچ موجود دیگری نیاز ندارد؛ زیرا خداوند غنی بالذات است و نیاز برای موجود فقیری است که دارای فقر و نقص بوده و برای جبران آن غایتی را در نظر گرفته و به عنوان فلسفه و هدف کار خویش قرار داده و برای تحقق آن هدف اقدام و عمل میکند؛ اما وقتی خداوند خود را به عنوان غنی حمید و بینیاز ستوده است (فاطر، آیه 15)
دیگر نیازی به عملی ندارد تا بدان کمبود و نقص خود را تامین و جبران کند. پس باید حکمت و غایت عمل و فعل الهی را در متعلق کار و فعل خداوند جست. به این معنا که خداوند به سبب آن که حکیم است و هرگز کاری را بیهوده انجام نمیدهد، باید در فعل خلقت و آفرینش خود، هدف و حکمتی داشته باشد تا از بیهودگی خارج و کاری حکمیانه شود. خداوند خود بهصراحت در حکمت آفرینش انسان میفرماید:
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.(ذاریات، آیه 56)
پس خلقت انسان دارای حکمتی به نام عبادت خدا است و همین مسئله، خلقت انسان را از بیهودگی و عبث بیرون برده است، چنان که در جایی دیگر میفرماید:
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ؛ آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريدهايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانيده نمىشويد؟(مومنون، آیه 115)
پس دانسته شد که خداوند بینیاز، به هدف و حکمتی انسان را آفریده است. این هدف و حکمت همان عبادت و بندگی خداوند است؛ اما دانستیم که خداوند خود وقتی بینیاز است، باید این بندگی و عبادت خداوند دارای هدف و حکمت دیگری باشد که به ظاهر به خداوند ربط دارد ولی در باطن به خلق و مخلوق یعنی همین انسان ربط پیدا میکند.
حال این پرسش مطرح است که هدف از بندگی خدا و عبادتش چیست؟
پاسخ این پرسش را خداوند در آیات دیگری از جمله آیه 21 سوره بقره در یک جوامع الکلم به طور کلی و عمومی این چنین داده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛ اى مردم، پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودهاند ، آفريده است پرستش كنيد باشد كه به تقوا گراييد و متقی شوید.
پس بر اساس این آیه، غایت و هدف عبادت که خود هدف و غایت آفرینش انسان بوده، کسب تقوای الهی بیان شده است. به این معنا که انسان با عبادت خویش باید به چیزی برسد که از آن به تقوای الهی یاد میشود. البته آموزههای وحیانی قرآن در آیات دیگر، با اشاره به مصادیق عبادت، این هدف در عبادت را به شکل روشنتر و گویاتر تبیین میکند. (بقره، آیات 63 و 179 و 183؛ انعام، آیه 153؛ اعراف، آیه 173 و آیات دیگر)
پنجشنبه 96/03/04
لجاجت به معنای پافشاری و اصرار کردن بر سخن یا رفتاری، نوعی ستیزهجویی است. انسان لجوج کسی است که به دور از عقل و منطق بر سخنی یا رفتاری اصرار میورزد و این گونه در دامن خرافات و تعصب میافتد و نسبت به هرگونه تغییرات مثبت واکنش منفی نشان میدهد.
لجاجت یک بیماری اخلاقی است که تأثیرات منفی بسیاری در زندگی شخص و آینده او به جا میگذارد. شاید از نظر قرآن یکی از ویژگیهای بارز کافران، خصلت لجاجت آنان باشد. بخشی از آیات قرآن به مسئله لجاجت کافران و تأثیرات آن در زندگی اختصاص یافته است.
از آنجا که این بیماری اخلاقی در هر انسانی موجب میشود تا از مسیر حق و عدالت بیرون رود، نویسنده با مراجعه به آموزههای قرآنی و تحلیل خداوند درباره تأثیرات آن در زندگی و سرنوشت کافران، بر آن است تا زشتی و آثار زیانبار این خصلت را تبیین و هشدارهای قرآنی را بیان کند.
***
مفهوم شناسی لجاجت
لجاجت در زبان عربی، به معنای پافشاری در انجام کاری که مخالف میل طرف مقابل باشد، آمده است (مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 ش، ج 10، ص 167) این واژه در فرهنگ قرآن به معنای پافشاری و اصرار ورزیدن بر انجام کاری است که از آن نهی شده است و شخص از روی عناد و دشمنی میکوشد تا آن را انجام دهد. (راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، ص 736)
چهارشنبه 96/02/27
غیرت پایگاه دفاع از ناموس
انسان، دارای اعتقاداتی است که باید از آن دفاع کند و مرزهای اعتقادی خویش را پاس دارد. البته از نظر قرآن این اعتقادات باید برخاسته از عقلانیتی باشد که مطابق فطرت و حقایق هستی است؛ نه اعتقاداتی که کورکورانه یا به پیروی از نیاکان پذیرفته و هیچ مبنای عقلانی و عقلایی ندارد. اعتقادات هر انسانی ناموس او را تشکیل میدهد و باید از آن دفاع کند و نسبت به آن تعصب عقلانی و نه جاهلی داشته باشد. دفاع از ناموس چه اعتقادی و چه غیر اعتقادی از جمله خانواده و سرزمین، یک امر عقلایی است که شارع مقدس نیز آن را امضا و تایید کرده است.
نویسنده در مطلب حاضر جایگاه و اهمیت غیرت را در دفاع از انواع نوامیس بشری بر اساس آموزههای اسلام تبیین کرده است.
***
دفاع از نوامیس از واجبات شرعی
هر انسانی اموری چون خانواده، خانه، چراگاه و کشور را به عنوان ناموس خویش قرار میدهد و خود را ملزم به دفاع از آن میداند. در فرهنگ عربی از این امر به عنوان «حمیت» یاد میشود. حمیت مصدر جعلی از «حمی» به معنای دفاع و صیانت است. محامی کسی است که به دفاع از شخص به عنوان وکیل عمل میکند. البته باید توجه داشت که «حمی» به تشدید میم به معنای تب و داغ است.(لسانالعرب، ابن منظور، ذیل واژه حمی) محامی، وکیل و مدافعی است که با گرما و حرارت و شدت بسیار به دفاع از شخص یا چیزی میپردازد.
ناموس به کمینگاه و نهانگاهی گفته میشود که صیاد و شکارچی، خود را در آن مخفی میکند تا دیده نشود. حال فرقی نمیکند که این شکارچی انسان باشد یا شیر یا هر جانوری دیگر. البته قانون و شریعت را نیز ناموس میگویند؛ زیرا انسان به آن پناه میبرد و خود را از شر ظلم و ستم در امان نگه میدارد. در ادبیات فارسی به زن و خانواده نیز ناموس گفته میشود که انسان از آن دفاع میکند و اجازه تعرض به کسی نمیدهد.
یکشنبه 96/02/24
فقر و فقیری، بینوایی و نداری است که توانایی ایستادن و ایستادگی را از مردم و جامعه میگیرد و آسایش و آرامش را از آنان سلب میکند؛ زیرا اقتصاد، ستون اصلی و چادر جامعه و به تعبیر قرآن «قوام جامعه» است. از همین رو به تعبیر روایات فقر ریشه بسیاری از نابهنجاریها و انحرافات در جامعه است؛ و بسترهای رشد و پیشرفت، کرامت و عزت را از جامعه سلب میکند. بر همین اساس باید، علل و عوامل فقر را شناسایی و با آنها مبارزه کرد و فقر را از جامعه زدود. نویسنده در این مطلب با استفاده از آموزههای قرآن عوامل و علل فقر را معرفی و راهکارهای مبارزه و برونرفت از این مشکل و معضل را بیان کرده است.
***
نداری دارای مراتبی است؛ یکی از مراتب آن مسکنت است؛
شخص مسکین به کسی گفته میشود که هیچ منبع درآمدی ندارد به طوری که از حرکت به سکون رسیده است. مسکین به یک معنا بازنشسته است؛ چون هیچ چیزی را در اختیار ندارد که او را به حرکت آورد. مرتبه دیگر از نداری، فقر است؛ فقیر کسی است که ستون فقراتی ندارد تا بدان تکیه کرده و خود بر سر پا بایستد؛ بلکه همانند درخت انگور است که نیازمند داربست است تا بدان تکیه کند.
در حقیقت فقیر شخصی نیازمند است که اگر کمک دیگری نباشد نمیتواند سر پا بایستد. فقیر خود درآمدی دارد ولی این درآمد او را به اندازهای نیست که کفاف هزینههای او را بدهد؛ بلکه نیازمند یک کمک مالی است تا دخل و خرج وی برابر شود. از همین میان مسکین و فقیر در اصطلاح فقهی و قرآنی فرق است. در اصطلاح فقهی و قرآنی، فقیر به كسى گفته مى شود كه هزينه يك سال را بالفعل و بالقوه نداشته باشد. ( زبده البيان، محقق اردبیلی، ص 262.)
چهارشنبه 96/02/20
در پی سؤالات مکرر افراد گوناگون از آیتالله بهجت(ره) درباره انتخابات و شرایط و معیارهای انتخاب اصلح، دو متن زیر در زمان حیات معظمله برای تبیین شرایط نامزدهای انتخاباتی از سوی ایشان صادر شد. با تشکر از مرکز تنظیم و نشر آثار آیتالله بهجت که این متن را در اختیار ما گذاشتند، توجه خوانندگان عزیز را به مطالعه آن جلب میکنیم.
***
نامه اول
بسماللهالرحمنالرحیم. الحمد لله رب العالمین والصلاهًْ علی سید الانبیاء محمد وآله السادهًْ الاوصیاء الطاهرین.
و بعد، چنانکه مکرراً از شرکت در انتخابات سؤال شده، در جواب آنها، آنچه اظهار شده است، بیان میشود: اینجانب، جهاتِ سلبیه و اثباتیه(1) را متعرض میشوم. کسانی که بنا دارند در رأی دادن و یا انتخاب شدن، شرکت نمایند، باید متذکر باشند که کسانی حقّ انتخاب شدن و امینِ مردمِ باایمان در مورد دین و دنیا بودن را دارند، که از رجالِ با عقلِ کاملِ کافی و ایمان کامل از شیعه اثنیعشریه و با علم به مسائل شرعیه در شخصیات و اجتماعیات و با شجاعت باشند؛ و از آنهایی باشند که در اظهارات و تروک(2)، «لا یخافون فی الله لومهًْ لائم»(3)باشند؛ و از رشوهها و تخویفات(4) و نحو(5) آنها دور باشند. نظر نکنند که تا به حال چه بود؛ بلکه نظر نمایند که از حال چه باید بشود و چه باید نشود و باید پرهیزکار و خداترس باشند، اراده خدای تعالی را بر همه چیز ترجیح بدهند.
اگر فاقد بعض صفات باشند، اهل ائتمان(6) نیستند و رأی دادن برای فاقدها بیاثر است، بلکه جایز هم نیست؛ مشکوک هم، متروک است(7) تفحص هم، باید کامل باشد و بدون مداخله دوستی و دشمنی در امور نفسانیه باشد. در حالِ رأی دادن و گرفتن، خدای عظیم را ناظر به تمام خصوصیاتِ همه بدانند. کسانی هم که واجِد خصوصیات مذکوره باشند - که جایز باشد رأی دادن و گرفتن درباره آنها - واجب میشود با توانایی، اگر بدانند یا احتمال بدهند که فاقدِ بعضِ آنها، رأی خواهند گرفت.(8)
ملاحظه نمایید دُوَل کفر را [که] چگونه انتخاب مینمایند و انتخاب میشوند و چه کسانی انتخاب میشوند و از چه راههایی انتخاب میشوند و چه آرائی در مجلسهای خودشان اظهار میکنند و دولتهای آنها چه عملیاتی بر طبق قانون مملکت و برخلاف قانون عقل و دین ـ حتی ادیان منسوخۀ آنها ـ انجام میدهند که فساد و اِفساد آنها بر همه عقلای دنیا آشکار است؛ [و] مخالفت نمایید با چگونگی کارهای آنها و چگونگی وسائل و اسباب و مسبّبات آنها، که مطابقت با هیچ دینِ اصلدار و هیچ قانونِ عقلپسند، ندارند.
عصمکم الله و ایّانا من الزلات کلّها بمحمد و آله الطاهرین، صلواتالله علیهم اجمعین
والسلام علیکم و رحمهًْ الله و برکاته.
کتاب: بهسوی محبوب، ص۱۳۹
***
نامه دوم
بسماللهالرحمنالرحیم. «الحمد لله رب العالمین و الصلاهًْ علی سید الأنبیاء محمد و آله سادهًْ الأوصیاء المطهرین.
در جوابِ سؤالِ مکرّرِ مربوط به انتخابات، [مطالبی ذکر میشود] با اشاره به آنچه در سال گذشته تذکر داده شده بود، از بیاناتی که اختصاص به زمانی و مکانی ندارد و در آنها تعیینِ توصیفی ـ که اتم و اعم و احسن و اکمل و ادوم از تعیین اسمی است ـ شده بود.
از «حذیفه» رضواناللهعلیه مروی است که فرمود: «کانوا یسألون رسولَ الله عن الخیر و کنتُ أسأله عن الشر»؛ باید بدانیم «شر» چیست و «اهل شر» کیست تا فرار از آن نماییم و «خیر» چیست و «اهل خیر» کیست تا بهسوی آن فرار نماییم. باید اهل انتخاب، در پیاده کردن کُبرَیات در صُغرَیات و کلیّات در جزئیات، روشن و با احتیاط باشند و رضای خدای بزرگ را مقدم بر رضای غیر نمایند. و فحص(تحقیق) از عقلای متدیّنین که اصلح باشند نمایند و در روشنی توقف ننمایند و در تاریکی حرکت ننمایند. و از رشوه دادن و گرفتن (شیوه دُوَل کفر)، دور باشند. با متدینینِ از عقلا، که محیط به مسائل شرعیه و با ایمان اعتقادی و عملی و پرهیزکار و با تدبیر و شجاعت و اعتدال فکری و مسلکی، باشند و با غیر آنها سروکار نداشته باشند و مسلمانها را گرفتار نکنند و کاری نکنند که در پشیمانی از آن، تدارکی نیست.
از وطنفروشی و وطنفروشان که غایتِ محبتِ دوَل کفر است، دور باشید. عواقب وطنفروشانِ به دول کفر را ملاحظه بنمائید! دیدیم و میبینیم که به مُحلّلهای خودشان وفا نمیکنند، مگر تا زمانی که چاره ندارند؛ و پس از آن، جز پشیمانی و عاقبتِ سوء برای تابعین آنها نمیماند.
باید بدانیم که هیچ نقصی در ممالک اسلامیه نیست که منسوب به دول کفر نباشد؛ و آنچه منسوب به آنها است، نقص در اسلام و ایمان است، یا منتهی به آن است.
غیر از معصومین علیهمالسلام کسی نمیتواند بگوید: «همه چیز را میدانم، یا میبینم»؛ و نمیتواند کسی بگوید: «هیچ چیز را نمیدانم و همه جا تاریکم»؛ بلکه هر عاملِ عادی، چیزهایی را میداند و باید حرکت کند و توقف ننماید، [و] بلکه باید از معلومات خود، مجهولات را استخراج نماید تا آنجا که بتواند، و چیزهایی را نمیداند و باید احتیاط و توقف و تفحص نماید تا به ندامتِ غیرِ مستدرَک(9)، مبتلا نشود.
و این مطالب برای جواب سؤالها، [ذکر شد] با اشتمال بر بیاناتی که اتمام حجت و تأکید آن است؛ تا آنکه علی العمیاء(10)، یا به مسامحه، خود و دیگرانِ از مؤمنین را در گمراهی وارد ننمایند.
کسانی که متحیر و مرددند، به آنها دستور داده شده و میشود: ملاحظه کنید: کدامیک از دو حزب، با ولایت علی علیهالسلام، موافق یا موافقتر است، و کدام، اعتقاد او عملاً انتظار مهدی علیهالسلام را دارد یا متأکدتر است. کدام، تغییری در امور دینیه داده یا نمیدهد؛ کدام، معتدل در فکر، یا مُتلوّن است در اعتقاد یا عمل. کدام، ملکه تقوا و صدق و ائتمان دارد، یا قویتر است. کدام در صفات، شبیه به کفر یا نفاق و کدام، دورتر است؛ و بالجمله، کدام، به خدای متعال و خاتمالانبیا و خاتمالاوصیا «صلواتاللهعلیهموعجلفرجَهم» نزدیکتر است.
از خداوند عظیم، موفقیت همه مؤمنین را بر مرضیات او و تجنب از مبغوضات او را در همه جا و در هر حال، میخواهیم.
والسلام علیکم و رحمهًْ الله و برکاته
الأحقر محمدتقی البهجهًْ
۱۱/ محرم الحرام / ۱۴۱۸
کتاب: به سوی محبوب، ص۱۴۱
_______________________
1. شرایطی که موجب میشود نتوان به شخصی رأی داد و همچنین شرایطی که سبب جواز رأی دادن به شخص میشود. 2. گفتنها و نگفتنها و نیز انجام دادنها و انجام ندادنها. 3. مائده: ۵۴؛ «در [راه] خدا از سرزنش سرزنشکنندگان نهراسند».4. ترساندنها. 5. مانند. 6. اعتماد و اعتبار 7. اگر در وجود بعضیها از این شروط در نامزدی شک کرد، رأی دادن به او جایز نیست. 8. کسانیکه شرایط لازم و توانایی بر انجام این کار را دارند و میدانند که اگر شرکت نکنند، افراد فاقد این شرایط یا بعضی از این شرایط رأی میآورند، بر آنها واجب است که نامزد انتخابات شوند. 9. غیر قابل جبران. 10 کورکورانه.
پنجشنبه 96/01/31
ایا شرکت نکردن در انتخابات حرام است؟
اگر به خود مسأله انتخابات از زاویه قانونی نگاه کنیم باید بگوییم خیر، زیرا اصل انتخابات یک «حق» است و حق تکلیفی بر گردن صاحب حق نمی آورد. مثلاً بنده حق استفاده از ماشینم را دارم ولی این حق، استفاده از ماشینم را بر من واجب نمی کند؛ انسان می تواندحقی را از گردن خود ساقط کند یا از آن استفاده نکند. در نتیجه اگر کسی مایل به شرکت در انتخابات نبود خلافی مرتکب نشده است. اما جدای از جنبه قانونی که البته صورت شرعی هم دارد، ممکن است شرکت کردن یا نکردن ما در انتخابات از لحاظ جنبه های اجتماعی یا سیاسی و… احکام خاصی به خود بگیرد. مثلاً شرکت در انتخابات یک کشور ظالم اگر تایید آن سیستم حکومتی و کمک در به قدرت رسیدن فرد ظالم دیگری و تقویت نظام سلطه محسوب گردد حرام است و یا در کشور ما، اگر شرکت نکردن در انتخابات به نوعی مخالفت با جامعه و نظام اسلامی یا همراهی و همدلی با دشمنان اسلام و عامل خوشحالی مخالفان اسلام محسوب گردد می تواند عملی حرام به حساب اید که به این احکام «حکم ثانوی» گفته می شود؛ به همین خاطر برخی از مراجع تقلید صراحتاً شرکت در انتخابات را واجب اعلام کرده اند, زیرا این امر را مقدمه بقاء و پایداری حکومت اسلامی دانسته اند.
* ایا اگر به صلاحیت و لیاقت کاندیداها یقین نداریم بلکه به آن شک داریم می توانیم رای ندهیم؟ ایا اگر بدون شناخت رای دادیم و این افراد رئیس جمهور شدند و کاری نادرست و اشتباه انجام دادند ما هم در آن اشتباهات شریک هستیم؟
این سؤال معمولاً به شکل های گوناگون و خصوصاً از طرف کسانی که از دولتهای گذشته ناراضی بودهاند و رغبتی به شرکت در انتخابات ندارند مطرح می شود و در جواب اعتراض افراد به بی تفاوتیشان، با قیافه حق به جانب می گویند: من که این افراد را درست نمی شناسم! به چه دلیل شرعی آنها را در رسیدن به این سمت و مقام یاری کنم؟
در جواب باید گفت: اولا، راه تحقیق و شناخت بسته نیست و این طور نیست که یک فرد را نتوان از رفتارها و گفتگوهای گذشته اش شناخت؛ بلکه با تحقیق و مشورت می توان به شناختی کافی از کاندیداها، مواضع و نگرش آنها دست یافت.
طبق قانون، شورای نگهبان مأمور احراز حداقل ها در افراد است و چه بسا این افراد تایید صلاحیت شده دارای نقص ها و اشکالات فکری یا عملی هم باشند که بررسی و شناخت این موارد و یافتن فرد اصلح و کم نقص تر در مجموعه کاندیداها همان وظیفه شرعی و عقلی ماست؛ بر همین اساس برخی از مراجع فتوا داده اند که «اگر تحقیق لازم و معقول در راه شناخت افراد صورت بگیرد، دیگر مسئولیتی از جانب عمکردهای اینده این افراد به گردن ما نخواهد بود.»
ادامه »
شنبه 96/01/26
درآمد
جمهوریت یکی از عناصر مهم تشکیل دهنده نظام مقدس جمهوری اسلامی است که در جهت عینیت بخشیدن به آن، همه ساله، انتخابات متعدد و مهمی برگزار می گردد و مقام های عالی رتبه و منصب های مهمی به وسیله مردم، با واسطه یا بدون واسطه انتخاب می شوند. در هر انتخابات، افراد و گروه های مختلف با افکار و اهداف متفاوت می کوشند با ارائه شایستگی های خود، در رقابتی طاقت فرسا، آرای مردم را از آن خود کنند تا توفیق خدمت هر چه بیشتر به مردم و نظام اسلامی و رضایت خدا را به دست آورند.
به همین دلیل، از آغاز تا پایان تبلیغات و از پیروزی یا شکست تا پس از آن، افراد و گروه ها، نامزدها و هوادارانشان و پیروز شدگان و شکست خوردگان در انتخابات باید، در همه حال، اخلاق و آداب اسلامی را رعایت کنند و از انصاف و عدالت خارج نشوند که توفیق خدمت و رضایت خداوند جز از این طریق به دست نمی آید. بنابراین، تبیین انتخابات با تمامی مراحل و جنبه های آن از دیدگاه احادیث و آیات الهی امری بسیار ارزشمند و پسندیده است تا با عمل به آن الگویی مناسب در اختیار جهانیان و همه پویندگان راه حق قرار دهیم و راه و روش خود را از جویندگان زر و زور و قدرت جدا کنیم که «ما تشنگان خدمتیم، نه شیفتگان قدرت» و خداخواهیم، نه دنیاطلب و خودخواه.
اخلاق انتخاباتی نامزدها و معیار تقدم خود بر دیگران
آنان که در صدد ورود به عرصه انتخابات هستند و قصد نامزدی و تصدی پست های مهم در نظام اسلامی را دارند لازم است معیارهایی را در وجود خود جستجو کنند و در صورت وجود چنین ملاک ها و صفاتی وارد عرصه انتخابات گردند آن معیارها عبارت اند از:
1. عبادت و بندگی خدا کردن
وی باید «در تمام مشغولیت (شبانه روز) در اجرای اوامر الهی و (ترک کننده) آن چیزی هایی باشد که خداوند آنها را نهی کرده است.» با یاد خدا، قلبش به مقام اطمینان و آرامش برسد و در تمامی مراحل زندگی از یاد خدا غافل نشود. اگر در همه لحظه ها، خود را در محضر خداوند - سبحانه و تعالی - دید، تمامی کارهایش رنگ و بوی خدایی می گیرد که: «صبغة الله و من أَحسنُ مِن اللّه صبغة». در اینجاست که شیفته جاه و مقام دنیا و رزق و برق این عروس هزار داماد نخواهد شد؛ عبادت را جز در خدمت به خلق نخواهد دید و در نتیجه، انجام کارهای مدیریتی و حکومتی را وسیله ای برای قرب به پروردگار می بیند. یاد خدا، به آدمی بینش می دهد و او را در مشکلات یاری می کند و موجب موفقیت در کارها می شود. اگر نامزدی برای تصدی امور ملت وارد عرصه رقابت انتخاباتی شد، در حالی که دنیا او را به خود مشغول کرده و از یاد خدا غافل شده است، این غفلت به سقوط او در منجلاب نیستی و ورود او به زندان دنیا می انجامد.
یکشنبه 96/01/20
نیستید که ببینید چگونه عکستان در برق شیشه ها پیداست و جایتان در جان زندگی سبز است. درختی که با دستان خود کاشته اید و با خون خویش آبیاری نموده اید، تا ابد مقصود دانشمندان این مرز و بوم است. صفحات این ویژه نامه، عطر حضور لحظه های پربار زندگی شهیدان دانشمند هسته ای را دنبال می کند.
شهیدان ستاره های درخشانی هستند که با نور خود، راه هدایت و کمال را روشن نگه می دارند. هر یک از این ستارگان درخشان(شهدا)، می تواند عالمی را روشن کند. بنابراین، حقیقت شهادت حقیقت عظیمی است. اگر این حقیقت، به وسیله کسانی که امروز در قبال شهیدان مسئولیت دارند، زنده بماند، حفظ و تقدیس گردد و بزرگ نگاه داشته شود، همیشه تاریخ آینده ما، از این ایثار بزرگی که آنان کردند، بهره خواهد برد. همچنان که تاریخ بشریّت، هنوز از خون به ناحق ریخته سرور شهیدان تاریخ، حضرت ابی عبدالله الحسین علیه الصّلاه والسّلام بهره می برد؛ چون کسانی که وارث آن خون بودند، مدبّرانه ترین و شیواترین روش ها را برای زنده نگهداشتن این خون به کار بردند. مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند: «گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.»
ادامه »سه شنبه 96/01/15
پرسش:
حضرت فاطمه(س) شخصیتی که مربوط به 1400 سال پیش است چگونه میتواند برای نسل امروزی بانوان الگوی پذیرفتنی و قابل دسترسی باشد؟
پاسخ:
انسانها برای دستیابی به زندگی بهتر و والاتر، نیازمند امور مختلفی هستند که غیر از شناخت فلسفه و هدف خلقت، ابزارهای مورد نیاز، دستورها و آموزهها، راهنماییهای درونی و بیرونی و در یک کلام نقشه راه تکامل، میتوان به نیاز به الگوهای کمال یافته الهی و انسانی عینی هم اشاره کرد. الگوهای کامل انسانیت به انسان این امکان را میدهد تا در مسیر هدایت، رشد و تعالی خود، از آنها تبعیت عملی کرده و خود را همانند آن الگوها بسازد. بنابراین از این منظر انسان کامل به کسی گفته میشود که همه ظرفیتهای وجودی سرشته در ذات خویش را به فعلیت رسانده و در مسیر تقرب الیالله با بهرهگیری از آموزههای عقلانی و وحیانی متأله و خدایی شده و مظهر کامل اسمای حسنای الهی گشته و خلافت الهی را به دست آورده باشد. چنین انسانی به دلیل اینکه هدف آفرینش و فلسفه آن را دریافت و مسیر کمالی را تا حد اعلی پیموده است، بهترین شخص برای اسوه شدن میباشد.
انسانها در طول تاریخ از دو دسته خارج نبودهاند:
گروهی خود پیشرو و جلودار بوده و گروه دیگر پیرو و تبعیتکننده. این اتفاق در هر دو جریان حق و باطل رخ داده و همیشه عدهای برای دیگران الگو و نمونه بودهاند. در منطق حقمداران کسانی میتوانند برای همیشه الگوی تمامنمای انسانها قرار گیرند که تمامی کمالات الهی و انسانی را در ابعاد وجودی خود محقق کرده باشند و در واقع اسوههای انسان کامل باشند که مصادیق این حقیقت در پیامبر گرامی اسلام(ص) و اهل بیت طاهرینش(ع) متجلی گردیده است.
انسانها بر اساس فطرت کمالطلبی خود همواره به دنبال انتخاب و انجام برترین اعمال بوده و در پی آن جستوجوگر الگوها و نمونههای عینی این اعمال برتر و کمالات والاتر هستند تا با پیروی و تبعیت عملی بتوانند خود را همانند آنان بسازند.
فاطمه(س) الگوی قابل دسترسی
فاطمه(س) در میان زنان، یکتا و یگانه است و همانندی برای ایشان نیست، زیرا او اشرف زنان جهان است و در هر امری در اوج کمالات الهی و انسانی قرار دارد. چنانکه پیامبر(ص) اینگونه است و یکتا و یگانه میباشد و همانندی برای او نیست.
حضرت فاطمه(س) ابعاد شخصیتی گوناگونی دارند که برخی از آن ابعاد برای ما انسانها قابل دسترس نیست و جنبه الهی و قدسی دارد و در روایات با تعبیر «سرالمستودع فیها» آمده است. اما آن بعد از شخصیت حضرت زهرا(س) که برای هر انسانی در هر جای کره زمین امکان الگوگیری و تبعیتپذیری دارد، در این عرصهها و ساحات تبیین میشود: سرور زنان عالم عبدی به تمام معناست و رابطه خود با خداوند، رابطه خود با مردم و رابطه خود با خویشتن را به زیبایی مهندسی کرده است. الگویی کامل و بیعیب به بشریت ارائه کرده و مصداق تام یک انسان متقی و پرهیزکار است که مولای متقیان علی(ع) در وصفشان میفرماید: «خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند، سخنانشان راست، پوشش آنان میانهروی، راه رفتنشان با تواضع و فروتنی است. درخواستهایشان اندک و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است». (نهجالبلاغه- خطبه 193)
برای رسول خدا(ص) بهترین دختر، برای علی(ع) بهترین همسر، برای فرزندان بهترین مادر و در یاری امام زمان خود، بهترین سرباز و یاریکننده است.
اهم شاخصهای رفتاری حضرت فاطمه(علیها سلام)
اخلاص فاطمه(س) از اموری است که میتوان آن را کسب کرد. خداوند آن حضرت را در آیاتی از جمله آیات 8 و 9 سوره انسان به اخلاص میستاید. اصولا اخلاص اصل اساسی در دستیابی انسان به هر فضیلت الهی است. از این رو همواره در آیات قرآن بر اخلاص در عمل تاکید شده است. خوف از خدا (انسان- 8 و 10) و خوف از قیامت و بیمناکی از عذاب دردناک آن (انسان7 تا 10)، صبر در برابر گرسنگی و ادای مسئولیت و وظایف الهی (انسان 8 و 12)، مظهر عبودیت خداوند بودن (انسان-6)، وفای به نذر (انسان7 و 9)، دوستی و محبت خدا (انسان-8)، اهل ذکر بودن (نحل- 43)، جزو ابرار و نیکوکاران بودن (انسان- 5 و8) و اطعام به نیازمندان در عین نیاز و علاقه به غذای خود (انسان- 8) از جمله اصول و مبانی رفتاری مهمترین فضایلی است که قرآن کریم برای آن حضرت برمیشمرد. و هر کس میتواند با اسوه قرار دادن فاطمه(س) آنها را به دست آورد.
معارفی از کیهان
سه شنبه 96/01/15
انقلاب اسلامی ایران، انقلابی مکتبی و اعتقادی است که با اتّکا به اصول اسلام ناب محمّدی و با تبعیت از آموزههای مکتب تشیّع و با اقتدا به رهبریِ مرجعیت دینی برپا شد و بر اساس آن حکومت و نظامی اسلامی با رأی قاطع و آگاهانه اکثریت مردم برقرار گردید.
***
مكتبي و اسلامي بودن، ويژگيِ بنياديِ انقلاب اسلامی
ماجرای پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران در مقدمۀ قانون اساسی چنین ذکر شده است:
«ويژگي بنيادي اين انقلاب نسبت به ديگر نهضتهاي ايران در سده اخير مكتبي و اسلامي بودن آن است. ملت مسلمان ايران پس از گذر از نهضت ضد استبدادي مشروطه و نهضت ضد استعماري ملي شدن نفت به اين تجربه گرانبار دست يافت كه علت اساسي و مشخص عدم موفقيت اين نهضتها مكتبي نبودن مبارزات بوده است. گرچه در نهضتهاي اخير خط فكري اسلامي و رهبري روحانيت مبارز سهم اصلي و اساسي را برعهده داشت ولي به دليل دور شدن اين مبارزات از مواضع اصيل اسلامي، جنبشها به سرعت به ركود كشانده شد از اينجا وجدان بيدار ملت به رهبري مرجع عاليقدر تقليد حضرت آيتاللهالعظمي امام خميني ضرورت پيگيري خط نهضت اصيل مكتبي و اسلامي را دريافت و اين بار روحانيت مبارز كشور كه همواره در صف مقدم نهضتهاي مردمي بوده و نويسندگان و روشنفكران متعهد با رهبري ايشان تحرك نويني يافت. (آغاز نهضت اخير ملت ايران در سال هزار و سيصد و هشتاد و دو هجري قمري برابر با هزار و سيصد و چهل و يك هجري شمسي مي باشد).
یکشنبه 96/01/06
ایرانی زیرک مسلمان چگونه معنای نوروز را تغییر داد؟
ایرانیِ زیرکِ مسلمان، نوروز باستانی را با عقیدهی خود و به شکل دلخواه خود، تغییر داد؛ قالب نوروز و صورت نوروز را نگه داشت، محتوای آن را عوض کرد. نوروز باستانی، نوروز پادشاهان بود؛ فرصتی برای سلاطین و حکّام مستبد بود؛ برای اینکه شکوه خود و عظمت ظاهری خود را به رخ ملّتها بکشانند و بنشینند از آنها هدیه بپذیرند. حتّی در زمان بنیامیّه و بنیعبّاس که نوروز به دربارهای خلافت اموی و عبّاسی وارد شد، همان رفتار و سیرهی پادشاهان و کسرایان فارسی باستان در دربار آنها عمل میشد. امّا ایرانیِ مسلمان، این نظم را، این قالب را بهنفع خود تغییر داد؛ اگرچه این تغییر بهصورت دفعی انجام نگرفته است امّا شما امروز بعد از گذشتن قرنها، مشاهده میکنید که نوروز بهانهای و وسیلهای است برای ارتباط قلبی میان مردم و میان مبدأ عظمت و عزّت، یعنی ذات مقدّس باریتعالی.(۱۳۹۴/۰۱/۰۱)
ادامه »
یکشنبه 96/01/06
سوال
آیا دین می تواند شادی مورد نیاز انسان را تأمین کند؟ آیا تعالیم مذهبی و دستورهای دینی مانع شادی و شادمانی انسان نمی گردد؟ برای مثال آیا سفارش به گریه و عزاداری موجب غم و اندوه و افسردگی انسان نمی گردد؟
پاسخ
ارمغان دین برای بشر شادی، بهجت و سرور به معنای واقعی و عمیق آن می باشد. دین هم بشر را با شادی واقعی آشنا کرده و هم راه رسیدن به آن و بهره مندی کامل از آن را پیش روی او نهاده است.
خواندن دعایی با شور و حال و نمازی با حضور قلب، نجوایی شبانه و زمزمه ای عاشقانه، کمک به انسانی افتاده، نوازش یتیمی غمگین، سیر کردن گرسنه ای بینوا، زیارت بارگاه انسانی پاک، دیدار وابستگان و گفت وگو با دوستی صمیمی که همگی از سفارش های دین و تعالیم پرمحتوای آن است، همان سرور و نشاطی را به دنبال دارد که دیدن بهار طرب انگیز و صبح پرلطافت و قطره ای شبنم بر رخسار گل سرخ و زمزمه جویبار و وزش نسیم روح فزا.
هر دو نوع شادی برگرفته از یک حقیقت و هر دو جلوه ای از زیبایی وعظمت و کمال خداوند بزرگ و کریم است. نگاهی گذرا به تعالیم دینی نشان می دهد، شادی و سرزندگی از آثار ایمان مذهبی است چرا که مذهب بر زمینه های پیدایش شادی سفارش کرده و نشانه هایش را ستوده است. نداشتن نگرانی و اضطراب و غم و اندوه و رسیدن به اطمینان قلبی اساس هر نوع شادی است و این ممکن نیست مگر با ایمان به قدرت مطلقی که سرچشمه همه نیکی ها است.(1)
به همین دلیل، عمیق ترین و عالی ترین شادی ها و سرورها از آنِ مردان پاک سیرت و آشنا با خداوند است. در حدیثی از پیامبر (ص) می خوانیم: «رکعتان فی جوف اللیل أحب الی من الدنیا و مافیها دو رکعت نماز در دل شب نزد من از دنیا و آنچه در آن است، ارزنده تر و دوست داشتنی تر است.»(2)
ادامه »پنجشنبه 96/01/03
در مطلب حاضر نویسنده ضمن اشاره به برخی از اهداف و آثار سفر از دیدگاه قرآن، پارهای از آداب مربوط به سفر را توضیح داده است.
***
چیستی و آثار سفر
یکی از مهمترین عوامل ایجاد انگیزه در انسان، توجهیابی به اهمیت و ارزش کاری است که میخواهد انجام دهد؛ زیرا اگر انسان نسبت به کاری آگاهی داشته و آثار و برکات آن عمل را در زندگی خود بداند، با جزم علمی به میدان عمل میرود و با عزم و همت عالی ارادی در کار وارد شده و تا پایان استقامت ورزیده و تا به مقصد و مقصود نرسیده دست از تلاش و کوشش برنمیدارد و همه موانع را از سر راه برداشته و مقتضیات را تامین میکند. از همین رو در آیات قرآن برای ایجاد انگیزه و عزم جدی و همت عالی در عمل، به حوزه اندیشهای و تبیین آثار هر کار و حتی احکام شرعی توجه بسیاری مبذول شده است؛ چرا که انسان با شناخت آثار هر کاری ارزش و اهمیت آن را میشناسد و بدان دل میبندد و برای تحقق آن تلاش میکند و تا رسیدن به مقصود از پا نمینشیند. (زخرف، آیه 14)
سفر را سفر گفتهاند؛ چون انسان از خانه بیرون میزند و در جاده میان شهری قرار گرفته و در سرزمین باز به حرکت در میآید به طوری که برای همگان آشکار میشود. واژه سفر به معنای آشکار شدن است. از همین رو بيرون شدن از شهر خود و آشكار شدن در زمين باز و خارج از منازل را سفر میگویند. (لسان العرب، ج 6، ص 276، «سفر».) همچنین به زن بیحجاب که مو و یا چهره خود را آشکار میکند، سافر و سوافر میگویند؛ چنانکه بامدادان را نیز سافر میگویند و خداوند میفرماید: وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ؛ و سوگند به بامداد چون آشكار شود.(مدثر، آیه ۳۴)
پنجشنبه 95/12/26
در آیات قرآن آدابی برای میزبانی و مهمانی بیان شده است.مهمان عزیز است و باید او را تکریم کرد، اکرام نهایت ایثارگری و از خودگذشتگی است که فراتر از عدل و احسان قرارمیگیرد.
براساس آیات 24 تا 28 سوره ذاریات تکریم و پذیرائی مهمان از سوی میزبان به اشکال گوناگون و با رعایت آدابی انجام میشود.
خداوند در آیات26 و 27سوره ذاریات میفرماید:
فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ؛ فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ؛
پس ابراهیم بیصدا و سریع به سوى زنش رفت و گوسالهاى فربه و بريان آورد. آن را به نزدشان برد و گفت: آیا غذا نمىخوريد!
در این آیات چند نکته بسیار زیبا درباره مهمانی بیان شده که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. آمادهسازی سریع اسباب پذیرایی از مهمان؛ زیرا واژه «راغ» از «روغ و روغان» به معنای حرکت بیسر و صدا و نهانی و مکارانه ولی سریع روباه برای شکار گفته میشود. پس میزبان باید اینگونه برای مهمانی کردن اقدام کند؛
2. پذیرایی از گوشت نرم و تازه: گوساله را عجل میگویند چون عجله دارد و پرشتاب است. این گوشت تازه و لذیذ وقتی پرواربندی شده باشد بسیار گوارا خواهد بود. باید از بهترینها برای مهمان آورد و پذیرایی کرد؛
3. پیش کشیدن اسباب پذیرایی: باید اسباب پذیرایی را به نزد مهمان برد و از ایشان پذیرایی کرد نه آنکه مهمان را برای پذیرایی جابجا کرد و به نزد سفره آورد. سفره و غذا و اسباب پذیرایی را باید پیش مهمان برد نه مهمان را پیش آن؛
4. تعارف: باید تعارف کرد و از مهمان خواست تا از وسایل پذیرایی تناول کند، چون ممکن است خودش دست به سفره دراز نکند بنابراین باید غذا را به او عرضه کنند و در ظرفش یا دستش قرار دهند تا بخورد.
5. به همسرش در پخت و پز و فراهمآوری طعام کمک کند.
همچنین رعایت نکات دیگر از موارد اکرام است:
1. با سلام و صلوات به استقبال مهمان بشتابند
.
2. او را در جای خوب قرار دهند؛
3. به میزان نیاز مهمان نزدش غذا نمیبرند که بخورد و سیر شود چنانکه در باره اطعام فقیر به عنوان کفاره گفته شده ؛ بلکه باید به اندازهای غذا و میوه برد که بیشتر از حد نیاز باشد و این از مصادیق اسراف و تبذیر نیست؛ بلکه تکریم است.
4. غریب نوازی کنند و نسبت به مهمانانی که ناشناس هستند مانند شناس چیزی کم نگذارند؛
5. ترس از مهمان غریب را به رویش آشکار نکنند، بلکه میزبان در مهمان نوازی محبت خود را تمام کند و تکریم و اکرام نماید. البته مهمان غریب نیز کاری نکند که موجب خوف و ترسی شود، بلکه برای ایجاد آشنایی سخنان بشارتآمیز و محبتآمیز داشته باشد.
معارفی از کیهان
چهارشنبه 95/12/18
سهلبن حنیف از مسلمانان مخلص و از یاران با شهامت پیامبر(ص) و علی(ع) بود. در همه جنگهای رسول خدا(ص) شرکت داشت، سیرت و صورت زیبای او زبانزد مردم بود. درباره او چنین نقل میکنند:
وی در یکی از جنگها همراه پیامبر(ص) بود، به نهر آبی رسید، بدن خود را شستوشو داد. چون از نظر جسمی، زیبا و خوشاندام بود. یکی از انصار با دیدن او در شگفتی فرو رفت و جملهای از روی شگفتی بیان کرد( نظر زدن) که باعث بیماری سهلبن حنیف شد و تب کرد. وی را به حضور پیامبر(ص) آوردند،
پیامبر(ص)، پساز احوالپرسی فرمود:
«ما یمنع احدکم اذا رای من اخیه ما یعجبه فی نفسه او فی ماله، فلیبرک علیه، فان العین حق»
چه میشود که هرگاه در جسم یا مال برادرتان چیز جالبی یافتید، بارکالله بگویید؟ زیرا چشم زخم حق است. آنگاه سفارش نمود که در اینگونه موارد، برای شخص مورد نظر دعا کنند.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سفینه البحار، ج 1، ص 676
معارفی از کیهان
سه شنبه 95/12/17
نگاهی به اصول تشویق و تنبیه در اسلام از زبان حجتالاسلام محسن قرائتی
آنچه در پی میآید بیانات حجتالاسلام محسن قرائتی استاد قرآن كریم در جمع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت در مسجد سیدالشهداء(ع) این دانشگاه است که درخصوص تشویق و تنبیه در اسلام ایراد شده است.
***
توكل به خدا، سبب رسیدن به آرامش
درباره اسلام هر چه پیش میرویم، احساس میكنیم كه كمتر میدانیم و اسلام را نشناختهایم. در اسلام توجه ویژه به روح و روان شده است. همه دین ما از بای بسم الله تكیه دادن به خداوند است.
مثلاً آمده است؛ به تو پناه میبرم، به تو توكل میكنم، مرا یاری كن، كمكم كن و …
انسان تا زمانی كه به خدا تكیه كند، مانند بچهای كه دستش در دست پدرش است، آرامش دارد
:«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ» یاد خدا آرامش بخش است.
شما اگر بدانی در دستت طلاست، اگر همه دنیا هم بگویند در دستت سفال است، آرامش داری و نگران نمیشوی.
امام خمینی(ره) فرمود: «اگر خمینی تنها هم بماند، لحظهای با آمریكا سر سازش نخواهد داشت».
این نشانه آرامش و توكل است: «لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ» (نساء/84) پس در راه خدا پیكار كن؛ جز عهدهدار شخص خود نیستى.
ادامه »چهارشنبه 95/09/24
پیوند: http://valiasr.whc.ir/
عبدالله بن شریک می گوید: (در روز صفین) حجربن عدی عمر بن حمق، آشکارا به برائت و لعن شامیان پرداختند.
حضرت علی (ع) پیام فرستاد و آنها را از این کار باز داشت. آنها نزد حضرت آمدند و پرسیدند:
ای امیرالمومنین! آیا ما برحق نیستیم؟
حضرت فرمود هستیم.
پرسیدند:
آیا آنها اهل باطل نیستند؟
فرمود: هستند.
گفتند: پس چرا ما را از شتم و لعن آنها باز می داری؟
حضرت فرمود: من خوش ندارم که شما لعن کننده و شتم کننده باشید که ایشان نیز شما را شتم کنند و بیزاری بجویند.»
و در ادامه به ارائه راهکاری مناسب و کارساز پرداخته، فرمود:
«اما اگر بدی عمل آنها را گوشزد نمایید و سیره و عمل ناپسند آنها را برشمرده، متذکر شوید، هم سخن به صواب گفته اید و هم دارای عذری موجه هستید و چه نیکوست به جای نفرین و لعن آنان، چنین دعا کنید:
خدایا جان ما و ایشان را حفظ کن و بین ما و ایشان را اصلاح نما… این برای شما و نزد من بهتر و نیکوتر است.» (1)
____________________________________________________
1- وقعه الصفین، نصربن مزاحم منقری، ص 103